در سال 1943 در مقالهای با عنوان "نظریه انگیزش انسان"، روانشناس آمریکایی، آبراهام مازلو این نظریه را مطرح کرد که تصمیمگیری انسان تحت سلسلهمراتبی از نیازهای روانی است.
مازلو در مقاله اولیه خود و کتاب بعدی با عنوان انگیزه و شخصیت در سال 1954 پیشنهاد کرد که پنج نیاز اصلی اساس انگیزش رفتاری انسان را تشکیل میدهند.
آبراهام مازلو کیست؟ و ذهنیت خالق هرم مازلو چیست؟
مازلو با الهام از کار روانشناس انسانگرا اریک فروم، اصرار دارد که میل به خودشکوفایی عمیقاً در روح و روان انسان ریشه دوانده است، اما زمانی نمایان میشود که نیازهای اساسیتر انسان برآورده میشوند.
هنگامیکه نیازهای قدرتمند برای غذا، امنیت، عشق و عزتنفس ارضا شوند، تمایل عمیق برای ابراز خلاق و خودشکوفایی ظاهر میشود.
مازلو از طریق سلسلهمراتب نیازهای خود، موفق شد دیدگاههای روانشناسان قبلی مانند فروید و اسکینر، که بر غرایز انسانی اساسیتر تمرکز کرده بودند و کار خوشایندتر یونگ و فروم که اصرار دارند که میل به شادی به همان اندازه شایسته توجه است، را با هم ترکیب کند.
مازلو در سال ۱۹۵۴ گفته است: «زندگی بشر هرگز درک نخواهد شد مگر اینکه بالاترین آرزوهای او در نظر گرفته شود.
رشد، خودشکوفایی، تلاش برای سالم ماندن، جستجو برای هویت و استقلال، اشتیاق برای تعالی (و دیگر توصیفهای تلاش برای بهتر شدن) باید بیچونوچرا بهعنوان یک گرایش انسانی گسترده و شاید جهانی پذیرفته شود.»
آبراهام مازلو خودشکوفایی و خوشبختی را به بخش مرکزی کار زندگی خود تبدیل کرد.
او میخواست بداند که چه چیزی افراد بزرگ تاریخ را برانگیخته است و قصد داشت پتانسیل بشر را درک کند و بفهمد که انسانها چه تواناییهایی را در خود دارند.
مطالعات آبراهام مازلو درزمینهٔ سلامت روانی و شادی ریشه در زندگی اولیه بسیار غمگین و ناامید وی دارد.
پدر او اغلب از نظر فیزیکی و عاطفی در کنار او نبود و این در حالی بود که آبراهام، آشکارا نفرت خود را نسبت به مادرش ابراز میکرد و او را شیزوفرنوژنیک (دچار به اسکیزوفرنی) نادان و ظالم میخواند.
او بهعنوان یک یهودی در یک جامعه غیر یهودی، ازنظر اجتماعی بسیار منزوی بود.
درحالیکه بعدها مشخص شد سطح آیکیوی او ۱۹۵ است، در سال اول کالج، مشروط شد.
بااینحال، مجموعهای از تجربیات، مسیر زندگی مازلو را تغییر داد.
او حس هدف داشتن، مأموریت و خوشبینی عمیقی را به دست آورد که همه نظریهها و کارهای او را معنادار میکرد.
نظریههای مازلو، همانند ایدههای منسیوس (فیلسوف چینی)، در مورد طبیعت انسان و امکانات انسانی نگاهی خوشبینانه دارند.
نظریههای او از حدسهای شهودی او توسعه پیدا کردند و موضوع آنها این بود که عمق ذات انسان بهطور طبیعی خوب است و ذاتاً بد و شیطانی نیست.
آبراهام مازلو بر این باور بود که روانشناسان فرویدی تأکید زیادی بر نقاط ضعف انسان دارند و این کار مانع درک عمیقتر سلامت روانی میشوند.
به عقیدهٔ او، ین کار، مانند دور انداختن نوزاد همراه با آب درون وام حمام است (این تمثیل به قرونوسطی بازمیگردد و اشاره به زمانی دارد که آب وان کثیف شده و هنگام تخلیهٔ آن، نوزاد درون آن هم دور انداخته میشود!).
مازلو احساس میکرد که نوزاد (در این مورد، طبیعت انسان) نباید به این سادگی با آب درون وان حمام (خود مشکل) اشتباه گرفته شود.
مازلو احساس میکرد که روانکاوی و تأکید آن بر اختلالات عصبی اهمیت خود را داراست.
بااینحال، او قصد داشت مطالعات خود را درباره خوشبختی و سلامت به اتمام برساند.
بنابراین او توجه خود را به چیزی معطوف کرد که آن را بهعنوان بهترین و درخشانترین چیز در تاریخ و جامعه انسانی بهمنظور تعیین پتانسیل انسانها میدید.
سلسلهمراتب نیازهای مازلو یک نظریه انگیزش است که بیان میکند پنج دسته از نیازهای انسانی رفتار فرد را دیکته میکنند.
این نیازها نیازهای فیزیولوژیکی، نیازهای ایمنی، نیازهای عشق و تعلق، نیازهای احترام و نیازهای خودشکوفایی هستند.
تئوری مازلو سلسلهمراتب نیازهای خود را به شکل هرمی ارائه میکند که نیازهای اساسی در پایین هرم و نیازهای سطح بالا و ناملموس در بالای آن قرار دارد.
یک فرد تنها زمانی میتواند به سمت رفع نیازهای سطح بالاتر حرکت کند که نیازهای اساسی او بهاندازه کافی برآورده شود.
1. نیازهای فیزیولوژیکی:
اولین مورد از نیازهای پایینتر مبتنی بر شناسه در سلسلهمراتب مازلو، نیازهای فیزیولوژیکی است.
این اساسیترین نیازهای بقای انسان شامل غذا و آب، استراحت کافی، پوشاک و سرپناه، سلامت کلی و تولیدمثل است.
مازلو بیان میکند که این نیازهای فیزیولوژیکی اساسی باید قبل از اینکه انسان به سطح بعدی تحقق برود، موردتوجه قرار گیرد.
2. نیازهای ایمنی:
بعدی در میان نیازهای سطح پایین، ایمنی است. نیازهای ایمنی شامل محافظت در برابر خشونت و سرقت، ثبات عاطفی و رفاه، امنیت سلامت و امنیت مالی است.
3. نیازهای عشق و تعلق:
نیازهای اجتماعی در سطح سوم سلسلهمراتب مازلو به تعامل انسانی مربوط میشود و آخرین نیازهای بهاصطلاح پایینتر است.
ازجمله این نیازها، دوستی و پیوندهای خانوادگی است. هم با خانواده بیولوژیکی (والدین، خواهر و برادر، فرزندان) و همخانواده منتخب (همسر و شریک).
صمیمیت فیزیکی و عاطفی از روابط جنسی تا پیوندهای عاطفی صمیمی برای دستیابی به احساس والاتر خویشاوندی مهم هستند.
علاوه بر این، عضویت در گروههای اجتماعی به رفع این نیاز کمک میکند، از تعلق به تیمی از همکاران تا جعل هویت در اتحادیه، باشگاه یا گروهی از علاقهمندان.
4. نیازهای احترام:
نیازهای بالاتر، که با عزت شروع میشوند، نیازهای من محور هستند.
عناصر اصلی عزتنفس عبارتاند از: احترام به خود (اعتقاد به اینکه شما ارزشمند هستید و شایسته کرامت هستید) و عزتنفس (اعتماد به پتانسیل خود برای رشد و موفقیت شخصی).
مازلو بهطور خاص خاطرنشان میکند که عزتنفس را میتوان به دو نوع تقسیم کرد: عزت که مبتنی بر احترام و تأیید دیگران است و عزتنفس مبتنی بر ارزیابی خود شما.
اعتمادبهنفس و استقلال از این نوع دوم از عزتنفس ناشی میشود.
5. نیازهای خودشکوفایی:
خودشکوفایی به معنای تحقق کامل پتانسیل شما بهعنوان یک شخص است.
نیازهای خودشکوفایی که گاهی نیازهای خودشکوفایی نامیده میشود، بالاترین نقطه را در هرم مازلو اشغال میکند.
نیازهای خودشکوفایی شامل آموزش، توسعه مهارت - اصلاح استعدادها در زمینههایی مانند موسیقی، دوومیدانی، طراحی، آشپزی و باغبانی، مراقبت از دیگران و اهداف گستردهتر مانند یادگیری یک زبان جدید، سفر به مکانهای جدید و برنده شدن جوایز است.
مازلو از خودشکوفایی بهعنوان «نیاز رشد» یاد کرد و آن را از چهار سطح پایین سلسلهمراتب خود که آن را «نیازهای کمبود» نامید جدا کرد.
طبق نظریه او، اگر نتوانید نیازهای کمبود خود را برآورده کنید، نتایج مضر یا ناخوشایندی را تجربه خواهید کرد.
شرایطی از بیماری و گرسنگی گرفته تا تنهایی و شک و تردید به خود محصول فرعی نیازهای کمبود برآورده نشده است.
در مقابل، نیازهای خودشکوفایی میتواند شمارا شادتر کند، اما وقتی این نیازها برآورده نشدهاند، آسیبی به شما نمیرسد.
بنابراین، نیازهای خودشکوفایی تنها زمانی در اولویت قرار میگیرند که چهار نیاز اساسی دیگر برآورده شوند.
آبراهام مازلو از عبارت سلسلهمراتب استفاده کرد. زیرا مانند یک هرم، سطوح بالاتر نیازها بر اساس نیازهای سطح پایینتر قرار میگیرند.
اگرچه شکل هرم اغلب برای نشان دادن سلسلهمراتب نیازها بهصورت بصری مورداستفاده قرار میگیرند، اما شاید دقیقتر باشد که برای توصیف نیازها به این صورت فکر کنیم که هر مرحلهٔ بالاتر از نیازها، بالاتر از سطح قبلی خود قرار ندارد؛ بلکه در درون آن قرار میگیرد.
این یک رابطه یکپارچه بین هر یک از مراحل مختلف را نشان میدهد. لازم به ذکر است که مازلو این سلسلهمراتب را بهعنوان یک توصیف کلی از نیازهای کلی یک فرد میبیند.
او اشاره میکند که این سطوح ثابت نیستند و هر نیاز لزوماً نیاز به برآورده شدن ۱۰۰ درصدی بهمنظور حرکت به سطح بعدی ندارد.
ما میتوانیم برای برآورده کردن نیازهای فیزیکی اصلی خود (غذا، نوشیدنی، خواب و غیره) تقلا کنیم اما هنوز هم احساس نیاز به ثبات در خانه و دریافت عشق و احترام در جامعهمان را داریم.
برای برخی، نیازهای عشق ممکن است بعد از نیازهای عزتنفس ایجاد شوند، اما هر دو به ترتیب و درجات مختلفی ضروری هستند.
نظریهٔ سلسلهمراتب نیازهای مازلو، نقش مهمی در آموزش و مدیریت کلاس درس در مدارس داشته است.
مازلو یک رویکرد جامع را برای آموزش و یادگیری اتخاذ کرده است و نظریهٔ او به تمام ویژگیهای فیزیکی، عاطفی، اجتماعی و عقلانی یک فرد و چگونگی تأثیر آنها بر یادگیری توجه میکند.
کاربردهای نظریه سلسلهمراتب مازلو در کار یک معلم واضح است.
قبل از اینکه نیازهای شناختی یک دانشآموز را بتوان برآورده کرد، ابتدا باید نیازهای فیزیولوژیکی اولیه آنها برآورده شده باشند.
بهعنوانمثال، تمرکز بر روی یادگیری، برای یک دانشآموز خسته و گرسنه دشوار خواهد بود.
دانش آموزان باید احساس امنیت عاطفی و فیزیکی کنند و در کلاس درس پذیرفته شوند تا پیشرفت کنند و به پتانسیل کامل خود برسند.
مازلو معتقد است که باید به دانش آموزان نشان داده شود که آنها در کلاس درس ارزشمند و مورداحترام هستند و معلم باید یک محیط حمایتی برای آنها ایجاد کند.
دانشآموزانی که اعتمادبهنفس پایینی دارند، تا زمانی که اعتمادبهنفس خود را تقویت نکنند، بهطور آکادمیک با نرخ بهینه پیشرفت نخواهند کرد.
مازلو بر این باور بود که یک رویکرد آموزشی انساندوستانه، افرادی را پرورش میدهد که قویتر و سالمتر هستند و ممکن است برای رسیدن به اهدافی والا، دست به کارهای خطرناکی بزنند که دیگران آنها را انجام نمیدهند.
امروزه نظریه مازلو هم در روانشناسی و هم خارج از آن بسیار محبوب شده است.
حوزههای آموزش و کسبوکار بهطور خاص تحت تأثیر این نظریه قرارگرفتهاند.
درحالیکه مفهوم هرم مازلو در میان مردم محبوب است، اما انتقاداتی هم بر آن وارد میشود. برخی از مهمترین آنها عبارتاند از اینکه:
• نیازهای انسان از سلسلهمراتب پیروی نمیکنند:
اگرچه برخی تحقیقات از نظریهٔ مازلو پشتیبانی میکنند، اما بیشتر تحقیقات نتوانستهاند ایده سلسلهمراتب نیازها را اثبات کنند.
برخی مطالعات نشان دادهاند که شواهد کمی برای رتبهبندی این نیازها توسط مازلو و حتی شواهد کمتری مبنی بر اینکه این نیازها در یک نظام سلسلهمراتبی قرار دارند، وجود دارد.
از طریق بررسی فرهنگهایی که در آنها تعداد زیادی از مردم در فقر زندگی میکنند (مانند هند)، روشن است که مردم هنوز هم به دنبال یافتن نیازهای بالاتری مانند عشق و تعلق هستند.
• آزمودن این نظریه دشوار است:
دیگر انتقادات از نظریه مازلو به این اشاره میکنند که ارزیابی علمی تعریف مازلو از خودشکوفایی دشوار است.
تحقیقات او در مورد خودشکوفایی نیز بر اساس یک نمونه بسیار محدود از افراد بوده است؛ ازجمله افرادی که او آنها را میشناخت و همچنین زندگینامههای افراد مشهوری که مازلو آنها را خودشکوفا میدانست.
• اختلافنظر بر سر تعریف دقیق خودشکوفایی:
مهمترین محدودیت نظریه مازلو مربوط به متدولوژی وی است. مازلو ویژگیهای افراد خودشکوفا را از انجام یک روش کیفی به نام تحلیل زندگینامهای فرمولیزه کرد.
او زندگینامهها و نوشتههای ۱۸ نفر که آنها را افرادی خودشکوفا نامیده بود، موردبررسی قرار داد.
از این منابع، او لیستی از ویژگیهایی را تهیه کرد که به نظر میرسید از ویژگیهای این گروه خاص از مردم باشد، نه ویژگی ذاتی تمام انسانها!
از دیدگاه علمی، مشکلات متعددی با این رویکرد خاص وجود دارد.
اول، میتوان استدلال کرد که تحلیل زندگینامهٔ افراد، بهعنوان روش تحقیق، بسیار مبتنی بر برداشتهای ذهنی محقق است و ازآنجاکه نظرات شخصی افراد، همیشه مستعد تعصب هستند، اعتبار هر نتیجهٔ بهدستآمده بر اساس این روش کاهش میدهد.
ازاینرو تعریف مازلو از خودشکوفایی، نباید بهصورت کورکورانه بهعنوان یک قاعدهٔ علمی پذیرفته شود.
علاوه بر این، تحلیل زندگینامهای مازلو بر یک نمونه مغرضانه از افراد خودساخته تمرکز داشت که عمدتاً محدود به مردان سفیدپوست تحصیلکرده بود (مانند توماس جفرسون، آبراهام لینکلن، آلبرت انیشتین، ویلیام جیمز، آلدوس هاکسلی، بتهوون).
اگرچه مازلو زنان خودشکوفا مانند النور روزولت و مادر ترزا را نیز موردمطالعه قرار داد، اما آنها بخش کوچکی از نمونهٔ مطالعاتی او را تشکیل میدادند.
این امر تعمیم نظریه او به زنان و افرادی از طبقات پایین اجتماعی یا قومیتهای مختلف را دشوار میسازد. بنابراین، اعتبار جمعیتی یافتههای مازلو زیر سؤال میرود.