یک راهکار کوچینگی برای تغییر نگرش شغلی

یک راهکار کوچینگی برای تغییر نگرش شغلی

یکی از عواملی که سبب می‌شود تمرکز ما روی یک موضوع افزایش یابد نوع نگاهی است که ما به آن موضوع به طور مثال در این مقاله نگرش شغلی داریم.

تعریفی که ما از یک مسئله‌داریم، یک چارچوب ذهنی برایمان ایجاد می‌کند، چارچوب‌های ذهنی مانند لنزهایی هستند که ما از دریچه آن‌ها به یک واقعیت می‌نگریم، پس به‌این‌ترتیب این چارچوب‌ها هستند که بر دیدگاه ما، احساس و عملکردمان نسبت به یک موضوع تأثیرگذار هستند.

برای هر موضوعی در هر زمینه‌ای این مسئله صادق است، ولی ما در این مقاله قصد داریم مفهوم کار و یا همان شغل را از یک چارچوب جدید موردبررسی قرار دهیم.

خیلی از مردم کار را در قالب نتایجی که از کار کردن حاصل می‌شود تعریف می‌کنند، مثل ساختن یک‌خانه، بار زدن یک کامیون، فروختن یک خودرو و ... برخی دیگر فکر می‌کنند تعریف یک کلمه مثل کار، درواقع معنی آن کلمه در فرهنگ لغت است

در اینجا ما می‌توانیم تعریفی را برای این کلمه بپذیریم که خودمان آن را انتخاب کرده‌ایم، این یعنی انتخاب آگاهانه لنزی که می‌خواهیم از دریچه آن به مفهوم کلمه کار نگاه کنیم.

در این تعریف که با ماهیت فطری ما همخوانی بیشتری دارد، یادگیری و تجربه احساس خوب، دو بخش ذاتی کار در نظر گرفته‌شده‌اند که متأسفانه در بسیاری از سازمان‌ها به این دو توجه چندانی نمی‌شود.

یادگیری حین کار درواقع یک طیف است، شما یا حین انجام کار، در حال رشد و کامل شدن هستید، یا راکد باقی‌مانده‌اید و یا در بدترین حالت چیزی را نیز از دست می‌دهید.

در مورد تجربه احساس خوب نیز می‌توان این‌گونه گفت که ما معمولاً در حین کار احساسی بین رنج و لذت را تجربه می‌کنیم.

اغلب ما بر این باوریم که باید برای رسیدن به یک هدف عالی، از لذت بردن چشم‌پوشی کنیم، اما وقتی کسانی را اطراف خود می‌بینیم که در زمینه‌هایی بهترین عملکرد را داشته‌اند، شواهدی خلاف این را نشان می‌دهند.

همین‌طور اکثر ما بر اساس تجربه میدانیم که بهترین عملکردمان زمانی بوده که از کارمان لذت برده‌ایم.

بر این اساس می‌توان یک مثلث کار تعریف کرد که عملکرد، یادگیری و تجربه حس خوب، سه ضلع آن را تشکیل می‌دهند.

هر سه ضلع مثلث بخشی از یک سیستم به هم وابسته هستند اما در اکثر فرهنگ‌ها عملکرد بیشتر از دو جنبه دیگر مورد تأکید قرار می‌گیرد.

نکته جالب‌توجه اینجاست که وقتی ضلع یادگیری یا لذت فراموش شود بر عملکرد هم تأثیر منفی می‌گذارد و وقتی عملکرد تضعیف می‌شود سیستم تحت‌فشار بیشتری برای افزایش مجدد عملکرد قرار می‌گیرد، و دوباره همین فشار سبب تضعیف بیشتر دو ضلع دیگر می‌شود، به‌این‌ترتیب یک چرخه معیوب ایجاد می‌شود که عملکرد را از رسیدن به سطح مطلوبش بازمی‌دارد.

 

نگرش شغلی - تجربه حس خوب بخشی از مثلث کاراهداف یادگیری در کار

در عصر حاضر یادگیری باید به‌عنوان یک بخش واقعی از کار و نه به‌عنوان یک هدف جانبی پذیرفته شده است.

پیتر دراکر یکی از بانفوذترین متفکران و نویسندگان علم مدیریت، از اصطلاح کارمند دانش‌مدار استفاده می‌کند و می‌گوید دانشی که در سر آن فرد شاغل است بیشتر از هر منبع دیگری در جهان، اقتصاد را به‌پیش می‌برد.

می‌توان گفت که کار باید فرآیندی باشد که انجام آن رشد و توسعه توانمندی‌هایمان را به همراه داشته باشد درواقع یادگیری به‌اندازه عملکرد در ایجاد سود برای شرکت‌ها و سلامت اقتصاد جامعه نقش دارد اما برای اینکه پیدا کنیم در چه زمینه‌ای بیشترین نیاز را به یادگیری داریم باید یک نگاه دقیق‌تر به زندگی کاری و شخصی خود داشته باشیم.

زندگی روزمره هر فرد مانند سمیناری است که طراحی‌شده تا به فرد بگوید بیشترین نیاز او به یادگیری در چیست.

بخشی از این سمینار در مورد کار یا شغل ماست به‌عنوان‌مثال صد نفر در یک موقعیت مشابه می‌توانند صد تجربه یادگیری متفاوت داشته باشند که کاملاً مطابق نیاز فردی آن‌ها تنظیم شده است

میل به یادگیری یکی از امیال اساسی در وجود ماست و می‌توانیم در حین کسب تجارب شغلی از این میل درونی به جهت افزایش مهارت‌های کاربردی خودمان بیشترین استفاده را ببریم، مهارت‌هایی مثل خلاقیت، تعقل و شهود، همدلی، مهارت‌های ارتباطی و ... .

گاهی ما حتی متوجه یادگیری‌ها حین انجام کار نیستیم. اما وقتی به عقب برمی‌گردیم و خود فعلی‌مان را با خود گذشته قیاس می‌کنیم، می‌بینیم که اتفاق افتاده است و وقتی شغل ما با علاقه شخصی‌مان هم‌راستا است این یادگیری با سرعت بسیار بالاتری اتفاق میافتد.

اکثر شاغلین عادت دارند که برای خودشان اهداف عملکردی تعیین کرده و آن‌ها را دنبال کنند، اما معمولاً اهداف یادگیری واضحی ندارند یا آن‌ها را با اهداف عملکردی اشتباه می‌گیرند و قادر نیستند بین این دو تمایز قائل شوند.

عملکرد چیزی است که برای شما تغییر قابل‌مشاهده‌ای در جهان بیرونی پدید می‌آورد، اما یادگیری تغییری ست که در درون فرد رخ می‌دهد هرچند که نتیجهٔ تعامل ما با جهان بیرونی باشد.

اهداف یادگیری ممکن است به‌تنهایی ارزش چندانی نداشته باشند، ولی وقتی‌که از آن‌ها در سنجش عملکرد استفاده شود ارزش واقعی خودشان را نشان می‌دهند.

پس سعی کنید تا جای ممکن در مورد آنچه می‌خواهید بیاموزید و چرایی آن، همه‌چیز را برای خود روشن کنید.

می‌توانید از خود بپرسید یادگیری موردنظر من کجا اتفاق می‌افتد؟ کدام قسمت از تجربهٔ کاری من بهتر و بیشتر به من خواهد آموخت؟

مدیران معمولاً بر عملکرد تمرکز می‌کنند، مثلاً یک مدیر فروش بر روی تعداد فروش‌هایی که انجام‌شده تمرکز می‌کند حالا اگر همان مدیر به‌جای تعداد فروش‌ها از کارمندش بپرسد در مورد نیاز و برنامه‌های مشتریان چه آموختی؟ یا روش‌های جدید رسیدگی به انتقادات چیست؟ یا سؤال‌های این‌چنینی چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

پاسخ این سؤال‌ها ممکن است ناشی از مکالمه فروشنده با مشتریانی باشد که خریدی نکرده‌اند، اما این پاسخ‌ها می‌تواند در افزایش دانش و یادگیری بقیه افراد تیم فروش نقش به سزایی داشته باشد که درنهایت منجر به افزایش فروش و به دنبال آن افزایش درآمد شرکت در آینده نیز می‌گردد.

اما اکثریت فکر می‌کنند که اگر تمرکز روی عملکرد به سمت یادگیری سوق پیدا کند، عملکرد صدمه می‌خورد درحالی‌که وقتی فرد حین انجام وظایف شغلی‌اش به یادگیری هم می‌پردازد. علاوه بر افزایش درآمد خودش و شرکت به قسمت‌های جذابی از شغلش نیز پی می‌برد که انگیزه و کارایی فرد را بالابرده و سبب می‌شود فرد در حین انجام کارهای روزمره به‌مانند یک دانشجو در حال یادگیری نیز باشد و وقتی به این مرحله رسید دیدگاه او نسبت به شغلش برای همیشه تغییر می‌کند.

همچنین زیبایی یادگیری از تجربیات کاری در این است که به‌طور هم‌زمان اتفاق می‌افتد و نیاز به زمان اضافی چندانی ندارد، تنها کمی زمان قبل از تجربه کاری مربوطه کافی ست که اهداف یادگیری را برای خودمان تعیین کنیم و این‌گونه می‌توان به‌صورت هدفمند چیزهایی را یاد گرفت که بر پیشرفت شغلی و شخصی ما در آینده نیز تأثیر به سزایی دارند.

 

تجربه حس خوب بخشی از مثلث کار

تجربه حس خوب بخشی از مثلث کار

همان‌طور که پیشتر اشاره کردم باور رایج بر این است که کار اگر واقعاً کار باشد دیگر لذتی در آن نیست.

اما این باور امروزه در اکثر کشورهای پیشرفته جهان در حال گسترش است که مردم می‌توانند در کنار کار کردن حس خوب بیشتری را تجربه کنند اگر شغلی را انتخاب کنند که آن را دوست دارند و یا شغل فعلی‌شان را به‌گونه‌ای انجام دهند که موجب افزایش حس خوب در آنان شود.

اکثر افراد بیشتر از آنکه تجربه احساس خوب داشتن را پیامد حتمی کار قلمداد کنند، آن را یک ویژگی جانبی و مازاد در نظر می‌گیرند، ذات احساس لذت برتر از ناراحتی و غم است و ما به‌صورت فطری نیاز نداریم به این موضوع فکر کنیم که چطور می‌توانیم حس خوبی داشته باشیم ولی به دلیل اینکه در طی سال‌ها به ما آموزش داده‌شده که چطور آن را سرکوب کنیم، بسیاری از ما در درک این احساس تا حدی ناتوان هستیم.

ما باید سعی کنیم در هرلحظه به احساسمان واقف شویم و پی ببریم چه عواملی باعث ایجاد احساس خوب در وجود ما می‌شوند و چه عواملی ما را رنج می‌دهند، به‌عنوان‌مثال وقتی دلمان با یک کار است، وقتی کار کسی را راه می‌اندازیم یا وقتی رابطه خوبی با همکارانمان داریم حس خوبی را تجربه می‌کنیم.

وقتی حجم کارها از توانمان بیشتر است، کار یکنواخت شده و چیزی برای یادگرفتن نداریم و یا احساس می‌کنیم مورد بی‌احترامی قرار گرفتیم، رنج را احساس می‌کنیم.

تجربه ثابت کرده زمان‌هایی که از کارمان لذت برده‌ایم بهتر از همیشه کارکرده‌ایم و بیشترین تأثیر را بر دیگران داشته‌ایم، پس باید سعی کنیم که این زمان‌ها را بیشتر کنیم، واضح است که باید این را به‌عنوان یک مهارت یاد گرفته و در خودمان تقویت کنیم زیرا هیچ عامل مشخصی را نمی‌توان به‌عنوان یک راه‌حل تجویز کرد.

تجربه احساس خوب در کار، گاهی به این آسانی هم نیست، خیلی چیزها در حیطه اختیار و کنترل ما نیستند گاهی مسائل و مشکلات مانند یک رودخانه خروشان به سمت ما در جریان می‌باشد، گاهی افرادی که به آن‌ها تکیه داده‌ایم، ما را زمین می‌زنند، بازار ممکن است ما را بساز خود برقصاند، ممکن است اخراج شویم و ...

فهرست چنین اتفاق‌هایی، بی‌پایان است بااین‌حال هستند کسانی که باوجود همه این موارد بازهم می‌توانند از کار کردن لذت ببرند و عامل کلیدی‌اش این است که آن‌ها توانسته‌اند بین خودشان و نتیجه کارشان تمایز قائل شوند.

  نتیجه‌گیری نگرش شغلی

نتیجه‌گیری

رابطه بین عملکرد، یادگیری و تجربه حس خوب، رابطه‌ای بسته و ساکن نیست، میزان مناسب هرکدام از این سه عامل را نمی‌توان دقیق تعیین کرد.

این شما هستید که تعیین می‌کنید که در هرلحظه از زمان به کدام‌یک از این عوامل باید بیشتر توجه نشان دهید و این اولویت‌ها بسته به موقعیت شما تغییر می‌کند.

وقتی در یک دوره آموزشی شرکت می‌کنید اولویت با یادگیری است درحالی‌که سعی می‌کنید از این فرایند لذت هم ببرید و به اهداف عملکردی مناسب هم دست پیدا کنید.

مهم این است که نقطه تعادلی که در هر روز کاری برای شما مناسب است پیداکرده و آن را حفظ کنید.

در این راه تنها کافی ست به خودمان متعهد باشیم که من می‌خواهم یاد بگیرم، می‌خواهم از کارم لذت ببرم و می‌خواهم عملکرد و بهره‌وری بالایی داشته باشم.

نویسنده: سرکار خانم ندا خلیلی از دانش پذیران دوره اول بیزینس کوچینگ ویدان

 

دیدگاه کاربران (0)