تأثیر هوش هیجانی در کوچینگ: آیا این دو مکمل یکدیگرند؟

تأثیر هوش هیجانی در کوچینگ: آیا این دو مکمل یکدیگرند؟

بارها به‌عنوان مدرس هوش هیجانی از من سؤال شده است که هوش هیجانی یعنی چه! اگر اکسیژن برای حیات ما ضروری است، هوش هیجانی روح روابط ما است.

همان‌طور که زمانی نمی‌دانستیم چیزی که نفس می‌کشیم اکسیژن است، این عنوان هم جایگاه خود را در روابط ما با این نام پیدا کرده است.

این اولین جلسه کوچینگ او با من هست. ما قرار است یک مسیر جدیدی رو طی کنیم. سردرگم به نظر می‌رسید با نگرانی و کمی با استرس به من نگاه می‌کرد....

می‌فهمم تو چه شرایطی است. لبخند می‌زنم و او هم کمی در جایش جابه‌جا می‌شود و لبخند می‌زند و یک نفس عمیق به دنبال آن می‌کشد.

توی هر جلسه کوچینگ اتفاق خاصی که می‌افتد و افراد دنبال آن هستند درک شدن و اطمینان به اینکه کارها درست خواهد شد.

شروع کرد به صحبت کردن من دچار چالش زیادی هستم، ذهنم درگیر است و نمی‌دانم چطور کارهایم را اولویت‌بندی کنم.

من هم در پاسخ به او می‌گویم؛ من می‌فهمم تو چه شرایطی هستی برای من و هرکسی هم، چنین شرایطی پیش آمده...

با اطمینان و سرحال‌تر از ابتدای جلسه به من نگاه می‌کند. چه اتفاقی افتاد؟ من چه پاسخی دادم! بله همدلی و اینکه جایی که آمدی ناآشنا نیست و تو تنها نیستی!

در این مقاله می‌خواهم راجع به هوش هیجانی و تأثیر آن بر حوزه کوچینگ با شما صحبت کنم.

در ابتدا می‌پردازم به اینکه که هوش هیجانی چیست و یک کوچ چطور می‌تواند به این ابزار مجهز باشد تا یک فرآیند کوچینگ موفقی داشته باشد.

هوش هیجانی چیست؟

هوش هیجانی چیست؟

تعریف هوش هیجانی سالووی و مایر ( منبع: مقاله هوش هیجانی 1990) توانایی نظارت و پایش احساسات و هیجانات خود و دیگران، تفکیک و تشخیص آن‌ها، و استفاده از این اطلاعات به‌عنوان راهنمای تفکر و رفتار

تحقیقات نشان داده است که در تصمیم‌گیری‌های ما، احساس سه برابر منطق نقش دارد. با این حساب ما انسان‌هایی احساسی هستیم و احساسات در تمام ابعاد زندگی ما تأثیر دارد.

درک اینکه چگونه احساسات ما بر زندگی روزمره ما تأثیر می‌گذارد به ما کمک می‌کند تا بر نگرش‌ها، احساسات و رفتار خود کنترل داشته باشیم.

اصطلاح هوش هیجانی در سال ۱۹۹۶ زمانی که دانیل گولمن، روانشناس، مدرس و نویسنده مشهور بین‌المللی کتاب خود را با عنوان "هوش هیجانی" نوشت، به یک کلمه رایج تبدیل شد.

موفقیت کتاب گلمن اصطلاح EI را رایج کرد، اما این جان مایر و پیتر سالوی بودند که برای اولین بار آن را در سال 1990 معرفی کردند.

این دو استاد دانشگاه در حال تحقیق در مورد چگونگی اندازه‌گیری علمی تفاوت بین توانایی‌های افراد، در مورد احساسات آن‌ها بودند و با هم یک مقاله نوشتند.

مقاله‌ای با عنوان هوش هیجانی در این مقاله، آن‌ها هوش هیجانی را این‌گونه تعریف کردند:

هوش هیجانی شکلی از هوش اجتماعی است که شامل توانایی نظارت بر احساسات و عواطف خود و دیگران، تمایز قائل شدن بین آن‌ها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و عمل خود است.

اگرچه داشتن دانش فنی در حوزه تخصص خود بسیار ضروری است و در اولویت اصلی قرار دارد.

اما به تجربه ثابت شده است که داشتن مهارت‌های فردی و ارتباطی فرق بین رهبران موفق با سایرین را تعیین می‌کند.

هوش هیجانی شامل پنج مهارت می‌باشد

  • روابط درون فردی
  • روابط بین فردی
  • مدیریت استرس
  • تطبیق‌پذیری
  • خلق‌وخوی عمومی

روابط درون فردی شامل عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس است. یک کوچ تأثیرگذار قطعاً یک فردی با اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس بالا است.

اگر بخواهیم فردی تأثیرگذار و موفق در حوزه کوچینگ باشیم باید به خودشناسی برسیم و روی رشد فردی‌مان کار کرده باشیم.

اگر بخواهم از تأثیر هوش هیجانی در کوچینگ بگویم یک فاکتور اصلی یعنی همدلی را در جلسات کوچینگ اشاره می‌کنم.

همدلی مربوط به بخش روابط بین فردی در هوش هیجانی می‌باشد. بهترین اتفاق بین افراد همدلی و درک احساسات همدیگر است.

برای اینکه ازنظر عاطفی باهوش بشویم به دو عنصر هوش نیاز داریم:

1) ازآنچه در درون شما می‌گذرد آگاه باشید (خودآگاهی) و بتوانید اقدامات مناسب برای مدیریت و کنترل احساسات خود انجام دهید (مدیریت خود)

۲) از احساسات دیگران آگاه و درک کند (آگاهی از دیگران) و بتواند برای مدیریت آن‌ها اقدام مناسبی انجام دهد (مدیریت روابط).

هوارد گاردنر این دو عنصر را هوش درون فردی و هوش بین فردی تعریف می‌کند.

کوچینگ فرآیندی است که با سؤالات مناسب می‌خواهیم به چالش‌هایی که کوچی (یعنی مخاطب) درگیر آن است پی ببریم و در جهت حل آن جلسه را پیش ببریم.

اینجا درک احساسات و هیجانات مخاطب و عدم قضاوت آن اهمیت بسیاری دارد. در 50 سال گذشته، سازمان‌ها در عصر اطلاعات فعالیت می‌کنند، جایی که سرمایه فکری به‌عنوان کلید سود موردتوجه قرار می‌گیرد.

بااین‌حال، پیشرفته‌ترین سازمان‌ها فراتر از اطلاعات و عقل در حال حرکت به‌سوی یک واقعیت عملیاتی جدید، یعنی عصر آگاهی هستند.

در این مرز هیجان‌انگیز مزیت رقابتی، سرمایه فرهنگی و هوش عاطفی و اجتماعی بالا عامل تغییر بازی هستند.

در عصر آگاهی، مدیران و رهبران مانند آن فرد باهوش عاطفی رفتار می‌کنند که به ما کمک می‌کند احساس ویژه، ارزشمندی، اعتمادبه‌نفس و بالاتر از همه، به خودمان داشته باشیم.

آن‌ها چیزی دارند که ما آن را "سبک رهبری مربیگری" می‌نامیم.

[caption id="" align="aligncenter" width="750"]هدف کوچینگ بالقوه کردن پتانسیل افراد برای به حداکثر رساندن عملکرد چگونگی تاثیر هوش هیجانی در کوچینگ[/caption]

معتقدیم که هدف از کوچینگ بالقوه کردن پتانسیل افراد برای به حداکثر رساندن عملکرد آن‌هاست

حوزه کوچینگ بسیار گسترده است که یکی از این حوزه‌ها کوچینگ رهبری می‌باشد. برای اینکه یک رهبر موفق و تأثیرگذار باشد باید به مهارت‌هایی مجهز باشد که یکی از این‌ها هوش هیجانی بالا می‌باشد.

آموزش رهبران برای اتخاذ رویکرد مربیگری تحول‌آفرین تنها قدرتمندترین راه برای توسعه چهار مؤلفه اساسی هوش هیجانی است که ثابت‌شده است بر عملکرد بالا تأثیر می‌گذارد: خودآگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط (فوربس، 2001). همه چیز با آگاهی شروع می‌شود:

آگاهی از خود - درک کنید که چرا کاری را که انجام می‌دهید انجام می‌دهید.

یاد بگیرید که تمایلات انسانی، مداخلات درونی و سوگیری‌های خود را بشناسید تا بتوانید احساسات، قضاوت‌ها و واکنش‌های خود را مدیریت کنید. بهبود عملکرد با خود مدیریتی و غلبه بر موانع در درون بالقوه.

آگاهی دیگران - فردی را که پشت اجرا قرار دارد ببینید. یاد بگیرید که نقاط قوت، دخالت‌ها و انگیزه‌های افراد را به‌منظور مدیریت روابط و الهام بخشیدن و همکاری موفقیت‌آمیز با افراد و تیم‌ها شناسایی کنید.

با کنجکاوی در مورد آن‌ها، گوش دادن به آن‌ها و مشارکت با آن‌ها، مهارت‌های اجتماعی را بهبود بخشید.

آگاهی از سازمان - ایجاد تأثیر مثبت بر فرهنگ. یاد بگیرید که اهداف فردی، تیمی و سازمانی را هماهنگ کنید و یک رویکرد مربیگری ایجاد کنید که منجر به عملکرد بالا، یادگیری و لذت می‌شود.

همیشه یک بازی درونی در ذهن شما در حال انجام است، مهم نیست که چه بازی بیرونی انجام می‌دهید.

میزان آگاهی شما از این بازی می‌تواند بین موفقیت و شکست تفاوت ایجاد کند. تیم گالوی، خالق بازی درون برای اینکه در کوچینگ رهبری موفق باشیم باید رهبران را از قابلیت‌های هوش هیجانی آگاه کنیم.

خبر خوب آن است که هوش هیجانی مهارت کسب کردنی است و اگر رهبری یا هر فردی هوش هیجانی قابل‌توجهی ندارد جای نگرانی نیست و با آموزش و تمرین و تجربه در زندگی می‌توانند این مهارت را در خود بالا ببرند.

رهبران می‌توانند هوش عاطفی را بیاموزند

برنامه کوچینگ رهبری الهام‌بخش برای عملکرد ما بر دو ستون آگاهی و مسئولیت بنا شده است.

این آموزش به رهبران اجازه می‌دهد تا شایستگی‌های عاطفی و اجتماعی را توسعه دهند که به آن‌ها چابکی بیشتری می‌بخشد، اعتماد افراد خود را جلب می‌کند و چشم‌اندازی ایجاد می‌کند که سازمان آن‌ها را به هم متصل و الهام می‌بخشد.

مخاطبان این فرآیند کوچینگ برای دستیابی به پتانسیل خود و تبدیل‌شدن به کاتالیزور تغییر و موفقیت بالا در سازمان خود اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کنند.

یک سری از افرادی که درخواست کوچ درزمینهٔ توسعه فردی و لایف کوچ یا همان کوچینگ زندگی می‌کنند، اغلب از تنهایی و افسردگی رنج می‌برند.

تنهایی یا انزوای یک فرد چه زمانی اتفاق می‌افتد؟ زمانی که ما نتوانیم خودکنترلی داشته باشیم. خودتنظیمی یا خودکنترلی مهارت مهمی از هوش هیجانی است.

که ما بعد از آگاهی از احساسات و هیجانات خود می‌توانیم با مجهز به مهارت خودکنترلی یا همان خودتنظیمی آن احساسات خود را کنترل و مدیریت کنیم و زمان‌هایی که لازم است تصمیم درستی اتخاذ کنیم.

ناآگاهی از احساسات و هیجانات و باورها و افکاری که باعث یک سری جریان فکری و رفتاری در ما می‌شود، ما را در یک چرخه‌ای مثل افسردگی و انزوا و تنهایی گیر می‌اندازد.

تنهایی با پیامدهای منفی متعددی همراه بوده است. اما چه چیزی در وهله اول به‌تنهایی کمک می‌کند؟

پژوهش حاضر با استفاده از ادبیات مربوط به اهمیت توانایی خودتنظیمی برای عملکرد اجتماعی موفق، نقش خودکنترلی پایین را به‌عنوان عاملی که منجر به‌تنهایی می‌شود بررسی کرد.

مجموعه‌ای از چهار مطالعه با استفاده از روش‌های نمونه‌گیری مقطعی، تجربی، روزانه، و تجربه نشان داد که خودکنترلی پایین‌تر با احساس تنهایی بالاتر مرتبط است.

چرا خودکنترلی پایین به‌تنهایی کمک می‌کند؟

شکست‌های خودکنترلی که پیامدهای منفی برای دیگران دارد منجر به خطرات بیشتری برای طرد شدن توسط دیگران می‌شود، که پیش‌بینی می‌کند احساس تنهایی در طول زمان افزایش یابد.

این نتایج نشان می‌دهد که خودکنترلی پایین، که اغلب با پیامدهای درون فردی منفی همراه است، می‌تواند با برانگیختن طردگرایی و درنتیجه تنهایی، پیامدهای مهم بین فردی داشته باشد.

آیا هوش هیجانی و کوچینگ مکمل یکدیگرند؟

یکی از بزرگترین اشتباهاتی که گریبان گیرمان شده، این است که فکر می‌کنیم اگر در یک دانشگاه تراز اول درس بخوانیم، مدرک آیلتس بگیریم، در یک شرکت بزرگ استخدام شویم، الزاماً فردی با IQ یا بهره هوشی بالا و فرد موفقی هستیم.

موفقیت مقوله‌ی پیچیده‌ای است که نباید آن را محدود به یک فاکتور به نام بهره هوشی دانست.

امروزه محققان، موفقیت را محصول و نتیجه مؤلفه مهمی به نام هوش هیجانی یا EQ می‌دانند.

اگر می‌خواهید بدانید که هوش هیجانی چیست و چگونه با استفاده از هوش هیجانی می‌توانیم کوچینگ موفقی داشته باشیم با ویدان در این مقاله همراه باشید تا به پاسخ مناسبی برای سؤالتان برسید.

هوش هیجانی چیست؟

تعریف هوش هیجانی دانیل گلمن

هوش هیجانی مجموعه توانایی‌هایی است که به ما کمک می‌کنند هیجانات را در خود و دیگران، تشخیص داده و تنظیم کنیم.

دنیل گلمن با استفاده از تحقیقات گسترده‌ای که در این زمینه انجام داد به این نتیجه رسید که 80 درصد موفقیت انسان وابسته به هوش هیجانی‌اش است.

برخلاف IQ ما می‌توانیم با استفاده از آموزش و تمرین کردن مهارت هوش هیجانی را رشد بدهیم، با توجه به اینکه ما در کوچینگ این اعتقاد را داریم که هر آنچه برای موفقیت افراد نیاز باشد را خداوند در وجودشان قرار داده و هوش هیجانی، شاه‌کلید موفقیت، و رشد و توسعه فردی است.

مهارت‌های هوش هیجانی از دیدگاه دانیل گلمن

مهارت‌های هوش هیجانی از دیدگاه دانیل گلمن

از دیدگاه دانیل گلمن هوش هیجانی شامل پنج نوع مهارت است:

1. خودآگاهی: اگر بخواهیم فردی تأثیرگذار در کوچینگ باشیم باید به سطح بالایی از خودآگاهی برسیم.

می‌توانیم خودآگاهی را به‌عنوان یکی از پایه‌های اصلی کوچینگ در نظر بگیریم که کوچ با استفاده از سؤالات قدرتمند و مطالبی که باعث ایجاد حس کنجکاوی در درون کوچی (مراجعه‌کننده) می‌شود و کوچی به گنجی که در درون خودش هست پی می‌برد و نسبت به اولویت‌های ارزشی، توانمندی‌ها و نقاط قوت و ضعف خود و اینکه رفتارش چگونه روی دیگران تأثیر خواهد گذاشت نیز آگاه خواهد شد. یک شخص خودآگاه معمولاً بهتر از دیگران می‌تواند از انتقادات سازنده درس بگیرد.

به‌عنوان‌مثال مدیری که می‌داند فشرده شدن کارها، کیفیت کارش را پایین آورده و در او استرس ایجاد می‌کند. با توجه به این شناختی که از خود دارد، باید به شکلی برنامه‌ریزی کند که فرصت کافی برای انجام کارهایش داشته باشد.

2. خود مدیریتی: هنگامی‌که در خودآگاهی مهارت پیدا کردید، گام بعدی برای تبدیل‌شدن به یک کوچ EQ، یادگیری تنظیم احساسات خود است.

ما در مرحله اول باید از حالات روانی خود آگاه باشیم و بتوانیم احساسات و عواطف خود را در موقعیت‌های مختلف مانند زمانی که احساس ناراحتی، خوش‌حالی، ترس، هیجانات منفی و مثبت، غرور و همه حالاتی که باعث ایجاد عدم تعادل در ما می‌شود را شناسایی کنیم و نسبت به آن آگاه باشیم، شخصی که EQ بالایی دارد قادر است به شکلی بالغانه احساسات خود را بروز دهد و در مواقع لزوم، خویشتن‌داری را تمرین کند. چنین فردی به‌جای سرکوب احساسات خود، آن‌ها را به شکلی کنترل‌شده بروز می‌دهد.

به‌عنوان‌مثال وقتی تیم، ارائهٔ بسیار ضعیفی داشته است و مسئول تیم، به‌جای دادوفریاد کردن، سعی می‌کند مسئله را ریشه‌یابی کرده، تبعات وضعیت موجود را برای تیم خود توضیح داده و درنهایت با هم، روشی برای جبران ارائه (یا بهبود ارائه‌های بعدی) پیدا می‌کنند.

3. انگیزش: افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، خودانگیخته هستند. آن‌ها به‌سادگی از طریق محرک‌هایی نظیر پول یا مقام برانگیخته نمی‌شوند. این افراد به هنگام بروز ناامیدی عموماً خوش‌بین و انعطاف‌پذیر هستند و با پشتکار و جاه‌طلبی درونی، خود را از حالت ناامیدی و شکست خارج می‌کنند.

نقش انگیزش و پشتکار در موفقیت‌های زندگی را می‌توانیم در عملکرد قهرمانان المپیک، موسیقی‌دانان جهانی و استادان بزرگ شطرنج به‌خوبی مشاهده کرد که مشخصه همه آن‌ها توانایی به انگیزش خود و پیگیری فعالیت‌های آموزشی بی‌وقفه است.

یک کوچ مثل یک مربی قهرمان المپیک برای کوچی خود الهام‌بخش و انگیزه دهنده هست و با استفاده از احساسات مثبتی که در کوچی ایجاد می‌کند او را به سمت توانمندی‌هایش سوق می‌دهد.

4. همدلی: فردی که از ویژگی همدلی برخوردار است، صاحب حس دلسوزی و درک احساسات طرف مقابل نیز هست. توانایی همدلی به شخص اجازه می‌دهد که خدمات خوبی به دیگران ارائه کند و نگرانی‌ها و دغدغه‌های آن‌ها را پاسخ دهد.

همدلی یعنی اینکه ما بتوانیم دنیا را از دریچه چشم دیگران نگاه کنیم، چون خیلی از دلایل احساسی هست و منطقی نیست و ما باید به‌عنوان یک کوچ مهارت همدلی بالایی داشته باشیم تا بتوانیم شرایط احساسی طرف مقابل، خانواده و محیط کارش را درک کنیم.

بسیاری از تصمیمات ما از احساسات ناشی می‌شود، قدرت همدلی به ما کمک می‌کند که در مهارت‌های ارتباط برقرار کردن، صمیمیت، گوش دادن و سؤالات قدرتمند پرسیدن که از پایه‌های اصلی کوچینگ هستند، تسلط بیشتری داشته باشیم.

5. مهارت‌های اجتماعی: این مؤلفه هوش هیجانی به تعامل خوب با افراد دیگر اشاره دارد که شامل استفاده از درک احساسی خود و دیگران برای برقراری ارتباط روزمره و تعامل‌های اجتماعی است. مهارت‌های مختلف اجتماعی عبارت‌اند از: گوش دادن فعال، ارتباط کلامی، مهارت‌های ارتباطی غیرکلامی، رهبری و ایجاد رابطه.

وجود این مهارت موجب کارآمدی و اثربخشی انسان در ارتباط با دیگران و مدیریت رابطه خود با آن‌هاست، و کمبود یا نقص در این زمینه به ناتوانی انسان در دنیای اجتماعی یا مصیبت‌های میان فردی مکرر او منجر می‌شود.

درواقع به علت کمبود این مهارت‌هاست که ممکن است حتی یک نفر با ضریب هوشی بالا در روابط خود با دیگران دچار مشکل شود و به فردی خودبزرگ‌بین و بی‌عاطفه مبدل شود.

در مقابل، این توانایی‌های اجتماعی به شخص اجازه می‌دهد تا دیگران را بسنجد و در آنها نیرو بدمد و با دیگران روابط دوستانه برقرار کند و بالاخره موجب راحتی و آسایش در آن‌ها شود.

نتیجه‌گیری: با توجه به مطالبی که در بالا به آن پرداخته شد برخلاف تصور اکثر افراد که بر این عقیده هستند IQ بالا، دلیل موفقیت است می‌توانیم نتیجه بگیریم که موفقیت یا عدم موفقیت به EQ بستگی دارد و در لحظات حساس ما بر اساس EQ خود تصمیم می‌گیریم.

آیا می‌توان گفت که هوش هیجانی مکمل کوچینگ هست؟

آیا می‌توان گفت که هوش هیجانی مکمل کوچینگ هست؟

با توجه به نتایج به‌دست‌آمده و بررسی جلسات کوچینگ، می‌توان گفت که هوش هیجانی و کوچینگ لازم و ملزوم یکدیگرند و آن‌ها را نمی‌توان جدا از یکدیگر در نظر گرفت.

در ادامه ما ارتباط بین مهارت‌های اصلی کوچینگ و هوش هیجانی را بررسی می‌کنیم.

مهارت سؤال پرسیدن در کوچینگ

بسیاری از سؤالاتی که ما در جلسه کوچینگ می‌پرسیم درواقع داریم هوش هیجانی طرف مقابل را می‌سنجیم، به‌عنوان‌مثال به چند نمونه از این سؤالات در سطر بعد اشاره می‌کنیم:

1. آیا حاضری لذت لحظه‌ای را کنار بزاری تا در آینده به اهدافت برسی؟

2. ارتباط گرفتن با دیگران را سخت و دشوار می‌دانید؟

3. آیا نزدیکان شما معتقد هستند که در مدیریت احساسات خود مشکل دارید؟

4. آیا نسبت به احساسات خودتان آگاه هستید و می‌توانید آن‌ها را به‌صورت کنترل‌شده بروز دهید؟

5. هنگام مواجهه با یک مشکل اولین کاری که انجام می‌دهید چی هست؟

6. آیا می‌توانید احساسات دیگران را به‌خوبی درک کنید؟

مهارت همدلی در کوچینگ

همدلی یعنی اینکه ما بتوانیم شرایط احساسی طرف مقابل درک کنیم، بسیاری از جلسات یا قراردادهای کوچینگ کسب‌وکار بعد از چند جلسه وارد کوچینگ زندگی و مسائل احساسی می‌شود، به این دلیل که بسیاری از تصمیمات بر اساس احساسات گرفته می‌شود، پس می‌توان گفت که توانایی درک احساسات کوچی و همدلی داشتن با او برای داشتن جلسه کوچینگ موفق بسیار اهمیت دارد.

مهارت ارتباطات در کوچینگ

مهارت ارتباطات در کوچینگ

انسان یک موجود ارتباطی هست و خداوند انسان را نیازمند به ارتباطات آفریده و ما نیاز داریم به اینکه با خود، خداوند، اجتماع، طبیعت اطراف و ... ارتباط برقرار کنیم.

یکی از پایه‌های اصلی موفقیت ارتباطات هست و قدرت ما در ارتباطات است که میزان تأثیرگذاری کوچ در جلسه کوچینگ و جایگاه ما در جامعه را مشخص می‌کند و ما می‌توانیم با بالا بردن هوش هیجانی و مهارت‌های اجتماعی ارتباطات مؤثری بسازیم.

خودتنظیمی:خودتنظیمی

هنگامی‌که در خودآگاهی مهارت پیدا کردید، گام بعدی برای تبدیل‌شدن به یک کوچ EI یادگیری تنظیم احساسات خود است.

خودتنظیمی به توانایی شما برای کنترل یا تغییر جهت تکانه‌ها و خلق‌وخوی مخرب اشاره دارد

کوچی که مهارت‌های خودتنظیمی قوی دارد، با صداقت رهبری می‌کند، پذیرای تغییر است و محیطی قابل‌اعتماد را ترویج می‌کند.

الگوبرداری از آرامش و تفکر منطقی در مواجهه با ناملایمات، برای انجام همین کار است.

به‌طور مثال شما به‌عنوان رهبر یک تیم اگر هوش هیجانی بالایی داشته باشید در مواجهه با رفتار اشتباه تیم منقلب نمی‌شوید و آن‌ها را سرزنش نمی‌کنید!

زمانی که با اشتباه یک عضو تیم مواجه می‌شوید اجازه می‌دهید این فرآیند را طی کنید؛

ابتدا فهرستی از سناریوهای احتمالی را بنویسید و در مرحله دوم افکار منفی خود را در مواجهه با هر سناریو بنویسید و درنهایت، افکار منفی خود را با افکار و راه‌حل‌های مثبت جایگزین کنید.

برداشت اشتباه و پیش قضاوت‌های منفی منجر به خشم و بازخورد و رفتار مخرب خواهد داشت. این نوعی خودتنظیمی و به دست گرفتن افکار و احساسات خود می‌باشد.

خودتنظیمی مؤثر باعث تعادل بین بدن و ذهن می‌شود. یکی از راهبردهای مفید برای کمک به ایجاد خودتنظیمی مؤثر، تمرین تأمل است.

موارد زیادی وجود دارد که نیاز به یک مربی برای تنظیم احساسات آن‌ها دارد.

به‌عنوان‌مثال می‌توان به انتخاب تیم‌ها و تاکتیک‌ها، استفاده از تمرینات آموزشی، صحبت‌های تیمی، تصمیم‌گیری در مورد تعویض‌ها و نتیجه نهایی اشاره کرد.

بنابراین، تقویت تکنیک‌های خودتنظیمی به مربیان اجازه می‌دهد تا در فعالیت‌های خود تکامل یابند.

در طول جلسات مربیگری خود، احساسات مثبت و منفی را شناسایی کنید. این دو احساس را مقایسه کنید و احساس خود را فهرست کنید.

هر بار که احساس منفی می‌کنید، سعی کنید زمان‌های مثبت را به خاطر بسپارید، زیرا این به تجدیدقوا در تفکر و ذهنیت شما کمک می‌کند.

استراتژی‌هایی که فرصت‌هایی را برای تنظیم احساسات شما از طریق خود بازتابی فراهم می‌کند گوشه‌ای ساکت پیدا کنید و خودتان را بررسی کنید (مثلاً چه‌کاری می‌توانستم بهتر انجام دهم؟ دفعه بعد چگونه استراتژی متفاوتی توسعه می‌دهم؟

آیا با مجریان برخورد کردم و پاسخ‌های کافی ارائه کردم؟ از نظر تاکتیکی، آیا از بهترین ترکیب استفاده کردم؟ انگیزه دادن یا خود انگیزشی یک مهارت مهم دیگر در هوش هیجانی است.

زندگی به یک روال نبوده و نخواهد بود و هر یک از ما در مسیر رشد و توسعه فردی و کسب‌وکار خود با دوره‌های ناکامی و سختی‌ها و شکست‌ها مواجه می‌شویم.

در این شرایط بهترین رفتار انگیزه دادن به خود است. هرچقدر ما از احساسات و افکار خود آگاه باشیم بهتر می‌توانیم به ناامیدی‌های گاه‌وبیگاه غلبه کنیم.

یک کوچ حرفه‌ای نه‌تنها خود بلکه این مهارت را به مخاطب خود القاء می‌کند. در فرآیند کوچینگ کوچ همراه مخاطب (کوچی) باید انگیزه را زنده نگه دارد و این نیاز به هوش هیجانی بالایی است.

درنهایت همدلی فاکتور مهمی است که به یک کوچ کمک می‌کند تا مخاطب خود را درک کند و مسیر کوچینگ را با موفقیت پیش ببرد.

نویسنده: سرکار خانم پروین باوفا از دانش پذیران دوره دوم تربیت کوچ حرفه‌ای کسب‌وکار ویدان

نویسنده: جناب آقای ابوالفضل آب رون از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفه‌ای کسب‌وکار ویدان

دیدگاه کاربران (0)