تب شبکه و نتورک مارکتینگ بدون بها دادن
یکی از موضوعاتی که باعث شد این موضوع را برای مقاله انتخاب کنم این بود که امروز بعد از حدود 11 سال از تاریخ مجوزدار شدن نتورک مارکتینگ بسیار مشاهده میشود که این نوع از کسبوکار ضررش بیشتر از نفعش شده است.
درصد بسیار بالایی از افراد تا خودشان تجربه نکنند این پذیرش را پیدا نمیکنند که این مسیر اشتباهاتی دارد که بسیار جبرانناپذیر است.
ازجمله هدر رفتن چندین سال از عمر افرادی که به امید ثروتمند شدن، چراغ خاموش و فقط با اعتماد به آن معرفی که او را به این مسیر دعوت کرده پیش میروند.
البته بهتر است بگوییم دلیلش این هست که این افراد چون عموماً از قشر نیازمند و فقیر جامعه هستند و در مشاغل قبلی خود شکست خوردهاند یک تشنگی خاصی نسبت به پول دارند و بدون اینکه بدانند قوانین نظام هستی چیست و بدون اینکه متوجه باشند برای به دست آوردن پول باید چه اصولی را رعایت کرد چشمبسته جلو میروند.
در این میان تعدادی هم به نتایج خوبی میرسند که این موضوع خود میشود معیاری که افراد دقتشان کمتر میشود و اطمینان پیدا میکنند به مسیر.
مسیری که اگر واقعاً:
از بعد اقتصادی از روانشناسی از بعد جامعهشناسی از بعد آسیبشناسی از بعد اصول پولسازی
و.... به آن نگاه شود. بسیار جای کار دارد و نیاز اساسی به بازبینی دارد تا افراد کمتری از آن متضرر شوند و روزبهروز به سمت اصلاح پیش برود نه اینکه بشود بستری اشتباه برای جولان دادن افرادی سودجو که از سادگی افرادی که اطلاعاتی و تخصصی در این زمینهها ندارند رهبری خود را پیش میبرند.
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: دست خدا با جماعت هست.
بعید میدانم امروزه افرادی که متوجه محاسن شبکهسازی شده باشند این قدرت را نادیده بگیرند و در تجارت خودشان از این موضوع استفاده نکرده باشند.
نتورک مارکتینگ هم مثل دیگر مشاغل از همین اصل استفاده میکند و درواقع با درک این اصل این کار اینقدر رشد جمعیتی دارد.
ولی موضوعی که دقت نمیشود درواقع چشم افراد را میبندد.
همین هست که به میزان حضور نیروهای انسانیاش رشد درآمدی ندارد و همین شده دلیلی که روزبهروز به تعداد ناراضیان آن افزوده میشود این هست که رشد درآمدی ندارد به دلایلی که در ادامه اشاره میشود.
نتورک مارکتینگ در اصل ایده خوبی بوده و هست ، بهشرط آنکه اصول آن با منافع شخصی افرادی که آن اصول را میخواهند اجرا کنند ترکیب نشود و افراد باوجدان کاری، افراد شبکه را رهبری کنند و بتوانند با اصول درست و مسئولیتپذیری که اول از خودشان شروع شود تیم را رهبری کنند.
چون مجموعهای از افراد که با رؤیاپردازی این کار را استارت زدهاند ذره به ذره تکتک رفتارهای افراد بالاتر از خود را تکثیر میکنند.
خوب در نگاه اول این گزینه خوب و جریان ساز هست ولی وقتیکه کمکم سروکله رفتارهای ضرر ساز پیدا بشه کمکم شروع تکثیرهای منفی هم استارت میخورد و این موضوع ریشه اصلی منفیهایی هست که شکل میگیرد.
همه ما به تعداد بسیار بالا تجربه این را داریم که وقتی از یک محصول یا خدمات راضی هستیم با شور و علاقه آن را برای دیگران تعریف میکنیم و شاید دوست داشته باشیم در ازای آن تبلیغ سودی هم به خودمان برسد.
نتورک مارکتینگ ایدهای بود که هر فردی اگر از محصولی استفاده میکند که راضی هست در ازای معرفیاش سود از آن معرفی بهعنوان پاداش داده شود.
خوب قطعاً تا این قسمت از ارائه این ایده مسئلهای وجود ندارد و مورد استقبال قرار میگیرد اما داستان از آنجایی شروع شد که این ایده به سمت نظرات شخصی پیش رفت و افرادی که شدند رهبران اجرایی آن، بدون تخصص لازم و اینکه موضوعات مهمی را در اجرای این ایده مدنظر قرار دهند با برگزاری جلساتی با موضوعات آموزشی این ایدههای خود را به افراد زیرمجموعه خود انتقال دادند بدون اینکه تخصص کافی داشته باشند.
یاد یه حدیثی از پیامبر اکرم (ص) افتادم که میفرمایند:
هر کس بدون دانش (مهارت و تخصص) به کاری دست زند بیش از اینکه آن کار را درست انجام دهد خراب میکند.
اگر بخواهیم به این موضوع جزئیتر نگاه کنیم متوجه میشویم که نداشتن تخصص در هر کاری باعث میشود که آن کار بهخوبی صورت نگیرد، هم مراجعهکننده ضرر میکند و از همه مهمتر آن شخص خودش وقتی شکست میخورد تله شکست برایش به وجود میآید که خود پاکسازی این طرحواره و تله خودش زمانبر هست و این احساس سرخوردگی خودش عاملی میشود که استعدادها و رسالت افراد زیر خروارها افکار منفی از تجربه شکستهای قبلیاش برای همیشه پنهان شود.
و این خود باعث میشود که افرادی که میتوانستند در زمینهای که استعداد دارند متخصص شوند نهتنها در بستر مناسب وارد نشوند بلکه دقیقاً افرادی جایگزین آنها شوند که تخصص لازم را ندارند و این موضوع به میزان فراوانی در مشاغل مختلف به چشم میخورد.
اگر بخواهیم کشورمان را به درجات عالی موفقیت برسانیم باید کاری کنیم که روزبهروز انسانهای بیشتری رسالت خود را پیدا کنند و در مسیری که رسالت و استعداد دارند فعالیت کنند تا خودشکوفایی تنها شکل بگیرد.
اگر جلوی این ایرادات گرفته نشود قطعاً صدماتش بیشتر از محاسنش هست، شامل موارد زیر میشود:
1 هدر رفتن زمان افراد به امید ثروتمند شدن بدون اینکه واقعاً اصول درست ثروتمند شدن را بدانند فقط با جملات انگیزشی ظاهر قضیه برای آنها شکل قشنگ به خود میگیرد و افراد از اصول درست و ریشهای موضوع اطلاعی ندارند و حتی متوجه ایرادات نمیشوند تا به درمان آن بپردازند.
۲ عموم افرادی که به این کار دعوت میشوند افرادی هستند که از لحاظ مالی در سطوح پایین جامعه قرار دارند، یا از همه مهمتر تجربه یک یا چند شکست شغلی مالی را داشتهاند، خوب اولین نکتهایای که به چشم میخورد این هست که انسان وقتی تجربههای از شکست را داشته باشد چند حالت برایش ایجاد میشود.
الف- یا به کل ناامید میشود و دیگر هیچ کاری نمیکند.
ب- یا برای جبران آن شکست سریع جذب یک راه جدید میشود که به او پیشنهاد میشود و در اینجا دقتش کم میشود تا متوجه معایب شود بلکه مانند یک فرد تشنه فقط میخواهد جبران کند یا از همه مهمتر به بقیه بفهماند که درسته شکست خورده ولی دوباره میخواد شروع کنه.
یا خدایی نکرده گاهی هم برای اینکه فقط به افرادی که در تجربههای شکست قبلی نقشی داشتند بفهماند که توانا هست چشمش و ذهنش خیلی از معایب را نمیبیند و اینجاست که حضور یک شخص آگاه بسیار کمکش میکند.
ج- و عدهای هم بلند میشوند و اول ریشههایی که باعثان تجربههای شکست برایشان شد را برسی و عیبیابی و درمان میکنند بعد وارد جاده جدید میشوند تا دیگر آن تجربه برایشان تکرار نشود.
حال نکته مهم این هست که در آموزش پرزنتی که به افراد داده میشود اشاره دقیق میشود که افراد دسته ب را بیشتر در نظر بگیرند و دعوت به کار کنند و در نمرهدهی انتخاب این افراد بسیار نمره بالایی میگیرد.
چه عمدی چه غیرعمدی
دلیل این انتخاب کاملاً مشخص هست، این افراد به دلیل تجربه تلخی که پشت سر گذاشتهاند و میخواهند از آن موقعیت فرار کنند و با نتایج ابتدایی حال دلشان را خوب کنند بهراحتی بله میگویند و میشوند یک فرد بلهقربانگو و بدون اعتراض و هر آموزشی که به آنها داده شود چشمبسته قبول میکنند. چون این افراد فقط به جبران آن زخم قدیمی فکر میکنند نه درست یا غلط بودن آن آموزش.
اما موضوع کمکم از جایی شروع میشود که این افراد چون وارد بستر اشتباهی شدهاند در طول زمان کمکم متوجه میشوند که این بستر چندان درآمدی برایشان ندارد و میزان پورسانت دریافتیشان بسیار ناچیز هست در قبال میزان انرژی و زمانی که میگذارند.
نکته مهم بعدی این هست که میزان صحت و درستی جملات رهبران این گروهها را میزان عدد کارتبانکیشان تعیین میکند
یعنی هر چه پورسانت افراد بالاتر باشد این موضوع دلیلی هست که آن فرد ارزش و جایگاه بالایی دارد و کسی حق مخالفت با آنها را ندارد و از همه مهمتر این هست که هر کس پورسانتش پایینتر هست بسیار فرد سطح پایینتری در نظر گرفته میشود و حق هیچگونه اظهارنظر ندارد.
و با یه جمله از جیم ران این موضوع را مقدس و قابل ارزشگذاری قرار میدهند که جسم را گفته رشد مالی تابعی از رشد شخصی هست.
ما با این جمله مخالفتی نداریم ولی دلیل اصلی این هست که آیا خود این افراد متوجه نیستند که آن پورسانت در ازای خرید محصولات از شرکت بوده نه فروش.
و اگر افراد شبکه محصولاتشان را مرجوع کنند دیگر از آن پورسانت خبری نبست. و دلخوش به این شدهاند که با جلسات انگیزشی افراد را ترغیب به خرید کنند.
ولی بعد از خرید این خود زیرمجموعه هست که باید مسئولیت فروش را به عهده بگیرد یعنی دقیقاً اشتباه پشت اشتباه.
خوب اون زیرمجموعه تازهوارد چگونه بهتنهایی رها شود برای انجام این کار چه نظارتی روی آن هست که اشتباه نکند با اگر اشتباه کرد به خودش منفی نزند.
و با آموزشهای ادیفیکیشن و ارزشگذاری که از آموزشهای کوئست نکته برداری میکند ، ذهن افراد را به سمتی میبرند و القا میکنند به افراد که زیرمجموعهها حتی در ذهنشان نمیگنجد که مسیرشان ممکنه غلط باشه و تنها زمانی متوجه میشوند که چند مدت در این سیستم باشند و متوجه شوند که به میزان زمانی که میگذارند نتیجهای دریافت نمیکنند.
این زمان برای اکثر افراد چیزی حدود 4 تا 8 سال هست که در همین مدتزمان میشود بسیار بسیار بیشتر از نتورک مارکتینگ در بسترهای دیگر موفق شد و مهارت یاد گرفت.
موضوع مهم بعدی این هست که پورسانت افراد به میزان تورم رشد ندارد
و خود این مسئله دلیلی شده که افرادی که فقط با امید در آن بستر فعالیت دارند گاها اهداف دیگرشان مثل
ازدواج دانشگاه ورزش
و... را دائم عقب میاندازند و با یک جمله که به آنها آموزش داده شده باعث از بین رفتن فرصتهای بسیاری برای این افراد شده و جمله این هست که ذهنت را تمرکز بده به هدفت و وارد حاشیه نشو ؛ یا دوتا خرگوش را با هم نمیشه گرفت و...
*سؤال مهم*
مگر ایده نتورک آمده بود که افراد اهدافشان را فراموش کنند؟
یا اومده بود که در ازای معرفی محصولی که مصرف میکنیم به دیگران پورسانت بگیریم
چی شد جریان؟
به کدام مسیر غلط وارد شد؟ بدون اینکه نظر کارشناسی درباره آن صورت بگید. یا نظارت شود؟
نکته مهم بعدی که قطعاً کسی به آن دقت نمیکند این هست که پورسانتی که افراد میگیرند در ازای خرید محصولات هست نه فروش.
این ایراد بزرگ باعث میشود که:
1 خواب سرمایه شکل بگیرد.
۲ و فرد مجبور میشود حجم زیادی از محصولاتی که تجربه استفاده آن را ندارد را در منزل خود انبار کند تا شاید بتواند مشتریاش را پیدا کند در ابتدا از سر انگیزه بیرونی این خرید را انجام داده است. ولی کمکم که آن انگیزه کم میشود و فردی که هیچ تجربهای در فروش ندارد و قطعاً هیچ تجربهای در این حجم محصولات ندارد متوجه اشتباهش در این میزان خرید میشود.
در مرحله اول از خودش دلگیر میشود بابت این تجربه.
در مرحله دوم از فرد معرف یا لیدر بالاتر از خودش ناراحت میشود که چرا اورا مجبور به چنین میزان خریدی کردهاند و راهنماییاش نکردند.
در مرحله سوم نسبت به افراد بالاتر از خود بیاعتماد میشود و شروع اختلافات پنهانیشان شکل میگیرد.
چرا پنهانی
چون این فرد بهصورت مستقیم و به خاطر غرورش نمیآید به حامی و معرفش حال درونش و ناراحتیاش را بگوید چون از قضاوت شدن میترسد.
چون احساس کمبود دارد در مقابل افرادی که معیار احترام گذاشتنشان میزان پورسانت دریافتی هست و قطعاً این فردا تازهوارد که پورسانت چندانی ندارد خودش را در جایگاه اعتراض نمیبیند و بهناچار با حفظ ظاهر سعی میکند اعتراض را نشان ندهد.
ولی در عمل و نوع کار کردنش کاملاً مشخص هست و با اقدام نکردن و اهمالکاری استرس و.... واکنشهای واقعی رفتاریاش نشان داده میشود ولی کسی متوجه نمیشود که دلیل درست کار نکردن این دسته از افراد از کجاست.
تا زمانی که برسد و کمکم این دسته از افراد کار را ترک میکنند و باز یک شکست به شکستهای قبلیشان اضافه میشود.
نکته مهم بعدی این هست که افرادی که اسمشان لیدر هست و الگو و معیار هستند برای بقیه خودشان بسیاری از اصول را جدی نمیگیرند ولی در زبان و آموزش فقط آن را مطرح میکنند.
این موضوع نه به این منظور که آنها مقصرند بلکه به این دلیل کهان اصول کارشناسی نیست و آزمونوخطا نشده است.
شاید بیش از دهها ایراد دیگر وجود دارد که از حوصله این مقاله خارج هست و باید در مقالهای دیگر ارائه شود.
تا کمک شود به جوانانی که با شور و انگیزه و با خیال خام برای تیک زدن اهدافشان وارد بستری میشوند که سالهای زیادی از عمرشان به هدر میرود.
به امید بازسازی این بستر
نویسنده: سرکار خانم دلارا مختاری از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان