زمانهایی است که شما میخواهید یک توقف بزرگ داشته باشید؛ برای اینکه بتوانید کل زندگی را، از موقعیتی که دیدن هر چیزی بدون محدودیت امکانپذیر است، تماشا کنید.
از چنین نقطه استراتژیکی است که شما میتوانید چشماندازی برای پاسخ به سؤالات بزرگتر یا بنیادیتر به دست بیاورید.
این مقاله به بررسی انطباق ارزشهای فرد با ارزشهای سازمان در جهت دستیابی توأمان به اهداف فردی و سازمان میپردازد و ارتباط میان هر فرد بهعنوان یک کل یکپارچه یا سایر افراد در جهت رشد فردی و سازمان و سؤالاتی که میتوان برای شناخت این ارتباط مطرح کرد را موردبررسی قرار میدهد.
مقدمه
من یک نرمافزار داشتم که به من اجازه میداد تا جزئیات هر خیابان، جاده یا بزرگراهی را ببینم. در نرمافزار، در سطحی جزئیتر، شما میتوانید یک آدرس دقیق را در خیابانی مشخص جستجو کنید و نیز در سطحی گستردهتر میتوانید نقشه کل شهر یا کشور را ببینید.
مسیری که از دیدن خانه من روی نقشه شروع شده تا دیدن نقشه کل خیابانهای شهر، استان و درنهایت با دیدن نقشه کل کشور و یا دنیا خاتمه مییابد.
ذهن انسان نیز قابلیت مشابهی در بزرگنمایی یا کوچک نمایی دارد؛ برای اینکه به شما اجازه دهد برخی موضوعات را از زاویه دیدی گسترده تا یک تمرکز دقیق روی جزییات آن ببینید.
یک توقف بزرگ
در برخی نقاط، یک توقف بزرگ برای به دست آوردن پویایی، شفاف شدن ارزشهای اساسی و تعهد مجدد نسبت به آنها ضروری است.
این توقف، زمانی برای شفاف شدن روی هدفی است که به تمام اهداف دیگر شما جهت میدهد و برای ایجاد تغییراتی که اهداف بسیار مهم شما را تکمیل کند.
ایجاد یک فضای تفکر برای یک توقف بزرگ همیشه آسان نیست. اغلب ما بهقدری در چهارچوبهای ذهنی و احساسی موقعیتهای فعلی گرفتار میشویم که بهآسانی نمیتوانیم راهی برای عقب رفتن از آنها و دیدن سایر احتمالات پیدا کنیم.
برخی اوقات یک بحران مانند آتشسوزی، مرگ یک عزیز، یا یک بیماری مرگبار، ما را به نقطهای میرساند که از خود سؤال کنیم که زندگیمان چگونه است؟
بسیاری از مردم که از این بحرانها نجات یافتهاند به طرز تفکر جدید و زاویه دید و زندگی جدید خود بهعنوان یک نتیجه ارزشمند نگاه میکنند.
ایجاد یک توقف بزرگ، جایگزینی برای در انتظار چنین بحرانهایی ماندن بهمنظور برانگیخته شدن ارزیابیهای درونی بنیادین از ارزشها، تعهدات و زاویه دیدها میباشد.
برخی بحرانها میتواند تصویرسازی شود و کمک کند تا شما در فضای تفکر مناسبی قرار بگیرید.. چهکاری انجام میدهید؟ چه محیط کاری را جستجو میکنید؟
در مواجهه با مسائل و تصمیم سازی، چه چیزی برای شما اهمیت دارد؟ پاسخ شما به این سؤالها ممکن است برای شما بسیار ارزشمند باشد.
اگر به دکتر مراجعه کنید و دکتر به شما بگوید که شرایطی دارید که عمر شما را کوتاه میکند و فقط چند سال فرصت دارید تا کاری مفید انجام دهید. چقدر تفکر شما در مورد کار تغییر میکند؟
این سناریوهای غمانگیز برای افسرده کردن شما نیست بلکه برای تمرکز روی قابلیت شما روی تغییر شرایط و گرانبهایی زمان محدودی است که در اختیار داریم.
شما مدیرعامل یک شرکت شگفتانگیز هستید.
زندگی هر انسان بهعنوان مدیرعامل یک سازمان با ارزشی غیرقابلتوصیف است که هریک تصمیمات بسیار مهمی برای اجرا دارند. سازمانی که از آن صحبت میکنیم، انسان است.
بهعنوان مدیرعامل این مجموعه شگفتانگیز، من به کسی گزارش نمیدهم. ازاینرو نیاز به مدلی برای ارزیابی است تا زاویه دیدی ارزشمند از پویایی درونی به ما ارائه دهد.
این مدل از یک سؤال ساده آغاز میشود کاملاً جدا از هر بستر خاصی: برای چه کسی کار میکنید؟
افراد در پاسخ ب این سؤال ممکن است پاسخهای متنوعی از رئیس، شرکت، مدیرعامل تا همسر، بچهها ارائه دهند؛ اما برخی از آنها پاسخی متفاوت داشتند:
من برای خودم کار میکنم.
و البته هدف نهایی این مدل این است که هرکسی برای خود کار کند. افراد ممکن است از شنیدن این پاسخ متعجب شوند. این کار بهآسانی خارج شدن از شغل فرد در شرکت نیست. پس
باید از تصویرسازی کمک بگیریم
تصور کنید یک روز شما یک لاتاری را بردهاید و در این لاتاری، جایزه پول نیست؛ بلکه یک شرکت است.
آنچه در دستان شما بهعنوان یک شرکت است، نام آن شرکت، آدرسان، کلید دفتر مدیریت و مدارک اداری است که به شما اطمینان میدهد که شما مالک و مدیرعامل شرکت هستید.
وقتی به آن آدرس میروید. یک ساختمان جذاب که نام شرکت در بالای درب ورودی آن درج شده است. شما راه خود به سمت دفتر مدیرعامل را پیدا میکنید و روی صندلی مدیریت مینشینید.
شما هنوز چیزی در خصوص شرکت نمیدانید و اکنون شما مالک شرکت هستید و مسئول کامل تصمیمات آینده هستید. چهکاری میخواهید انجام دهید؟
معمولاً افراد در پاسخ، فهرستی از موضوعاتی مانند استراتژیهای کلان، بیانیههای مأموریت، ارزشها، خطمشیها، ساختار سازمانی و نرمافزار تهیه میکنند.
مالک بهترین بدن
واژه شرکت corporation از لغت لاتین corpus به معنای بدن گرفته شده است. تصور کنید که شرکتی که شما در بختآزمایی برنده شدهاید یک کسب و کار نیست؛ بلکه بدن انسان است.
شما خیلی خوشحال میشوید وقتیکه بشنوید که بهعنوان سهامدار بهترین بدن موجودات یعنی بدن خود شناخته شدهاید.
شاید شما میتوانستید بدن خرگوش، قناری، مورچه یا ملخ را داشته باشید؛ ولی شما در رأس هرم هستید و شما مالک و مدیرعامل هستید. چهکاری قصد دارید انجام دهید؟
سختافزار که هر انسان با آن متولد میشود چیست؟ وقتی از افراد خواسته میشود بزرگترین تجهیز درونی خود که باعث افتخار مالک آن شرکت است را معرفی کنند. اولین منابعی که نام بردند منابع فیزیکی شامل حواس، اعضای بدن و مغز بود.
آیا این ابزارها گرانبها هستند؟ آیا ارزش جایگزینی دارند؟ چه میزان تحقیق و توسعه برای دستیابی به این سطح از تکامل موردنیاز است؟ من به آنها یادآور شدم که به سرمایههای شرکت خود بدون مقایسه با دیگری نکاه کنند.
چه قابلیتهایی در درون هر فرد وجود دارد؟ توانایی سخن گفتن، استدلال، بینش، خلاقیت و تصویرسازی. چه تجهیزات گرانبها و پیشرفتهای!!!.
کیفیتها و خصوصیات فردی، بخشی از قابلیتهای بالقوه انسان است. نوشتن این فهرست بدون دخالت خود قضاوت گر که میگوید:" اما من این کیفیت را ندارم " به کمی شجاعت نیاز دارد. ولی حقیقت این است که در هر انسانی این کیفیتها در مراحل مختلف توسعه وجود دارد.
در اینجا تعدادی از منابع درونی که توسط حاضران ثبت شده است و متعلق به سختافزار شرکت انسان است. لیست شده است. کدامیک از اینها بخشی از شرکت شماست؟ آیا چیزی برای اضافه کردن دارید؟
حالا از خود این سؤالات را بپرسید:
• به هریک از این منابع چقدر دسترسی دارید؟ • میخواهید چه میزان دسترسی داشته باشید؟ • کدامیک از این منابع را توسعه دادهاید و کدامیک را نادیده گرفتهاید؟ • چه کسی تصمیم میگیرد که آن منابع چگونه بکار روند؟ • آیا بیانیه مأموریت روشنی برای این شرکت تدوین کردهاید؟ • آیا خطمشی، ارزشها و اولویتهای روشنی دارید؟ اگر دارید چه کسی آنها را ایجاد کرده است؟ آخرین بار جه زمانی توسط شما بازنگری شده است؟ • تصمیمات اجرایی در این شرکت چگونه گرفته میشود؟ • آیا حس میکنید در جایگاهی هستید که هر تغییر را دوست دارید در مأموریت، ارزشها، خطمشی و اولویتها ایجاد کنید؟
مدیرعامل هر شرکتی چنین سؤالاتی را از خود میپرسد. آیا ما سؤالات مشابه را از خودمان میپرسیم؟ و اگر نه، چرا؟
آیا یک واحد حقوقی مهمتر از یک انسان است؟ آیا ما احساس استقلال و مسئولیت در مقابل این شرکتهای انسانی میکنیم گویی که واقعاً مدیرعامل شرکتهای خود هستیم؟ چند سهم در شرکت خود دارید؟
در شرکتها تصمیمات بزرگ توسط سهامداران عمده گرفته میشود. سهام شرکت شما چگونه توزیع شده است؟ آیا تعدادی از سهام خود را به دیگران فروختهاید؟ چه کسی در تصمیمات شرکت شما حق رأی دارد؟ آیا شما یک سهامدار حداقلی در شرکت خودتان هستید.
سهامها در قالب حق رأی در تصمیماتی که شما در خصوص زندگی میگیرید تعریف میشود. فروختن سهم به معنای اجازه به شخصی دیگر برای تصمیمگیری پیش از شماست.
اگر شما تصمیمات مستقل میگیرید به این معناست که سهمی نفروختهاید.
برخی از برجستهترین مدیران شرکتها اعلام میکنند که کمتر از ۱۰ درصد از سهام شرکت انسانی خود را در اختیار دارند و بهطور متوسط مدیران، کمتر از ۵۰ درصد سهام شرکت انسانی خود را در اختیار داشتند.
تعدادی از مدیران اجرایی صادق و روشنفکر دریافتند که آنها بیش از اندازهای که دوست داشتند، سهم فروختهاند.
پاسخها متفاوت است؛ یکی برای تأیید یا پذیرش دیگری سهم فروخته است و دیگری برای جلوگیری از تعارض یا تنبیه سهم فروخته است و دیگری به خاطر عشق، پول، امنیت، اطمینان، قدرت، موفقیت، کنترل، تعلق، سکس، دوستی سهم فروخته است.
یکی گفت: من سهمهای شرکت خود را در قبال سهمهای شرکت دیگری، فروختهام. فکر میکنم روی سهمهایم معامله کردهام.
آیا میتوانید سهمهایتان را پس بگیرید؟
روی یک قاعده بنیادی که کاملاً متفاوت از قانون بازار سهام است شرط کنیم. در شرکت انسانی، اگر مدیرعامل و مالک اصلی حداقل یک سهم از سهام باقیمانده را داشته باشد، قدرت این را دارد که هر بخش یا کل سهام، سهمهای اصلی خود را پس بگیرد.
این یک امتیاز ویژه است که به شما از بدو تولدتان داده شده است؛ در کنار حقتان برای فروش سهام. پس گرفتن سهام چه میزان هزینه دارد؟ شما باید هزینهای مشابه آنچه فروختهاید پرداخت کنید.
اگر سهمهایتان را برای تأیید دیگری فروختهاید، ممکن است ریسک از بین رفتن آن تأیید در صورت پس گرفتن سهام ایجاد شود. اگر شما به خاطر دوستی فروختهاید ممکن است یک دوست را از دست بدهید.
چه مقدار سهم میخواهید برگردد؟ اگر در جایگاه اقلیت باشید، چه احساسی دارید؟ برخی مردم در این جایگاه احساس رضایت میکنند؛ برای اینکه احساس میکنند مسئولیت کمتری در قبال شرایط زندگی خود دارند.
چه کسی در هیئتمدیره شرکت شما حضور دارد؟
بیشتر مردم، بههرحال میخواهند تا بخشی از سهام خود را پس بگیرند. من پیشنهاد میکنم که در جلسه بعدی هیئتمدیره آن را مطرح کنند. چه کسانی در هیئتمدیره حضور دارند؟
فکر کنید که زندگی خود را در قالب واحدهایی سازماندهی کردهاید و هر واحدی مدیر خود را دارد. ممکن است مدیر مالی، روابط عمومی، مسائل خانوادگی، توسعه کار، تفریح، مذهب، ارزشها، خدمات اجتماعی و ... باشد.
آیا والدین شما در هیئتمدیره هستند؟ رئیس یا همسرتان چطور؟ این هیئتمدیره ممکن است همیشه چشم در چشم شما نباشند و بیشتر به سهامداران بیرونی وفادار باشند تا شما.
بهعنوان مدیرعامل شغل شما ایجاد بهترین سازماندهی ممکن و هماهنگ کردن این واحدها تا حد ممکن است.
برگزاری جلسه هیئتمدیره برای بازپسگیری سهام
مدیرعامل باید تمام تصمیمات در خصوص مفاد صورتجلسه که میتواند شامل این موارد باشد را بگیرد:
• سهام برجسته؟ و تصمیمات ممکن برای باز پس گرفتن آن سهام • چه چیزی در خط تولید است و آیا تغییری دارد؟ • بیانیه اولیه مأموریت آیا اصالت دارد؟ آیا نیاز به شفافیت دارد؟ • اولویتهای زندگی من چیست؟ • میزان پویایی من چقدر است؟ • آیا نیاز به تعریف مجدد خودم، کار یا روابط وجود دارد؟ • آیا موضوعات مهمی وجود دارد که باید از آنها پرهیز شود؟ • زمان و دستور جلسه بعدی
زمانی که از افراد خواسته میشود در این جلسه شرکت کنند و یک هفته بعد در خصوص میزان سهام برجسته سؤال میشود، افزایش قابلتوجهی در سهام پس گرفته شده، دیده میشود.
تغییر از 50 درصد به 70 درصد غیرمعمول نیست. این افزایش برخلاف این واقعیت است که تعداد کمی از افراد در ابتدا ادعا میکردند که بیش از 80 درصد سهمها در اختیار خودشان است ولی بعد از جلسه و بررسی دقیق بهطور قابلملاحظهای تخمین خود را کاهش دادند.
من برخی مدیران را دیدهام که بیشترین چالش دشوارشان در ارتباط با بازپسگیری سهامشان از اعضای خانواده است. برخی دیگر احساس میکنند که سهامشان توسط والدین بیمارشان تملک شده است و برخی دیگر سهامشان را به سازمان، علل یا مؤسسات فروختهاند؛ پس همیشه پس گرفتن سهمها آسان نیست.
ولی تلاش برای بازپسگیری سهمهای شرکت انسانی، مقدار زیادی از تعارض درونی را کاهش میدهد و پویایی را افزایش میدهد.
برخی افراد میگویند که هیچ زمان با خود خلوت نکردهاند. آنها سرگرم محافظت از سهامداران خود بودهاند. جلسه هیئتمدیره، تجربهای ارزشمند برای بررسی موضوعاتی بود که برای ما اهمیت بیشتری دارد.
بازپسگیری سهام خانم مدیر
در بررسی این موضوع به یکی از مدیران خانم، او به این نتیجه رسیده بود که افراد زیادی فکر میکنند که در شرکت او سهم دارند، برخی از آنها فامیل و برخی همکاران بودند.
او فهمید که برای بازپسگیری سهام تلاشی جدی نیاز دارد و بهترین بخش تعطیلات آخر هفته خود را به فکر در خصوص سهمهای فروش رفته و افرادی که به آنها فروخته است و دلیل فروش به آنها اختصاص داد و اینکه چگونه به هریک از آنها پیامی ارسال کند که دیگر حق رأی ندارند.
او همچنین میدانست که گرفتن این سهام از سهامداران قبلی باعث تعجب خواهد شد؛ بهخصوص از سوی اعضای فامیل. او میدانست که باید انتظار مقاومت اولیه و آزمایش متعاقب خودش از سوی سهامداران در خصوص خطمشی جدید را داشته باشد.
چند هفته بعد از او در خصوص نتیجه سؤال کردم. او گفت که این کار واقعاً شوک بزرگی هم برای خودش و هم سهامداران قبلیاش بود ولی نتایج به شکل قابلتوجهی، مثبت بود.
خانم مدیر اذعان میکرد که دریافت احترام زیاد از سوی همسرم و بچهها را مانند یک مدیر در کار خاتمه دادم. و نکته جالب این است که او سهامش را بیشتر به خاطر تأیید آنها فروخته بود.
او روی تأیید آنها با پس گرفتن حق رأی آنها بهعنوان سهامدار ریسک کرده بود و اکنون به آن خاتمه داد؛ نهتنها با پس گرفتن سهامشان بلکه با احترام بیشتری نسبت به آنچه از قبل داشت و در کنار آن سردرگمی کمتری در تصمیمگیریهایش وجود داشت.
من فقط باید به خودم جواب میدادم. درواقع من دیگران را در حساب میآوردم و میتوانستم کار بهتری را بر اساس این دانش که آن کار را بر اساس بهترین خواستههای شرکت انسانیام انجام میدهم، در قبال آنها اعمال کنم.
پسازآن محصول اصلی که برای این شرکت توصیف میکردم تولید عشق بود. او این جمله را آزادتر، با بار کمتر و مشتاقتر نسبت به زندگی بیان میکرد.
هدف از فکر کردن مانند یک مدیرعامل، ارتقای اندیشه و اقدام آگاهانه است و به ما یادآوری میکند که ما مدیرعامل شرکتهای انسانی خود هستیم و ما را به تفکر از یک دیدگاه اجرایی به موضوع تشویق میکند.
نتیجهگیری
توقفها ما را قادر میکند تا پویایی را در زمانی که ازدستدادهایم، مجدد به دست بیاوریم، تا حدی که فرد بهصورت غریزی تشخیص دهد که مدیرعامل است. با این کار دیدن افراد بهطور یکسان و احترام به آنها بهعنوان اشرف مخلوقات، راحتتر میشود.
مواظب افرادی که در شرکت شما سهم میخواهند؛ ولی بازده کم یا ناچیزی دارند باشید. مواظب ترغیب برای جبران سهمهای ازدسترفته با تلاش برای به دست آوردن یک علاقه کنترلی به شرکت دیگر باشید.
افراد آزاده نیازی به انتقاد یا تسلط بر سایر افراد ندارند. آنها تنها نیاز به محافظت از آزادی و پویایی ذاتی خود دارند. نقطه شروع و زیربنای اولیه بازی درونی یادگیری برای یادگیری است و زیربنای دوم آن فکر کردن برای خود است.
ظرفیت یادگیری و رشد بدون ظرفیت تفکر مستقل یک ارزش تردیدآمیز است و هردو این زیربناها، زمانی که شناخت نسبت به آنها حاصل میشود، از پویایی برای دستیابی به اهداف فرد پشتیبانی میکنند.
در این مقاله در خصوص ارزشهای بنیادی هر فرد و از دست دادن آن در ارتباط با اطرافیان از همسر و فرزند تا رئیس و همکاران صحبت شد.
بازپسگیری سهم فرد یعنی احیای مهمترین ارزشهای فرد، در گرو شناخت مهمترین ارزشهای خود و نیز مهمترین ارزشهای دیگران است و اگر رابطه مستقیمی مین مهمترین ارزشهای هر فرد در ارتباط با فرد دیگر برقرار نشود، کیفیت و بهرهوری رابطه بهشدت کاهشیافته و حتی ممکن است منجر به قطع رابطه شود.
این شناخت با همراهی یک کوچ تسهیل میگردد. کوچ ارزشهای فرد را به او نشان میدهد و به او کمک میکند اهداف خود را مبتنی بران ارزشها در محیط کار و خانواده طرح ریز کند و مناسبترین مسیر را برای تحقق آن اهداف برگزیند.
نویسنده: جناب آقای محسن کمپانی از دانش پذیران دوره چهارم تربیت کوچ حرفهای کسب و کار ویدان