آیا به کسب‌وکارتان فکر می‌کنید؟ یادداشتی از رابرت کیوساکی

آیا به کسب‌وکارتان فکر می‌کنید؟ یادداشتی از رابرت کیوساکی

فکر کردن به کسب‌وکار و تجارت با ایجاد یک پایه مالی و یادگیری تفاوت بین دارایی‌ها و بدهی‌ها شروع می‌شود. آیا شغل یا کسب‌وکار دارید؟

آیا ساعت‌های طولانی کار می‌کنید تا به شخص دیگری کمک کنید تا به رؤیاهای مالی خود برسد؟

به همین دلیل باید به کسب‌وکار خود فکر کنید، این فکر کردن با ایجاد یک پایه مالی و یادگیری تفاوت بین دارایی‌ها و بدهی‌ها شروع می‌شود.

وقتی جوان بودم، هدفم این بود که تا 30 سالگی میلیونر شوم و این کار را هم کردم. مشکل این بود که من بلافاصله تمام آن پول را از دست دادم.

من نقص‌هایی در برنامه‌ام داشتم، ایراداتی که درس‌های ارزشمندی به من آموخت.

درس‌هایی که از تجربیات، موفقیت‌ها و شکست‌هایم آموختم به من این امکان را داد که برنامه‌ام را طوری تنظیم کنم که تا 47 سالگی دوباره از نظر مالی آزاد شوم.

اکنون، من آن درس‌ها را با شما به اشتراک می‌گذارم. در موقعیت مناسب قرار بگیرید.

  به کسب‌وکار خود فکر کنید

با توضیح ربع‌های جریان نقدی شروع می‌کنیم:

• کارمند - به‌عنوان یک کارمند، زمان و تلاش خود را با درآمد مبادله می‌کنید. در اینجا، شما به‌سادگی "کار" دارید.

• خوداشتغالی - درحالی‌که خوداشتغال هستید، برای خودتان کار می‌کنید، و اگرچه رئیس ندارید، درآمد شما به زمان کار شما بستگی دارد. بااین‌حال، چالش اینجا این است که اگر کار را متوقف کنید، ممکن است از دریافت درآمد خودداری کنید.

• صاحب کسب‌وکار - به‌عنوان یک صاحب کسب‌وکار، شما رئیس هستید. در اینجا، شما افرادی را دارید که از زمان، انرژی و تلاش خود برای کسب درآمد برای شما استفاده می‌کنند.

• سرمایه‌گذار- درنهایت، با سرمایه‌گذاری در دارایی‌ها، تنها چیزی که کار می‌کند پول شماست. در اینجا، شما واقعاً از نظر مالی آزاد هستید.

آیا در حال خرید دارای بدهی هستید؟

وقتی با مردم در مورد وضعیت مالی آنها صحبت می‌کنم، چند عبارت وجود دارد که اغلب می‌شنوم:

• "من نیاز به افزایش حقوق دارم." • "فقط اگر ترفیع داشتم." • "من برای آموزش بیشتر به مدرسه برمی‌گردم تا شغل بهتری پیدا کنم." • من برای تأمین مخارج زندگی خود اضافه‌کاری زیادی انجام داده‌ام. • "من به یافتن شغل دوم فکر می‌کنم."

در برخی محافل، این‌ها ایده‌های معقول و معقولی تلقی می‌شوند. اما مشکل این صورت‌ها این است که به جای ستون دارایی، روی ستون درآمد صورت مالی شخصی تمرکز می‌کنند.

اگرچه کسب درآمد بیشتر منطقی است، اما تنها زمانی مفید است که از پولی که به دست می‌آورید برای خرید دارایی‌های نقدی استفاده کنید که به‌نوبه خود به شما کمک می‌کند پول بیشتری کسب کنید.

مشکل اکثر مردم - دلیل اینکه بیشتر مردم از نظر مالی دچار مشکل می‌شوند - این است که آنها به جای سرمایه‌گذاری در دارایی‌ها، به شغل خود برای درآمد متکی هستند.

 

ایجاد یک بنیاد مالی

وقتی برای زنده ماندن مجبورید به شغل خود بچسبید، نمی‌توانید ریسک کنید. مشکل این است که تکیه کردن به دیگران برای تأمین زندگی شما بزرگ‌ترین خطر از همه است.

وقتی این اتفاق می‌افتد، دیگر درآمدی ندارید. و وقتی این اتفاق می‌افتد، متوجه می‌شوید که تمام «دارایی‌هایی» که فکر می‌کردید دارید واقعاً بدهی هستند.

ماشین پول شما را می‌خورد. چوب گلف 1000 دلاری شما دیگر ارزش 1000 دلاری ندارد.

بزرگ‌ترین "دارایی" شما، خانه شما، بزرگ‌ترین بدهی شما می‌شود زیرا هر ماه وام مسکن و مالیات املاک و مستغلات را هر سال می‌پردازید؛ اما هیچ درآمدی ندارید.

وقتی افراد طبقه متوسط شغل خود را از دست می‌دهند، عموماً خیلی سریع به افراد فقیر تبدیل می‌شوند.

افراد طبقه متوسط فکر می‌کنند یک شغل خوب یک پایه مالی مطمئن است، اما اینطور نیست. این یک توهم است.

  به کسب‌وکار خود فکر کنید

به کسب‌وکار خود فکر کنید

پدر پولدار به من یاد داد: "پولدار شدن و امنیت مالی به این معنی است که به تجارت خود فکر کنید."

مبارزه مالی اغلب نتیجه مستقیم این است که مردم تمام زندگی خود را برای شخص دیگری کار می‌کنند.

بسیاری از مردم در پایان روزهای کاری خود چیزی برای نشان دادن برای تمام تلاش‌های خود ندارند.

البته، این چیزی است که آنها برای انجام آن آموزش دیده‌اند.

سیستم آموزشی فعلی ما بر آماده‌سازی جوانان برای به دست آوردن مشاغل خوب و کار برای دیگران متمرکز است.

زندگی آنها حول محور یافتن دستمزد مناسب برای پر کردن ستون درآمدشان می‌چرخد و درعین‌حال ستون بدهی خود را با انواع ابزارها پر می‌کند.

آن‌ها مهندس، دانشمند، آشپز، افسر پلیس، بانکدار و غیره خواهند شد. حرفه آنها برای آنها درآمد کسب می‌کند درحالی‌که آنها به کار دیگران فکر می‌کنند.

وقتی از مردم می‌پرسم شغلشان چیست، معمولاً به من می‌گویند که چه کار می‌کنند. آن‌ها حرفه خود را با تجارت خود اشتباه می‌گیرند.

واقعیت این است که بیشتر مردم شغل دارند، نه کسب‌وکار. آن‌ها مشاغل دیگران را مدیریت یا برای آنها کار می‌کنند.

 

روی ستون دارایی خود تمرکز کنید

به جای رفتن به مدرسه برای تبدیل‌شدن به چیزی که در مدرسه می‌خوانند، من مردم را تشویق می‌کنم که با تمرکز بر ستون‌های دارایی‌شان به کسب‌وکار خود فکر کنند.

برای برخی، این به معنای داشتن کسب‌وکار شخصی است. اگر آشپزی بلد هستید، رستوران راه‌اندازی کنید.

اگر مهندسی خوانده‌اید، یک شرکت راه‌اندازی کنید. اگر حسابدار هستید، حسابداران دیگری را استخدام کنید و پایگاه مشتریان بزرگتری ایجاد کنید.

بااین‌حال، در پایان روز، من هیچ‌کس را تشویق نمی‌کنم که کسب‌وکاری را راه‌اندازی کند، مگر اینکه واقعاً بخواهد.

با دانستن آنچه اکنون در مورد اداره یک شرکت می‌دانم، چنین کاری را برای کسی آرزو نمی‌کنم. شانس بسیار مخالف موفقیت است. فقط اگر واقعاً می‌خواهید یکی را شروع کنید.

خبر خوب این است که شما مجبور نیستید کسب‌وکار خود را راه‌اندازی کنید تا به کسب‌وکار خود فکر کنید.

کار روزانه خود را حفظ کنید، اما شروع به خرید دارایی‌های واقعی کنید، نه بدهی‌ها یا وسایل شخصی که ارزش واقعی ندارند.

فکر کردن به کسب‌وکار خود وقتی به این شکل فکر می‌کنید ساده است: هزینه‌ها را پایین نگه دارید، بدهی‌های خود را کاهش دهید و با پشتکار پایه‌ای از دارایی‌های خود بسازید.

در زیر چهار نوع دارایی آورده شده است:

• مشاغلی که نیازی به حضور شخصی ندارند • سهام • اوراق قرضه • املاک نقدی

یک دارایی می‌تواند هر چیزی باشد به شرطی که ارزش داشته باشد، درآمد ایجاد کند یا ارزش داشته باشد و بازار آماده داشته باشد.

این همچنین شامل حق امتیاز مالکیت معنوی مانند موسیقی، فیلم‌نامه و ثبت اختراع می‌شود.

بااین‌حال، کلید توجه و فکر کردن به کسب‌وکار خود، ایجاد یک برنامه برای موفقیت است.

  کشف یک برنامه برای موفقیت

کشف یک برنامه برای موفقیت

در راه بازگشت به دستیابی به آزادی مالی، به طرحی که ایجاد کرده بودم اشاره کردم و هرگز آن را تغییر ندادم.

من به‌سادگی استراتژی‌هایی را که برای اجرای آن استفاده می‌کردم را تنظیم کردم.

من بیشتر و بیشتر در آن پیشرفت کردم. پایبندی به برنامه به من کمک کرد تا به اهدافم برسم.

پس چگونه راه خود را کشف می‌کنید؟ در اینجا 5 مرحله وجود دارد که باید در نظر داشته باشید.

 

راحت باشید

برنامه‌های خوب به‌ندرت یک شب اتفاق می‌افتد. برای پیدا کردن برنامه مناسب برای خود، باید طولانی و سخت در مورد زندگی خود، آنچه از آن می‌خواهید و به کجا می‌خواهید فکر کنید.

این می‌تواند روزها، هفته‌ها و گاهی ماه‌ها طول بکشد. برای کشف و تعریف آنچه واقعاً برای شما در زندگی مهم است، وقت بگذارید.

در این مدت، تا زمانی که ندانید چه می‌خواهید، با دیگران صحبت نکنید.

اغلب اوقات، افراد به جای احترام گذاشتن به آنچه دیگران برای خود می‌خواهند، بدون آن‌که بدانند یا عمداً آرمان‌های خود را به دیگران تحمیل می‌کنند.

این زمان شماست تا آنچه را که برای خود می‌خواهید تعریف کنید.

 

مربی پیدا کنید

وقتی فهمیدید در زندگی چه می‌خواهید، مربی‌ای پیدا کنید که بتوانید به او اعتماد کنید. این باید کسی باشد که آنچه را که می‌خواهید به دست آورید با موفقیت انجام داده باشد.

از آنها بخواهید مدارک خود را ارائه کنند و با چند نفر مصاحبه کنید. این یک تجربه چشم باز برای شما خواهد بود.

مربی شما آنجاست تا شما را در هنگام توسعه برنامه راهنمایی کند و اطمینان حاصل کند که به آن پایبند هستید.

مربی برای نوازش شما وجود ندارد. مربی شما آنجاست تا در مواقعی که نمی‌خواهید تحت فشار قرار بگیرید، شما را تحت فشار قرار دهد و در صورت نیاز شما را اصلاح کند.

 

اهداف واقع‌بینانه تعیین کنید

اغلب در زندگی، زمانی که برنامه ما به نتیجه نمی‌رسد، همه آن را با هم رها می‌کنیم. این رویکرد اشتباهی است.

در عوض، یک طرح شکست خورده ابتدا مستلزم ارزیابی اشتباهات است. در اغلب موارد، این طرح به اهدافی نیاز داشت تا واقع‌بینانه‌تر باشد و رها نشود.

اهداف را به‌گونه‌ای شناسایی کنید که منعکس‌کننده آنچه در زندگی می‌خواهید باشد. بسیاری از مردم می‌گویند: "من می‌خواهم میلیونر شوم!" این کار را نکن این یک هدف سرد، کهنه و بلند است و به‌راحتی نادیده گرفته می‌شود.

اهدافی را تعیین کنید که برای شما واقعی هستند: "من می‌خواهم به‌اندازه کافی درآمد داشته باشم تا بتوانم مخارج خانواده‌ام را تأمین کنم تا نگران پول نباشم و بتوانم تمام وقتم را با فرزندانم بگذرانم."

این بهتر است! بفهمید که برای رسیدن به آن به چه میزان درآمد نیاز دارید و یک برنامه در نظر بگیرید.

اگر اهداف خود را شخصی‌تر کنید، شانس بیشتری برای پایبندی به برنامه خود برای رسیدن به هدف نهایی خواهید داشت.

فقط روی یک هدف متمرکز نشوید و فکر نکنید که همین است. با اهداف کوچک و واقع‌بینانه شروع کنید، سپس با افزایش تحصیلات مالی و تجربه خود، آن اهداف را بهبود بخشید یا به آنها بیفزایید.

بهتر است قبل از دویدن ماراتن راه رفتن را یاد بگیرید.

اگر اشتباه کردید ناامید نشوید. داشتن اهداف واقع‌بینانه به این معنا نیست که صد در صد مواقع برنده خواهید شد. اشتباهات بخشی از فرآیند یادگیری و دستیابی به اهداف شماست.

  تیم داشته باشید

تیم داشته باشید

کسب‌وکار و سرمایه‌گذاری کارهای گروهی هستند. همانطور که برنامه شما تکامل می‌یابد، به اعضای تیمی نیاز خواهید داشت که می‌توانند به شما در دستیابی به رؤیاهایتان کمک کنند.

اعضای تیم شما ممکن است شامل یک بانکدار، حسابدار، وکیل، کارگزار، حسابدار، نماینده بیمه و یا یک مربی موفق باشد.

هر یک از این اعضای تیم باید توسط شما بررسی شوند. فقط هرکسی را وارد تیم خود نکنید؛ در عوض، نیروی مناسب برای هر موقعیت را پیدا کنید.

وقتی تیم خود را جمع کردید، اغلب با آنها ملاقات کنید. من سال‌ها با تیمم در هنگام ناهار جلساتی برگزار کردم.

من از طریق این جلسات چیزهای زیادی در مورد تجارت، سرمایه‌گذاری و فرآیند کسب درآمد یاد گرفتم.

 

به کسب‌وکار خود فکر کنید

درنهایت، هر برنامه‌ای که دارید، همیشه این جمله پدر پولدار را به خاطر بسپارید: «صرف‌نظر از اینکه برای شخص دیگری کار می‌کنید یا برای خودتان، اگر می‌خواهید ثروتمند شوید، باید به کار خود فکر کنید.»

حواس خود را با پروژه‌های جانبی پرت نکنید. بله، ممکن است یک دلار اضافی برای شما به ارمغان بیاورد، اما فقط وقت شما را تلف کرده است.

زمانی که می‌توانست شما را به هدفتان نزدیک کند. اگر شما را در جهت درست در رابطه با برنامه‌تان حرکت نمی‌دهد، آن را انجام ندهید.

با توجه به کسب‌وکارتان و تمرکز بر ستون دارایی خود، مسیرتان را به سمت امنیت مالی و ثروت بسیار واضح‌تر و مطمئن‌تر خواهید یافت.

اگر می‌خواهید سرمایه‌گذاری در آینده مالی خود را با فکر کردن به تجارت خود آغاز کنید، من شما را تشویق می‌کنم که با سرمایه‌گذاری در آموزش مالی خود شروع کنید.

با ایجاد پایگاه دانش مالی خود، برای شروع ساخت پایگاه دارایی خود به‌خوبی مجهز خواهید شد.

امروز روز موعود است. به فکر کسب‌وکار خود باشید.

نوشته‌ای از رابرت کیوساکی

 

دیدگاه کاربران (0)