داستان انگیزه – یادداشتی از دکتر علیرضا آزمندیان
۱۳۹۹-۰۳-۰۱ 0

داستان انگیزه - یادداشتی از دکتر علیرضا آزمندیان

مصاحبه با دکتر علیرضا آزمندیان

هم علم و هم منابع دینی خاطرنشان می‌سازند که انسان، قدرت بی‌کرانی برای خلق‌کردن دارد که نامش «قدرت بی‌کران ایمان» (the limitless power of faith) است.

مطلب مهم این است که هر کاری بخواهید، می‌توانید انجام دهید، فقط ممکن است ندانید چگونه، وگرنه می‌توانید انجام دهید،

و این آموزش‌ها را می‌بینید که بدانید چگونه؛ یا اینکه منابع و ابزارها را در اختیار ندارید؛ اما به هر حال می‌توانید.

بنابراین فرض را بر این می‌گذارم که امشب در خانه، برای آینده‌تان هدف‌گذاری می‌کنید.

حال باید از خودتان سوال کنید: آیا به راستی می‌خواهم به این هدف‌هایم برسم یا نه؟

سوال دوم: آیا حاضر هستم بهایش را بپردازم یا نه؟ چون بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه، باید بهای هر هدفی را بپردازیم.

به عبارت دیگر، مقوله امشب، که هدف‌گذاری در زندگی‌تان است، یک شرط لازم است ولی کافی نیست،

باید حاضر باشید بهایش را بپردازید، باید برای کنکور درس بخوانید و‌… .

سپس سوال کنید: آیا حاضر هستم زحمت‌ها و احتمالا سختی‌های مسیر را تحمل کنم یا نه؟

به دلیل اینکه گاهی رسیدن به هدف خیلی سخت است، نمی‌توانیم کنج خانه بنشینیم و به هدف برسیم، باید مرد یا شیرزن میدان زندگی باشیم،

حاضر باشیم بهایش را بپردازیم و زحماتش را تحمل کنیم، در مقابل مسائل و مشکلات در سرزمین ناشناخته‌ها بایستیم، آنها را حل کنیم و جلو برویم.

بیشتر بخوانید: حقیقت رسیدن به آزادی مالی

حالا آیا حاضر هستم حتی در این مسیر اذیت شوم؟

البته من می‌گویم یک نخبه، چرا باید در مسیر رسیدن به یک هدف اذیت شود؟

درست است که اذیت‌ها ممکن است ظاهری باشد (در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم، سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور)، ولی تو نباید غم بخوری و اذیت شوی!

بنابراین انسانی که بداند دارد به سمت خورشید زندگی‌اش می‌رود،

هر چقدر هم با چالش‌ها و سختی‌ها مواجه باشد، به خورشید زندگی‌اش ایمان دارد و می‌گوید مهم نیست، می‌ارزد.

من اعتقاد ندارم که اذیت شوید و به هدف‌ها برسید، اعتقاد ندارم که نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود.

این موضوع مشمول نخبه‌ها نمی‌شود؛ نخبه آن انسان کیِّس و هوشمندی است که عشق می‌کند و به هدف می‌رسد؛

«هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد»، نداریم ما، هر که طاووس خواهد عشق هندوستان کشد! یعنی از اینجا تا هندوستان برود و تازه در مسیر عشق هم بکند.

این یک پارادایم‌شیفت و تغییر در استراتژی نگاه شماست.

دلم می‌خواهد به اذیت فکر نکنید، اگرچه حاضر باشید اذیت هم بشوید، بگویید اشکال ندارد من ایستاده‌ام،

ولی طوری ذهن خودم را برنامه‌ریزی می‌کنم که اذیت نشوم و بپذیرم، همین است،

هر که طاووس خواهد عشق هندوستان کشد؛ خواسته‌ام، باید بهایش را هم بپردازم. خیلی مهم است که هیچ‌وقت در مسیر مایوس نشوید و همچنان به تلاشتان ادامه دهید.

بنابراین خوشا به سعادت آن انسانی که آنقدر عاشق هدفش است و به خلق آن هدف ایمان دارد که سختی‌های مسیر او را اذیت نمي‌کند،

بلکه او را ساخته و آخته مي‌کند؛ این نگاه قشنگ‌تری است.

داستان انگیزه از دکتر علیرضا آزمندیان

سرمایه‌گذاری امروز و بهره‌برداری فردا

یک مفهوم به اسم «خاک‌خوری» وجود دارد. هر کس می‌خواهد کارآفرینی انجام دهد، ابتدایش خاک‌خوری دارد؛ اشکالی ندارد.

از اینکه ابتدای کار، زحمت‌های زیادی را تحمل کنید نترسید، می‌ارزد.

مفهومش خاک‌خوری است، می‌گویند «ما خاک‌خوری‌هایش را کرده‌ایم، حالا فصل بهره‌برداری‌مان است».

بنابراین یادتان باشد که فداکاری به معنای باختن و از دست‌دادن نیست،

بلکه به معنای به دست‌آوردن چیزی بهتر در زمان دیگری است، در ازای چیزهایی که در زمان صرف می‌کنید یا ظاهرا از دست می‌دهید.

مثلا می‌خواهید یک مغازه باز کنید، ولی لازم است که هفت روز هفته کار کنید، نه گردشی بروید، نه با دوستانتان وقت صرف کنید و نه به سینما بروید، ولی می‌ارزد؛

به این مسئله فداکاری -به معنای از دست‌دادن چیزی- نمی‌گویند، بلکه سرمایه‌گذاری بیشتری روی خودتان انجام می‌دهید که فردا بتوانید به دستاوردهای بهتری برسید.

پیشنهاد عالی برای شما: اصول موفقیت چیست

این را از این نظر می‌گویم که فکر نکنید صرف اینکه امشب هدف‌گذاری کنید، هدف‌ها راحت برای شما خلق می‌شود، باید آماده باشید و همه اینها را تحمل کنید، ولی می‌ارزد.

آنقدر دستاوردهایش قشنگ است، وقتی ثروتمند هستید، وقتی خودرو زیبایی دارید، وقتی در یک دانشگاه خوب قبول شده‌اید، آنقدر می‌ارزد که می‌گویید اشکال ندارد.

بنابراین هر هدفی را که بتوانید در مانیتور ذهنتان ببینید، باورش کنید و بهتر بگوییم به آن ایمان داشته باشید، خلق می‌کنید.

پس می‌خواهم از شما یک سوال بپرسم: فاصله الان تا آینده‌تان (که بسیار ثروتمند و توانمند هستید) چیست؟

یا فاصله الان تا ۷۰سالگی‌تان (که بر تخت سلطنت نشسته‌اید) چیست؟ همین‌هاست.

کافی است شروع کنید و مسیر را بروید، انشالله قطعا می‌رسید.

باید خود را باور داشته باشید که شاهکار خلقت خدا در جهان ِ به این عظمت هستید و چرا نتوانید هدفی را که لیاقتش را هم دارید، خلق کنید.

پیشنهاد ویژه: یک راهنمای سریع برای درک و بهبود زبان بدن

ولی بدانید که تا رسیدن به هدف را باور نکنید، به آن نمی‌رسید و این مفهوم پارادایم‌شیفت است، یعنی بهترشدن باورهایتان.

امشب یک شب قدر برای خودتان تشکیل دهید، در محضر خدا بنشینید و بگویید خدایا به من کمک کن، می‌خواهم به اینها برسم،

که به این ترتیب بتوانید آنچه طلب می‌کنید را باور کنید،

زیرا به هدفی می‌رسید که از قبل، آن را باور کرده باشید، حتی آن را دیده باشید، گویی اتفاق افتاده است.

از این رو امام جعفر صادق (ص) می‌فرماید: إذا دعوت فظن أن حاجتک بالباب؛

وقتی امشب چیزی را از خدا خواستی، بر این باور باش که خدا آن را به تو داد، فقط آن را پشت در گذاشته است،

باید بروی و آن را برداری. پس ایمان داشته باشید که هست، فقط زمانی طول می‌کشد.

هر چقدر بتوانید با علم، تمرین و درایت بیشتر، معلمان بهتر و اطلاعات و معلومات گسترده‌تری، سریع‌تر حرکت کنید، زودتر موفق می‌شوید،

وگرنه آن هدف برای شماست و آن را به فرد دیگری نمی‌دهند؛ مگر اینکه خودتان بگویید دیگر آن را نمی‌خواهید.

داستان انگیزه از دکتر علیرضا آزمندیان

و اینک خلق دستاوردها و رسیدن به یک زندگی ثروتمندانه و لذت‌بخش.

فرض می‌کنم عمده هدفی که امشب از خدای رزاق می‌خواهید حول محور پول است؛

به عبارت دیگر، باید پول داشته باشید تا آن خودرو را بخرید، همه چیز با این پول حل می‌شود، اگر هدفتان خرید خودرو است، با پول حل می‌شود.

اگر هدفتان این است که به خارج از کشور بروید و فوق‌دکترا بگیرید، با پول حل می‌شود.

اگر هدفتان این است که با خانواده خوبی وصلت کنید که در شأن شما باشد، با پول درست می‌شود، برای اینکه اگر فقیر باشید، دختر خوبی به شما نمی‌دهند.

در دنیای امروز، حق آن دختر هم -به خصوص اگر مثل شما نخبه باشد- این است که در کنار انسانی زندگی کند که او را به عظمت برساند.

نه اینکه همه عمر، فقیرانه در جنوب شهر تهران یک اتاق اجاره کنید، فردا هم صاحب بچه شوید که حرکت اردک‌وارشان را انجام دهند؛ به جای پرواز دسته‌جمعی عقاب‌ها.

یک مطلب کاربردی: چگونه انگیزه خود را حفظ کنیم و به اهداف بزرگ زندگی خود برسیم 

من خودم اینها را تجربه کرده‌ام، درست مانند راه‌بلدی که صد هزار بار این راه را رفته و آمده است،

حالا می‌خواهد دست شما را بگیرد و ببرد؛ شما مو می‌بینید و من پیچش مو، و می‌دانم که به شما چه می‌گویم، بنابراین به من اعتماد و به حرف‌هایم با دقت گوش کنید.

با شما تعارف ندارم، می‌خواهم ثروتمند شوید، هر که هستید، در هر شرایطی هستید و هر سنی که دارید. این هم که می‌گویم ثروتمند، نسبی است،

یعنی اوضاع و احوال مالی‌تان را کاملا بهتر کنید.

نمی‌خواهم بگویم اندازه بیل گیتس پول داشته باشید، می‌خواهم بگویم در هر شرایطی هستید،

متناسب با تقاضا و همت خودتان و تلاشی که حاضرید برای آن انجام دهید، باید پول دربیاورید و وضع مالی‌تان را درست کنید؛

حتی اگر خانمی باشید که شوهرتان برایتان پول می‌آورد.

اگر احساس نیاز کرده و اراده کنید، می‌توانید آویزان آنها نباشید و از خودتان یک شخصیت مستقل اقتصادی بسازید که پول، برایتان مشکلی در زندگی نباشد.

آدم‌ها انگیزه می‌خواهند، حالا این انگیزه را می‌توانم من به شما بدهم یا شوهرتان.

بارها این داستان را گفته‌ام و باز هم می‌گویم، این تکرارها، مادرِ مهارت‌ها و خیلی مهم است، که این باور را در شما ایجاد کنم که اگر راجع به پول صحبت می‌کنم،

پول را یک هیولا برای خودتان نبینید که دست‌نیافتنی است؛ اصلا این‌طور نیست؛ کافی است به قانونمندی‌هایش عمل کنید.

پیشنهاد ویژه: چگونه به چیزهایی که می‌خواهیم، برسیم

هر مسئله‌ای رازی دارد و با اجرای هر راز، نیازی برآورده می‌شود، این نیاز می‌تواند هر چیزی باشد؛ پول، محبوب، خواستگار خوب یا انسانی که دنیای شما را عالی کند.

داستان از این قرار است که در یکی از کمپانی‌های بزرگ جواهرسازی آمریکا که مانند مک‌دونالد، یک زنجیره در آمریکا و کل دنیاست و جواهر می‌سازند و پخش می‌کنند،

معاون مدیرعامل یا پرزیدنت، یک خانم بوده که به لحاظ معلومات کلاسیک، دیپلم هم نداشته، ولی این آدم، قائم‌مقام مدیرعامل شده بوده است.

وقتی از او می‌پرسند شما که سواد آکادمیک هم ندارید، چه شده که به این مقام رسیده‌اید؟

با خودتان چه کرده‌اید (برای اینکه در آمریکا کسی الکی و با رابطه به این مقام‌ها نمی‌رسد، قانون لیاقت‌ها آنجا صادق است)؟

او می‌گوید روزی با یک اردک ازدواج کردم، روز بعد از ازدواج که شوهرم داشت می‌رفت سر کار، به او گفتم 10 دلار به من بده لازم دارم، گفت 10 دلار را برای چه می‌خواهی؟

گفتم نمی‌خواهم! خیلی به من برخورد و با خودم عهد کردم تا آخر عمر یک دلار از این مرد نگیرم.

واقعا خوب است که آدم‌ها در زندگی بچزند و بسوزند، حتی به مرحله درماندگی برسند، جزجز کنند و بگویند: من دیگر از این آدم پول نمی‌گیرم، «حالا ببین چه کار می‌کنم»!

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: ۱ میانگین: ۵]

نظر بدهید

امتیاز این:

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 1 میانگین: 5]