همه میخواهند کیفیت زندگی خود را بهبود بخشند. همه میخواهند کاملتر باشند.
اما تقریباً همه ما گاهی در باورهای محدودکننده و الگوهای احساسی خود گیر میکنیم.
زمانی که احساس ناامیدی، نگرانی، غمگینی یا افسردگی میکنیم، عادت ایجاد میکنیم.
این احساسات و ناتوانی در به عهده گرفتن مسئولیت، شمارا از انجام کاری که واقعاً قادر به انجام آن هستید، بازمیدارد، حتی اگر فقط برای شاد بودن باشد.
اگرچه نمیتوانید وقایعی که در زندگیتان اتفاق میافتد را کنترل کنید، اما میتوانید بر نحوه کنترل احساسات خود مسلط شوید.
مردم همیشه با لحظات پراسترس روبرو خواهند شد.
نحوه پاسخ ما به آنها تعیین میکند که آیا زندگی موردنظر خود را میسازیم یا اجازه میدهیم موانعی مانع از رسیدن ما به رؤیاهایمان شوند.
1. دیدگاه خود را تغییر دهید
پذیرش مسئولیت احساسات خود تا زمانی که اتفاق بدی رخ ندهد، آسان است.
اما اتفاق بد میتواند از دست دادن شغل، از دست دادن سلامتی یا حتی از دست دادن یکی از عزیزان باشد.
اتفاقی در حال رخ دادن است که خارج از کنترل ماست و ما را از پا درمیآورد.
استرس، خشم و غمگینی، این احساسات از واقعیات ناشی نمیشود. آنها از اهمیتی که ما به واقعیتها میدهیم، ناشی میشوند.
البته اتفاقات وحشتناکی که در حال رخ دادن هستند، واقعی هستند.
اما سؤال اینجاست که چگونه اجازه میدهید آنها زندگی شمارا تحت تأثیر قرار دهد؟
آیا اجازه خواهید داد که شمارا به زمین بزند یا از آن برای رشد و پیشرفت در راهی که در زندگی طی میکنید، استفاده خواهید کرد؟
آیا زندگی را با احساس استرس و عصبانیت دائمی سپری میکنید یا یاد خواهید گرفت که چگونه اجازه ندهید احساسات بر زندگی شما حاکم شود؟
همهچیز در مورد اهمیتی است که به تجربیات خود میدهید.
در اینجا این سؤال مهم مطرح میشود که باید بپرسم: "اگر همهچیز در زندگی شما، ازجمله دردناکترین و آسیبزاترین وقایع رخ دهد و برای شما اتفاق بیفتد، چه میشود؟"
در این صورت میتوانید زندگی جدیدی به دست بیاورید، یعنی دیدگاه جدیدی و درنهایت یک زندگی جدید به دست آورید.
2. داستان خود را بازنویسی کنید
ما ناخودآگاه تصمیم میگیریم که رویدادها و تجربیات زندگی ما چه معنایی دارند.
ما همیشه این کار را انجام میدهیم، اما ممکن است متوجه آن نباشیم.
این باورها دنیای ما را میسازند و بر روابط صمیمی، دوستیها، آرزوهای شغلی و موارد دیگر تأثیر میگذارند.
بااینحال، این باورها اغلب مبتنی بر احساسات ما هستند تا واقعیات.
وقتی مسئولیت احساسات خود را بر عهده میگیرید، میتوانید "واقعیات" را که داستان شمارا میسازند، تغییر دهید.
بهعنوانمثال، رکود در اقتصاد را در نظر بگیرید. میتوان این را اینگونه تعبیر کرد: «من ورشکسته خواهم شد».
شخص دیگری ممکن است بگوید: "این بدان معناست که من سختتر کار خواهم کرد و در پسانداز خلاقتر خواهم بود و به موفقیت خواهم رسید."
به نظر شما نتیجه این الگوی فکری برای هر یک از این افراد چه خواهد بود؟ کاملاً متفاوت است، اینطور نیست؟
آیا واضح است که چرا هر کس رویکردهای بسیار متفاوتی به زندگی خواهد داشت و چرا همه احساسات بسیار متفاوتی را تجربه خواهند کرد؟
همه اینها از اهمیتی است که همه برای این رویداد قائل هستند و بسته به طرز فکر آنها دارد.
حالا بیایید به موضوع کمی شخصیتر و ریزتر بپردازیم. زنی را در نظر بگیرید که در کودکی به فرزندی پذیرفته شده است.
یکی از راههایی که او میتواند این کار را انجام دهد این است که ارزش خود را پایین بیاورد، به این باور که چون به فرزندخواندگی گرفتهشده است، آنقدر خوب نیست که دوست داشته شود و کسی برایش ارزش قائل شود.
او همچنین میتواند رویکردی مخالف و عکس داشته باشد و این واقعیت را در نظر بگیرد که شخصی او را دوست داشته و انتخاب کرده است.
اهمیت تصمیمات او برای انتخاب هر داستان چیست؟
هرکدام چه تأثیری بر تصمیمات او در زندگی روزمره خواهد داشت؟ و چه تأثیری بر تصمیمات بزرگتر او خواهد داشت؟
داستان اول احساس از دست دادن و بیهودگی را ایجاد میکند، درحالیکه داستان دوم زندگی و ارزش او را جشن میگیرد به او اعتبار میبخشد.
وقتی یاد میگیرید که چگونه احساسات خود را مدیریت کنید و داستان خود را بازنویسی کنید، بر کل زندگی شما تأثیر میگذارد.
زیرا تصمیماتی که ما را کنترل میکنند، تصمیمات مربوط به معنا و درک ما هستند و معنا برابر با احساس است.
3. جایگزینی انتظارات با ارزیابی موقعیت
اگر انتخاب داستان ناتوانی آشنا به نظر میرسد، شما تنها نیستید.
همه ما داستانهایی تعریف میکنیم که وقتی میتوانیم احساس شادی کنیم، ما را ناراحت میکند.
ما برای احساس غمگینی، اضطراب، شرم، گناه، ترس و عصبانیت بهطور مداوم تلاش میکنیم. چرا؟
چون ما از این طریق به هم متصل هستیم. مغز شما بهطور طبیعی نمیداند چگونه به احساسات اجازه دهد، زندگی شمارا کنترل کنند.
اما شما میتوانید آن را یاد بگیرید و احساسات خود را کنترل کنید.
ذهن انسان همیشه به دنبال چیزهایی است که میتوانید از دست بدهید، چیزهایی که کمتر میتوانید داشته باشید یا هرگز نمیتوانید داشته باشید.
ممکن است غیرقابلتصور به نظر برسد، اما موضوع بقا و حفاظت است. شما ازنظر بیولوژیکی آماده هستید تا همیشه برای بدترین شرایط آماده شوید.
به همین دلیل این شما هستید که کنترل آگاهانه داستانهایی که میگویید و احساساتی که تجربه میکنید را به عهده دارید.
برای اینکه مسئولیت احساسات خود را بر عهده بگیرید، انتظارات خود را با ارزیابی جایگزین کنید.
اگر این کار را انجام دهید، تمام زندگی شما در آن لحظه تغییر میکند و اگر به انجام آن ادامه دهید، زندگی شما برای همیشه تغییر خواهد کرد.
برگردیم به زنی که به فرزندخواندگی گرفته شد.
او انتظار داشت که مادر و پدرش او را پیش خود برگردانند و این انتظار میتواند کل زندگی او را خدشهدار کند و همیشه ناراحت باشد.
اما اگر او انتظارات خود را به این ارزیابی سوق دهد که کسی او را آگاهانه انتخاب کرده و دوستش دارد، بدون تأیید برای انجام این کار، تمام زندگی او تغییر خواهد کرد.
4. خودآگاهی را توسعه دهید
شما نمیتوانید یاد بگیرید که چگونه احساسات خود را کنترل کنید، اگر ندانید آن احساسات چیست و چه تأثیری روی شما میگذارد.
توانایی تشخیص، شناسایی و ارزیابی افکار، احساسات و اعمال خود را خودآگاهی مینامند که قابلیتی است که باید آن را در خود تقویت کنید.
برخی از افراد بدون هیچ خودآگاهی، زندگی را طی میکنند.
برخی افراد به طرز دردناکی از خود آگاه هستند و بسیاری از ما آنقدر که دوست داریم باور کنیم، خودآگاه نیستیم.
مثال دختری که به فرزندخواندگی گرفتهشده را در نظر بگیرید.
او میتواند زندگی خود را با بازی و سرگرمی سپری کند و به این فکر کند که چرا اینگونه به نظر میرسد هیچکس او را دوست ندارد.
با خودآگاهی، او تجربیات رابطه خود را با ترس از طرد شدن مرتبط میکند.
او متوجه خواهد شد که قبل از اینکه بتواند یک رابطه سالم ایجاد کند، ابتدا باید خودش را دوست داشته باشد.
تمام توانایی او برای تغییر دیدگاهش و بازنویسی داستانش به توانایی او در تشخیص احساساتش و مرتبط ساختن آنها با گذشتهاش بستگی دارد. این خودآگاهی است.
اگر نمیتوانید مسئولیت احساسات خود را به عهده بگیرید، از استراتژیهایی مانند خود اندیشی، یادداشت روزانه، مدیتیشن و جستجوی دیدگاههای جدید برای توسعه آگاهی از احساسات خود استفاده کنید و احساسات خود را مدیریت کنید.
ازآنجا، میتوانید روی ایجاد هوش هیجانی یا توانایی قضاوت در مورد احساسات دیگران کارکنید و همچنین احساسات خود را به روشی سازنده بیان کنید.
5. مسئولیت را بر عهده بگیرید
درنهایت این شما هستید که باید تصمیم بگیرید که مسئولیت احساسات خود را بپذیرید. تصمیم بگیرید که دیگر تحت تأثیر ترس و عصبانیت قرار نخواهید داشت.
تصمیم بگیرید که روی چه چیزی تمرکز خواهید کرد. چه داستانی را برای رهبری زندگی خود انتخاب میکنید؟
شما میتوانید انتخاب کنید که چه معنایی را قبول کنید.
به این معنا متعهد شوید. این تنها نیرویی است که در حال حاضر دارید که میتواند همهچیز را تغییر دهد و دیگر اوضاع مانند گذشته نباشد.
این نکته را به یاد داشته باشید که تنها چیزی که شمارا از رسیدن به آنچه میخواهید بازمیدارد خودتان هستید.
تنها چیزی که شمارا از لذتی که سزاوار آن هستید محافظت میکند و مانع رسیدن شما به آن میشود، داستانی است که مدام تعریف میکنید.
اگر تصمیم بگیرید همینالان یک باور قلبی جدید به خودتان ارائه دهید چه؟
اگر همهچیز در زندگی شما ازجمله دردناکترین و آسیبزاترین اتفاقات برای شما اتفاق بیفتد چه؟
اگر همهچیز خلق شده باشد تا واقعاً بتوانید زندگی بهتری داشته باشید و چیزهای بیشتری برای لذت بردن داشته باشید چطور؟
همانطور که به شما گفتم، آزادی واقعی زمانی به دست میآید که تصمیم میگیرید اجازه ندهید رویدادهای خارجی تجربههای عاطفی شمارا شکل دهند.
شما این آزادی را تنها با یادگیری نحوه کنترل احساسات خود و یافتن معنای توانمند در هر چیزی و هر چیزی که سر راهتان قرار میگیرد، خواهید یافت.
نوشتهای از آنتونی رابینز