چرا کیفیت زندگی شما تا حدی بر اساس سؤالات باکیفیت زندگی است که روزانه از خود میپرسید. پرسیدن سؤالات پایین احتمالاً منجر به زندگی بیکیفیت میشود.
عاقلانهتر است که از خود سؤالات باکیفیت زندگی بپرسید تا خودشکوفایی بیشتری داشته باشید که آرزویش را دارید و سزاوار آن هستید.
اکثر افرادی که در طول زندگی خود با مشکلات زیادی روبرو میشوند، آنقدر از خود سؤالات غیر الهامبخش میپرسند که زندگی آنها به همین شکل، بیانگیزه میشود.
سؤالاتی که کمتر الهامبخش هستند:
• چرا این اتفاق برای من میافتد؟
• چگونه میتوانم این کار را انجام دهم؟
سؤالات باکیفیت زندگی الهامبخشتر:
• چگونه هر اتفاقی که در حال رخ دادن است به من کمک میکند تا آنچه را که برایم مهمترین و الهامبخشترین است، یعنی مأموریتم در زندگی است را انجام دهم؟
• چگونه میتوانم برای انجام این کار حقوق خوبی دریافت کنم؟
اگر از زندگی خود الهام نمیگیرید یا زندگیای را که واقعاً آرزویش را دارید انجام نمیدهید، این ممکن است تا حدی به دلیل نوع سؤالاتی باشد که از خود میپرسید.
لحظهای که سؤالات باکیفیت میپرسید، لحظهای است که زندگی شما به زندگی بهتر و کاملتر تبدیل میشود.
ارزش پرسیدن سؤالات باکیفیت بالا کمک به آگاهی بیشتر شماست.
هنگامیکه شما از چیزی آگاه هستید (تعصب برای تأیید)، اغلب از چیز دیگری ناخودآگاه مطمئن هستید (تعصب به تأیید).
شما تمایل دارید روی آنچه میدانید تمرکز کنید و برخی از جزئیات دیگر را فیلتر یا مسدود کنید.
تا زمانی که سؤالات باکیفیت زندگی نپرسید که به شما بفهماند ناخودآگاه چیست، بعید است که کاملاً هوشیار شوید و هر دو طرف وقایع را در زندگی خود ببینید و دیدن هر دو طرف برای اینکه بتوانید قدرتمندترین، الهامبخشترین و معتبرترین زندگی خود را داشته باشید، کلیدی است.
بنابراین، ارزش پرسیدن سؤالات باکیفیت زندگی این است که به شما اجازه میدهد چیزها، فرصتها، پتانسیلها و بخشهایی از خودتان را که ممکن است انکار کنید را ببینید تا بتوانید واقعاً بر زندگیتان تسلط پیدا کنید.
دو نوع سؤال
دو نوع سؤال وجود دارد که میتوانید از خود بپرسید:
مسائل مربوط به بازخورد مثبت: که منجر به قطبیسازی، نمایشنامه و جهتگیریهای احساسی میشود که اغلب بهجای «خودشکوفایی» به حالت «بقا» میانجامد و
مسائل بازخورد منفی که خنثی میکند، بهجای قطبی کردن، منجر به الهام و آگاهی ماورایی میشود.
بنابراین میتوانید تعادل زندگی را پیدا کنید و ازنظر احساسی توسط زندگی قطبی نشوید.
دومی، مسائل بازخورد منفی، خنثیسازی، ثبات، اصالت و توانمندی را به ارمغان میآورد.
مغز شما با سلسله مراتبی از مدارهای بازخورد تعبیهشده است که در ساختارهای عصبی پیچیده تنظیمشده است.
این بازخوردهای شبکه به شما امکان میدهد با فرار به سمت طعمه درک شده، یا فرار از یک شکارچی به دلیل ترس از گرسنگی، یا خورده شدن زمانی که در حالت بقا هستید و در معرض تهدید هستید، ازنظر احساسی قطبی شوید.
شما زنجیرههای بازخورد دیگری دارید که در ثبات و شکوفایی نقش دارند تا به شما کمک کنند هر دو جنبه زندگی را درک کنید، تا شمارا با یک سیستم بازخورد منفی برای بازگرداندن تعادل شما به حالت اولیه درآورد.
میتوانید سؤالات نامتعادل یا متعادل بپرسید.
نمونهای از سؤالات نامتعادل این است:
• چرا این اتفاق برای من افتاد؟
• چرا من قربانی هستم؟
• چرا مردم نمیتوانند این کار را متوقف کنند؟
بهعبارتدیگر، سؤالاتی که حاکی از آن است که هیچ مرتبه یا کمال بالاتری در زندگی وجود ندارد، سؤالاتی که شمارا بیشتر قطبی میکند، سؤالاتی که باعث میشود شما یک طرف را از هر موقعیتی ببینید اما طرف دیگر را نبینید.
سؤالات باکیفیت برای ایجاد تعادل ذهن شما
بهجای اینکه بپرسید «چرا من؟» میتوانید سؤالاتی متعادل بپرسید:
1. «فکر میکنم این فرد کدام ویژگی، عمل یا انفعال خاصی را نشان میدهد یا عمل میکند که من بیشتر از همه آن را دوست ندارم یا تحسین نمیکنم؟»
2. «بگذارید به نقطهای بروم که در چه زمانی و در چه مکانی احساس میکنم که همان ویژگی خاص، عمل یا انفعال را نشان میدهم یا عمل میکنم و به شناسایی اینکه کجا بوده است، چه زمانی بوده است، برای چه کسی بوده است؟"
• بهاینترتیب میتوانید یک آگاهی انعکاسی داشته باشید و ببینید که آنچه در آنها میبینید در خود دارید.
• بهاینترتیب میتوانید معادله بین خود و دیگران را متعادل کنید، عدالت داشته باشید، آنها را تثبیت کنید، قضاوت نکنید و در عوض سپاسگزار باشید.
3. «اجازه دهید به لحظهای بروم که چه زمانی و چه زمانی این فرد را میبینم که ویژگی، عمل یا انفعال خاصی را نشان میدهد یا نشان میدهد که من بیش از همه آن را تحقیر یا تحسین میکنم؟
خصیصهای که من از آن نفرت دارم چگونه به من خدمت کرد یا خصلتی که تحسینش میکنم چگونه حواس من را پرت کرد
• وقتی به کسی نگاه میکنید، خودتان را کوچک میکنید، که غیرواقعی است.
• وقتی به کسی از بالا نگاه میکنید، در حال اغراق در خود هستید، که غیرواقعی است.
• بااینحال، وقتی به کسی نگاه میکنید و هر دو طرف را میبینید، مثبت و منفی، جوانب مثبت و منفی، دیگر واکنشی نشان نمیدهید. شما میتوانید حاضر، آماده، متمرکز، صبور، اولویتدار، سازنده و توانمند شوید.
4. «اجازه دهید به لحظه و زمانی بروم که احساس کردم همان یا یک ویژگی خاص از کنش یا عدم عمل را نشان میدهم یا عمل میکنم.
برای کی انجامش دادم؟ چه فایدهای برای آنها دارد اگر من از آن رنجیده باشم؟ اگر این چیزی بود که من به آن افتخار میکردم، چه ضرری برای آنها داشت؟"
این سؤال برای تسکین این توهم است که شما اینجا هستید تا افتخار کنید یا خجالت بکشید.
زیرا آنها نیز بخشی از تظاهرهای شما هستند و وانمود میکنند که احتمالاً دارید در ذهن خود بازی میکنید.
وقتی سؤالاتی میپرسید که تعادل را در آگاهی شما به ارمغان میآورد، بهجای قطبی شدن، با آرامش متعادل میشوید.
بهجای اغراق و کوچک کردن با شخصیتها، ماسکهایی که میپوشید.
کیفیت زندگی شما بر اساس کیفیت سؤالاتی است که از خود میپرسید
سؤالاتی که میپرسید و باعث تعادل و ثبات میشوند، سؤالات بازخورد منفی یا سیستم بازخورد منفی نامیده میشوند.
سؤالات باکیفیت زندگی دیگری که میتوانید از خود بپرسید این است:
5. «اجازه دهید به لحظه زمانی بروم که متوجه شدم این فرد ویژگی، عمل یا بیعملی خاصی را نشان میدهد یا عمل میکند که من بیش از همه آن را تحسین یا نفرت میکنم. کجا و چه زمانی متوجه شدم که همان فرد خصلت مخالف را به دیگری نشان میدهد؟
با انجام این کار، احتمالاً متوجه خواهید شد که برچسبی که بر روی آنها گذاشتهاید به دلیل دیدگاه مغرضانه و اطلاعاتی که احتمالاً نمیدانستید، ناقص است.
وقتی عمیقتر نگاه کنید، متوجه میشوید که آنها هر دو طرف را به همان شکلی که شما دارید دارند.
پاسخ به این سؤال میتواند به شما کمک کند که هم یکپارچگی فرد و هم این ایده را که آنها هر دو طرف دارند را ارزیابی کنید.
در این صورت کمتر احتمال دارد که آنها را قضاوت کنید و کمتر بخواهید از شر نیمی از آنها خلاص شوید.
علاوه بر این، کمتر احتمال دارد که خودتان را قضاوت کنید یا بخواهید از شر نیمی از خودتان خلاص شوید – نیمهای که از نظر شما منفی یا ناخوشایند است.
بعید است که خودتان را دوست داشته باشید اگر سعی کنید نیمی از خود را از بین ببرید.
اگر همه بخشهای خود را در آغوش بگیرید، یکدیگر را دوست خواهید داشت. همین امر در مورد افراد اطراف شما و سایر نقاط جهان نیز صدق میکند.
میتوانید با پرسیدن سؤالات باکیفیت زندگی ، آنها را بیشتر دوست داشته باشید و از آنها قدردانی کنید.
پرسیدن سؤالاتی که تعادل، آگاهی فکری، بیطرفی و عینیت را به ارمغان میآورد، اغلب به شما کمک میکند تا زندگی خود را کنترل کنید، خود را آزاد کنید و به مرکز اجرایی مغز بازگردید، جایی که زندگی خود را مدیریت میکنید.
موضوع دیگری که باعث آرامش و تعادل میشود این است:
6. «اجازه دهید به آن لحظه و زمانی بروم که میبینم این فرد خاص، عمل خاص را آشکار میکند یا نشان میدهد که من بیش از همه از آن متنفرم یا تحسین میکنم. در این لحظه بسیار همزمان، کسی که این کار را انجام میداد، برخلاف او انجام میداد؟»
برای هر درک و نظری یک یا چند تضاد وجود دارد.
بنابراین، اگر ناگهان متوجه شدید که کسی از شما انتقاد میکند، عاقلانه است که به دنبال فردی باشید که احساس میکنید شما را تحسین میکند.
آنها میتوانند واقعی یا مجازی باشند.
ذهن شما بدون تضاد درک نخواهد کرد. این سؤال تعادل را به ذهن شما میآورد و به شما کمک میکند همزمانی را ببینید.
بنابراین، اگر از غرور ناراحت میشوید، عاقلانه است که به دنبال انتقاداتی باشید که در همان زمان شمارا ناراحت کند.
اگر موردانتقاد قرار میگیرید، عاقلانه است که به دنبال تمجید باشید تا دوباره شمارا بالا ببرد.
هنگامیکه هر دو را بهطور همزمان ببینید، بهتر میتوانید در مرکز و معتبر باشید.
اگر این سؤالات را برای دیدن هر دو طرف نپرسید و فقط یک طرف را ببینید، بهاحتمالزیاد ازنظر ذهنی مغرضانه و از نظر احساسی واکنش نشان خواهید داد.
پرسیدن این سؤالات باکیفیت زندگی به شما کمک میکند تا از هر دو طرف آگاه شوید تا بتوانید بهجای واکنش بیشازحد، عینی، بیطرف و متعادل باشید.
این خود مدیریتی است که تسلط است.
سؤال دیگری که میتوانید بپرسید این است:
7. «اجازه دهید به لحظهای بروم که ببینم این فرد یک ویژگی، عمل یا کار خاصی را نشان میدهد یا انجام میدهد که من بیش از همه آن را تحسین یا نفرت میکنم. در این مرحله، اگر آنها دقیقاً برعکس آنچه من نفرت داشتم انجام دهند، چه ضرری خواهد داشت، یا اگر دقیقاً خلاف آنچه را که من تحسین میکنم انجام دهند، چه سودی خواهد داشت؟
این سؤال برای آرام کردن خیالپردازیهایی است که میتوانید زندگی خود را با آنها مقایسه کنید یا کابوسهایی که سعی میکنید در زندگی از آنها دوریکنید.
تا زمانی که هر دو طرف چیزها را نبینید، احتمالاً دیدگاهی نامتعادل خواهید داشت، ناپایدار خواهید بود و احساساتی دارید که جاذبه شمارا کاهش میدهد و حواس شمارا پرت میکند.
به همین دلیل، چنین زنجیرهای از بازخوردهای مثبت باعث میشود که زندگیتان را دراماتیک کنید، برجسته کنید و تسریع کنید، که سپس شما را سنگین میکند و حواس شمارا از حضورتان دور میکند.
بااینحال، پرسیدن سؤالات باکیفیت زندگی که تعادل را به ذهن میآورد، به شما این امکان را میدهد که هر دو طرف را بهطور انعکاسی ببینید، ذهن خود را از توشههای عاطفی رها کنید و به شما اجازه انجام کارهای خارقالعادهتری را در زندگیتان میدهد.
عاقلانه است که این سؤالات را بپرسیم که "آنچه شمارا جذب میکند چه جنبه منفی دارد و جنبه مثبت آنچه از آن دفع میشوید چیست؟"
اگر به این سؤالات پاسخ دهید و مزایا و معایب را به یک اندازه درک کنید، بهاحتمالزیاد از حاکمیت دنیای خارج دور خواهید شد.
در عوض، اساساً میتوانید تعادل و تمرکز داشته باشید تا بتوانید بر مأموریت خودتان از درون خود متمرکز بمانید.
این راهی است که بهجای قربانی تاریخ خود، ارباب سرنوشت خود باشید.
هر بخش نادیده شده از زندگی، شما را ضعیف میکند.
این آگاهی ناخودآگاه که کاملاً از آن آگاه نیستید، چیزی است که شمارا در زندگی تضعیف و منحرف میکند.
بنابراین، دوباره، کیفیت زندگی شما بر اساس کیفیت سؤالاتی است که از خود میپرسید. سؤالات کیفی تعادل و هدف را به ارمغان میآورند.
سؤالاتی مانند "چرا این اتفاق برای من افتاد؟" چرا من نمیتوانم آنچه را که دارند داشته باشم؟»
منجر به ذهنیت قربانی درمانده میشود که احساسات شمارا جریحهدار میکند، زندگیتان را تیره میکند و به دنیای بیرون اجازه میدهد بهجای اینکه شما زندگی خود را از درون مدیریت کنید، بر شما حکومت کند.
در اینجا هفت سؤال باکیفیت دیگر وجود دارد که باید هر روز از خود بپرسید تا به شما کمک کند کنترل زندگی خود را در دست بگیرید:
سالهاست که این هفت سؤال را از خودم میپرسم.
بسیاری از آرزوهایم را از طریق این روش برآورده کردم و همچنین بسیاری از دوستان و دانشآموزانم نیز از همین سؤالات استفاده کردند.
1. دوست دارم در زندگیام چهکار کنم؟
این سؤال کمک میکند تا به ذهن خودآگاه شما، یکی از رؤیاها یا اهداف صمیمانه و معنیدار شما شفافیت بخشید.
2. چگونه برای انجام این کار خوب یا زیبا دستمزد بگیرم
این سؤال به شما کمک میکند تا خلاقیت خود را بیدار کنید و در عوض به خودتان پاداش دهید. این کمک میکند تا حرفه خود را بسازید، استراحت کنید.
چرا برای انجام کاری که دوست دارید پاداش مالی دریافت نمیکنید؟
3. هفت اقدامی که با اولویت بیشتری میتوانم امروز انجام دهم تا بتوانم آن را انجام دهم چیست؟
این سؤال به شما کمک میکند تا ببینید که دستیابی به این یا آن رؤیا یا هدف معنیدار چقدر امکانپذیر است و به شما امکان میدهد اقدامات خود را سازماندهی کنید.
4. با چه موانعی روبرو میشوم و چگونه میتوانم از قبل آنها را برطرف کنم؟
این سؤال به شما کمک میکند تا برنامهریزی مؤثرتری داشته باشید و شمارا برای چالشهایی که ممکن است از قبل با آن روبرو شوید آماده میکند.
این به شما امکان میدهد در طول سفر خود بیش از واکنش نشان دهید.
5. چه چیزی امروز کار میکند و چه چیزی کار نمیکند؟
این سؤال به شما کمک میکند تا اقدامات خود را اصلاح کنید و آنها را در اولویت قرار دهید. همه تلاشهای بزرگ نیازمند چنین بازخوردی هستند.
6. چگونه کاری را که دوست دارم کارآمدتر و مؤثرتر انجام دهم انجام دهم؟
این سؤال به شما کمک میکند که دائماً به راههای مؤثرتر و کارآمدتر برای رسیدن به رؤیا یا هدف معنیدار خود فکر کنید.
7. آنچه امروز تجربه کردم چگونه به من خدمت کرد - مثبت یا منفی؟
این سؤال به شما کمک میکند تا متوجه شوید که تمام تلاشهای بزرگ با پیامدهای حمایتی و چالشبرانگیز همراه هستند، که هر دو بهعنوان مکانیسمهای بازخوردی عمل میکنند تا به شما در مسیر دستیابی کمک کنند.
درنتیجه
• کیفیت زندگی شما بر اساس کیفیت سؤالاتی است که میپرسید. اگر زندگی باکیفیتی میخواهید، به سؤالات باکیفیت نیاز دارید.
• اگر قصد دارید یک زندگی استادانه داشته باشید، عاقلانه است که سؤالات باکیفیت زندگی بپرسید که برای شما تسلط به ارمغان میآورد.
• اگر بتوانید یاد بگیرید که سؤالات استادانهای مانند سؤالاتی که در بالا با شما به اشتراک گذاشتم بپرسید، ممکن است ازآنچه میتوانید در زندگی خود به دست آورید شگفتزده شوید.
• سؤالات کیفی به شما امکان میدهند نظم پنهان را در هرجومرج ظاهری ببینید و این همان سؤالاتی است که روز شمارا پر میکند. سؤالات باکیفیت زندگی که شمارا از تخلیه عاطفی و ناامیدی که در زندگی به دلیل تصورات خود با آن مواجه میشوید رها میکند.
• کیفیت زندگی شما نیز به کیفیت و کمیت اقداماتی که روزانه انجام میدهید بستگی دارد. شروع به پرسیدن سؤالات بهتر کنید و از امروز شروع کنید به رؤیاهای خود عمل کنید.
نوشتهای از دکتر جان دمارتینی