چگونه بهترین شغل را انتخاب کنم؟

چگونه بهترین شغل را انتخاب کنم؟

مقدمه یک سؤال بسیار سخت وجود دارد که ممکن است با آن روبه‌رو شویم: «با بقیه زندگی کاری خود چه کنم؟». ما خیلی دوست داریم تا جواب را بدانیم. دیگران معمولاً به ما پیشنهاد می‌دهند تا مسیر فعلی را ادامه دهیم؛ اما واقعا بهترین شغل برای من چیست؟

اما ما در خلوت خود کاملاً آگاه هستیم که از جایی که هستیم خیلی خوشحال نیستیم و دوست داریم شغلی پیدا کنیم که واقعاً روح ما را ارضا کند.

بسیاری از پاسخ‌هایی که برای هدایت بهتر آینده‌مان به آن‌ها نیاز داریم، هم‌اکنون در درون ما هستند؛ اما برای بیرون آوردن، درک و جمع‌آوری آن‌ها در یک چارچوب مشخص، به کمک نیاز داریم.

این مقاله به ما کمک می‌کند تا درباره هویت کاری خود بیشتر بیاموزیم و یاد بگیریم چگونه به سمت مشاغلی که برای شکوفایی استعدادهایمان به آن‌ها نیاز داریم، حرکت کنیم.

البته قبل از اینکه یاد بگیریم چگونه به سمت علایق و استعدادهایمان در انتخاب بهترین شغل حرکت کنیم باید متوجه شویم که آیا واقعاً از شغل خود خسته شده‌ایم یا درگیر مشکلات دیگری هستیم.

اگر به دنبال آزادی مالی هستید امنیت شغلی را کنار بگذارید. اگر در این مورد احساس می کنید که نیاز به اطلاعات بیشتری دارید حتما مطلب " تفاوت آزادی مالی و امنیت شغلی " را با دقت بخوانید.

 

چرا از شغل خود خسته شده‌ایم؟

چرا از شغل خود خسته شده‌ایم؟

بحران شغلی معمولاً در زمان‌های خاصی برای ما رخ می‌دهد؛ به دلایلی که کاملاً آن‌ها درک نمی‌کنیم. به‌هرحال باید با دقت آن‌ها را بررسی کنیم.

بهتر است به عقب برگردیم و علت نارضایتی خود را جستجو کنیم. ممکن است ما با مشکلاتی روبه‌رو شده‌ایم و درگیر اضطراب و پریشانی روانی هستیم.

مثلاً زمانی که می‌گوییم از شغل خود متنفر هستیم، در حال فرار از این واقعیت هستیم که چون در روابطمان با همکار یا رئیس خود به مشکل برخورده‌ایم، احساس بدی به شغل خود داریم.

ممکن است در زندگی شخصی خود با مسائلی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم و این روی رضایت شغلی ما تأثیر گذاشته است.

ما باید به‌طور کامل در مورد دلایل نارضایتی خود شفاف‌سازی کنیم. سؤالات زیر می‌تواند شما را راهنمایی کند تا به جواب قطعی برسید:

• در حال حاضر با چه چالش‌هایی در زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کنی؟

• اگر بتوانی در زندگی خود به چیزی غیر از تغییر شغلت بپردازی، آنچه چیزی می‌تواند باشد؟

ما باید مشخص کنیم که آیا واقعاً از کار خود خسته شده‌ایم و می‌خواهیم به سمت حرفه دیگری برویم یا اینکه درگیر رنج و بی‌قراری درونی هستیم و می‌خواهیم خودمان را از این حس کنونی خلاص کنیم.

درواقع شما زمانی باید شغل خود را تغییر دهید که عدم تغییر شغل برای شما ممکن باشد.

به عبارتی، زمانی که شما عجله دارید تا وارد شغل جدیدی شوید و ماندن در شغل فعلی را غیرممکن می‌دانید، باید محتاط باشید؛ چراکه این خطر وجود دارد که در ناخودآگاه شما چیزی هست که شما را در این مسیر هدایت می‌کند و از خودآگاهی شما می‌کاهد.

گاهی فکر می‌کنید برای اینکه بتوانید از یک موضوع آزاردهنده در امان باشید، باید شغل خود را تغییر دهید. مثلاً در محل کار مدام تحقیر شده‌اید یا احساس بی‌ارزشی یا درماندگی می‌کنید.

این یک مسیر اشتباه است. پس بهتر است به عقب برگردیم و مسائل را حل کنیم؛ به‌جای اینکه بخواهیم شغل خود را تغییر دهیم.

تمرین‌هایی برای اینکه بدانیم از شغل خود خسته شده‌ایم یا نه؟

سؤالات زیر می‌تواند به شما کمک کند که بفهمید احساس و دیدگاه دقیقتان نسبت به کارتان چیست؟

• امیدوارید بعد از تغییر شغل خود چه احساسی داشته باشید؟ • فکر می‌کنید اگر شغلتان را تغییر ندهید چه احساسی خواهید داشت؟ • در صورت عدم تغییر شغل، چه خطراتی شما را تهدید می‌کند؟ • آیا ممکن است که این یک مشکل کاری نباشد و یک مشکل روانی باشد؟!

اگر فکر می‌کنید که باید شغل خود را تغییر دهید، به این دلیل که به سمت شکوفایی استعدادهایتان حرکت کنید، باید از موانع موجود در این مسیر عبور کنید.

در ادامه ما به معرفی این موانع و راهکارهای مؤثر برای رفع آن‌ها در جهت انتخاب بهترین شغل پرداخته‌ایم.

 

چگونه بهترین شغل را برای شکوفایی استعدادهایمان انتخاب کنیم؟

چگونه بهترین شغل را برای شکوفایی استعدادهایمان انتخاب کنیم؟

اگر از شغلتان ناراضی هستید و توانایی حرکت به سمت شغل مطلوب خود را ندارید، راهکارهایی که در ادامه می‌آید به شما کمک زیادی خواهد کرد.

۱. از تفکر عمیق فرار نکنید

یکی از ویژگی‌های ناامیدکننده ذهن ما این است که هر چه افکار ما مهم‌تر باشند، تمایل بیشتری به فرار از دست ما دارند.

فکر کردن در مورد شغل موردنظرمان، بسیار سخت است، زیرا باعث ایجاد اضطراب شدید در مورد ارزش زندگی ما می‌شود و چالش‌های زیادی را پیش روی ما قرار می‌دهد.

برای مثال، یکی از افکاری که ممکن است از آن دوری کنیم این است که چیزهای زیادی وجود دارند که باید تغییر دهیم.

درواقع، مدت زیادی است که مسیری را اشتباه رفته‌ایم و باید تجدیدنظر کنیم. در چنین شرایطی، برای ما دشوار است که «بیشتر فکر کنیم»، چون مضطرب می‌شویم.

بهترین راهکار برای تفکر عمیق، این نیست که صراحتاً به تفکر بپردازیم؛ بلکه باید از ترفندهای خاصی استفاده کنیم.

به عبارتی، باید در موقعیت‌هایی قرار بگیریم که به‌طور غیرمستقیم ما را مشغول تفکر کند.

ما باید بپذیریم که مغز ما ابزار عجیبی است که از دستورات مستقیم ما طفره می‌رود و به طرز شگفت‌انگیزی در دفع ایده‌هایی که ممکن است ما را نجات دهند یا به شکوفایی ما کمک کنند، استعداد دارد.

مثلاً یک سفر طولانی به‌تنهایی در قطار یا هواپیما ممکن است ذهن ما را بیشتر برای سرگرم شدن با ایده‌های چالش‌برانگیز آماده کند.

زمانی می‌توانیم از تفکر درست اطمینان پیدا کنیم که از رویه معمول زندگی خود فاصله داشته باشیم.

قدم زدن در شهر، رفتن به کوه یا نشستن در کافه به‌تنهایی نیز می‌تواند به ما کمک کند تا عمیق‌تر فکر کنیم.

تمرین

• ساعت‌ها یک برگه سفید با عنوان: "با بقیه عمرم چه کنم؟" را جلوی خود نگذارید؛ درحالی‌که سعی می‌کنید کار دیگری انجام دهید، مثلاً دوش گرفتن، نشستن در یک کافه یا ... فکر کنید. • افکار خود را در یک دفترچه نگه‌دارید و آن‌ها را جمع‌آوری کنید. بعد از چند هفته ببینید چه چیزی جمع‌آوری کرده‌اید. درک ما به‌صورت گذشته‌نگر افزایش پیدا می‌کند. • هرگاه احساس می‌کنید کم آورده‌اید و ذهنتان برای تفکر یاری نمی‌کند، با یک دوست یا مشاور صحبت کنید.

 

۲. از انتخاب نترسید

بسیاری از دلایلی که چرا ما به جلو حرکت نمی‌کنیم این است که ما از انتخاب می‌ترسیم.

ما معتقدیم که چیزی به‌عنوان انتخاب بدون هزینه، بی‌نقص و درنتیجه، یک زندگی بی‌عیب‌ و نقص وجود ندارد.

برای رهایی خود از این فکر و حرکت روبه‌جلو، باید با شجاعت زیاد، اجتناب‌ناپذیر بودن درد در مسیر انتخاب را بپذیریم.

دشواری انتخاب می‌تواند منجر به این شود که زندگی خود را صرف پرهیز از انتخاب‌های سخت کنیم و این خود درنهایت به‌نوعی انتخاب خاص منجر می‌شود.

ما گاهی برای دور نگه‌داشتن محدودیت‌های زندگی، تلاشی مذبوحانه داریم و کارهایمان را به تعویق می‌اندازیم.

درحالی‌که باید بدانیم هر انتخابی بدون شک محدودیتی دارد.

اگر از شهری نقل‌مکان کنیم، ممکن است موقعیت‌های کاری جدیدی داشته باشیم، اما دوستان فعلی خود را از دست خواهیم داد یا اگر خودمان را وقف یک حرفه خاص کنیم، سایر جنبه‌های شخصیت ما نادیده گرفته می‌شود.

ما باید با پذیرش این موضوع که عدم انتخاب به‌خودی‌خود یک انتخاب است و هر انتخابی لزوماً به معنای از دست‌ دادن چیزی مهم است، اهمال‌کاری خود را کاهش دهیم.

تمرین

• مزیت‌های ماندن در شرایط فعلی چیست؟ • مزایای حرکت به سمت انتخاب دیگر چیست؟ • مضرات ماندن در شرایط فعلی چیست؟ • مضرات حرکت به سمت انتخاب دیگر چیست؟

 

دوران کودکی را مرور کنید ۳. دوران کودکی را مرور کنید

بهترین سرنخ‌ها در مورد کارهایی که می‌توانیم انجام دهیم، در زمانی یافت می‌شوند که تا حد زیادی به کار فکر نمی‌کردیم!

دوران کودکی انبار ارزشمندی از ایده‌های شغلی را برای ما فراهم می‌کند، زیرا شامل عناصری است که بعداً علایق واقعی ما را مشخص می‌کنند.

در دوران کودکی، ما عموماً به موقعیت یا پول فکر نمی‌کردیم و حتی فکر نمی‌کردیم که آیا در کاری که انجام می‌دهیم خوب هستیم یا خیر.

کودکان در لذت بردن از خود ماهر و مشتاق هستند.

ما باید مطمئن باشیم که با نسخه‌ای از خودمان درگیر می‌شویم که زمانی لذت‌های ما را به‌خوبی می‌شناختند؛ شاید خیلی بهتر ازآنچه اکنون می‌دانیم.

تمرین

• یک جدول با سه ستون بکشید. در ستون سمت چپ، فهرستی از چیزهای مختلفی که در کودکی دوست داشتید در آن‌ها بازی کنید، تهیه کنید. • در کنار هرکدام، در ستون وسط، لذت‌هایی را که در هر بازی یا سرگرمی فعال بودند، مشخص کنید. • در ستون سمت راست، بنویسید که کجا ممکن است لذت‌های مشابه در مشاغل بزرگ‌سالان پیدا شود. • اگر کار بیشتر شبیه یک بازی بود، اگر موقعیت، پول و استعداد مهم نبود، شما چه کاری انجام می‌دادید؟

 

۴. از تجسم آینده نترسید

ما معمولاً به این فکر نمی‌کنیم که در چند سال آینده زندگی‌مان واقعاً چگونه خواهد بود.

بنابراین ما باید یک تمرین فکری انجام دهیم که در آن ده سال به جلو جهش کنیم و تصور کنیم که برنامه‌های ما به نتیجه رسیده است.

ما باید طرح کلی زندگی خود و طیفی از جزئیات خاص را برای خود تداعی کنیم.

ممکن است با این تمرین لذت‌های پیچیده و محرک‌های غافلگیرکننده‌ای را کشف کنیم.

تجسم آینده به ما انرژی می‌دهد تا از موانعی که در مسیر ما قرار دارند عبور کنیم و همچنین گاهی اوقات به ما اجازه می‌دهد دقیقاً همان جایی که هستیم باقی بمانیم.

تمرین

• ده سال به جلو سفر کنید: همه چیز طبق برنامه‌های فعلی شما پیش رفته است. چه حسی دارید؟ • چه چیزی شما را خوشحال می‌کند؟ • هنوز چه چیزی شما را آزار می‌دهد؟

 

۵. تله وظیفه را جدی بگیرید

هر سیستم آموزشی به وظیفه پاداش می‌دهد و ما را تشویق می‌کند که خواسته‌های واقعی خود را فراموش کنیم.

پس از سال‌ها تحصیل و دانشگاه، اغلب نمی‌توانیم با جدیت از خود بپرسیم که می‌خواهیم با زندگی‌مان چه کنیم و چه کاری برای ما لذت‌بخش است.

حاکمیت وظیفه، ایدئولوژی حاکم بر 80 درصد از عمر بشر بر روی زمین بوده است.

ما متقاعد شده‌ایم که یک شغل، کسل‌کننده و آزاردهنده است و اینکه چرا دیگری به ما پول بدهد تا این کار را انجام دهیم؟

این طرز تفکر وظیفه محور از اعتبار بالایی برخوردار است، زیرا در دنیای رقابتی امروز، مانند جاده‌ای به‌سوی امنیت به نظر می‌رسد (مثل کارمند یک اداره دولتی).

اما، درواقع، موفقیت در اقتصاد مدرن عموماً فقط نصیب کسانی می‌شود که می‌توانند فداکاری و تخیل خارق‌العاده‌ای را برای کار خود به ارمغان بیاورند و این تنها زمانی ممکن است که فرد تا حد زیادی از کار خود لذت ببرد.

کاری که صرفاً از روی وظیفه تولید شده است، در کنار کارهایی که از روی عشق و لذت انجام می‌شود، کم‌ارزش است.

به‌عبارت‌دیگر، لذت در مقابل کار قرار نمی‌گیرد؛ بلکه یک عنصر کلیدی برای کار موفق است.

کار وظیفه محور می‌تواند درآمد اولیه را برای ما تضمین کند؛ اما فقط کار خالصانه و با لذت می‌تواند موفقیت قابل‌توجهی را ایجاد کند.

تمرین

• چه کسی وظیفه را به شما یاد داد؟ • آیا انجام‌وظیفه برای آن‌ها کارساز بود؟ • به کسانی که بیشتر از همه آن‌ها را تحسین می‌کنید فکر کنید: از چه راه‌هایی از وظیفه پیروی نکردند؟ • چه کاری می‌تواند شما را راضی کند؛ اما مبتنی بر وظیفه نباشد؟

 

 پسران و دختران خوب نباشید!

۶. پسران و دختران خوب نباشید!

بسیاری از ما پسران یا دختران خوبی هستیم. وقتی کوچک بودیم تکالیف خود را به‌موقع انجام می‌دادیم. اتاق‌هایمان را مرتب نگه داشتیم.

می‌خواستیم به پدر و مادرمان کمک کنیم. مردم تصور می‌کنند که بچه‌های خوب، ایدئال هستند.

زیرا آن‌ها هر کاری را که از آن‌ها انتظار می‌رود انجام می‌دهند. اما این یک مشکل بزرگ است.

غم و اندوه پنهان و مشکلات آینده پسر یا دختر خوب، با نیاز درونی آن‌ها به اطاعت بیش‌ازحد آغاز می‌شود.

کودکان خوب به این دلیل خوب هستند که گزینه دیگری ندارند. خوبی آن‌ها یک ضرورت است تا یک انتخاب.

بسیاری از بچه‌های خوب به دلیل نشان دادن عشق خود به یک والدین آزاردیده و افسرده خوب هستند و این به‌وضوح نشان می‌دهد که آن‌ها نمی‌توانند با برخی مسائل کنار بیایند.

شاید آن‌ها برای تسکین والدینی که به‌شدت عصبی هستند، بسیار خوب هستند. والدینی که با هر نشانه‌ای از بدرفتاری کودک، می‌توانند به طرز فاجعه‌باری ترسناک شوند.

این سرکوب احساسات، اگرچه اطاعت خوشایند کوتاه‌مدتی را ایجاد می‌کند؛ اما مقدار زیادی از مشکلات را برای مراحل بعدی زندگی کودک ذخیره می‌کند.

کودک خوب در آینده محکوم به انتخاب شغلی است که خوشایند مردم است. میل به خوب بودن یکی از دوست‌داشتنی‌ترین چیزهای دنیاست؛

اما برای داشتن یک زندگی واقعاً خوب، ممکن است گاهی لازم باشد با معیارهای کودک خوب مخالفت کنیم.

تمرین

• چطور "خوب " بزرگ شدی؟ • "خوب" بودن باعث شده چه چیزی را از دست بدهی؟ • کاری که می‌خواهید با سرکشی انجام دهید چیست؟ • کودک خوب درون شما از چه چیزی می‌ترسد؟

 

۷. سندرم ایمپاستر یا خود ویرانگری را درمان کنید!

در بسیاری از چالش‌ها - شخصی و حرفه‌ای - ما با این فکر فلج‌کننده روبه‌رو هستیم که نمی‌توانیم مانند افراد موفق اطرافمان عمل کنیم و به موفقیت برسیم.

بنابراین امکان موفقیت را به دیگران واگذار می‌کنیم. علت اصلی سندرم ایمپاستر، تصویری بسیار غیرواقعی از این است که دیگران واقعاً چگونه هستند.

ما خودمان را معیوب می‌دانیم، نه به این دلیل که به‌طور منحصربه‌فردی دارای نقص هستیم، بلکه به این دلیل که نمی‌توانیم تصور کنیم، دیگران تا چه حدی می‌توانند معیوب باشند.

سندرم ایمپاستر ریشه در یک خطای ذهنی دارد. ما خودمان را از درون می‌شناسیم؛ اما دیگران را فقط از بیرون می‌شناسیم.

ما دائماً از تمام اضطراب‌ها، تردیدها و حماقت‌های خود از درون آگاه هستیم.

بااین‌حال، تنها چیزی که از دیگران می‌دانیم این است که آن‌ها چه می‌کنند و به ما چه می‌گویند؛ یک منبع اطلاعاتی بسیار ناقص و ویرایش شده.

راه‌حل رفع سندرم ایمپاستر، در ایجاد یک جهش فکری حیاتی نهفته است: اینکه ممکن است همه مانند ما مضطرب، نامطمئن و متعصب باشند.

جهش به این معنی است که بدانیم هر زمان با یک غریبه روبرو می‌شویم، واقعاً با یک غریبه روبرو نمی‌شویم، درواقع با کسی روبرو می‌شویم که - علی‌رغم شواهد ظاهری - از جهات اساسی بسیار شبیه ما است.

تمرین

• برخی از موفق‌ترین و تأثیرگذارترین افرادی را که می‌شناسید در توالت تصور کنید. در مورد اظهارات مونتنی، فیلسوف فرانسوی فکر کنید: «شاهان و فیلسوفان شکم خود را خالی می‌کنند؛ خانم‌ها هم همین‌طور!». او ممکن است اضافه کرده باشد که مدیران ارشد اجرایی، کارآفرینان و خلاقان نیز همین‌طور هستند! • تصور کنید که دیگران تمام ترس‌های شما را دارند و فقط آن‌ها را پنهان می‌کنند. همان‌طور که شما ترس‌های خود را پنهان می‌کنید. • منتظر نباشید که دیگران به شما مجوز بدهند که می‌توانید کاری را انجام دهید یا نه. • شما به‌اندازه هر فرد دیگری شانس دارید.

 

۸. احساس حسادت را سرکوب نکنید

یکی از بهترین راهنماها برای اینکه بفهمیم با زندگی کاری خود چه کنیم، یکی از شرم‌آورترین و تابوترین احساسات ماست: حسادت.

به‌هرحال، حسادت فراخوانی برای اقدامی است که باید به آن توجه کرد و حاوی پیام‌هایی است که توسط بخش‌های مبهم اما مهم شخصیت ما درباره کارهایی که می‌خواهیم انجام دهیم ارسال می‌شود.

بدون حملات منظم حس حسادت، نمی‌توانستیم بدانیم چه می‌خواهیم باشیم. به‌جای اینکه بخواهیم حسادت خود را سرکوب کنیم، باید تمام تلاش خود را برای مطالعه آن انجام دهیم.

هر شخصی که به او حسادت می‌کنیم، تکه‌ای از پازلی دارد که آینده احتمالی ما را به تصویر می‌کشد.

به‌جای فرار از حس حسادت، باید با آرامش یک سؤال اساسی از خود بپرسیم: "در اینجا چه چیزی می‌توانم یاد بگیرم؟"

زمانی که ما به حسادت خود توجه می‌کنیم، یک موضوع مهم را درک می‌کنیم. ما شروع به حسادت به کلیت افراد خاص می‌کنیم، درحالی‌که درواقع، اگر لحظه‌ای برای تجزیه‌وتحلیل زندگی آن‌ها وقت بگذاریم، متوجه می‌شویم که این تنها بخش کوچکی از کارهایی است که آن‌ها انجام داده‌اند.

نکته مهمی که ما فراموش می‌کنیم این است که ویژگی‌هایی که ما تحسین می‌کنیم فقط به یک زندگی خاص و جذاب تعلق ندارند (مثلاً ویژگی‌هایی که در زندگی افراد مشهور و ثروتمند می‌بینیم).

این ویژگی‌ها را می‌توان در دوزهای کمتر و ضعیف‌تر، در شرایط دیگری نیز دنبال کرد.

تمرین

• نام همه کسانی را که به آن‌ها حسادت می‌کنید یادداشت کنید. • تصور کنید که به تمام زندگی آن‌ها حسادت نمی‌کنید، فقط به بخشی از آن حسادت می‌کنید: در کنار هر نام، صفاتی را که به آن‌ها حسادت می‌کنید بنویسید. • چگونه ممکن است برخی از ویژگی‌هایی که به آن‌ها حسادت می‌کنید در زندگی آینده شما یافت شوند؟

  منتظر اجازه دیگران نباشیم

۹. منتظر اجازه دیگران نباشیم

وقتی کوچک بودیم، تقریباً برای انجام هر کاری به اجازه نیاز داشتیم و این حرکتی معقول بود.

دیگران بهتر از ما می‌دانستند که چه چیزی ایمن است، چه چیزی ازنظر اجتماعی قابل‌قبول است، چه چیزی مؤثر است و چه چیزی مطابق با نیازهای ما است.

اما برای بسیاری از ما، این رفتار معقول دوران کودکی در اعماق دنیای بزرگ‌سالی ادامه دارد؛ جایی که دیگر هیچ کاربردی برای ما ندارد.

ما اغلب می‌دانیم که می‌خواهیم در آینده چه شغلی را انجام دهیم ولی برای اقدام نهایی تردید داریم.

زیرا به شخص دیگری نیاز داریم که به ما اجازه دهد تا حرکتی را انجام دهیم که ما را خوشحال کند.

ما اعتماد نداریم؛ نه به توانایی‌ها یا اشتیاق خود، بلکه به حق خود برای گرفتن تصمیمات مثبت بزرگ (شاید در مورد اینکه با چه کسی ازدواج کنیم، چه مدت با شریک زندگی خود بمانیم، کجا زندگی کنیم یا چگونه کار کنیم.).

در عوض، ما به‌طور طبیعی فرض می‌کنیم که شخصی وجود دارد - مثلاً یکی از والدین - که ابتدا باید ما را تأیید کند یا می‌تواند یک «نه» قطعی بگوید.

در بسیاری از موارد، به دلیل چنین احساساتی است که مردم درنهایت به یک درمانگر حرفه‌ای مراجعه می‌کنند.

آن‌ها مشاوره نمی‌خواهند، آن‌ها به‌سادگی (و مهم‌تر از همه) خواهان اجازه هستند!

ما باید یاد بگیریم که این اجازه را خودمان به خودمان بدهیم و درک کنیم که احتمالاً در دوران کودکی افراد مهم زندگی‌مان، به ما اعتماد نداشتند و به این دلیل به ما اجازه کاری را نمی‌داده‌اند.

ما باید برای فقدان عاملیتی که از گذشته با خود حمل می‌کنیم، سوگواری کنیم و برای جبران این آسیب‌پذیری در حال حاضر گام‌های فعال برداریم.

تمرین

• دو صندلی را روبروی هم قرار دهید. روی یکی از صندلی‌ها، رو به صندلی خالی بنشینید و تصور کنید فردی مهربان و دلسوز و دنیادیده روی صندلی روبروی شما نشسته است. • امیدها و ترس‌ها، آرزوها و مصیبت‌هایتان را برای ادامه دادن مسیر زندگی به آن‌ها بگویید. • سپس بر روی صندلی خالی، رو به صندلی قبلی که روی آن نشسته بودید، بنشینید. • حالا به صندلی مقابل بگویید که حرف‌هایش را شنیده‌اید، درک می‌کنید و به آن‌ها اجازه می‌دهید تا به خواسته‌هایشان عمل کنند.

تمرین را در نظر بگیرید؛ به‌ویژه توجه داشته باشید که چگونه از قبل "صدایی" در درون خود دارید که می‌تواند به روشی مهربانانه به شما اجازه دهد.

شما فقط به جستجوی آن و گوش دادن به آن عادت ندارید. ازاین‌پس، هر زمان که تصمیمات کلیدی پیش آمد، این کار را انجام دهید.

زندگی‌ای را تصور کنید که در آن بیشتر و سخاوتمندانه‌تر می‌توانید به خودتان اجازه دهید.

 

۱۰. خود را تأیید کنید

وقتی در مشکلات شغلی قرار می‌گیریم، آسان است که نسبت به وضعیت خود غمگین‌تر شویم و با خود بگوییم شکست‌خورده‌ایم، استعداد نداریم، تخیل یا بینش لازم را نداریم و ... .

بسیاری از ما درجات پیشرفته‌ای در خود تخریبی و بدگمانی به خود داریم. ممکن است فکر کنیم که این به ما امکان می‌دهد به حقایق مهمی در مورد اینکه واقعاً چه کسی هستیم دسترسی پیدا کنیم.

اما در واقعیت، نفرت از خود راهنمای هیچ نوع حقیقتی نیست و صرفاً دلیلی برای فرصت‌های از دست رفته است.

البته مهم است که ناکامی‌ها و ضعف‌هایمان را بپذیریم؛ اما نه به قیمت آسیب رساندن به خودمان.

پس از دوره‌هایی از درون‌نگری انتقادی، لحظه‌ای فرامی‌رسد که ما باید مسیر خود را تغییر دهیم و نکات مثبت را برجسته کنیم تا به خودمان نشان دهیم که هنوز چقدر توانایی داریم.

ما باید از تمایل خود به گفتن «بله، اما» آگاه باشیم و از این‌که چگونه، وقتی می‌خواهیم به یک دستاورد افتخار کنیم، یک «امای» بی‌رحمانه اغلب حال ما را خراب می‌کند.

"خیلی خوشحالم که این ترفیع را دریافت کردم، اما این واقعاً یک شانس بود". ما باید یک درس بسیار شگفت‌انگیز بیاموزیم: اینکه ما – علی‌رغم چیزهای زیادی که ممکن است در دوران کودکی داشته باشیم – در برخی زمینه‌ها نسبتاً شگفت‌انگیز هستیم.

تمرین

• برای یک‌بار هم که شده، قضیه را برای خودتان روشن کنید. در چه چیزی نسبتاً درخشان یا خوب هستید؟ چه چیزی در حرفه شما خوب پیش رفته است؟ • سه دستاورد برتری را که واقعاً به آن‌ها افتخار می‌کنید، هرچقدر هم که بزرگ یا کوچک باشند، بنویسید. • تصور کنید دوست خوبی برای خود هستید: چگونه «خود» را به یک کارفرمای احتمالی معرفی می‌کنید؟ • یاد بگیرید که به تواضع ذاتی خود کمی مشکوک‌تر باشید. این جمله را تمام کنید: اگر من آن‌قدر متواضع نبودم، ممکن بود …

 

۱۱. به تکامل فکر کنید نه انقلاب!

یکی از دلایلی که مانع از حرکت ما به سمت تغییر شغل و شکوفایی استعدادهایمان می‌شود این است که امکان تغییر را در شرایط بسیار چشمگیری تصور می‌کنیم.

مثلاً با خود می‌گوییم یا در شرایط فعلی می‌مانیم یا باید خانه را بفروشیم، چند سال به دانشگاه برویم و دکترا بگیریم، همه دوستانمان را از دست بدهیم و تمام اوقات فراغت خود را فدا کنیم.

یک رویکرد مفیدتر این است که به تغییرات بزرگی فکر کنیم که از طریق گام‌های بسیار کوچک و تغییرات بسیار تدریجی اتفاق می‌افتند: یعنی از طریق تکامل و نه انقلاب.

شما حتی ممکن است متوجه اتفاقی که در حال وقوع است نباشید. ممکن است این حرکت تدریجی به معنای شرکت در یک کلاس عصرانه در روز سه‌شنبه یا داوطلب شدن برای کاری در آخر هفته باشد.

یک تغییر بزرگ ممکن است با هیچ چیزی مثل خرید یک کتاب یا ملاقات با یک یا دو نفر ایجاد نشود. حرکات جزئی می‌توانند با دادن بینش در زمینه‌ای که هنوز تجربه بسیار کمی در آن داریم، شجاعت ما را تقویت کنند.

آن‌ها این حس نادرست اما رایج را در هم می‌شکنند که یا باید همان‌طور که هستیم بمانیم یا همه چیز را تغییر دهیم. گزینه سومی وجود دارد که نادیده گرفته می‌شود؛ یک روند تدریجی و تکاملی.

تمرین

• پنج کار کوچک را شناسایی کنید که می‌توانند اولین گام به سمت یک حرفه جدید باشند. • چه چیزی را می‌توانید در شغل فعلی خود تغییر دهید تا به‌نوعی به شما کمک کند تا برای شغل بعدی آماده شوید؟ • چگونه می‌توانید دو ساعت از اوقات فراغت خود را با چیزی پر کنید که به شما کمک کند در مسیر درست حرکت کنید؟ • تصور کنید یک سال تمام به خودتان فرصت دهید تا کاری جز برداشتن «گام‌های کوچک» به‌سوی یک هدف بزرگ انجام ندهید.

  در انتخاب شغل ایدئال مرتکب خطا نشوید

۱۲. در انتخاب بهترین شغل مرتکب خطا نشوید

هنگامی‌که برای یک شغل جدید برنامه‌ریزی می‌کنیم، اغلب به شکلی نادرست روی یک نوع شغل متمرکز می‌شویم که احساس می‌کنیم بیش از همه به آن نیاز داریم.

ما هدف خود را معماری یا روزنامه‌نگاری، طراحی گرافیک یا بازیگری می‌دانیم. انتخاب‌های ما انعکاس ایده‌آل‌های محبوب ما برای «شغل خوب» هستند.

به همین دلیل، اغلب بیش‌ازحد مورداستفاده قرار می‌گیرند.

وقتی به‌درستی درک می‌کنیم که چه چیزی ما را به سمت یک شغل می‌کشاند، اغلب ویژگی‌هایی را شناسایی می‌کنیم که در انواع دیگر مشاغل نیز وجود دارد.

چیزی که ما واقعاً دوست داریم این شغل خاص نیست، بلکه طیف وسیعی از ویژگی‌هایی است که ابتدا در آن شغل پیدا کرده‌ایم؛ معمولاً به این دلیل که این شغل بارزترین نمونه از مخزن آن ویژگی‌ها بوده است.

بااین‌حال، در واقعیت، این ویژگی‌ها نمی‌توانند فقط در یک شغل وجود داشته باشند.

این تمرینی نیست که ما را ازآنچه واقعاً می‌خواهیم دور کند بلکه یک حرکت رهایی‌بخش است تا ببینیم آنچه می‌خواهیم، در مشاغلی فراتر از آن‌هایی که شناسایی کرده بودیم وجود دارد؛ در مشاغلی ساده‌تر یا امن‌تر.

تمرین

• لیستی از مشاغل "ایدئال" خود را بنویسید. • اکنون آن‌ها را برحسب ویژگی‌های مثبت آن‌ها (یعنی خلاقیت، ابراز وجود، اعتبار و غیره) دوباره توصیف کنید. • سعی کنید تصور کنید که این ویژگی‌های مثبت می‌توانند در مشاغل دیگر نیز وجود داشته باشند: لیستی از این مشاغل تهیه کنید.

 

۱۳. به دنبال تأیید خانواده نباشید

در بیشتر تاریخ بشر، سرنوشت کاری هر نسل جدید به‌طور خودکار توسط نسل قبل تعیین می‌شد. آدم مثل پدرش کشاورز یا سرباز می‌شد یا مثل مادرش خیاط یا معلم.

امروزه، حداقل در ظاهر، هرکسی آزاد است که هر کاری را که دوست دارد انجام دهد. قرار نیست خانواده‌ها مداخله کنند و بیشتر آن‌ها دخالت نمی‌کنند؛ حداقل نه به‌طور آشکار.

باوجوداین، بسیاری از موانع موجود در مسیر شکوفایی استعدادهای ما در سبک‌های والدگری والدین ما نهفته است.

ما در ناخودآگاه خود به این فکر می‌کنیم که چه چیزی باعث خوشحالی کسانی می‌شود که دوستشان داریم و می‌خواهیم آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهیم.

ما خواسته‌ها و هیجانات والدین خود را حس می‌کنیم و چون آن‌ها را دوست داریم سعی می‌کنیم خود را با آن‌ها هماهنگ کنیم.

این طبیعی است؛ اما ممکن است به طرز غم‌انگیزی در تضاد با انجام کاری باشد که درواقع می‌تواند رضایت ما را به ارمغان بیاورد.

ما باید این را بدانیم که بسیاری از خانواده‌ها برای مدت کوتاهی از انتخاب شغلی فرزندان خود ناراحت می‌شوند؛ اما تقریباً هیچ خانواده‌ای هرگز به خاطر شغلی که فرزندان خود انجام می‌دهند از عشق ورزیدن دست برنمی‌دارد.

در بدترین حالت، شما در فاصله کوتاهی با رفتار سرد والدین خود مواجه خواهید شد، نه با طردشدن کامل از سوی آن‌ها.

تمرین

جملات زیر را کامل کنید:

• اگر شغلم را عوض کنم، ممکن است از خودم ناراضی باشم پس ... • اگر سر جایم بمانم، ممکن است ناراضی باشم پس ... • اگر مطابق میل والدینم زندگی کنم …

تصور کنید که ممکن است هم بتوانید والدین خود را کمی ناراحت کنید و هم عشق و محبت آن‌ها را نسب به خودتان حفظ کنید.

 

۱۴. به مرگ فکر کنید!

تغییر شغل ترسناک است. برای به دست آوردن شجاعت و اعتمادبه‌نفس، باید در مورد چیزی ترسناک‌تر فکر کنیم: اینکه به‌زودی می‌میریم.

در کنار این فکر هولناک، ناراحتی جزئی ناشی از تحرک شغلی و حرکت به سمت شکوفایی استعدادهایمان، پیش‌پاافتاده و قابل تسلط است.

ما اغلب طوری رفتار می‌کنیم که انگار جاودانه هستیم. در غیر این صورت چرا ما بارها و بارها در انجام کاری که باید انجام دهیم شکست می‌خوریم؟

ما به‌اندازه کافی برای خوب بودن خود وحشت و دغدغه نداریم. ما مانند خدایان یا موجودات مافوق بشری رفتار می‌کنیم که قرن‌ها برای درست کردن اوضاع وقت دارند.

برای غلبه بر تمایلات خود به تأخیر و طفره رفتن، باید فشار ترس دیگری را به موقعیت موجود وارد کنیم.

ما باید خود را از چیزی بسیار بزرگ بترسانیم تا با انرژی بیشتری در مورد چالش‌های بی‌شماری که پیش روی خود داریم فکر کنیم.

مرگ همچنین باید تا حدودی ما را شجاع کند که اگر در کارهای بلندپروازانه‌تر به موانع برخورد کنیم، زیاد نگران نباشیم.

زیرا اگر درهرصورت همه‌چیز محکوم به پایان یافتن در گور باشد، ممکن است خیلی مهم نباشد که در کاری شکست بخوریم.

فکر مرگ ممکن است درآن‌واحد وحشتناک باشد ولی منادی نوع مشخصی از سبک‌سری و بی‌مسئولیتی مثبت است!

تمرین

• محاسبه کنید که چند سال دیگر ممکن است زندگی کنید. با تصور مرگ براثر سرطان یا حمله قلبی (دو قاتل بزرگ) خود را بترسانید. • آیا می‌توانید تصور کنید که اگر یک سال وقت داشتید، می‌خواهید مقدار زیادی از وقت خود را صرف چه کاری کنید؟ شغل شما باید چگونه باشد تا این احساس را در شما ایجاد کند؟ • دوست دارید به خاطر چه دستاوردهایی از شما یاد شود؟

 

کلام آخر در این مقاله سعی کردیم شما را راهنمایی کنیم که چگونه برای رسیدن به شغل دلخواه و وضعیت مطلوب خود قدم بردارید.

آیا شما موانعی را که مرور کردیم، تجربه کرده‌اید؟ چه اقداماتی

برای رفع این موانع انجام داده‌اید؟ فکر می‌کنید بیشتر در چه زمینه‌ای دچار مشکل هستید؟

نویسنده: جناب آقای امیرمهدی ملکی از دانش‌پذیران دوره چهارم تربیت کوچ حرفه‌ای کسب و کار ویدان

 

دیدگاه کاربران (0)