برندسازی احساسی اصطلاحی است که در بازاریابی استفاده میشود و به ساخت یک برند اشاره دارد که به وضعیت عاطفی مصرفکننده و همچنین نیازها و آرزوهای او توجه میکند. این موضوع به ایجاد ارتباط احساسی با مشتریانتان مرتبط است.
برندسازی احساسی نهتنها شرکتها را از رقبایشان متمایز میکند، بلکه به ایجاد یک رابطه عمیق بین برند و مصرفکننده نیز کمک میکند.
تنها با یک رویکرد بازاریابی شخصی مبتنی بر بینش و درک میتوانید برندی را تضمین کنید که این واکنشهای احساسی را در مشتریان برمیانگیزد. برای ایجاد این برند احساسی و ایجاد پیوند، نیاز به ایجاد یک «استراتژی برند احساسی» دارد.
استراتژی برندسازی احساسی باید بخشی از استراتژی بازاریابی شما باشد. این باید در هر مرحله از سفر مشتری رخ دهد و با هر جنبهای از تجارت شما مرتبط باشد.
در اصل، هر چیزی که بر مشتریان یا کسبوکار شما تأثیر میگذارد، میتواند بر برند شما نیز اثرگذار باشد.
استراتژی شما باید در جهت ایجاد یک تجربه کاربری باشد که احساسات را تغذیه میکند و درعینحال نیز از این احساسات تغذیه مینماید با درنظرگرفتن این موضوع، مهم است که قبل از شروع استراتژی خود، شش مرحله برندسازی احساسی را درک کنید.
احساسات چیزی است که افکار، اعمال، تصمیمات و رفتار خرید ما را هدایت میکند. غولهایی مانند آمازون و والمارت بهوضوح گزینههای مشابه محصولات را با قیمتهای قابلمقایسه به خریداران ارائه میدهند که این امر احساسات مشتری را در سفر خرید افزایش میدهد.
در یک بازار رقابتی، شما باید قبل از تصمیمگیری برای خرید، روابط قوی با مشتریان احتمالی داشته باشید که میتواند دشوار باشد.
انجام این کار با مشتریان قبلی، بسیار سادهتر است، اما درمورد مشتریان احتمالی به تلاش بیشتری نیاز دارد. در نهایت، شما باید برند خود را از رقبایتان متمایز کنید.
برجستهکردن برندتان میتواند کار دشواری باشد، اما در اینجا چند نکته کلیدی وجود دارد که به شما کمک میکند:
مهم است که معنای دقیق یک ارتباط احساسی را بهدقت بررسی کنیم تا بفهمیم چگونه این رابطه در برندسازی احساسی، بهویژه «توسل به احساسات» نقش دارد.
این به دلیل ماهیت شناخت انسان میتواند بهعنوان یک فن بلاغی بسیار مؤثر باشد.
حقیقت صادقانه را از برایان اسمیت در مورد موانع و سختیها که UGG قبل از شناختهشدن بهعنوان برترین خردهفروشی با دسترسیهای مختلف، با آن روبرو بود، و همچنین بحث در مورد اهمیت وفاداری، پشتکار و سرسختی در این مسیر بشنوید.
هنگامی که انسانها اطلاعات را پردازش میکنند یا تصمیم میگیرند، در درجه اول به استدلال شهودی و احساسی خود بر منطق عقلانی و مبتنی بر واقعیت تکیه میکنند.
دلیل این است که درگیرکردن افراد در موضوعات موردعلاقه آنها بسیار آسانتر از دادههای سرد و سخت است.
ازآنجاییکه توسل به احساسات بسیار مؤثر است و نقش مهمی در هر کسبوکاری ایفا میکند، درک کامل آنها مهم است. قابلذکر است، دو نوع اصلی از احساسات وجود دارد که افراد تجربه خواهند کرد:
مهم است که ما در مورد انواع احساساتی که هنگام ارائه چیزی از یک نام تجاری به ذهنمان خطور میکند و اینکه چگونه این احساسات برای عواطف دیگران جذاب است فکر کنیم.
برندسازی منطقی هر چیزی است که مبتنی بر منطق، دلیل یا داده باشد. اساساً این نوع برندسازی، برخلاف برندسازی احساسی است.
اگر میخواهید یک استراتژی برای برندسازی منطقی بسازید، باید با درنظرگرفتن مزایای محصول یا خدمات خود آن را ابداع کنید. این دلایل انتخاب آن را برجسته و محصول یا خدمات را به مرکز استراتژی تبدیل میکند.
در اینجا یک چارت سریع وجود دارد که تفاوت این دو را مشخص میکند:
برندسازی منطقی میتواند به شما کمک کند تا جای پای خود را در بازار محکم کنید. این به شما کمک میکند تا مشتریان را در مورد برند خودآگاه کرده و اگر آن شخص به اطلاعات مفیدی دستیافت، در نهایت انگیزه خرید پیدا میکند.
بااینحال، استراتژی بازاریابی ایدهآل در مورد برندسازی، ترکیب برندسازی منطقی و احساسی برای دستیابی به بهترین نتایج است.
ما در طول این مقاله زیاد در مورد آن صحبت کردهایم، اما ایجاد یک برند قوی از داشتن یک استراتژی برند خوب به دست میآید.
در اینجا به مراحل کلیدی که باید هنگام ایجاد استراتژی توسعه برند خود در نظر بگیرید، اشاره شده است:
برای راهنمای کامل در مورد «توسعه و تعریف نام تجاری خود در یک نمای شلوغ» که توسط یِلنا فرادلیس در خلال اجلاس خردهفروشی NG ارائه شده است، مطالب زیر را دنبال کنید.
موفقیت بازاریابی عمدتاً به این بستگی دارد که چگونه رفتار مشتری هدف خود را مدلسازی کنید. اگر به انگیزه بهعنوان نیروی محرکه زندگی یک نفر فکر میکنید، پس این انگیزه است که به او هدف و دلیلی برای عمل میدهد.
بنابراین، واقعاً چه چیزی باعث رفتار ما میشود؟ کلارک ال. هال نظریه بسیار معروفی را ارائه کرد، معروف به نظریه جهانی رفتار، برای کمک به توصیف آنچه ما را برمیانگیزد. فرمول این است:
sEr = SHR x D x V x K
sEr= پتانسیل واکنش
SHR= تعداد تمرینات تقویت شده (قدرت عادت)
D = قدرت محرکه
V = وضوح محرک
K = نیروی حرکت انگیزشی
در فرمول بالا، sEris به طور مثبت با D که توسط یک حالت نیاز تعیین میشود همبستگی مثبت دارد. هر چه فرد طولانیتر از یک نیاز محروم شود، قدرت محرکه آن بیشتر میشود.
وقتی صحبت از احساسات به میان میآید، درک «چرخ احساسات» رابرت پلاچیک نیز خوب است:
احساسات ارتباط تنگاتنگی با تمایلات رفتاری دارند. همانطور که قبلاً بحث شد، احساسات نیروی محرکه انگیزه است، چه مثبت باشد چه منفی.
ما میدانیم که افراد به دلایل مختلفی از نظر احساسی با یک برند مرتبط میشوند، اما راههای زیادی وجود دارد که کسبوکارها میتوانند برای دستیابی به این ارتباط در آن قدم بگذارند.
ایجاد این ارتباط عاطفی، چه تبلیغات، چه سازمانهای عضویت مصرفکننده یا رویدادهای حامی مصرفکننده، میتواند وفاداری مشتریان به برند شما را به سطح بالاتری برساند.
هنگامی که به دنبال ایجاد ارتباطات عاطفی هستید، همیشه باید راههایی برای استفاده از انگیزههای اساسی انسان پیدا کنید.
این مطلب ما را به سمت چهار مرحله برای برندسازی موفق هدایت میکند:
واضح است که برای اینکه بتوانید یک برند موفق و قابلاعتماد بسازید، باید برای استراتژی برندسازی احساسی خود وقت بگذارید.
این مقاله به شما کمک میکند تا آجرهای سازنده را در اختیارتان قرار دهد، و شما را تشویق میکند تا در مورد اینکه چگونه میتوانید از طریق تمام نکات در طی مسیر کسبوکار برای مشتریان خود جذاب باشید، متفاوت فکر کنید.