انسان از یک دیدگاه ویژه، دارای دو موجودیت عقلی و حسی میباشد، بهگونهای که آگاهانه یا ناآگاهانه با بهرهگیری از این موجودیتها به تصمیم، انتخاب و انجام در هر کاری مبادرت میورزد.
در این مقاله میخواهیم بر اهمیت و جایگاه هرکدام از آنها بهنوبه خود در امر کوچینگ بپردازیم و اینکه یک کوچ با اشراف به دیدگاه مذکور، چگونه میتواند این آگاهی را به کوچی، در سایه یک رابطه کوچینگ قدرتمند منتقل کند تا درنهایت کوچی به رشد حسی برای انجام کارها در جهت رسیدن به اهداف، دست یابد.
موجودیت عقلی، آن بخش از موجودیت انسان است که به «درست» یا «غلط» بودن کارها، انتخابها، تصمیمات و روابط میپردازد و موجودیت حسی، آن بخش از وجود انسان است که به «خوب» یا «بد» بودن کارها، انتخابها، تصمیمات و روابط میپردازد.
نکته مهمی که وجود دارد، این است که وزن موجودیتها در تصمیمگیریها، بهصورت زیر است و این بسیار شگفتانگیز است:
موجودیت عقلی: ۰ الی ۱۰ درصد موجودیت حسی: ۹۰ الی ۱۰۰ درصد
یعنی در بعضی تصمیمات گاهی اتفاق میافتد که نقش موجودیت عقلی بهقدری ناچیز است که فرد با تمام وجود حسی خود مبادرت به تصمیمگیری میکند، بیآنکه درست یا غلط بودن آن را در نظر بگیرد.
در یک موجودیت سازگار، موجودیت عقلی انسان وظیفه هدفگذاری (یعنی کسی که قول میدهد) و موجودیت حسی انسان، بخش اقدام و اجرا را بر عهده دارد (یعنی کسی که باید عمل کند).
بیشتر مشکلات وقتی پیش میآیند که یک ناهماهنگی در موارد ذکرشده به وجود آید.
بنابراین هماهنگی در موجودیت حسی مشخص میکند که انسان «بتواند» یا «نتواند» یعنی انسان برای انجام هر کاری باید با انجام آن کار بهصورت مداوم در هماهنگی حسی باشد.
یک کوچ ماهر میداند که زبان ما موجودیت حسی ما را تغذیه میکند، او میداند که یک کوچی زمانی با زبان عقلی خود صحبت میکند که بر اساس شواهد بیرونی میگوید چه چیزی درست است و چیزی غلط؛
اما زبان حسی کوچی، آن حرفهایی است که درباره خوبها و بدها و دوست داشتنها دوستنداشتنها صحبت میکند، یک کوچ میداند که خیلی از دردها و رنجهایی که کوچی حس میکند بدنی نیست، بلکه درد حاصل از درک درد است.
از دیدگاه یک کوچ حرفهای، یک کوچی موقعیت شغلی و زندگی منحصربهفردی دارد و دنبال تغییرات و اهداف منحصربهفردی است.
قابلیت منحصربهفرد، علایق منحصربهفرد و حتی رفتارهای خود تخریبی منحصربهفردی دارد (ناهماهنگی حسی)؛ و درگیر یک چرخه خود اختلالی است؛ اینجاست که با حضور پررنگ خود و گوش دادن مؤثر و ایجاد شرایط صمیمیت و اعتماد، و با بهکارگیری پرسشهای عمیق و معنادار بهراحتی میتواند از زبان حسی کوچی به برهم ریختگی موجودیت حسی او پی ببرد تا بهاینترتیب کمک کند که کوچی در مرحله نخست ناهماهنگیهای حسی خود را کشف کند سپس در جهت اصلاح آنها گام بردارد و در یک رابطه اثرگذار، کوچی به یاری کوچ باید بتواند زبان مکالمات ذهنی خود را عوض کند و موجودیت حسی خود را (که حاصل زبان حسی خودش است) به انجام کار، علاقهمند سازد.
۱) من خوبم (من برای تو خوبم)
۲) تو خوبی (تو برای من خوبی)
۳) موضوع خوب است (موضوع برای من خوب بوده و برای تو خوب خواهد بود)
رعایت این پروتکل باعث ایجاد یک رابطه «همشأن» میان کوچ و کوچی میشود، یعنی کوچ و کوچی نقشهای برابر، هرچند متفاوتی دارند و بدینوسیله آنها در این رابطه کو اکتیو و همکار یکدیگرند و در کنار هم در راستای منافع کوچی کار میکنند؛
بر اساس پروتکل فوق، قدرت توسط کوچ و کوچی به رابطه تفویض میشود و در مقابل، کوچی از رابطه قدرت میگیرد تا زندگی و انتخابهایش را تغییر دهد.
قدرت موجود در این رابطه، تمام و کمال در خدمت کوچی است.
همانطور که میدانیم کوچینگ، میتواند یک رابطه توانمند و منحصربهفردی برای تغییر ایجاد کند و درواقع در یک چنین رابطهای، کوچ رویه خود را از «من قدرتمندم» به «رابطه کوچینگ قدرتمند است» تغییر میدهد.
و رابطه کوچینگ قدرتمند ربطی به قدرتمند بودن کوچ ندارد بلکه مربوط به قدرتی است که کوچی تجربه میکند و در سایه چنین قدرتی بر اساس فرایند زیر کوچی میتواند به رشد حسی در مورد موضوع کوچینگ دست پیدا کند:
۰) این کار درست است (تحول عقلی، گام عقلی)
۱) این کار شدنی است (شهامت حسی، گام تغییر مکالمات تصویری)
۲) ای جانم این کار چقدر خوب است (لذتبخش، اختیاری، غنی کننده، امن، قابلتأیید)
۳) این کار آسوده (عادی) است
توضیح: با بررسی نتایج تحقیقات بهدستآمده به لحاظ زمانی حدود بعد از شش ماه تمرین فرآیند رشد حسی، شرایطی پیش میآید که انجام ندادن یک کار (موضوع کوچینگ) برای کوچی، سختتر از انجام دادن آن است.
با الگوریتم فوق و با توجه به این نکته، برای آنکه کوچی بداند چگونه میتواند «ساختار حسی» خود را تغییر دهد؛ باید بداند که چگونه فکر کند.
به نمودار زیر توجه کنید که چگونه یک حرف آغازین (مکالمات ذهنی) میتواند به انجام دادن یا انجام ندادن کاری منجر شود یعنی حرفهای حسی پایانی را بدون حرفهای حسی آغازین نمیتوان تغییر داد:
نتیجهگیری
آگاهی از ساختار موجودیتهای عقلی و حسی انسان از طرف کوچ و کوچی و اهمیت جایگاه هرکدام از آنها و رعایت پروتکلهای مربوط به اثرگذاری و قدرتمند ساختن تجربه حسی کوچی، با اجرای فرایند اشارهشده، منجر به رشد حسی کوچی شده بهگونهای که او با یک هماهنگی حسی و با دریافت حسهای خوب و با انجام دادن کارهای مؤثر در جهت اهداف خود، حرکت و پیشرفت کند.
نویسنده: جناب آقای کلام اله شاکری از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان