من هر هفته با افراد زیادی ملاقات میکنم که از احساسات سرخوردگی، افسردگی و اضطراب خود به من میگویند.
و متوجه میشوند که بهنوعی در زندگی گیرکردهاند که مطابق انتظاراتشان پیش نمیرود.
برخی میگویند نمیتوانند برگذشته خود مانند روابط شکستخورده، از دست دادن یکی از عزیزان یا مشکلات مالی غلبه کنند.
دیگران به گناه اشاره میکنند یا نمیدانند که زندگی آنها معنا دارد.
برخی افراد هم احساس ناامیدی را به دلیل چالشهای همهگیری جهانی توضیح میدهند.
اگر اجازه دهید، جهان اطراف شما میتواند شمارا کنترل کند. اما اگر یاد بگیرید چگونه به سؤالات باکیفیت پاسخ دهید،
جهان اطراف خود را به چیزی تبدیل میکنید که برای شما کار میکند و نه علیه شما.
در این مقاله برخی از ابزارهای قدرتمند و کاربردی را به اشتراک میگذارم که میتواند به شما در تعادل ادراکات ذهنی و تغییر زندگی کمک کند.
فقط سه چیز را میتوانید برای تغییر زندگی، کنترل کنید:
• ادراکات خود
• تصمیمات خود
• اقدامات خود
یک رویداد همان چیزی است که شما آن را ایجاد میکنید. شما میتوانید بهشتی را از جهنم یا جهنمی را از بهشت بسازید.
شما میتوانید هر آنچه در یکلحظه اتفاق میافتد را بپذیرید و سؤالاتی بپرسید تا درک شمارا از حمایت به چالش یا چالش به حمایت تغییر زندگی دهد.
اگر تصمیم گرفتید به اولین تفسیر خود که "منفی" است پایبند باشید و وقت خود را برای کشف جنبههای مثبت آن اختصاص ندهید،
این به خاطر رویداد نیست، بلکه به این دلیل است که شما تصمیم میگیرید جنبههای مثبت آن را نبینید.
این کاری است که شما انجام میدهید. این فرصت شما است و هیچ ارتباطی با جهان اطراف شما ندارد یا هیچ ارتباطی با آن ندارد.
تا زمانی که تصمیم به این کار نگیرید هیچ رویداد "مثبت" یا "منفی" وجود ندارد.
همه رویدادها دارای مزایا و معایب هستند. اگر برای دیدن هر دو طرف وقت بگذارید، میتوانید رویداد را خنثی کنید و زندگی خود را تغییر دهید.
بیشتر بخوانید: چگونه با مدیریت احساسات، اعتمادبهنفس خود را افزایش دهیم
شرکتهای دارویی و برخی از متخصصان پزشکی دوست دارند شما معتقد باشید که مشکلات درک شده شما ناشی از عدم تعادل بیوشیمیایی است.
در برخی موارد، این میتواند یک مدل مفید باشد.
اما تصورات شما میتواند بر شیمی داخلی شما تأثیر بگذارد و میگذارد.
اگر برای تعادل بین ادراکات خود وقت نگذارید، بهاحتمالزیاد عصب شیمی شما دچار عدم تعادل میشود و باقی میماند.
اگر تصور کنید یا احساس کنید که یک حیوان وحشی در حال حرکت برای حمله به سمت شما است.
در این مرحله، اتفاقات بسیار خاصی در بدن شما رخ میدهد:
• سطح کورتیزول افزایش مییابد.
• نوراپی نفرین، اپی نفرین، استئوکلسین و تستوسترون افزایش مییابد.
• دوپامین و سروتونین شما کاهش مییابد.
• بهعبارتدیگر، همه ترکیبات آماده "مبارزه یا فرار" افزایش مییابند و همه آنهایی که هدف آنها "استراحت و هضم" است سقوط میکنند.
بیشتر عدم تعادلهای بیوشیمیایی ناشی از این واقعیت است که شما تصورات نامتعادل قبلی خود را در ناخودآگاه خود حفظ میکنید.
تا زمانی که آنها را متعادل نکنید، آنها بر شیمی شما تأثیر میگذارند.
اگر وقت خود را برای متعادل کردن ادراکات خود اختصاص ندهید، تمایل دارید که یک شیمی عصبی نامتعادل داشته باشید.
نه به این دلیل که ناگهان نامتعادل میشود، بلکه به این دلیل است که شما یک دسته از تصورات مخدوش را حفظ کردهاید
و برای مسئولیتپذیری و بازگرداندن آنها به تعادل وقت نگذاشتهاید. این، روش تغییر زندگی شما هست.
پیشنهاد ویژه: ۳ عادت بد که شما را از کسب ثروت باز میدارد
ویلیام جیمز گفت بزرگترین کشف نسل او این بود که انسانها میتوانند زندگی خود را با تغییر در ادراکات و نگرشهای ذهنی خود تغییر دهند.
شما میتوانید تصور خود را از یک رویداد تغییر دهید و بنابراین نگرش خود را تغییر دهید، بنابراین سرزنش یک رویداد عاقلانه نیست.
شما با ذهن خود این ظرفیت را دارید که تصور خود را از آن رویداد تغییر دهید و آن را به چیزی تبدیل کنید که شما آن را آموزنده میدانید نه مانع.
بسیاری از مردم از دنیای خارج فرار میکنند و چیزها را از بیرون سرزنش میکنند.
فرد عاقل متوجه میشود که هیچچیز قابل سرزنش نیست و همه رویدادها بیطرف هستند.
تا زمانی که شخصی با سوگیری ذهنی آن را با تفسیری ناقص که آن را بهنوبه خود ایجاد میکند، احساسات قطبی ایجاد کند.
این احساسات تغییرات فیزیولوژیکی ایجاد میکند. آنها علائم و بیماری را بهعنوان بازخورد ایجاد میکنند تا به شما اطلاع دهند که درک ذهنی نامتعادل دارید.
تغییر زندگی زمانی اتفاق میافتد که شما چیزی را از بیرون قضاوت نکنید و محیط خود را متعادل درک کنید.
• اگر فردی را بد میدانید، تمایل دارید که به او نگاه نکنید و با غرور خود را بزرگ کنید.
• اگر فردی را محشر تصور میکنید، تمایل دارید به او نگاه کنید و شرم را به حداقل برسانید.
هر زمان که خود را بزرگ کنید یا خود را کوچک بشمارید، خودتان نیستید، بدین معنی که معتبر نیستید.
بااینحال، وقتی مجموعه جدیدی از سؤالات را از خود میپرسید و بیشتر آشنا میشوید، میتوانید هر دو طرف را در یک زمان ببینید.
نقاط مثبت و نقاط ضعف، درنتیجه به حالت تعادل برمیگردید.
به همین دلیل، میگویم کیفیت زندگی شما بر اساس کیفیت سؤالاتی است که میپرسید.
سؤالات باکیفیت:
عاقلانهترین سؤالاتی که میتوانید بپرسید عبارتاند از:
• اگر بدی را میبینید، مزایا چیست؟
• اگر چیزی یا کسی را محشر و معرکه مشاهده میکنید، معایب آن چیست؟
عاقلانه است که این سؤالات را بارها و بارها مطرح کنید تا زمانی که هر دو طرف را ببینید و متوجه شوید که هیچچیز خارجی همیشه برای شما کار نمیکند.
اگر از زندگی خود ناامید و ناراضی هستید، این امر هیچ ارتباطی با آنچه در آنجا اتفاق افتاده و هیچ ارتباطی با نحوه تفسیر آن ندارد.
من تقریباً چهار دهه است که این کار را انجام میدهم و هیچچیزی وجود ندارد که بدن فانی شما بتواند آن را تجربه کند که روح جاودانه شما نتواند دوستش داشته باشد.
روح جاودانه شما نشاندهنده حالت تفکر جاودانه عشق بیقیدوشرط است.
من دیدم که چالشبرانگیزترین رویدادها به فرصتهای رضایتبخش تبدیل شده است.
چالش هرچه بیشتر: فرصت بیشتر.
بحران بزرگتر: برکت بیشتر.
بنابراین این چیزی نیست که برای شما اتفاق میافتد، این انتخاب ادراک شما است.
اگر سؤال درستی برای کمک به تعادل ادراک خود بپرسید، میتوانید خود را از اسارت آن حوادثی که مجذوب یا عصبانی شدهاید رهایی بخشید،
و در هر زمانی که تمایل دارید خود را به حداقل برسانید یا مبالغه کنید.
حتما بدانید: ۶ گام برای مدیریت استرس از نگاه دکتر جان دمارتینی
رابطه شما با یک زندگی معنادار و الهامبخش بر اساس توانایی شما در دیدن همزمان دو طرف تغییر زندگی است.
بنابراین، این چیزی نیست که برای شما اتفاق میافتد، بلکه آن چیزی است که شما نیز تصمیم میگیرید با آن انجام دهید.
برای تکرار آنچه قبلاً گفتم، فقط سه چیز در زندگی شما تحت کنترل است: ادراکات، تصمیمات و اقدامات شما.
اگر تصمیم دارید تصور خود را بر این باور داشته باشید که چیزی یک رویداد وحشتناک بوده است، بهاحتمالزیاد همراه شما خواهد بود،
همراه با ارتباطات ثانویهای که این رویداد را به شما یادآوری میکند و منجر به احساس اضطراب میشود.
بهعبارتدیگر، شما اجازه میدهید آن رویداد زندگی شمارا اداره کند زیرا آن را متعادل یا خنثی نکردهاید.
همین روند همچنین میتواند در مورد شغل شما و اینکه آیا شما تصور میکنید که این کار افتضاح است اعمال شود.
هر هفته، من از مردم میخواهم به من بگویند که از شغل خود متنفر هستند اما برای پرداخت صورتحساب به آن نیاز دارند.
واژهای که آنها اغلب در این زمینه استفاده میکنند اینکه به دام افتادهاند. من باور ندارم که شما واقعاً در دام افتادهاید.
سپس میتوانید از خود بپرسید:
• چگونه هر جنبهای از شرح وظایف من و کاری که هر روز انجام میدهم به من کمک میکند تا آنچه را که برای من معنیدار و مهم است انجام دهم؟
• چگونه به من کمک میکند تا به مرحله بعدی بروم و به هدف اصلی خود برسم؟
بهعبارتدیگر، شما توسط کار خود "گرفتار" نشدهاید. اما ممکن است خودتان را گرفتار احترام به خاطر کار خود کنید.
شما میتوانید تصمیم بگیرید که چگونه آن را درک کنید، نسبت به آن و اقدامات ناشی از آن واکنش نشان دهید.
اگر برنامه قابل قبولی برای یک مسیر شغلی ندارید که دوست دارید آن را دنبال کنید، احتمالاً مشمول هر آنچه در آنجا وجود دارد، خواهید شد.
در عوض، منطقی است که فرماندهی را در دست بگیرید و راهی را برای یک شغل مناسب پیدا کنید که واقعاً نیازهای دیگران را برآورده کند،
که با مبادله عادلانه بهطور پایدار به دیگران خدمت میکند، و سپس یک برنامه عملی ایجاد کنید که به شما امکان میدهد ادامه دهید.
اگر نگاه کنید که چگونه شغل فعلی شما فرصتها، مهارتها، تجربیات، شبکهها و رهبری جدید را در اختیار شما قرار میدهد،
بهاحتمالزیاد از شغلی که دارید بهعنوان یک قدم برای یک کار بزرگتر قدردانی خواهید کرد.
یک مطلب مهم: ویژگیهای افراد خودشکوفا چیست؟
جفتهای متضاد:
اگر هنر پرسیدن سؤالاتی که ذهن شمارا متعادل میکند بیاموزید، زندگی شما میتواند باشکوه باشد.
شما میتوانید درک واقعی هر چیزی را که در زندگی شما اتفاق میافتد، تغییر دهید.
هیچچیزی که بدن فانی شما بتواند تجربه کند وجود ندارد که شما نتوانید آن را به یک فرصت تبدیل کنید.
بله، همهچیز اتفاق میافتد و ممکن است لزوماً چیزی نباشد که در ابتدا فکر میکردید در زندگی میخواهید، اما این همان چیزی است که اتفاق افتاد.
بهجای اینکه قضاوت خود را در مورد رویداد حفظ کنید، عاقلانهتر خواهد بود که ببینید چگونه میتوانید از آن به نفع خود استفاده کنید.
چیزهایی که دوست ندارید درواقع بخشی از یک جفت متضاد هستند.
هرچه بیشتر به یکطرف معتاد باشید، مثلاً جنبه "فوقالعاده" یا فانتزی، بیشتر تمایل دارید که طرف مقابل خود را جذب کنید تا وابستگی خود را به فانتزی از بین ببرید.
اگر به حفاظت معتاد هستید، احتمالاً خشونت را به خود جلب میکنید.
اگر به صلح و آرامش اعتیاددارید و همه باهم کنار میآیند، بهاحتمالزیاد منتقد، مخالف یا جنگجو را جذب خواهید کرد.
چرا؟
زیرا برای رشد هم به حمایت نیاز دارید و هم به چالش. حداکثر رشد و توسعه در مرز همه جفتهای متضاد اتفاق میافتد.
هیچ رویداد یکطرفه یا افراد یکطرفه وجود ندارد.
هر دو طرف، حمایت و چالش، لذت و درد، دلپذیر و متوسط، آسان و دشوار همیشه وجود دارند و ضروری هستند.
وقتی عاقل باشید و انتظار واقعبینانهای برای زنده ماندن و در آغوش گرفتن هر دو طرف داشته باشید، انعطافپذیرتر و سازگارتر خواهید بود،
زیرا اگر بیطرف باشید، از ضرر و زیان آن نمیترسید.
• اگر شیفته چیزی هستید، از از دست دادن آن میترسید.
• اگر از چیزی کینهدارید، از سود آن میترسید.
درنتیجه، وقتی هر دو طرف را نمیبینید، احتمالاً ترس را به زندگی خود اضافه خواهید کرد.
بااینحال، اگر هر دو طرف را به یک اندازه ببینید و بیطرف باشید، انعطافپذیرتر و سازگارتر خواهید بود.
بودا میگوید میل به چیزی که در دسترس نیست و میل به اجتناب ازآنچه غیرقابلاجتناب است، منبع رنج انسان است.
"استرس" ناتوانی در سازگاری با محیط در حال تغییر است.
پریشانی ترس از دست دادن چیزی است که به دنبال آن هستید و ترس از به دست آوردن چیزی است که میخواهید از آن اجتناب کنید.
این رویداد بهاصطلاح "منفی" نیست، آن چیزی نیست که در حال رخ دادن است. در عوض، برداشت شما از این رویدادها منفی است.
شما میتوانید خود را از اسارت احساسات خود رها کنید. یعنی در لحظهای که متوجه میشوید ادراک خود را کنترل کنید.
زندگی در جریان است
هنگامیکه میبینید زندگی "در جریان است"، احتمالاً متوجه خواهید شد که همهچیز در تلاش است تا اصالت شمارا بیدار کند.
اگر منتقدی را جذب میکنید، احتمالاً به این دلیل است که شما افتخار میکنید و از تعادل بالاتری برخوردار هستید و آنها میخواهند شمارا تحقیر کنند،
که این امر شمارا در تعادل قرار میدهد. آنها شخص بدی نیستند. آنها فقط نقشی را بازی میکنند که به شما کمک میکند تا اصیل شوید.
هر چیزی که در زندگی خود دوست نداشتهاید و هر چیزی که از آن قدردانی نمیکنید چمدان است.
درنتیجه، تصورات نامتعادل شما در ضمیر ناخودآگاه شما ذخیره میشود و احتمالاً شمارا تحت کنترل قرار میدهد
و باعث میشود که بهجای "رفتار" در صورت نداشتن ذهن متعادل، واکنش نشان دهید.
هر چیزی را که متعادل نکردهاید؛ در جهان خارج باعث واکنش میشود.
بهعبارتدیگر، عدم تعادل در تصورات شما بهاحتمالزیاد باعث میشود که دنیای خارجی شمارا اداره کند
و شما بهجای اینکه سرنوشت خود را اداره کنید، قربانی تاریخ شوید.
با ندیدن هر دو طرف یک موقعیت، ممکن است ناخودآگاه خود را از یک زندگی مقاوم و شگفتانگیز بازدارید.
نتیجهگیری:
• کیفیت زندگی شما بر اساس کیفیت سؤالاتی است که میپرسید. عاقلانه است سؤالاتی را مطرح کنید که ذهن شمارا به تعادل برساند.
• اگر با برنامه زندگی نمیکنید؛ شما با وظیفه زندگی میکنید. اگر بر اساس وظیفه زندگی میکنید، بر اساس انطباق زندگی میکنید. اگر با انطباق زندگی میکنید، متناسب هستید و قرار نیست برجسته شوید یا تغییری ایجاد کنید که دوست دارید در زندگی ایجاد کنید.
• اگر از زندگی یا جنبهای از زندگی خود ناراضی هستید، بهاحتمالزیاد به این دلیل است که شما واقعیت فعلی خود را با یک تخیل مقایسه میکنید، نکات مثبت آن و نکات منفی آن را نمیبینید. بلکه مقایسه میکنید.
• در هر برداشتی، همیشه دو طرف وجود دارد. اگر سؤالات درستی بپرسید و تصورات خود را متعادل کنید، میتوانید بیشتر خود را آزاد کنید، فرمانروا باشید و اصیل زندگی کنید.
• یک ذهن کاملاً متعادل قلب را باز میکند. این باعث قدردانی شما میشود زیرا میتوانید نظم پنهان را در هرجومرج ظاهری مشاهده کنید.
بنابراین عاقلانه است که دیگر سرزنش جهان خارج را متوقف کرده و در عوض سؤالات باکیفیتی را که در بالا مطرح کردم برای ایجاد تعادل در ذهن خود بپرسید.
شکوه و عظمت زندگی شما بسیار فراتر از هرگونه خیالی است که ممکن است بر آن تحمیل کنید. بنابراین، وقت بگذارید و کمال آن را همانطور که هست، ببینید.
نوشتهای از دکتر جان دمارتینی