مقدمه راهاندازی کسبوکار شخصی یا همان کارآفرینی یکی از خلاقانهترین، معنادارترین و معقولترین کارهایی است که میتوان در زندگی خود انجام داد. بااینحال تعداد کمی از ما تابهحال به انجام آن نزدیک شدهایم. برخی از موانع، فنی و اقتصادی است؛ اما بسیاری از موانع دیگر دقیقاً در ذهن ما قرار دارند که به آنها موانع روانی می گوییم.
اینها مشکلاتی هستند که باید برای رفع آنها به سراغ رواندرمانی و فلسفه رفت. در ادامه دو مانع روانی بزرگ برای کارآفرینی آورده شده است.
۱. سوءظن در مورد وجود مشکلات
اولین مانع، داشتن نوعی سوءظن است؛ اینکه اگر ایدهای برای یک کسبوکار واقعاً خوب است، حتماً قبلاً کسی آن را انجام داده است.
یک دیدگاه رایج وجود دارد که به ما میگوید، سرمایهداری بهشدت توسعهیافته است. اینکه ما همه کسبوکارهای موردنیاز خود را داریم و بنابراین کار سودآوری برای یک تازهوارد وجود ندارد.
اما برای اینکه بفهمیم این دیدگاه (اینکه هیچ ایده جدیدی برای کارآفرینی وجود ندارد)، چقدر اشتباه است، فقط باید از خود بپرسیم که آیا خود ما بهطور مداوم در هر زمینهای از زندگی راضی هستیم یا خیر.
کسبوکار را میتوان بهعنوان تلاش سازمانیافته توسط گروهی از افراد برای حل مشکلات گروه دیگر تعریف کرد.
در این صورت، تجارت تنها زمانی بالغ میشود که آخرین انسان به حالت سیری کامل رسیده باشد.
پس هر زمان که مشکلی را در زندگی خودمان یا دیگران تشخیص میدهیم (حداقل در تئوری)، یک کسبوکار را نیز مشاهده میکنیم که باید توسعه پیدا کند.
نقطه پایان تلاش سرمایهداری و شروع بیکاری بشر، زمانی است که همه مشکلات ما به نتیجه رسیده باشند.
یکی از راههای فکر کردن به کسبوکارهایی که جهان هنوز به آنها نیاز دارد این است که یک روز عادی را سپری کنید و از خود بپرسید که در هر زمینهای، مشکلات، کمبودها یا ناکارآمدیها را کجا میتوان تشخیص داد.
البته چند حوزه وجود دارد که آنقدر سرمایهداری توسعه پیدا کرده است که واقعاً به نظر میرسد که هیچ مشکلی در آنها وجود ندارد.
مثلاً بعید است که کسی در مورد انواع حبوباتی که برای خرید وجود دارد یا تعداد گزینههایی که هنگام انتخاب مداد دارد، شکایت داشته باشد.
برخی از بازارها، همانطور که اقتصاددانان میگویند، در حال حاضر واقعاً اشباع شدهاند.
اما در بسیاری از حوزههای دیگر، مشکلات درماننشده زیادی وجود دارند.
ما با موقعیتهای زیادی روبهرو هستیم که در حالت ایدئال میخواهیم راهحلی داشته باشیم و به نظر نمیرسد که هیچ راهحلی وجود داشته باشد؛ حداقل نه به شکل یا قیمتی که مناسب باشد.
چند مثال در مورد مشکلات روزمره خودمان
حالا به زندگی خود نگاهی میندازیم و مشکلاتمان را مرور میکنیم:
• ما با شریک زندگی خود مشاجره شدیدی داشتهایم و کسی نیست که به ما کمک کند. • منظره بیرون از پنجره به طرز دلخراشی زشت است. • ما دوستان خوبی نداریم و احساس تنهایی میکنیم. • هیچ رستورانی وجود ندارد که به میزان کالری غذاها توجه کند. • ما احساس میکنیم که از فرصتهای خود بهترین استفاده را نمیکنیم. • رسانهای که ما استفاده میکنیم برنامههای زیادی دارد ولی ما را قانع نمیکند.
بنابراین ما مشکلات بزرگ و کوچکی داریم و ظاهراً هیچکس علاقهای به رفع آنها ندارد. این مشکلات نشان میدهند که اقتصادهای ما هنوز بهاندازه کافی توسعهنیافتهاند.
دروننگری، هوشمندانهترین شکل تحقیق بازار و کشف مشکلات
فرهنگ تجارت بهطور طبیعی کارآفرین جدید را به انجام تحقیقات بازار تشویق میکند.
اما این کار معمولاً با شکست مواجه میشود، زیرا اکثر ایدههای خوب دنیا نمیتوانستند قبل از ایجادشان توسط مخاطبان توصیف شوند و بنابراین امکان ثبت آنها در پرسشنامهها نبود.
بزرگترین منبع بینش در مورد انواع مشکلاتی که میتوان حول آنها یک کسبوکار خوب ایجاد کرد، فرد است.
با مشاهده دقیق مشکلاتی که فرد شخصاً با آنها روبرو شده است، یک تجارت قوی فرصت ظهور پیدا میکند.
بهترین راه برای درک نیازهای میلیونها مشتری بالقوه این است که قبل از هر چیز نیازهای خودمان را درک کنیم. هوشمندانهترین شکل تحقیق بازار، دروننگری است.
دلیل بزرگی که باعث ورشکستگی کسبوکارها میشود این است که آنها نتوانستهاند با دقت کافی، مشکلات واقعی را که مردم واقعی دارند، حداقل در مقیاسی که برای حمایت از یک شرکت لازم است، شناسایی کنند.
شکست اقتصادی، بیشتر از اینکه یک مشکل اجرایی باشد، در اصل ناتوانی در شناخت افراد دیگر و شکست در حوزه روانشناسی است.
۲. درک دقیقی از مشکلات و کمبودهای موجود نداریم
مانع دیگر بر سر راه کارآفرینی، شخصیتر است. برای اینکه یک کارآفرین موفق باشیم نیاز داریم که درک دقیقی از مشکلاتی که واقعاً علاقهمندیم برای دیگران و خودمان حل کنیم، داشته باشیم.
اینکه میخواهیم خلاق باشیم یا برای دیگران مفید باشیم، کافی نیست. بسیاری از مشکلات ممکن است کمی ما را مجذوب خود کنند؛
اما آنقدر برایمان مهم نباشند که تمرکز و انرژی ما را به خود جذب کنند. بنابراین؛ شناخت و درک کامل مشکلات، قدم مهمی برای شروع کارآفرینی بهحساب میآید.
کلام آخر
شناخت ابعاد روانشناختی کسبوکار بسیار مهم است؛ چیزی که در آموزش کسبوکار به آن پرداخته نمیشود. بنابراین، برای ورود به دنیای کارآفرینی، سؤالات زیر را از خود بپرسید:
1. چه مشکلاتی وجود دارند که هنوز مردم درگیر آنها هستند؟
2. در کجای زندگی خود متوجه مشکلات دیگران شدهام؟
3. واقعاً به حل چه مشکلاتی برای دیگران اهمیت میدهم؟
کسبوکار، حداقل بهطور بالقوه، یک زمینه بسیار خلاق است که در آن مشکلات یکدیگر را حل میکنیم و در این راه کمی سود میکنیم.
اینکه انسانها هنوز عمیقاً ناراضی هستند، هم یک تراژدی اجتماعی است و هم یک تحریک و الهام همیشگی برای هرکسی که مشتاق توسعه ظرفیتهای کارآفرینی خود است.
نویسنده: جناب آقای امیرمهدی ملکی از دانشپذیران دوره چهارم تربیت کوچ حرفهای کسب و کار ویدان