در این مقاله ما به چالشهای اصلی بازاریابی یکپارچه نگاه میکنیم که توسط بازاریابهایی که با آنها سروکار دارند، رتبه بندی شدهاند.
ما میخواستیم موانع یکپارچه سازی را از طریق دوربین شرکتها کشف کنیم. فرض کار این بود که چالشهای اولیه، بسته به اینکه سازمانهای پاسخدهنده در مقیاس رشد کجا قرار میگیرند، متفاوت است.
در واقع، تعدادی تفاوت وجود دارد، اما ابتدا اجازه دهید "پیچیدگی" را تعریف کنیم. این کلمه میتواند به معنای چیزهای زیادی در بازاریابی باشد.
ساختار سازمانی، رشد فنآوری و توانایی استفاده از دادهها از جمله معیارهای معتبر هستند.
چیزی که ما بهترین آن را میخواهیم، صرفاً معیاری از بازده هر میزان سرمایهگذاری توسط هر بخش یک شرکت است.
اما این یک محاسبه دشوار است که اکثر شرکتها به سادگی نمیتوانند آن را دقیق انجام دهند و آن را رسمی نمیکنند.
برای اهداف خود، ما یک سیستم امتیازی را بر اساس نمراتی که پاسخ دهندگان به خود در تعدادی از فعالیتهای بازاریابی یکپارچه دادهاند، ایجاد کردیم.
همچنین از آنها خواستیم که شرکتهای خود را به طور کلی ارزیابی کنند.
این عمل همپوشانی این دو گروه کوچک اما کافی از سازمانهای بازاریابی پیچیده را به ما داد تا با جریان اصلی مقایسه کنیم، که راه بهتری برای تصور این گروه از «ساده» است.
چالشها و رتبههای آنها برای دو گروه در پنج مورد نسبتاً منسجم و در دو مورد به طور قابلتوجهی متفاوت است.
ما همه آنها را به ترتیب رتبه بندی شرکتهای "پیچیده" بررسی خواهیم کرد. رتبهبندی شرکتهای «ساده» در پرانتز قرار دارد.
چالش شماره 1 : پشتیبانی مدیریت و منابع
مهم نیست که چه کسی هستید یا درآمد سالانه سازمان شما چقدر است، شما حمایت بیشتری میخواهید.
اگر در یک بخش بازاریابی هستید که به تازگی با بازاریابی یکپارچه و اجزای آن و بخشهای مرتبط با آن مقابله میکنید، امیدوارید پول بیشتری برای راهاندازی سیستمها و فناوریها به دست آورید.
اگر در حال حاضر به خوبی در راه حال ادامه دادن راه خود هستید، پس دارای ثبات هستید و میخواهید منابع بیشتری داشته باشید، یا میخواهید منابع سطح بالاتری را پیرامون دادهها، مدل سازی اسناد یا خلاقیت اضافه کنید.
چالش شماره 2: خلاقیت بین رسانهای
جالبترین تفاوت بین این دو گروه در دیدگاه آنها در مورد خلاقیت در بازاریابی یکپارچه است. همانطور که دادهها را میخوانیم، نشان میدهد که با رشد کردن سازمانها، آزمایشهای فناوری و دادهها، فرآیند و سیاست را پشت سر میگذارند.
هنگامی که آنها این کار را انجام دادند، با مشکل اصلی بازاریابی روبرو میشوند - چگونه مشتریان را با ایدهها و تصاویر الهام بخشند.
البته، دیجیتال بودن سختیهایی را به این چالش اضافه میکند، زیرا "خلاقیت" فقط به معنای تبلیغات تلویزیونی با تبلیغات چاپی رایگان نیست.
این به معنای همه آن است، به علاوه تعدادی از عناصر کمپین پولی، کسب شده و متعلق به سه نوع اصلی دستگاه است.
متأسفانه، حتی خلاقیتها از طریق پول به خوبی به دیگر مخاطبان منتقل نمیشوند، چه رسد به رسانههای اجتماعی یا کسب درآمد.
از سوی دیگر، خود ایدههای خوب نه تنها قابل انتقال نیستند، بلکه به شدت ویروسی هستند. این چالش اساسی و فرصتی است که سازمانهای پیشرفته با آن دست و پنجه نرم میکنند.
جریان اصلی خلاقیت را در نیمه پایینی چالشها قرار میدهد، زیرا آنها درگیر مسائل اولیه بازاریابی یکپارچه و بازاریابی دیجیتال به طور کلی هستند.
چه چیزی و در کجا ذخیره خواهد شد؟ چگونه بخش بندی خواهیم کرد؟ آیا میتوانیم آنچه را که در مورد یک مشتری در یک کانال میدانیم در کانال دیگر اعمال کنیم؟ چگونه ترکیب رسانهای خود را با پیچیدهتر شدن تنظیم کنیم؟
به راحتی میتوان فهمید که چرا خلاقیت میتواند یک فکر خوب باشد. اما این یک اشتباه است. همه الگوریتمها، پردازندهها صرفاً ظرفی برای ایدهها و تصاویری هستند که آنها را ثبت میکنند.
عبارت "تبلیغ مناسب برای شخص مناسب در زمان مناسب" اغلب برای توصیف بازاریابی مدرن استفاده میشود.
در تلاش برای دستیابی به تواناییهای کامل در شناسایی فرد مناسب و زمان مناسب، بسیاری از شرکتها زمان و پول خود را صرف آنچه مسلماً مهمترین قطعه است، ایدهای که آن را به تبلیغ «درست» تبدیل میکند، نمیکنند.
چالش شماره 3: یکپارچه سازی فناوری
در اینجا اختلاف نظر وجود ندارد، زیرا فناوری برای بقیه بازاریابی یکپارچه اساسی است. نتایج به طور طبیعی محدود میشوند اگر سازمانها فاقد مکاتبات اداری برای پیوند دادن دادهها به یکدیگر باشند.
خبر خوب برای شرکتهایی که هنوز از در حال پیمودن موفقیت هستند این است که آنها طیف وسیعی از انتخابها و ارتش رو به رشدی از فروشندگان دارند که میخواهند به آنها کمک کنند، از آژانسهای مجهز و یکپارچهسازهای سنتی گرفته تا مشاوران مدیریت. البته این هم یک خبر بد است.
چالش شماره 4: استراتژی
در کنار خلاقیت، استراتژی نقطه واگرایی بین شرکتهای پیچیده و جریان اصلی است و باید باشد. داشتن و تمرین یک استراتژی واقعی میتواند خود یک تعریف قابل قبول از پیچیدگی باشد.
برای بازاریابهایی که در شرکتها کار میکنند و دائماً با " اخبار جدید" بمباران میشوند، میتواند به راحتی در مورد ارزش جلسه یا سند دیگری که ایده مبهم راه آینده را بررسی میکند، شک داشته باشد.
و اگر تمام «استراتژی» این است، حق دارند سرشان را تکان دهند، لبخند بزنند و دیگر هرگز به این موضوع فکر نکنند.
یک استراتژی واقعی بیش از هر چیز مفید است. این مجموعهای از اصول است که باید در موقعیتهای روزمره قابل اجرا باشد.
به عنوان مثال، یک اصل ممکن است این باشد که "ما معتقدیم که تلفن همراه روند تعیین کننده در بخش ما است." از آن زمان این دستور سرچشمه میگیرد: «ما مانند یک شرکت موبایل اول رفتار خواهیم کرد».
بنابراین، اگرچه این شرکت تنها تقریباً 15 درصد از ترافیک خود را از دستگاههای تلفن همراه میبیند، تصمیم گیری آنها در مورد تجزیه و تحلیل تلفن همراه، به عنوان مثال، از دیدگاه شرکتی است که در حال حاضر بیشتر ترافیک یا درآمد خود را از طریق غیر دستگاههای تلفن همراه دریافت میکند.
چالش شماره 5:یکپارچه سازی یا به اشتراک گذاری دادههای مشتری
نحوه جمعآوری، مدیریت و استفاده از دادههای مشتری با فناوری درهم آمیخته است و تنها دلیلی که رتبه پایینتر دارد این است که بخش فناوری مقدم بر سؤالات خاصتری درباره نحوه برخورد با اطلاعات مشتری پس از جمعآوری است.
چالش شماره 6: مسائل بین المللی
مسائل بین المللی به طور کلی رتبه پایینی دارند، اما تغییرات داخلی در دادههای پایین این جدول بیشتر از بالای آن است. به عبارت دیگر، رسیدگی به مسائل بینالمللی نسبتاً آسان است، مگر اینکه اینطور نباشد.
آنها میتوانند خار مهمی برای بازاریابی یکپارچه باشند، به ویژه برای سازمانهایی که آژانسهای محلی ندارند تا به مصرف رسانهای منحصر به فرد، هنجارهای فرهنگی و چشم انداز رقابتی محلی کمک کنند.
چالش شماره 7: یکپارچه سازی یا به اشتراک گذاری دارایی های برند
کمی شبیه به چالش شماره 6، یکپارچه سازی و به اشتراک گذاری داراییهای برند برای خیلیها مسئلهای نیست، اما برای برخی حاد است.
امید برای سازمانهایی که با مجموعه وسیعی از داراییهای خلاقانه جدید و قدیمی سروکار دارند این است که ابزارهای گردش کار در حال بهبود هستند.
نگاهی به پلتفرمهای مختلف بازاریابی یکپارچه، اولویت جدیدی را در فرآیندهای روزانه نشان میدهد که داراییها را بین تیمها و سازمانهای شریک مدیریت و به اشتراک میگذارند.
دوره «اصول بازاریابی | استراتژی های بازاریابی یکپارچه»
در این دوره مارک بورگس به شما یاد می دهد که در زمانی که شاهد بیشترین تغییر در بازاریابی هستیم چگونه یک استراتژی یکپارچه بازریابی (IMC) برای برندتون داشته باشید، همچنین پیرامون ارزش پیشنهادی، جایگاه یابی استراتژیک و پرسونای خریدار با شما سخن می گوید.
برای کسب اطلاعات بیشتر و تهیه دوره اینجا را کلیک کنید.