جهان بیشازپیش غیرقابلپیشبینی و ناپایدارتر میشود. همهگیریهای جهانی، ناآرامیهای سیاسی، شکاف بین ثروتمندان و فقرا، ناآرامیهای ژئوپلیتیکی، تورم بالا و موارد دیگر، همه اینها زمینه را برای تحولات عظیمی در اقتصادها و کشورها فراهم میکنند.
زمانی که اقتصاد جهان مانند امروز دچار مشکل است، به رهبرانی نیاز دارد که گام بردارند و کسبوکارهای بزرگی را راهاندازی کنند که مشاغل عالی ایجاد میکنند.
بهطور خلاصه، جهان به کارآفرینان نیاز دارد. جهان به کارآفرینان نیاز دارد زیرا تنها کارآفرینان واقعی میتوانند مشاغل واقعی و پایدار و رفاه واقعی و پایدار ایجاد کنند.
دولتها نمیتوانند شغل واقعی ایجاد کنند. وقتی دولت ما شغل ایجاد میکند، مالیات ما افزایش مییابد.
وقتی مالیات افزایش مییابد، زندگی گران میشود، مردم آسیب میبینند، اقتصاد ما آسیب میبیند و کشور ما ضعیفتر میشود.
وقتی کارآفرینان شغل ایجاد میکنند، آن مشاغل مالیات ایجاد میکنند، بدهی ما کاهش مییابد، صادرات داریم و کشور ما قویتر میشود.
هنگام راهاندازی یک کسبوکار، باید تصمیم بگیرید که چه نوع رهبری هستید و چه نوع رهبری میخواهید باشید.
بهترین رهبرانی که من میشناسم در سطح اجرایی و معنوی عمل میکنند و قدرت کلمات را میشناسند.
ورود به دنیای شرکتها در سال 1974 بسیار شوکآور بود. من نه سال در یک محیط نظامی بودم: چهار سال در آکادمی و پنج سال در نیروی دریایی.
حدود یک سال طول کشید تا تفاوت بین محیط شرکت و محیط نظامی و همچنین تفاوت در سبک رهبری را درک کنم.
وقتی ارتش را ترک کردم و به دنیای شرکتها پیوستم، از شنیدن اینکه مردم مکرراً میگفتند: "نمیتوانم" و "من ممکن است موفق نشوم"، شوکه شدم.
آنها از کلماتی مانند "سعی خواهم کرد" و "من ممکن است" یا "امیدوارم" استفاده کردند.
این کلمات در تفنگداران دریایی ممنوع است. این کلمات در دفاتر پدر پولدار هم ممنوع است.
کلمات قدرتمند هستند. آنها میتوانند روح شمارا بسازند یا روح شمارا نابود کنند.
در ارتش، کلماتی که رهبران به زبان میآورند، کلماتی معنوی هستند که از قلب و روح آنها سرچشمه میگیرد.
آموزش نظامی با آموزش گفتن کلمات معنوی، کلماتی مانند مأموریت، شجاعت، وظیفه، افتخار، خدمت و رمز به همه آغاز میشود.
افرادی که کلماتی را بیان میکنند که از روح آنها الهام میگیرد و به جنگجویان، کارآفرینان و رهبران بزرگی در همه جنبههای زندگی تبدیل میشوند.
اکنون، رهبرانی هستند که از طریق ارعاب رهبری میکنند و رهبرانی که با الهام رهبری میکنند.
رهبری که پیروان خود را بترساند آنها را ازنظر تجربه، عقل و روح کوچکتر میکند. هیتلر نمونه کامل چنین رهبری است.
رهبری که به پیروان خود الهام میبخشد، آموزش میدهد و رشد میدهد تا زمانی که خودشان رهبر شوند.
من به دالایی لاما، گاندی، مارتین لوتر کینگ جونیور و بسیاری دیگر فکر میکنم.
همانطور که قبلاً ذکر شد، من متوجه شدم که حرکت از ارتش به فرهنگ شرکتی یک چالش بزرگ است.
اکثر مردم از اینکه میآموزند محیط شرکت بسیار سفت و سختتر است شگفتزده میشوند.
این به این دلیل است که دنیای شرکتها به دنبال ایجاد رهبرانی نیست که بتوانند تحتفشار فکر کنند.
محیطهای شرکتی میخواهند روباتهایی ایجاد کنند که صرفنظر از شرایط، بهسادگی دنبال شوند.
شاید بزرگترین کمبود فرهنگ شرکتی این باشد که آنها واقعاً نمیدانند چگونه رهبران بزرگ تربیت کنند.
برنامههای زیادی وجود دارد که آنها سعی میکنند اجرا کنند، اما در بیشتر موارد، در این امر بهشدت شکست میخورند.
اگر بهعنوان یک کارمند یک رهبر عالی دارید، اغلب علیرغم فرهنگ شرکتی... نه به خاطر آن.
از سوی دیگر، ارتش یک کارخانه رهبری است. یک مرد یا زن نمیتواند تمام جنبههای مختلف یک سازمان نظامی را هدایت کند.
در عوض، ارتش رهبران بزرگی ایجاد میکند و سپس به آن رهبران اعتماد میکند تا بهترین کار را برای مأموریت انجام دهند.
قدرت کسبوکار خود را تصور کنید اگر بهجای رباتها بر ایجاد رهبران متمرکز شده باشید.
تفاوت دیگر فرهنگ شرکتی و ارتش این است که در ارتش، رهبری اجرایی داخلی است. در دنیای شرکتی، تقریباً همیشه خارجی است.
در ارتش، فرهنگ رهبری زمانی آغاز میشود که یک سرباز جدید وارد اردوگاه میشود، یا یک افسر آینده وارد مدرسه کاندیدای افسری یا یک آکادمی خدمات میشود.
فرهنگ نظامی در هر فرد، صبح و شب، چه مرد یا زن و چه کاندیدای افسری، تزریق میشود. اگر استخدام جدید در فرهنگ جا نیفتد، از بین میروند.
وقتی ارتش رهبران جدید را ارتقا میدهد، آنها از درون سازمان میآیند، نه از بیرون. از ردههای پایین میآیند.
بهعبارتدیگر، تفنگداران دریایی هرگز فرماندهی که تفنگداران دریایی نباشد، نخواهد داشت. این امکانپذیر است، زیرا ارتش علاقه فعالی به ایجاد و رشد رهبران دارد.
در دنیای شرکتی، رهبری اغلب از بیرون میآید. به یک کارمند جدید مصاحبه مختصری داده میشود، به میز او نشان داده میشود و انتظار میرود کار را انجام دهد.
هنگامیکه یک مدیرعامل جدید در دنیای شرکتها استخدام میشود، آنها اغلب از بیرون استخدام میشوند تا اینکه از درون ارتقا پیدا کنند.
بهندرت فرهنگ سازمانی را که انتظار میرود رهبری کنند به آنها تزریق شده است.
در بسیاری از موارد، تنها وجه مشترک رهبران و کارمندان این است که همه آنها برای یک شرکت کار میکنند.
امروز، بهعنوان یک کارآفرین که کسبوکار خود را اداره میکند، بر رهبری داخلی تمرکز میکنم.
بهعنوانمثال، ازآنجاییکه شرکت پدر ثروتمند یک شرکت آموزشی است، ما فرهنگی داریم که به آموزش و یادگیری احترام میگذارد.
هر هفته، کل شرکت مقالات یا موضوعاتی را مطالعه میکند و بحث میکند که ما را بهروز نگه میدارد و از رویدادهای مالی که بر مشتریان، خانوادهها و دنیای ما تأثیر میگذارد آگاه است.
برخی از موضوعاتی که ما مطالعه میکنیم شامل املاک و مستغلات در مقابل سهام، اقتصاد کینزی، استاندارد طلا در مقابل پول کاغذی، مالیات، و وحشت مالی است.
متأسفانه، با رشد شرکت پدر پولدار، من مقصر شدم که این درس در مورد رهبری را فراموش کردم. من افراد خارجی را استخدام کردم تا وارد شوند و شرکت ما را رهبری کنند.
این رهبران بیرونی برای فرهنگ ایجاد رهبران ارزشی قائل نبودند. آنها فقط برای اینکه به مردم بگویند چهکاری انجام دهند جلساتی برگزار میکردند.
نه آموزش، نه یادگیری. ارتباط دوطرفه بسیار کم بود. رهبری از بیرون بود نه از درون و فاجعه بود. از آن رهبران خواسته شد که تغییر کنند یا بروند.
اگر خدمت سربازی را گذراندهاید، میدانید که شاخههای نظامی، سازمانهای آموزشی هستند.
همه، از مردان سرباز گرفته تا افسران ارشد، دائماً در حال یادگیری هستند. ارتش از روز اول فرهنگ آموزش است.
این در اکثر فرهنگهای شرکتی صادق نیست.
یادم میآید که وقتی به رویدادهای «آموزشی» شرکت میرفتم که در آن مردم بهجای یادگیری، برای مهمانی یا گلف بازی میکردند، منزجر شدم.
برای تبدیلشدن به یک کارآفرین موفق، اکیداً به شما پیشنهاد میکنم که فرهنگ آموزش مداوم و آموزش مداوم ارتش را در دل داشته باشید و آن فرهنگ را در تجارت خود تلفیق کنید.
ممکن است مدتی طول بکشد، زیرا اکثر غیرنظامیان بدون تجربه نظامی ممکن است به مدرسه رفته باشند، اما بیشتر آنها در فرهنگ آموزش و آموزش مداوم کارنکردهاند.
اگر بتوانید این فرهنگ را در داخل شرکت خود القا کنید، شرکت شما از درون توسط افرادی هدایت میشود که درواقع کسبوکار را اداره میکنند، نه مدیرانی که از بیرون رهبری میکنند.
نوشتهای از رابرت کیوساکی