مقدمه زبان، زنده و پویاست. واژهها جان دارند! چه معناها که در پشت هر واژه پنهان نشده!
اگر به آنان گوش بسپاریم و رد پایشان را دنبال کنیم، ما را قدم به قدم به اصل و ریشه و سرچشمهٔ خود هدایت میکنند.
واژههایی که در گذر سالیان دستخوش دگرگونی، ترکیب و نوزایی گشته و با چهرهای جدید رخ نمودهاند. آری واژهها گویاتر از نگارهها هستند! این مقاله حس درونی شما را تقویت میکند.
در این مقاله واژهٔ کوچ، با دانش ریشهشناسی و لگزیگرام (حروفنگاری) در زبانهای باستانی و نوین بررسی شده، و تعدادی از واژگان مشابه و معناهای نهفتهٔ آن استخراج گردیده است.
مفاهیم مهمی که دانستن آنها برای کوچهای حرفهای مفید بوده، و میتواند به آنان ایده دهد. مفاهیمی که به دلیل تشابه در یاد میماند؛ و به درک عمیقتر و نتایج مؤثرتری در جلسات کوچینگ میانجامد.
نیمنگاهی به واژه "کوچ" در زبانهای باستانی و کهن:
کُچ در زبان پهلوی (پارسی میانه) به معنی کمک، یاری، یاوری آمده است.
یادآور روستای کُچ است. [kot͡ʃ] Kocs روستایی در مجارستان با چرخ، درشکه و کالسکههایی معروف و تسهیلگر.
حرف چ (č) در زبان پهلوی (چ) شبیه علامت سؤال و قلاب است. یادآور واژهٔ "چه؟!"
یادآور اینکه قلابِ سؤال، میچرخد و جواب را به چنگ میآورد.
حلقوی شکل بوده، چرخ و چرخش را در ذهن تداعی میکند، همینطور یک چرخ دیگر را: چرخ زندگی!
در زبان سانسکریت واژهٔ چاکرا/چَکْرَ (चक्र)/چخر به معنی چرخ است.
در زبان یونانی واژه چرخه κύκλος (kyklos) به لاتین رفت و شد (کیکلوس) cyclus و در انگلیسی شد cycle
در زبان چینی کُو 口 (kou/kŏu) به معنی کام/دهان است و چائو (chāo) یعنی جلو زدن/پیش رفتن/گذر کردن/تعالی.
[سؤالات و جملات سازندهای که در دهان کوچ میچرخد و خارج میشود موجب رشد و تعالی کوچی میگردد.]
در زبان عربی واژهٔ "غوث" به معنی فریادرسی، یاری کردن، پناه دادن است.
همچنین واژهٔ "غوص" به معنی تأمل، تفکر، تعمق، غوطهوری، زیر آب رفتن است.
روش کار
مختصری از اصول و قواعد زبانشناختی:
آیا هنگام بیان حروف به محل تولید و تولد آنها در دهان دقت کردهاید؟
هشت جایگاه تولید آوا (مخرج حروف) در زبان فارسی:
1- دولبی: با برخورد لب بالا و لب پایین سه واج [b, p, m] تولید میشود. «ب، پ، م»
2- لبی-دندانی: تولید دو واج سایشی [v,f] توسط لب پایین و دندان بالا انجام میشود. «ف، و»
3- دندانی: زبان به دندان میخورد و دو واج [d,t] تولید میگردد. با سه نویسهٔ «ت، ط، د»
4- لثوی: زبان به لثه میخورد و پنج واج [l, n, r, z, s] ایجاد میشود.
این پنج واج با ۱۰ نویسه بازنمایی میشوند. «س، ص، ث، ز، ض، ظ، ذ، ر، ن، ل»
5- لثوی-کامی: ۴ واج است. [dʒ, tʃ, ʒ, ʃ] «ش، ژ، چ، ج»
6- کامی: سه واج کامی [y, g, k] تولید میشوند. «ک، گ، ی»
7- ملازی (زبانکی): در ملاز (زبان کوچک) دو واج [x, G] تولید میشود.
این دو واج با سه نویسه «ق، غ، خ» در الفبای زبان فارسی نشان داده میشود.
8- حلقی-چاکنایی: دو واج حلقی [h,a] به دو شیوه انسدادی و سایشی تولید میشوند.
این دو واج با چهار نویسه «همزهٔ)، ع، هـ، ح» بازنمایی میشوند.
برخی از تکنیکهای مهم تبدیل حروف:
1- حروف همجوار الفبا و حروف هممخرج در گذر زمان و تبادل واژگان بین زبانی به هم تبدیل میشوند.
مثلاً حرف دندانی t در واژهٔ تاریک تبدیل شده است به حرف دندانی d در واژهٔ dark
یا حرف لبی b در واژهٔ بابا تبدیل شده است به حرف لبی p در واژهٔ papa
2- حروف زیر به هم قابل تبدیل هستند:
C=K=Q=X=S یا G=Z=S=J=y=i یا R=L=D یا n=h=r
3- گاه حرف D و S حذف میشود. گاه حرف n در بین دو حرف، حذف/اضافه میشود.
4- روح معنی در حروف بیصداست. در تحلیل و ردیابی واژهها حروف صدادار نوشته نمیشوند.
مثال 1: زر = gold=GLD=ZRD=ZR
مثال 2: کاو= کهف=cave=KV=KF
مثال 3: گوهر=جوهر= jewel=JVL=JHR
مثال 4: گوش= coach=KCh=GSh
واژههای مشابه "کوچ" در زبان فارسی:
1- کوچ دهنده: از خود موجود به خود مطلوب. 2- گوش: کوچ باید مهارت گوش دادن مؤثر بلد باشد. (شنیدن+توجه) 3- کاهش: در کوچینگ دغدغههای کوچی کم میشود. 4- کوچک: با کوچ اهداف بزرگ کوچی به اهداف کوچکتر تقسیم میشود. 5- کوشش/کوشیدن: کوچ کاری میکند که کوچی برای اهدافش مبارزه کند. 6- جوشش/جوشیدن: اشاره به خلاقیت آنی و رقص در لحظه. 7- کشف/کاوش/سفر اکتشافی: گام به گام کشف و شهود است. 8- کفش: کوچ کفشی به کوچی میدهد تا به پا کند و خود بهپیش رود. 9- گنج/جنگ: کوچ کاری میکند بجنگی تا به گنج خودت برسی. 10- کجه: قلاب، چنگک 11- گچ (chalk): تداعیکننده ترسیم مسیر است. 12- شکوفه زدن، شکوفا شدن: در فرایند کوچینگ امید کوچی جوانه زده، غنچه و شکوفه میدهد. 13- چاک دادن/گشایش: (gash) جراحی روحی انجام میدهد. 14- شوخطبعی (joke): یادآور حس و حال خوب و لذت از مسیر. 15- کنجکاوی/کنکاش: گفتگو، نظرخواهی 16- کُرنش: تواضع، فروتنی (courtesy) 17- شوق: کوچ شعلههای اشتیاق را در وجود کوچی روشن میکند. 18- کوه: همچون کوه، محکم و استوار. 19- کنش: عمل، وظیفه، اقدام. 20- گویش: گفتار، کلام، سخن (کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ) 21- شکوه: جلال، بزرگی 22- جهش: از جا پریدن 23- خوش: سرحال، مسرور، آسوده 24- نقش/نقشهٔ راه 25- کشیدن/ کشو 26- کاشتن 27- شیک 28- جمع 29- زوج 30- اوج 31- کد
واژههای مشابه "کوچ" در زبان پهلوی:
1- کاچ: شیشه، آبگینه، آیینه، شیشههای نازک درخشان، جام، بلور چینی، دانههای مروارید بهمرور خشت و آجرهای نازکی که به آن لعاب درخشان شیشه مانند میزدند کاچی/کاشی نامیدند. [در سطح دو (گوش دادن متمرکز) کوچ مثل یک آینهی عالیست که هیچ نوری جذب نمیکند؛...] 2- چاپوک: 1- چابک، زندهدل 2- ظریف، سبک، آراسته 3- چکوچ: چکش (چکش استادان زرگر و مسگر را گویند) 4- چار/چارک: 1- چاره، علاج، مداوا، جبران 2- وسیله 3- پیشبینی 4- روش 5- تدبیر 6- کمک 7- توانایی 5- چاریک: چاره پذیر، قابل علاج، قابلترمیم 6- چگون/چیگون: چگونه؟ چطور؟ 7- چَکات/چیکات: بلندی، ارتفاع، نوک قله 8- چاشتن: 1- تعلیم، راهنمایی، آموزگاری، آموزندگی، آموزش، یاد دادن 2- رأی دادن، اظهارنظر کردن 9- چَشمک: تابنده، درخشان، نورانی 10- چیتَن: چیدن، انتخاب کردن 11- چاروک: ساروج، آهک، ملاط [قرار است با همراهی کوچ، بنایی ساخته شود!] 12- چخر/چخرک: چرخ، چرخه [اشاره به چرخ زندگی، دورههای پیگیری، روی غلتک افتادن زندگی] 13- چینک: دانه، بذر [بذر امید و انگیزه در دل کوچی کاشته میشود.] 14- کارِچار: کارزار، جنگ، نبرد، کلنجار 15- گاس: 1- گاه، جا، مقام، موقعیت 2- تخت، مسند 3- سرود 4- زمان، مدت، فصل، هر یک از قسمتهای پنجگانه روز و شب 16- گَتیشن: خاصیت، خصلت، کیفیت 17- گوی: توپ [کوچ توپ را به کوچی میدهد تا بهترین بازی خود را ارائه دهد.] 18- گوچ: گردو [اشاره به لزوم آشنایی نسبی با ساز و کار مغز و NLP] 19- شْکِپاکیه: شکیبایی، صبر، تحمل 20- شایَکیکیهْ: شایستگی، تناسب، سزاواری 21- کِش: شیار، دایره، دایرهای که با فلزی نوکتیز برای انجام اعمال مذهبی بر روی زمین میکشند. 22- شَپیک: 1- تند، زود، سریع 2- پیراهن مقدس
واژههای مشابه "coach" در زبان انگلیسی:
1. check: [کوچها مدام پیگیر کوچی هستند] 2. choke: [گرفتگی و انسداد با کمک کوچ برطرف میشود] 3. couch: به طرز خاصی بیان کردن، کاناپه، مبل راحتی 4. shake/Shock: [با نکات تکان دهندهاش بیدارت میکند] 5. cash: نقد کردن، پول نقد 6. chick: جوجه، نوزاد [تازه متولد میشوی] [زندگی کوچی تبدیل میشود به دو بخش: قبل از آشنایی با کوچ و بعد از آشنایی با کوچ] 7. catch: چنگ زدن/گرفتن/دستگیری کردن 8. hatch: سر از تخم درآوردن، با تلاش درونی متولد میشوی 9. hook: قلّاب 10. cage: قفس، از زندان ذهنی آزادت میکند 11. courage: شجاعت، جرأت 12. encourage: تشویق 13. charge: شارژ کردن، تازاندن 14. change: تغییر، دگردیسی 15. challenge: چالش 16. choice: انتخاب 17. Question: پرسش، پرسیدن، سؤال کردن 18. Gosh! عجب! خدایا! [خلاقیتهای کوچ و توانمندیهای کوچی، موجب شگفتی هر دو در مسیر میشود] 19. gauge: اندازه گرفتن، سنجش [میزان پیشرفت را سنجش و پایش میکند] 20. gadget: ابزار کوچک، [با ابزارچه هایش کاری میکند نتایج بزرگی رقم بزنی] 21. hack: شخم زدن، شکل دادن 22. approach: راه و روش، شروع به اقدام 23. shake hands: دست دادن [نشانهٔ توافق اولیه برای آغاز همراهی] 24. coat: [اشاره دارد به داشتن ظاهری حرفهای] 25. act: اقدام، عمل، کار، ژست، رل بازی کردن 26. torch: چراغقوه، مشعل 27. teach: یاد دادن، آموختن 28. crucial: دشوار، بسیار مهم، سرنوشت ساز، پراهمیت 29. quench: خاموش کردن، سیراب کردن، خرسند کردن، فرونشاندن تشنگی 30. cooch: رقص همراه با کرشمه و اطوار 31. jake: رضایتبخش، درست
واژههای مشابه "کوچ" در زبان سانسکریت:
1- کاشی: تابان، درخشان، تابنده 2- کوچ: فریاد زدن، رفتن، ترکیب کردن 3- چَرچَکَ: بازخوانی یا تکرار واژهها (وقتی کسی چیزهایی را که خودش گفته میشنود، اغلب به ایدهها و بینشهایی دست مییابد که در غیر این صورت نمیتوانست به آنها دست پیدا کند.) 4- چاتوریکَ: ارابهران 5- کْشِما: سهولت، آسایش، آنکه یا آنچه صلح و آرامش و امنیت میدهد 6- چَلاچَلَ: حرکت پیوسته، تغییرپذیر 7- کِتو: روشنی، وضوح، چراغ، شعله، مشعل 8- کانتَ: یار، دوست، زیبا، مطلوب، دلپذیر، شیرین، خواسته، دلخواه، پسندیده 9- کَشْنَ: ولرم، معتدل 10- کوش: جویدن، جدا کردن، دونیم کردن 11- کَچْهَ: ساحل دریا 12- کونچیکا: کلید، شاخه، نهال 13- کْشَما: شکیبایی، بردباری، صبر 14- کَکْشَ: محیط دایره، ترازو، موازنه، تشابه، کمربند 15- کَنچوکَ: زره، جوشن، لباس 16- کَشَ: لگام، دهانه، افسار 17- چَنچَ: زنبیل، سبد 18- چَنْچْ: جستن، از جا پریدن، خیز گرفتن 19- چاکاش: مساعدت، همراهی کردن، درخشیدن، روشن کردن 20- کَنیکَ: تشریفات پاکسازی و تطهیر 21- چارَکَ: آنکه اقدام میکند، کسی که کاری را به جریان میاندازد، آنکه به جنبش درمیآورد. 22- چولوکَ: جرعهٔ آبی که در گودی کف دست جا گرفته باشد. 23- چیت: فهمیدن، درک کردن، توجه کردن، مشاهده کردن، دقت کردن، تابیدن، اندیشیدن، بیدار شدن 24- شاکنُتی: او میتواند (افراد بهطور طبیعی خلاق، مبتکر و کاملاند. آنها قادر به پیدا کردن جوابها هستند، میتوانند دست به انتخاب بزنند، وارد عمل شوند، وقتی اوضاع طبق برنامه پیش نمیرود، میتوانند از نو شروع کنند و بهخصوص میتوانند یاد بگیرند.) 25- شانتی: صلح، شادی، آرامش
نتیجهگیری
هدف این مقاله، بررسی و نگاه کل نگرانه و درعینحال جزئی نگرانه به مفهوم واژهٔ کوچ بود. برای نیل به این مقصود واژههایی با بیشترین وجه تشابه آوایی انتخاب و ارائه شد.
امید که این جستار توانسته باشد مفهوم مربی و فیل مولوی! را به تصویر بکشد؛ و تکههای پراکندهٔ پازل کوچینگ را از زیر غبار زمان و زبان بیرون کشیده باشد.
نویسنده: جناب آقای بابک بهزادی از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان