آیا نام ماریا کانگ برای شما آشنا است؟ او یک مادر با بدنی خوشفرم است که اخیراً عکسی از خود در لباس ورزشی درحالیکه سه پسرش دور او نشستهاند منتشر کرده است.
در بالای عکس عبارت "بهانه شما چیست؟" درج شده بود.
پیام واضح در مورد ماریا بود، زیرا بهوضوح سه عذرخواهی مینیاتوری بابت وقت و توجه را نشان میداد که بهراحتی میتوانست دلیل عدم تناسب او را توضیح دهد.
اما او خوشفرم بود. بسیاری ماریا را به خاطر ساختن این عضلات شکم درحالیکه هنوز مادر است و توانسته است نقش خود را بهعنوان مادر بهخوبی ایفا کند، تشویق کردند.
دیگران تبدیل به یک اوباش بزرگ در شبکه مجازی شدند و ماریا را قلدر خطاب کردند و او را به شرمساری متهم کردند، اما واقعاً این درست است؟
مهم نیست که در کجای این بحث هستید، موضوع بسیار مهمی را آشکار میکند. عذرخواهی رایج است.
از یادآوری اینکه عذرخواهی ما تنبلی، شکست، انکار و شک به خود را توضیح میدهد متنفریم.
زمانی که ما به آنها نیاز داریم آنجا هستند و ما اغلب با آنها تماس میگیریم.
عذرخواهی ما، ما را به سمت شکست سوق میدهد. زیرا به ما امکان میدهد راه آسان را انتخاب کنیم.
همه ما چیزهایی داریم که میتوانیم آنها را سرزنش کنیم تا ما را از مسیر زندگی خارج کنند.
تنها زمانی که بهانههایی را که در زندگی به کار میبرید شناسایی کنید، میتوانید واقعاً پیشرفت کنید.
آیا امروز از هیچیک از این 7 بهانه استفاده نمیکنید؟
1- من تا این حد می تونم انجام دهم
فردی را تصور کنید که در یک چالش با موانع شرکت میکند و فردی ناهارش را خورد (اصطلاحی که برای توصیف روزهایی که یک قلدر مرتب ناهار او را میدزدید نیز استفاده میکند).
برای کسب سهمیه باید چهار دور این دوره جهنمی را طی کند. در پایان مسیر باید از این سرسره غولپیکر سر بخورد، سپس یک دویدن کامل برای رسیدن به خط پایان انجام دهد.
در چهارمین دویدن او روی پیست، وقتی از سرسره پایین آمد، خستگی تقریباً بیشتر شد.
کمی از مسابقه فاصله گرفت و با خودش گفت: "این تا جایی که میتوانم انجام بدهم است."
در آن لحظه میخواست استفراغ کند، روی چمن دراز بکشد، گریه کند... در آن لحظه انتخابهای خوبی وجود داشت، اما هیچکدام شامل دویدن تا خط پایان نبود.
در همین لحظه یکی به سراغ او رفت و گفت: "تو این را داری. در اینجا، من با شما میدوم. "و او انجام داد. و او نیز تمام کرد.
اگر برای کاری از بهانه «این بهاندازه من خوب است» استفاده کنید، نشانه آن است که به نقطه خستگی رسیدهاید.
آیا وزن به همان سرعتی که میخواهید کاهش نمییابد؟ آیا احساس میکنید کار شما موردتوجه قرار نمیگیرد؟
آیا به مصاحبه ادامه میدهید اما هرگز شغلی را به دست نمیآورید؟ آیا با یک رابطه بد دوستی دستوپنجه نرم میکنید؟
این بهانه مربوط به نقطه شکست شماست. حداقل نقطه شکستی که فکر میکنید دارید.
وقتی متوجه شدید که از این بهانه استفاده میکنید، در عوض دریابید که برای رسیدن به خط پایان به چه نوع تشویق یا فشاری نیاز دارید.
وقتی آن را داشته باشید، هدفمند هستید.
2- من از آن متنفرم
منظور شما یک هدف بزرگ است. شاید تا سن خاصی به حقوق خاصی برسد.
یا رسیدن به یک موقعیت اجتماعی خاص در یک سن خاص. شاید یک عدد ایدهآل برای سنجش داشته باشید.
این بهانه زمانی به وجود میآید که احساس میکنید در رسیدن به هدفی شکست میخورید یا زمانی که بعد از مدتها به چیزی که در داستان آرزویش را داشتید نرسیدید.
این روش شما برای گفتن است، "خب، خوب است، بههرحال قرار نبود من اینطور باشم، زیرا من بدشانس هستم."
خب، این فقط احمقانه است. تو بدشانس نیستی، فقط هنوز به هدفت نرسیدهای.
درحالیکه شکست واقعاً نشانه این است که شما باید چیزی را در معادله تغییر دهید، نشانه آن نیست که شما در کاری که انجام میدهید خوب نیستید.
این ممکن است نشانه این باشد که شما در مسیر درستی قرارگرفتهاید، اما هنوز برای آن آماده نیستید، فقط تصمیم بدی گرفتهاید یا بهسادگی هدف خود را ازدستدادهاید.
همیشه به یاد داشته باشید افرادی که هرگز شکست نمیخورند افرادی هستند که هرگز تلاش نمیکنند.
اما افرادی که پس از اولین شکست خود متوقف میشوند هرگز موفق نخواهند شد.
دفعه بعد که شکست خوردی، یکی دو روز بهت فرصت میدهم عذرخواهی کنی و احساس بدی کنی. سپس باید تغییراتی را انجام دهید و دوباره امتحان کنید.
3- من شاکی هستم
هر بار که خودم را در حال انجام یکی از کارهای بالا میبینم، یک دستبند را از یک مچ به مچ دیگر منتقل میکنم.
این من را مجبور میکند تا لحظاتی را که شروع به شکایت میکنم، شناسایی کنم. چه چیزی یاد گرفتم؟
که خیلی شاکیام و اینکه من تمایل دارم شکایاتم را روی ترافیک، غذا، چیزها متمرکز کنم... خب، به نظر میرسد که من یک شاکی هستم.
بعد از تجزیهوتحلیل خودم و آگاهی بیشتر ازآنچه در اطرافم میشنیدم، به نظر میرسد گلایهها، شایعات و انتقادات فقط بهانههایی است که با منفی گرایی پوشانده شده است و در بسیاری از موارد، آنها فقط دلیلی برای دیدن جنبه منفی و ناراضی ماندن هستند.
شکایت از افرادی که نمیتوانند چیزی را که از آن شکایت میکنید اصلاح کنند، وضعیت را بهبود نمیبخشد.
درواقع (شما این را میدانید) اغلب شمارا بیشتر عصبانی میکند یا گروهی از مردم را با شما همراه میکند یا شما را به انزوا میکشاند زیرا مردم از شما دوری میکنند.
بدیهی است که این بهانهها عواقب بسیار بدی دارد. یعنی شما در اوج بازی خود نیستید و در حال شکست هستید.
4- من بهاندازه کافی در کاری خوب نیستم
که هرچه زمان بیشتری را در فیسبوک بگذرانید، کمتر از زندگی خود راضی خواهید بود.
چرا؟ خوب، زیرا این یک بیلبورد دیجیتالی است که در کف دست شما از همه چیزهای شگفتانگیزی است که در زندگی دوستان شما اتفاق میافتد یا چیزهای خوب، یا چیزهای شکرگزار.
رسانههای اجتماعی محرک اصلی این بهانه هستند.
این زمانی اتفاق میافتد که شما فقط لحظات مثبت زندگی دیگران را میبینید و فراموش میکنید که در پشت پرده اتفاقاتی وجود دارد.
شما یک خود گویی منفی دارید و با خود میگویید که بهخوبی فرد موردنظر نیستید. سپس شما تسلیم میشوید.
حالا من به شما میگویم، جرئت نکنید به هیچ شکلی از رسانههای اجتماعی نگاه کنید و فکر کنید که زندگی واقعی یک نفر کامل و ویرایش نشده است.
مانند شما، هیچکس دیگری دید کاملی از دنیای خود به شما نمیدهد. میتواند شادتر، غمگینتر، گیجکنندهتر یا دشوار باشد.
شما هیچ ایدهای ندارید. پس چرا زندگی خود را بر این اساس قرار میدهید؟
هرگز به خاطر آنچه از دیگران میبینید به خود شک نکنید.
اما مهمتر از آن، هرگز بهانه نیاورید. زیرا میبینید که شخص دیگری چیزی دارد (شلوار جین سایز 6، حلقه نامزدی، شغل جدید و غیره).
اگر روی اهداف خود تمرکز کنید، چیزهایی نیز به دست خواهید آورد.
5- من خیلی گرفتار هستم
من افراد زیادی را میشناسم، ازجمله من، که هنگام ایجاد یک لیست کارهای بسیار هیجانزده میشوند.
صبح روی میز آشپزخانه مینشینید و شاهکاری از تمام کارهایی که میخواهید در آن روز انجام دهید جمعآوری میکنید.
هر چه لیست طولانیتر باشد، در آن روز بهرهوری بیشتری خواهید داشت.
هیجان این نوع فهرست کارها بهسرعت از بین میرود. ما اغلب روز را به تماشای لیست میگذرانیم و بهجای انفجارهای انگیزه، انفجارهای گناه پیدا میکنیم.
اینجا این جمله میآید که "من خیلی سرم شلوغ است، باید از گفتن "بله" دستبردارم.
نه، شما خیلی شلوغ نیستید، فقط لیست شما طولانیتر از دست شماست و پر از کارهایی است که نباید انجام دهید. در این صورت اشتغال بهانه است.
دفعه بعد که برای ایجاد فهرستی از کارها مینشینید، از ترک کاری که از نظر قانونی نتوانستهاید آن روز به پایان برسانید، خودداری کنید.
با خودت واقعی باش بله، خواندن 10 صفحه دیگر از این کتاب عالی است، اما آیا برای این روز خاص منطقی است؟
یا برنامه شما بهاندازه کافی شمارا به اداره پستی که واقعاً به آنجا خواهید رفت نزدیک میکند؟ چیزها را فقط برای نوشتن چیزی روی این کاغذ نگذارید.
وقتی با قصد برنامهریزی میکنید، اندازه لیستهای شما بهشدت کاهش مییابد.
اما قابل مدیریت خواهد بود. زمانی که روز را با احساس کامل بودن سپری کنید، ذهنیت شما تغییر خواهد کرد. آن را امتحان کنید.
6- اما من واقعاً آن را میخواهم
این بهانه را زمانی به کار میبرید که در تنگنا زندگی میکنید. مطمئناً، شما میخواهید پول بیشتری به دست آورید، اما برای به دست آوردن آن چهکار میکنید؟
آیا به دنبال مشاغل مختلف و متقاضی هستید؟ شما میخواهید ارتقا پیدا کنید، اما آیا کاری انجام میدهید که رئیس فکر کند شما آمادهاید؟
شما میخواهید شرکت خود را راهاندازی کنید، اما آیا حتی یک طرح تجاری راهاندازی کردهاید؟
گاهی اوقات زمانی که درگیر تأثیرات بیرونی هستید به این بهانه متوسل میشوید که برای شما مهم نیست که آن را میخواهید یا نه.
میدانید که من اینجا در مورد چه چیزی صحبت میکنم. این مرد هیچ آرزویی شمارا برنمیگرداند.
یا شاید واقعاً بهشدت به یک شغل خاص میخواستید که دیگر درخواست نکردید.
(این حرکت کلاسیک برای قرار دادن همه جوجهها در یک سبد است.) سپس در مرحله سوم مصاحبه شکست میخورید و ناگهان هیچ پیشنهاد بالقوهای ندارید.
تمایل به این شغل این واقعیت را که آنها شخص دیگری را انتخاب کردهاند تغییر نمیدهد.
اگر وضعتان مناسب نیست، به دنبال لحظاتی باشید که میشنوید در مورد چیزی که میخواستید ناله میکنید و اکنون شمارا خراب میکند، زیرا آن را درک نکردهاید.
فکر خود را به چرا تبدیل کنید... زیرا چیز بهتری در آنجا وجود دارد؟ یا به این دلیل که 100% برای به دست آوردن آن سرمایهگذاری نکردهاید؟
7-راحت نیست
این بهانه را میتوان در شغل، روابط و زندگی شخصی شما یافت.
همهجا هست، ترس و این بهانه زمانی به وجود میآید که ناگهان متوجه میشوید که باید چیزی را بهطور فعال تغییر دهید تا به جلو بروید.
شما درجایی که هستید ایمن هستید، اما میدانید که اگر فقط بتوانید خود را متقاعد کنید که تغییر کنید، میتوانید بیشتر به دست آورید.
مهم نیست که چقدر در محل کار ناراضی باشید، ترک کردن آن آسان نیست.
من شخصاً به چند جلسه با رئیسم نیاز دارم تا جرئت پیدا کنم و به آنها بگویم که میروم.
تعجب را در چهره آنها خواهید دید (یا شاید نه) و روی صندلی مینشینید و فکر میکنید آیا تصمیم درستی گرفتهاید یا خیر.
مکان ناشناخته بسیار ترسناک است، اما آیا میدانید کدامیک ترسناکتر است؟
اگر فقط به این دلیل که میترسید از پریدن به بیرون وضعیت ناخوشایند خودداری کنید، زمان ارزشمندی را تلفکردهاید.
هرکسی که تابهحال کار بزرگی انجام داده است، ریسک کرده است.
زیرا نمیداند چه چیزی در انتظارش است، آنها فقط از بهانهتراشی دست میکشند و آن را انجام میدهند.
منبع: سایت فوربس