مقدمه:
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که گریبان گیرمان شده، این است که فکر میکنیم اگر در یک دانشگاه تراز اول درس بخوانیم، مدرک آیلتس بگیریم، در یک شرکت بزرگ استخدام شویم، الزاماً فردی با IQ یا بهره هوشی بالا و فرد موفقی هستیم.
موفقیت مقولهی پیچیدهای است که نباید آن را محدود به یک فاکتور به نام بهره هوشی دانست.
امروزه محققان، موفقیت را محصول و نتیجه مؤلفه مهمی به نام هوش هیجانی یا EQ میدانند.
اگر میخواهید بدانید که هوش هیجانی چیست و چگونه با استفاده از هوش هیجانی میتوانیم کوچینگ موفقی داشته باشیم با ویدان در این مقاله همراه باشید تا به پاسخ مناسبی برای سؤالتان برسید.
هوش هیجانی چیست؟
تعریف هوش هیجانی سالووی و مایر ( منبع: مقاله هوش هیجانی ۱۹۹۰)
توانایی نظارت و پایش احساسات و هیجانات خود و دیگران، تفکیک و تشخیص آنها، و استفاده از این اطلاعات بهعنوان راهنمای تفکر و رفتار
تعریف هوش هیجانی دانیل گلمن
هوش هیجانی مجموعه تواناییهایی است که به ما کمک میکنند هیجانات را در خود و دیگران، تشخیص داده و تنظیم کنیم.
دنیل گلمن با استفاده از تحقیقات گستردهای که در این زمینه انجام داد به این نتیجه رسید که ۸۰ درصد موفقیت انسان وابسته به هوش هیجانیاش است.
برخلاف IQ ما میتوانیم با استفاده از آموزش و تمرین کردن مهارت هوش هیجانی را رشد بدهیم، با توجه به اینکه ما در کوچینگ این اعتقاد را داریم که هر آنچه برای موفقیت افراد نیاز باشد را خداوند در وجودشان قرار داده و هوش هیجانی، شاهکلید موفقیت، و رشد و توسعه فردی است.
مهارتهای هوش هیجانی از دیدگاه دانیل گلمن
از دیدگاه دانیل گلمن هوش هیجانی شامل پنج نوع مهارت است:
۱. خودآگاهی: اگر بخواهیم فردی تأثیرگذار در کوچینگ باشیم باید به سطح بالایی از خودآگاهی برسیم.
میتوانیم خودآگاهی را بهعنوان یکی از پایههای اصلی کوچینگ در نظر بگیریم که کوچ با استفاده از سؤالات قدرتمند و مطالبی که باعث ایجاد حس کنجکاوی در درون کوچی (مراجعهکننده) میشود و کوچی به گنجی که در درون خودش هست پی میبرد و نسبت به اولویتهای ارزشی، توانمندیها و نقاط قوت و ضعف خود و اینکه رفتارش چگونه روی دیگران تأثیر خواهد گذاشت نیز آگاه خواهد شد. یک شخص خودآگاه معمولاً بهتر از دیگران میتواند از انتقادات سازنده درس بگیرد.
بهعنوانمثال مدیری که میداند فشرده شدن کارها، کیفیت کارش را پایین آورده و در او استرس ایجاد میکند. با توجه به این شناختی که از خود دارد، باید به شکلی برنامهریزی کند که فرصت کافی برای انجام کارهایش داشته باشد.
۲. خود مدیریتی: هنگامیکه در خودآگاهی مهارت پیدا کردید، گام بعدی برای تبدیلشدن به یک کوچ EQ، یادگیری تنظیم احساسات خود است.
ما در مرحله اول باید از حالات روانی خود آگاه باشیم و بتوانیم احساسات و عواطف خود را در موقعیتهای مختلف مانند زمانی که احساس ناراحتی، خوشحالی، ترس، هیجانات منفی و مثبت، غرور و همه حالاتی که باعث ایجاد عدم تعادل در ما میشود را شناسایی کنیم و نسبت به آن آگاه باشیم، شخصی که EQ بالایی دارد قادر است به شکلی بالغانه احساسات خود را بروز دهد و در مواقع لزوم، خویشتنداری را تمرین کند. چنین فردی بهجای سرکوب احساسات خود، آنها را به شکلی کنترلشده بروز میدهد.
بهعنوانمثال وقتی تیم، ارائهٔ بسیار ضعیفی داشته است و مسئول تیم، بهجای دادوفریاد کردن، سعی میکند مسئله را ریشهیابی کرده، تبعات وضعیت موجود را برای تیم خود توضیح داده و درنهایت با هم، روشی برای جبران ارائه (یا بهبود ارائههای بعدی) پیدا میکنند.
۳. انگیزش: افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، خودانگیخته هستند. آنها بهسادگی از طریق محرکهایی نظیر پول یا مقام برانگیخته نمیشوند. این افراد به هنگام بروز ناامیدی عموماً خوشبین و انعطافپذیر هستند و با پشتکار و جاهطلبی درونی، خود را از حالت ناامیدی و شکست خارج میکنند.
نقش انگیزش و پشتکار در موفقیتهای زندگی را میتوانیم در عملکرد قهرمانان المپیک، موسیقیدانان جهانی و استادان بزرگ شطرنج بهخوبی مشاهده کرد که مشخصه همه آنها توانایی به انگیزش خود و پیگیری فعالیتهای آموزشی بیوقفه است.
یک کوچ مثل یک مربی قهرمان المپیک برای کوچی خود الهامبخش و انگیزه دهنده هست و با استفاده از احساسات مثبتی که در کوچی ایجاد میکند او را به سمت توانمندیهایش سوق میدهد.
۴. همدلی: فردی که از ویژگی همدلی برخوردار است، صاحب حس دلسوزی و درک احساسات طرف مقابل نیز هست. توانایی همدلی به شخص اجازه میدهد که خدمات خوبی به دیگران ارائه کند و نگرانیها و دغدغههای آنها را پاسخ دهد.
همدلی یعنی اینکه ما بتوانیم دنیا را از دریچه چشم دیگران نگاه کنیم، چون خیلی از دلایل احساسی هست و منطقی نیست و ما باید بهعنوان یک کوچ مهارت همدلی بالایی داشته باشیم تا بتوانیم شرایط احساسی طرف مقابل، خانواده و محیط کارش را درک کنیم.
بسیاری از تصمیمات ما از احساسات ناشی میشود، قدرت همدلی به ما کمک میکند که در مهارتهای ارتباط برقرار کردن، صمیمیت، گوش دادن و سؤالات قدرتمند پرسیدن که از پایههای اصلی کوچینگ هستند، تسلط بیشتری داشته باشیم.
۵. مهارتهای اجتماعی: این مؤلفه هوش هیجانی به تعامل خوب با افراد دیگر اشاره دارد که شامل استفاده از درک احساسی خود و دیگران برای برقراری ارتباط روزمره و تعاملهای اجتماعی است. مهارتهای مختلف اجتماعی عبارتاند از: گوش دادن فعال، ارتباط کلامی، مهارتهای ارتباطی غیرکلامی، رهبری و ایجاد رابطه.
وجود این مهارت موجب کارآمدی و اثربخشی انسان در ارتباط با دیگران و مدیریت رابطه خود با آنهاست، و کمبود یا نقص در این زمینه به ناتوانی انسان در دنیای اجتماعی یا مصیبتهای میان فردی مکرر او منجر میشود.
درواقع به علت کمبود این مهارتهاست که ممکن است حتی یک نفر با ضریب هوشی بالا در روابط خود با دیگران دچار مشکل شود و به فردی خودبزرگبین و بیعاطفه مبدل شود.
در مقابل، این تواناییهای اجتماعی به شخص اجازه میدهد تا دیگران را بسنجد و در آنها نیرو بدمد و با دیگران روابط دوستانه برقرار کند و بالاخره موجب راحتی و آسایش در آنها شود.
نتیجهگیری: با توجه به مطالبی که در بالا به آن پرداخته شد برخلاف تصور اکثر افراد که بر این عقیده هستند IQ بالا، دلیل موفقیت است میتوانیم نتیجه بگیریم که موفقیت یا عدم موفقیت به EQ بستگی دارد و در لحظات حساس ما بر اساس EQ خود تصمیم میگیریم.
آیا میتوان گفت که هوش هیجانی مکمل کوچینگ هست؟
با توجه به نتایج بهدستآمده و بررسی جلسات کوچینگ، میتوان گفت که هوش هیجانی و کوچینگ لازم و ملزوم یکدیگرند و آنها را نمیتوان جدا از یکدیگر در نظر گرفت.
در ادامه ما ارتباط بین مهارتهای اصلی کوچینگ و هوش هیجانی را بررسی میکنیم.
مهارت سؤال پرسیدن در کوچینگ
بسیاری از سؤالاتی که ما در جلسه کوچینگ میپرسیم درواقع داریم هوش هیجانی طرف مقابل را میسنجیم، بهعنوانمثال به چند نمونه از این سؤالات در سطر بعد اشاره میکنیم:
۱. آیا حاضری لذت لحظهای را کنار بزاری تا در آینده به اهدافت برسی؟
۲. ارتباط گرفتن با دیگران را سخت و دشوار میدانید؟
۳. آیا نزدیکان شما معتقد هستند که در مدیریت احساسات خود مشکل دارید؟
۴. آیا نسبت به احساسات خودتان آگاه هستید و میتوانید آنها را بهصورت کنترلشده بروز دهید؟
۵. هنگام مواجهه با یک مشکل اولین کاری که انجام میدهید چی هست؟
۶. آیا میتوانید احساسات دیگران را بهخوبی درک کنید؟
مهارت همدلی در کوچینگ
همدلی یعنی اینکه ما بتوانیم شرایط احساسی طرف مقابل درک کنیم، بسیاری از جلسات یا قراردادهای کوچینگ کسبوکار بعد از چند جلسه وارد کوچینگ زندگی و مسائل احساسی میشود، به این دلیل که بسیاری از تصمیمات بر اساس احساسات گرفته میشود، پس میتوان گفت که توانایی درک احساسات کوچی و همدلی داشتن با او برای داشتن جلسه کوچینگ موفق بسیار اهمیت دارد.
مهارت ارتباطات در کوچینگ
انسان یک موجود ارتباطی هست و خداوند انسان را نیازمند به ارتباطات آفریده و ما نیاز داریم به اینکه با خود، خداوند، اجتماع، طبیعت اطراف و … ارتباط برقرار کنیم.
یکی از پایههای اصلی موفقیت ارتباطات هست و قدرت ما در ارتباطات است که میزان تأثیرگذاری کوچ در جلسه کوچینگ و جایگاه ما در جامعه را مشخص میکند و ما میتوانیم با بالا بردن هوش هیجانی و مهارتهای اجتماعی ارتباطات مؤثری بسازیم.
نویسنده: جناب آقای ابوالفضل آب رون از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان
نظر بدهید