چگونه یک زوج میتوانند سالانه 10 میلیارد درآمد داشته باشند و همچنان احساس فقر کنند؟
این سؤالی است که مقالهای در CNBC سعی کرد به آن پاسخ دهد.
با نگاهی دقیق به بودجه یک زوج قدرتمند در نیویورک هر دو وکیل با حقوق بالایی هستند، میبینیم که اگرچه آنها پول زیادی به دست میآورند، اما در پایان سال بعد از تمام هزینههایشان، تنها 100 میلیون تومان باقی میماند.
افراد طبقه متوسط اغلب درآمد بیشتری نسبت به هزینه هایشان دارند (تا زمانی که شغل پردرآمدی داشته باشند!).
آنها ممکن است چندین سرمایهگذاری داشته باشند، اما تمرکز روزمره ندارند.
طبقه متوسط از بودجه بهعنوان ابزاری استفاده میکند تا بفهمند هرماه چقدر پول باقی میماند.
آنها سپس برای پول اضافی، که اغلب بهعنوان "هزینههای اختیاری" استفاده میکنند، پاداش میگیرند.
اغلب اوقات، آنها وقت خود را صرف تعطیلات، ماشین، وسایل الکترونیکی یا هر چیزی که دوست دارند میکنند.
چیزی که من آن را عروسک مینامم. در این فرآیند، آنها بدهی ایجاد میکنند اما با داراییها سرمایهگذاری نمیکنند.
برای کسانی که تفکر طبقه متوسط دارند، بودجه بهعنوان ابزاری عمل میکند تا مطمئن شوید که شما کمتر ازآنچه انجام میدهید و کار میکنید، خرج میکنید.
اما همچنین میدانید که چقدر پول "سرگرمکننده" میتواند خرج شود. بااینحال منبع این پول همیشه درآمد حاصل از حقوق است، نه درآمد سرمایهگذاری غیرفعال.
درآمد بالا با ثروتمندی برابری نمیکند
نگاهی به بودجه این زوج پردرآمد نشان میدهد که سالهاست گفتهام که کسی با پول زیاد پولدار نمیشود.
این زن و شوهر پول خود را در بسیاری از تلههایی که کسانی را که تفکر ثروتمند ندارند به دام میاندازند از دست میدهند.
اولین چیزی که متوجه خواهید شد این است که آنها هزینههای خود را به حداکثر میرسانند و مقدار زیادی پول را به صندوقی میفرستند که احتمالاً یک صندوق سرمایهگذاری مشترک است که در صورت وجود سود ناچیزی ارائه میکند، بهخصوص پس از پرداخت هزینههای کارگزاری.
دومین چیزی که متوجه خواهید شد این است که آنها 40 درصد از درآمد مالیاتی خود را از دست میدهند.
فقط فقرا و طبقه متوسط این همه پول مالیاتی را از دست میدهند. ثروتمندان میدانند که چگونه از سرقت ثروتشان با مالیات جلوگیری کنند.
سومین چیزی که متوجه میشوید این است که آنچه باقی میماند با بدهیهای فراوان خورده میشود: سه تعطیلات در سال، یک BMW سری 5 و یک لندکروز، یک پرداخت خانه بسیار بزرگ و یک بودجه هنگفت غذایی.
اگرچه آنها فکر میکنند که در مورد لباس کار خارقالعادهای انجام نمیدهند.
درنهایت، آنها در یکی از گرانترین شهرهای جهان زندگی میکنند که این نیز کمکی نمیکند.
آنها پول زیادی به دست میآورند، اما از ثروتمندی دور هستند.
جایی که من در هاوایی بزرگ شدم، دو مدرسه در آن طرف خیابان وجود داشت - مدرسه اتحادیه و مدرسه ریورساید.
مدرسه یونیون برای بچههای خانوادههای فقیر بود و در اصل برای کسانی که در مزارع کار میکردند تأسیس شد و نامش را گذاشت.
مدرسه ریورساید برای خانوادههای ثروتمند بود و در ابتدا برای آن دسته از خانوادههایی تأسیس شد که صاحب مزارع بودند.
وقتی بزرگ شدم، به مدرسه ریورساید رفتم، نه به این دلیل که ما ثروتمند بودیم، بلکه به این دلیل که خانه ما دقیقاً در محدوده منطقه قرار داشت.
وقتی مدرسه را شروع کردم، هرگز نمیدانستم که خانوادهام فقیر هستند.
اما بعد از شروع کلاسها، مشخص بود که دو نوع آدم کاملاً متفاوت وجود دارد، ثروتمند و فقیر… و اینکه خانواده من فقیر هستند.
باوجوداینکه کودکی خردسال بودم، میدانستم که همکلاسیهای من در ریورساید استاندارد زندگی بالاتری نسبت به خانوادهام دارند.
بسیاری از دوستان من در ریورساید در یک جامعه ثروتمند زندگی میکردند که توسط پلی که از رودخانه عبور میکرد به هم متصل بودند.
هر بار که برای بازی با دوستانم میرفتم از این رودخانه عبور میکردم. احساس میکردم که به دنیای دیگری رفتهایم.
دوستان من در امارتهای باشکوه زندگی میکردند. من در خانهای زندگی میکردم که برای کارگران مزرعه ساخته شده بود.
والدین دوستانم صاحب خانههایشان بودند. ما مال خود را اجاره کردیم دوستان من در سواحل خصوصی بازی کردند.
من در سواحل عمومی. دوستان من متعلق به باشگاه قایق بادبانی بودند. من روی آن کار کردم.
بسیاری از این خانوادهها ممکن است مانند زوج قدرتمند نیویورک باشند، آنها ثروتمند به نظر میرسیدند، اما اینطور نبودند.
من از کودکی هرگز نمیدانم، اما شرط میبندم که در بسیاری از موارد این درست است.
اما متوجه شدهام که برخی خانوادهها در رویکردشان به زندگی و پول کاملاً متفاوت هستند.
علاوه بر تفاوتهای آشکار مادی، متوجه شدم که خانوادههایی مانند دوستم مایک که پدرش پدر ثروتمند من شد، دیدگاههای متفاوتی نسبت به زندگی من با خانواده من داشتند.
این به بهترین وجه در تفاوت بین این دو عبارت خلاصه شد.
وقتی پدر فقیرم چیزی میخواست که جزء بودجه نباشد، این مورد را رد کرد و گفت: «ما نمیتوانیم این کار را بکنیم».
وقتی ما بچهها یک اسباببازی خاص میخواستیم یا برای رفتن به مسافرت، پدر فقیرم قبول نمیکرد و میگفت: ما نمیتوانیم این کار را بکنیم.
وقتی مادرم یک لباس مجلل میخواست، پدر بیچارهام از گفتن این جمله امتناع کرد: "ما نمیتوانیم آن را بپردازیم." پدر بیچاره من نیازمند بود.
برعکس، وقتی دوستان ثروتمند من و خانوادههایشان چیزی خوب میخواستند، به آن میرسیدند. شاید نه فوراً، اما درنهایت به آن میرسیدند. چه فرقی داشت؟
اگرچه آنها همیشه پولی برای خرید آنچه میخواستند نداشتند، والدین دوستان ثروتمند من ازنظر مالی باهوش بودند.
آنها بهجای اینکه بگویند "من نمیتوانم این کار را بکنم" به چیزهایی که میخواستند بخرند بهعنوان انگیزهای نگاه کردند تا به آنها کمک کند پول خود را روی کار بگذارند تا بتوانند آن را بخرند.
آنها بهجای اینکه بگذارند امور مالی آنها را شکست دهد، به امور مالی خود بهعنوان یک بازی مینگریستند که برنده خواهند شد.
درنتیجه تقریباً همیشه راهی برای رسیدن به آنچه میخواستند پیدا میکردند، حتی اگر به کمی صبر نیاز داشتند.
دلیل اینکه مدتی طول کشید این بود که خانوادههایی مانند پدر ثروتمند من در داراییهایی سرمایهگذاری میکردند که سپس جریان نقدی ماهانه برای آنها فراهم میکرد.
آنها از این جریان نقدی برای خرید چیزهای خوبی که میخواستند استفاده کردند.
در این فرآیند، آنها نهتنها پول بیشتری به دست آوردند و به آنچه میخواستند رسیدند، بلکه پولی را که در ابتدا داشتند را نیز حفظ کردند. نمایش اطلاعات مالی بود.
ثروتمند بودن به میزان درآمد شما بستگی ندارد
پدر پولدار گفت: "همه میتوانند پول زیادی به دست آورند، اما فقط ثروتمندان آن را حفظ میکنند.
منظور او از این پدر پولدار این بود که پولدار بودن بیشتر به فکر کردن است تا کاری که شما انجام میدهید.
ثروتمند بودن به این معناست که بدانید پول چگونه کار میکند و چگونه آن را برای شما مفید کنید.
پدر پولدار قاطعانه بود که اگر میخواهید ثروتمند شوید، باید برنامهای برای به دست آوردن پول زیاد و برنامهای برای حفظ آن پول داشته باشید.
زیرا وقتی پول زیادی به دست میآورید، مشکلات جدیدی را تجربه میکنید که ممکن است آمادگی مقابله با آنها را نداشته باشید، مگر اینکه درک آنها را به عهده بگیرید.
درست مانند زوج قدرتمند نیویورکی در ابتدای این مقاله، مالیاتهای بسیار بالاتری دارید، باید پول را در چندین حساب مدیریت کنید، ثروت خود را به دلیل تورم از دست میدهید، و با وسوسه بسیار بیشتری برای خرید بدهی مواجه میشوید که فکر میکنید مستحق درمان هستید.
نقطه شروع ساده برای ثروتمند شدن
ثروتمند بودن علم موشکی نیست. بااینحال، قوانین سادهای وجود دارد که باید از آنها پیروی کنید.
قانون اساسی این است که پول خود را در داراییهای جریان نقدی، مانند املاک و مستغلات یا مشاغل سرمایهگذاری کنید.
سرمایهگذاری در داراییهای جریان نقدی مزایای زیادی دارد.
اول، آنها از شما در برابر نیروهایی که ثروت مالیات و تورم را میدزدند محافظت میکنند. زیرا درآمد دارایی درآمد غیرفعال است که کمترین درآمد مشمول مالیات است.
دوم، شما میتوانید از هزینهها و درآمد فانتوم بهعنوان استهلاک برای کاهش صورتحساب مالیاتی خود استفاده کنید. در بسیاری از موارد، من از طریق سرمایهگذاریهایم چیزی مانند مالیات پرداخت نمیکنم.
سوم، داراییها میتوانند بهعنوان محافظ در برابر تورم عمل کنند و با افزایش قیمتها در اقتصاد، ارزش آن افزایش مییابد، کاری که پسانداز نمیتواند انجام دهد.
چهارم، شما میتوانید از درآمد ثابت داراییهای خود با جریان نقدی برای سرمایهگذاری در داراییهای بیشتر و همچنین تأمین مالی بدهیهای خود مانند اتومبیلهای جدید و تعطیلات استفاده کنید.
پنجم، شما خیلی بیشتر از زمانی که به حقوق و دستمزد هر ماه تکیه کنید، کنترل میکنید.
اگر حالت پیشفرض شما این باشد که بگویید "من نمیتوانم هزینهاش را بپردازم" هیچیک از اینها ممکن نیست.
فقط کسانی که میپرسند «چگونه میتوانم هزینه کنم؟» یاد میگیرند که چگونه در این سطح از هوش مالی کار کنند.
ذهنیت ثروتمند همهچیز را متفاوت میکند
با نگاهی به گذشته این زوج قدرتمند نیویورکی، بهراحتی میتوانید تصور کنید که زندگی آنها چقدر متفاوت خواهد بود.
آنها بهطورجدی صورتحساب مالیاتی خود را به مقدار زیادی کاهش خواهند داد.
آنها علاوه بر دستمزدهای بالای خود، درآمد اضافی نیز ایجاد خواهند کرد.
اگر از آنها برای سرمایهگذاری بیشتر استفاده کنند، میتوانند تعطیلات خود را لغو کنند. و این تازه اول راه است.
بهجای اینکه با درآمد بالا در سال احساس فقر کنند، واقعاً ثروتمند خواهند شد و دیگر هرگز نمیگویند: "من توان پرداخت آن را ندارم."
بهطور خلاصه، زندگی آنها بهکلی تغییر خواهد کرد. تفکر ثروتمند همهچیز را متفاوت میکند.
چگونه میتوانم مبلغ آن را بپردازم، قفل رؤیاهای شمارا باز میکند
در دنیای امروز، با تورم بالا و یک بیماری همهگیر بهظاهر بیپایان، بهراحتی میتوانید احساس شکست مالی کنید.
بسیاری از مردم فقط به عبارت "من نمیتوانم مبلغ آن را بپردازم" عادت میکنند.
سالها پیش، والاستریت ژورنال حتی خوانندگان خود را تشویق کرد که با نکاتی برای آماده شدن برای گفتن به دوستان و بچهها، بگویند: «واقعاً خوب است که بگوییم «نمیتوانم این هزینه را بپردازم».
مشکل عبارت «نمیتوانم بپردازم» این است که عبارتی روح کش است. امیدی به چنین عبارتی نیست. او بهجای افروختن آتش فرصت، رؤیاها را میکشد.
بهجای گفتن «نمیتوانم از پس این کار بربیایم»، من شمارا تشویق میکنم که با روشی جدید در مورد پول فکر کنید و از خود بپرسید: «چگونه میتوانم آن را بپردازم؟» پرسیدن این سؤال زندگیبخش است. امیدی در این مورد وجود دارد.
سؤال "چگونه میتوانم آن را بپردازم" به شما اجازه میدهد تا بهاندازه هدف خود رؤیاپردازی کنید.
ممکن است کمی طول بکشد، اما با تفکر "چگونه میتوانم هزینه کنم؟" میتوانید به رؤیاهای خود برسید.
برای روشن شدن، آنچه من نمیگویم این است که وقتی پول را برای بدهی ندارید، خرج کنید.
چیزی که من میگویم شروع به فکر کردن در مورد این است که چگونه میتوانید پول بیشتری به دست آورید تا بتوانید برخی از چیزهای خوب زندگی را بپردازید.
لطفاً فکر کردن را با تفکر فراوانی شروع کنید، نه با تفکر کمبود.
زیرا، اولین قدم برای ثروتمند شدن این است که طرز فکر خود را در مورد پول تغییر دهید و مانند افراد ثروتمند فکر کنید.
بنابراین، در زندگی چه میخواهید؟ و چگونه میتوانید آن را بپردازید؟
برای افزایش سواد مالی خود، مانند افراد ثروتمند فکر کنید.
نوشتهای از رابرت کیوساکی