من یکبار در مورد اهمیت سیستمها برای موفقیت یک تجارت و تبدیل شدن به یک مدیر عامل موفق صحبت کردم.
در آن پست نوشتم:
کسبوکار یک سیستم پیچیده از سیستمهای متقابل است و مانند یک بدن، اگر یکی از آن سیستمها از کار بیفتد، کل تجارت یا فلج میشود یا میمیرد.
مثلث B-I بهصورت بصری بسیاری از این سیستمها را نشان میدهد. همه آنها جدا هستند اما همگی به هم مرتبط هستند.
تفکیک سیستمها به دلیل وابسته بودن به یکدیگر دشوار است و همچنین دشوار است که بگوییم یکی از دیگری مهمتر است.
به همان اندازه که برای موفقیت یک شرکت مهم است که سیستمهایی که به کار میگیرند، رهبری که مطمئن میشود آن سیستمها در اوج عملکرد کار میکنند و سیستمهای مناسبی در جای خود قرار دارند.
من در مورد مدیر عامل شرکت صحبت میکنم.
در این مقاله، نقش حیاتی مدیر عامل را از منظر آنچه ما در پدر ثروتمند از کارآفرین برتر اپل: استیو جابز آموختیم، بحث خواهیم کرد.
اما بهعنوان یک کارآفرین، استیو جابز فقط یک محصول عالی تولید نکرد.
از بسیاری جهات، استیو جابز آنچه را که من سالها در مورد تجارت از طریق شرکت پدر ثروتمند آموزش میدادم، مثال زد.
او یک رهبر بزرگ و بینا بود و او یک نمونه عالی از این بود که یک صاحب کسبوکار چگونه باید باشد.
وظیفه یک مدیر عامل نظارت بر همه سیستمها و شناسایی نقاط ضعف قبل از تبدیلشدن به خرابی سیستم است.
این شکستها میتوانند به طرق مختلف اتفاق بیفتند، اما زمانی که شرکت شما بهسرعت در حال رشد است، بسیار نگرانکننده هستند.
برای بسیاری از مدیران عامل تعجبآور است که وقتی همهچیز درنهایت درست پیش میرود.
فروش آنها در حال افزایش است، محصول یا خدمات آنها توجهی را که شایسته آن است از رسانهها جلب میکند و همهچیز بهسرعت در حال رشد است.
آنها ناگهان نمیتوانند ارائه دهند. چرا؟
[caption id="" align="aligncenter" width="750"] بهترین مدیر عامل با بررسی شکستهای سیستم سازی[/caption]
معمولاً به این دلیل است که سیستمها از افزایش تقاضا شکستخوردهاند.
بهعنوانمثال، شما ظرفیت تولید کافی یا پول اضافی موردنیاز برای بهبود محصول یا استخدام کمک اضافی ندارید.
به هر دلیلی، فرصتها برای انتقال کسبوکار به سطح بعدی موفقیت از دست میرود، همگی به دلیل شکست در سیستمها.
ساختن جلوتر از حد معمول و متعارف
در هر سطح جدید رشد، مدیرعامل باید برنامهریزی سیستمهای موردنیاز برای حمایت از سطح بعدی رشد، از خطوط تولید تا خطوط اعتباری برای نیازهای تولید را آغاز کند.
سیستمها هم مدیریت جریان نقدی و هم ارتباطات را هدایت میکنند.
همانطور که سیستم شما بهتر میشود، شما یا کارمندانتان مجبور خواهید بود تلاش کمتر و کمتری انجام دهید.
بدون سیستمعاملهای خوب طراحیشده و موفق، کسبوکار شما کار فشرده خواهد بود و در یک یا چند مرحله رشد متوقف خواهد شد.
یکی از ابزارهایی که در پدر پولدار استفاده میکنیم مثلث B-I است. مثلث B-I بهسادگی ماتریسی برای درک هشت قسمتی است که یک تجارت موفق را تشکیل میدهند.
جایی که اکثر مردم هنگام شروع یک کسبوکار شکست میخورند این است که فکر میکنند محصول مهمترین چیز است.
مشکل این است که بسیاری از کسبوکارها هستند که محصول عالی دارند، اما بااینوجود شکست میخورند.
هرگاه کسبوکاری را میبینم که مشکل دارد، از مثلث B-I برای کمک به تشخیص مشکل آن شرکت استفاده میکنم.
وقتی به مثلث B-I نگاه میکنید، متوجه میشوید که محصول کوچکترین قسمت مثلث است.
این به این دلیل است که کماهمیتترین بخش یک شرکت است. داشتن یک محصول عالی نقطه شروع نیست.
این نقطه پایان ماجرا است. قبل از اینکه یک محصول عالی داشته باشید، ابتدا باید یک مأموریت عالی، یک تیم عالی و یک رهبر عالی داشته باشید.
استیو جابز این مفهوم اساسی را بهتر از بسیاری دیگر درک کرد و با بهکارگیری آن، شرکتی را ایجاد کرد که دنیا را تغییر داد.
بیایید نگاهی به سه مفهوم بیرونی مثلث B-I بیندازیم و ببینیم چرا استیو جابز و اپل را تا این حد موفق کردند.
[caption id="" align="aligncenter" width="750"] بهترین مدیر عامل با بررسی نقاط مثبت[/caption]
این مهم است که هر کسبوکاری دارای یک مأموریت معنوی است.
پدر ثروتمند گفت: "مأموریت یک تجارت باید نیاز مشتریان شمارا برطرف کند." "و اگر این نیاز را برطرف کند و آن را بهخوبی برآورده کند، کسبوکار شروع به کسب درآمد خواهد کرد."
اگرچه مأموریت معنوی بسیاری از شرکتها را هدایت نمیکند، اما درنهایت برای موفقیت بلندمدت آنها حیاتی است.
اپل بیانیه مأموریت رسمی را فهرست نمیکند، اکثر مردم موافق هستند که مأموریت اپل را میتوان در یک بیانیه ساده خلاصه کرد: متفاوت فکر کن.
بسیاری از شرکتها از بیانیه مأموریت خود برای توضیح آنچه انجام میدهند استفاده میکنند، نه اینکه چرا آن را انجام میدهند.
بنابراین یک رقیب اپل ممکن است چیزی شبیه این بگوید: "ما کامپیوترهای عالی میسازیم."
برعکس، اپل میگوید: "ما متفاوت فکر میکنیم و میخواهیم اساساً نحوه تعامل شما با فناوری را تغییر دهیم و اتفاقاً رایانههای عالی میسازیم."
اپل با یک محصول شروع نکرد. آنها با یک مأموریت شروع کردند و سپس یک محصول عالی خلق کردند.
جابز قدرت یک مأموریت معنوی در یک شرکت را روشن میدانست و در حضورش در اپل بهعنوان چهرهاش عمل میکرد و نحوه نگرش او به عملیات اپل متفاوت بود.
او گفت: «در دیانای اپل است که فناوری بهتنهایی کافی نیست، این فناوری با هنرهای لیبرال و علوم انسانی پیوند خورده است که نتایجی را برای ما به ارمغان میآورد که قلب ما را به آواز میرساند.»
اگر میخواهید یک تاجر موفق باشید، باید یاد بگیرید که چگونه یک مدیرعامل موفق باشید.
این با درک این موضوع شروع میشود که شغل شماره 1 شما کار روی تجارت است نه در آن.
این بدان معناست که شما باید در سیستمها استاد شوید، آنها را مدیریت کنید و بدانید چه زمانی باید سیستمهای جدید را پیادهسازی کنید.
همچنین به این معنی است که شما تیمی ایجاد میکنید که میتواند با همان سطح تعهد شما، مدیرعامل، اجرا کند.
اپل فقط بهترینهای دنیا را استخدام میکند تا برای آنها کار کنند و آنها فقط افرادی را استخدام میکنند که در مأموریت خود هستند.
آنها فرهنگی را ایجاد میکنند که در آن افراد باهوش و متعهد میتوانند رشد کنند.
استیو جابز، در حالی که یک رهبر رؤیا و قلب و روح اپل بود، اهمیت ایجاد یک تیم عالی و اجازه دادن به آنها را برای کار سخت و داشتن بخشی از چشمانداز او درک کرد.
بسیاری از رهبران بهسختی میتوانند رها شوند. آنها به افراد برای کمک به موفقیت اعتماد ندارند.
بنابراین، آنها با قدرت ندادن افراد را از خود دور میکنند. استیو جابز دقیقاً برعکس عمل کرد.
او فرهنگ نوآوری کسب وکار را با تمرکز تیمش بر دو چیز، تشویق به بحث در توسعه و ایجاد تیمهایش متقابل ایجاد کرد. او فهمید که بهتنهایی نمیتواند موفق شود.
[caption id="" align="aligncenter" width="750"] بهترین مدیر عامل با داشتن یک تیم اجرایی قوی[/caption]
البته استیو جابز یک رهبر بزرگ بود. میتوانم درباره او ادامه دهم، اما اجازه میدهم این داستان ساده که توسط بیل لی در هاروارد بیزینس ریویو آمده است، به شما نشان دهد که او چقدر عالی بود:
ظاهراً جابز به هر جزئیاتی که در دستگاههای اپل وارد میشود وسواس دارد. اینطور نیست. او بر جزئیات مربوط به تجربه مشتری تمرکز میکند.
زمانی که یکی از تیمهای طراحی اپل وظیفه توسعه یک برنامه نرمافزاری رایت دیویدی برای مکهای پیشرفته را بر عهده گرفت، توسعهدهندگان هفتهها وقت گذاشتند تا برنامهای را تنظیم کنند.
در روز تعیین شده برای ارائه آن به جابز، آنها صفحاتی پر از اطلاعات نمونه اولیه، تصاویری از پنجرههای مختلف برنامه جدید و گزینههای منو، همراه با اسنادی که نشان میدهد برنامه چگونه کار میکند، آوردند.
وقتی جابز وارد جلسه شد، به هیچیک از برنامهها نگاه نکرد. او یک نشانگر را برداشت، به یک تخته سفید رفت و یک مستطیل کشید که نشاندهنده برنامه بود.
سپس به آنها گفت که میخواهد برنامه جدید چهکاری انجام دهد.
کاربر ویدیو را به داخل پنجره میکشد، دکمهای ظاهر میشود که روی آن عبارت «سوزاندن» ظاهر میشود و کاربر روی آن کلیک میکند.
او گفت: "همین است، این چیزی است که ما میخواهیم بسازیم."
استیو جابز یک رهبر و کارآفرین درخشان بود زیرا به تیم خود یادآوری کرد که اپل وجود دارد تا متفاوت فکر کند.
این محصولات اپل نبودند که آنها را عالی کردند. این نبود که آنها این محصولات را خلق کردند که آنها را عالی کرد.
به همین دلیل بود که آنها محصولاتی را ایجاد کردند که آنها را عالی کرد.
او علیرغم اینکه تحصیلات دانشگاهی را رها کرده بود، سودآورترین شرکت جهان را ساخت.
شرکتی با پول نقد بیشتر از دولت ایالاتمتحده. او در سیستم کار نمیکرد. او از آن سرپیچی کرد.
امروز از استیو درس بگیرید. به این فکر کنید که چرا کاری را که انجام میدهید، با چه کسی میخواهید انجام دهید، و آن مردم را به سرزمین موعود خود هدایت کنید.
بهترین راه برای کسب این نوع تخصص از طریق تجربه است. آن را انجام دهید و در آن بهتر خواهید شد.
مطمئناً در این مسیر شکست خواهید خورد، اما درسهایی که یاد خواهید گرفت شمارا در این مسیر بسیار بهتر میکند.
نوشتهای از رابرت کیوساکی