برای موفقیت در کارآفرینی، به ذهنیت متفاوتی نیاز دارید. امروز تصمیم گرفتم کمی در مورد سفر کارآفرینی خود و سه ویژگی که هر کارآفرین برای موفقیت به آن نیاز دارد، بنویسم.
من در سال 1976 کسبوکار خود را با درست کردن کیف پولهای نایلونی بهوسیله نوارچسب آغاز کردم.
من و دو دوستم این کار را از ابتدا، بهصورت نیمهوقت شروع کردیم، درحالیکه تماموقت برای زیراکس کار میکردیم.
میدانستم که نمیتوانم مدت زیادی در کار زیراکس بمانم، زیرا کارم تازه شروع شده بود و زمان بیشتری میبرد.
برای من، سختترین بخش کارآفرین شدن و راهاندازی یک کسبوکار، برخورد با آنچه دوستان، خانواده و همکارانم میگفتند یا فکر میکردند، بود.
برای من این سختترین کار بود که بخواهم با صحبتهای آنها مقابله کنم و حرفی بزنم.
آیا کارآفرینان دیوانه هستند؟
هنوز به یاد دارم که به چند نفر از افراد حاضر در دفتر گفتم که بهزودی باید شغلم را در زیراکس رها کنم و یک کسبوکار تماموقت را اداره کنم.
یکی از فروشندگان ارشد گفت. "تو دیوانهای، تو شکست خواهی خورد."
یکی دیگر از فروشندگان ارشد گفت: "آیا میدانی چند نفر میخواهند برای زیراکس کار کنند؟" "شغل عالی، مزایای عالی، دستمزد خوب و فرصتهای زیادی برای ارتقا دارید.
اگه سرت به کار خودت باشه، دنبال دردسر نباشی، ممکن است روزی مدیر فروش شوی. چرا خطر از دست دادن چنین شغل بزرگی را به جون میخری؟"
فروشنده دیگری گفت: تو برمیگردی. "من افراد بیشماری مانند شمارا دیدهام. افرادی که فکر میکنند نظرشان درست است.
آنها شرکت را ترک میکنند، شکست میخورند و با حالتی شکستخورده و نالان بازمیگردند... اگر رمقی بر ایشان باقیمانده باشد.»
شش نفر از فروشندگان و دو فروشنده زن نیز خندیدند و در مورد دستگاه کپی جدیدی که شرکت وارد بازار میکرد، صحبت کردند و سپس در مورد اینکه چه کسی در بازی بیسبال امشب برنده خواهد شد، صحبت کردند.
متوجه شدم که درباره کسبوکار و رؤیاهایم با افراد اشتباه صحبت کردهام. متوجه شدم که دارم با افرادی صحبت میکنم که بهجای بالا بردن، مرا پایین میکشند.
کارآفرینان تفکر متفاوتی دارند
چند بار شنیدهاید که مردم برخی از موارد زیر را بیان میکنند؟
• "کاش میتوانستم کارم را رها کنم." • از عوض کردن کارم خسته شدهام». • «کاش میتوانستم پول بیشتری به دست بیاورم، اما نمیتوانم آن را ترک کنم و همهچیز را دوباره با یک شرکت جدید شروع کنم و من نمیخواهم به مدرسه یا دانشگاه برگردم و یک حرفه جدید یاد بگیرم." • من سخت کار میکنم، اما تنها افرادی که ثروتمند میشوند، صاحبان شرکت هستند. • "من سخت کار میکنم، اما ازنظر مالی شکست میخورم. باید به بازنشستگی فکر کنم." • "من نمیتوانم اینقدر سخت کارکنم. من برای این کار خیلی پیر هستم."
اینها اغلب اظهاراتی هستند که توسط افرادی که در بخش کارمندان یا خود اشتغالها در قسمت جریان نقدی گیر افتادهاند، بیان میشوند.
در اعماق وجود بسیاری از مردم بیشتر ازآنچه در زندگی دارند، نهتنها پول بیشتر، بلکه آزادی بیشتر، کنترل بیشتر و شادی بیشتر میخواهند.
کارآفرینان نهتنها میتوانند این احساسات را تجربه کنند، بلکه میتوانند کاری در مورد آنها انجام دهند.
آنها واقعاً شغل خود را رها میکنند تا یک رؤیا را دنبال کنند و به دنبال شغل دیگری نمیگردند تا به هدفشان برسند.
بهطور خلاصه، آنها طرز فکر متفاوتی دارند و بر اساس آن عمل میکنند.
چرا من واقعاً برای زیراکس کارکردم؟
واقعیت این است که من در زیراکس کارکردم زیرا میخواستم شغلی مطمئن داشته باشم.
درواقع، من یک شغل بسیار پرسود بهعنوان خلبان یا یک تفنگدار دریایی را رها کردم تا در زیراکس کارکنم... به میزان قابلتوجهی کمتر کار میکردم.
بنابراین، من به زیراکس پیوستم تا یکچیز را یاد بگیرم، نحوه فروش. چرا این کار را کردم؟
پدر پولدار گفت: «اگر میخواهید کارآفرین موفقی باشید، باید فروشندگی را یاد بگیرید. این توصیه او بود و من خوشحالم که به حرف او گوش کردم»
هنوز اولین تماسم برای فروش در خیابان در امتداد ساحل Waikiki را به یاد دارم.
بعدازاینکه حدود یک ساعت وقت گذاشتم تا خودم را جمعوجور کنم، تا در را بزنم، بالاخره برای دیدن صاحب یک مغازه کوچک خردهفروشی گردشگری وارد شدم.
او یک آقای مسن بود که سالها فروشندههای جدیدی مثل من را دیده بود.
پس از لکنت و عرق ریختن در پرزنت کردن من در مورد مزایای دستگاههای کپی زیراکس، تنها کاری که کرد، به من خندید.
گفت: پسرم، تو بدترین کسی هستی که تابهحال دیدهام. اما ادامه بده، زیرا اگر بتوانی بر ترسهای خود غلبه کنی، دنیای تو بسیار روشن خواهد شد.
اگر تسلیم شوی، میتوانی مانند من، 14 ساعت در روز، 7 روز هفته، 365 روز سال پشت پیشخوان بنشینی و منتظر ورود گردشگران باشی.
من اینجا منتظرم چون خیلی میترسم بیرون بروم و کاری را که تو انجام میدهی را انجام دهم. بر ترسهای خود غلبه کن و به دنبال دنیای خود باش.
تا امروز از این پیر فرزانه تشکر میکنم. سپس در زیراکس به یک فروشنده برتر تبدیل شدم و وقتی این اتفاق افتاد، آن را ترک کردم.
مهارتهای معاملاتی من، به من کمک کرد تا تجارت کیف پول خود را به یک سرمایهگذاری میلیون دلاری گسترش دهم.
متأسفانه، من به چیزهای زیادی برای یادگیری در مورد مدیریت کسبوکار نیاز داشتم، بنابراین درنهایت این تجارت شکست خورد.
اما این شکست به من کمک کرد تا کارآفرین بهتری باشم.
همه اینها به این معنی است که کارآفرینان تفکر متفاوتی نسبت به اکثر مردم دارند و به همین دلیل است که موفق میشوند.
اگر به فکر راهاندازی کسبوکار خود هستید، توصیه میکنم همان مهارتهای کارآفرینی را که پدر پولدارم به من آموخت و من در زیراکس به آن دست یافتم، را بیاموزید.
یادگیری فروش برای من بسیار مهم بود. فروش به من کمک کرد بر ترس خود از طردشدن غلبه کنم و ارزش یک محصول و خدمات را منتقل کنم.
ورود من به این مغازه گردشگری سبب غلبه من بر ترس و تبدیلشدن به فرد بهتری بود. هر فراخوانی برای فروش، هر امتناع، هر سود... بهخودیخود درسی برای غلبه بر ترس بود.
اگر میخواهید کسبوکار خود را راهاندازی کنید، باید بتوانید بر بسیاری از ترسها غلبه کنید، و برای جلبتوجه، باید بتوانید بهسرعت و ماهرانه بگویید چرا کاری که انجام میدهید ارزش دارد.
این امر در مورد مشتریان احتمالی، سرمایهگذاران، شرکا، کارمندان و بسیاری دیگر صدق میکند.
هیچکس از کسی که آشکارا میترسد پیروی نمیکند. هیچکس از کسی که میترسد خرید نمیکند. غلبه بر ترس برای موفقیت ضروری است.
اگر میخواهید کسبوکارتان را توسعه دهید، باید بتوانید با گروههایی از مردم، گاهی بسیار بزرگ، صحبت کنید و آنها را به آنچه میخواهید بگویید، علاقهمند کنید.
رهبری کسبوکار بیش از هر چیز مستلزم این است که یک سخنران و ارائهدهنده عالی باشید.
اگر بتوانید سخنرانی خوب در مقابل افراد زیادی را یاد بگیرید، میتوانید جریان نقدی، عملیات و سرمایه خود را افزایش دهید.
اگر نتوانید، کسبوکار شما رشد نخواهد کرد ... و احتمالاً شکست خواهد خورد.
هیچچیز بهتر از صحبت کردن مداوم در مقابل گروهی از مردم، شمارا برای این کار آماده نمیکند.
پس از غلبه بر ترسم از فروش، به توصیه پدر پولدارم به Toastmasters پیوستم تا یاد بگیرم چگونه بر ترس خود از صحبت کردن در مقابل گروههای بزرگ غلبه کنم.
وقتی شکایت کردم، او پاسخ داد: «همه رهبران بزرگ، سخنرانان بزرگی هستند.
رهبران کسبوکار بزرگ باید ارتباطات خوبی داشته باشند. اگر میخواهید رهبر باشید، باید سخنران باشید.»
امروز، به دلیل آموزش فروش و آموزش اولیهام در Toastmasters، میتوانم بهراحتی در مقابل دهها هزار نفر در سالنهای همایش صحبت کنم.
ازجمله ویژگیهای مهمی که کار در فروش به شما میآموزد، توانایی برقراری ارتباط مؤثر است.
وقتی پدر پولدارم به من گفت که شغلی برای فروش پیدا کنم، با این ایده که خانه به خانه برای فروش دستگاه کپی بروم، مقاومت کردم.
تنها چیزی که او به من گفت این بود: "افراد فقیر، مهارت برقراری ارتباط مؤثر را بلد نیستند."
او میدانست که یادگیری فروش باعث میشود من ارتباط بهتری داشته باشم و تاجر بهتری باشم.
من همیشه از اینکه تجار زمان کمی را صرف بهبود مهارتهای ارتباطی خود میکنند شگفتزده میشوم.
هرگاه کسبوکاری را پیدا میکنم که مشکل دارد، اغلب بازتابی از ارتباطات ضعیف است.
همانطور که پدر پولدار گفت، "جریان نقدی در کسبوکار شما، بهطور مستقیم با ارتباطات خروجی متناسب است."
یکی از دلایلی که ارتباط خوب بسیار مهم است این است که به شما امکان میدهد تا تقاضا را بهتر برآورده کنید.
پدر پولدار گفت: «برای اینکه ارتباط خوبی داشته باشید، ابتدا باید در روانشناسی انسان مهارت داشته باشید.
باید بدانید کدام کلمهها را بگوئید و کدام را نگویید. افراد مختلف روشهای متقاعدسازی متفاوتی دارند.
او گفت: "بسیاری از مردم صحبت میکنند، اما تعداد کمی گوش میدهند. پول به افرادی که مهارت برقراری ارتباطات خوب دارند، میرسد."
جدای از برآورده کردن تقاضا، ارتباطات داخلی خوب در شرکت شما نیز حیاتی است.
بیشتر اوقات، با نگاهی ساده به صورتهای مالی کسبوکار خود، بهراحتی میتوانید متوجه شوید که کدام حوزههای کسبوکار بهخوبی باهم ارتباط برقرار میکنند و کدامیک نه.
وقتی بخشهای مختلف شما بهخوبی باهم ارتباط برقرار میکنند، کارها بهخوبی پیش میرود و جریان نقدینگی سالمتر خواهد بود، چه بهصورت افزایش فروش یا کاهش هزینهها... یا هر دو.
درنهایت، توانایی غلبه بر ترسها، خوب صحبت کردن با دیگران و برقراری ارتباط مؤثر، شمارا به فردی تبدیل میکند که میخواهید باشید.
واقعاً به همین سادگی است. اگر میخواهید صاحب کسبوکار و رهبر موفقی باشید، باید فردی باشید که دیگران میخواهند از او پیروی کنند.
همانطور که پدر پولدار من گفت: "سخنرانانی هستند که هیچکس به آنها گوش نمیدهد، تاجرانی هستند که نمیتوانند بفروشند، تبلیغکنندگانی هستند که هیچکس آنها را تماشا نمیکند، کارآفرینانی هستند که نمیتوانند سرمایه جمع کنند، و رهبران تجاری هستند که هیچکس از آنها پیروی نمیکند، اگر میخواهید در دنیای تجارت موفق باشید، یکی از این افراد نباشید.»
نوشتهای از رابرت کیوساکی