افراد زیادی در بین عموم مردم وجود دارند که تصور میکنند اکثر فروشندگان صادق نیستند و برای کسب درآمد هر چیزی میگویند. لازم به ذکر است که این تصور بسیار دور از واقعیت است.
در واقع، اکثریت قاطع فروشندگان افراد صادقی هستند که صرفاً سخت تلاش میکنند تا مخارج خانواده خود را تأمین کنند.
همچنین گفتن اینکه هیچ فروشندهای وجود ندارد که به مشتریان خود دروغ بگوید، درست نیست. در هر حرفهای چنین افرادی وجود دارند.
در این مقاله به علل دروغ گفتن توسط برخی فروشندگان و نیز 9 پیامد دروغ گفتن در فروش خواهیم پرداخت.
برای بسیاری، «فروشنده صادق» یک فرد افسانهای و نمونه کاملی از تناقض است. اما چرا برخی فروشندهها دروغ میگویند؟
برای این کار سه دلیل وجود دارد؛ شاید پس از خواندن این بخش، با آنها همدردی بیشتری پیدا کنید.
1.آنها محصول را نمیشناسند
این یکی از دلایل بزرگی است که یک فروشنده معمولی حقیقت را تحریف میکند. آنها واقعاً نمیدانند یک محصول چه کاربردی دارد یا چه کاربردی ندارد، بنابراین حقیقت را در مورد قابلیتهای آن نمیگویند.
انتظار میرود فردی بهعنوان یک فروشنده که همه چیز را در مورد آنچه میفروشد بداند، بنابراین بسیار شرمآور خواهد بود که اعتراف کنیم: «اوه، من نمیدانم که آیا این محصول میتواند این کار را انجام دهد؟»
2.آنها میخواهند با مشتری رابطه برقرار کنند
بیشتر مردم تمایل ذاتی به دوست داشته شدن دارند و فروشندگان نیز از این قاعده مستثنی نیستند؛ بنابراین، آنها نظر مشتریان را جلب نمیکنند تا از جانب آنها دوستداشتنی به نظر برسند و آنها را تحریک به خرید کنند.
3.برای کسب درآمد بیشتر
نه ما نمیخواهیم از دلیل اصلی دروغ گفتن در فروش به مردم بگذریم: پول درآوردن. بسیاری از فروشندگان در مورد محصولات و خدمات دروغ میگویند تا فروش سریعتری داشته باشند و به سمت مشتری بعدی بروند.
خیلی از فروشندگان متأسفانه نمیدانند که چگونه بتوانند داشتان سرایی مناسبی برای فروش انجام دهند. به همین دلیل روش دروغ گفتن در فرآیند فروش را در پیش میگیرند.
رشد فروش با داستان دارای یکسری اصول است که با اجرای آنها فروش شما بهبود خواهد یافت.
اکنون به این میپردازیم که چرا دروغ گفتن در فرایند فروش درست نیست و ارزشش را ندارد:
اگر چیزی را که به مشتری وعده دادهاید با آنچه که شرکتتان توان تولید آن را دارد متفاوت باشد، مشتری جدیدتان خیلی زود حقیقت را متوجه خواهد شد و آن احساسات گرم به پشیمانی خریدار تبدیل میشود.
احتمال دارد اگر 100 درصد صادق نباشید، محصول یا خدمات معیوب را برای نیازهایشان به آنها فروخته باشید.
ممکن است این مشتریان عصبانی شده و به شما یا شخص دیگری در شرکتتان گوشمالی دهند و سپس آنها را به حال خودشان رها کنند.
شاید آنها با استفاده از رسانههای اجتماعی نارضایتیهای خود را بیان کنند، چیزی که شما هرگز نمیخواهید اتفاق بیفتد.
داشتن یک تماس تلفنی از طرف یک مشتری عصبانی، بد است، اما یک توییت یا پست در فیسبوک بهمراتب از آن بدتر خواهد بود.
شرکت شما از لیست نهایی فروشندگان خط میخورد که برای برند سازمان یا شهرت شخصی شما خوب نیست.
امروزه تبدیلشدن به یک مشاور مورد اعتماد هدف بسیاری از فروشندگان است و رسیدن به این موقعیت در چنین شرایطی دشوار خواهد بود.
یکی از مزایای تبدیلشدن به یک مشاور مورد اعتماد در چشم مشتریان، این است که آنها پذیرای پیشنهادات افزایش فروش هستند.
بااینحال، اگر قبلاً نشان دادهاید که یک فرد دروغگو هستید، چرا مشتریان باید حرف شما را در مورد دیگر موارد بپذیرند؟
ممکن است در ابتدا سریعاً پول زیادی گیرتان بیاید، اما احتمال دارد در درازمدت هزینه زیادی برای شما داشته باشد و برایتان گران تمام شود.
ارجاعات بهترین هستند. میتوانید بخش بزرگی از مشتریان بالقوه و علاقهمندان اولیه را نادیده بگیرید و با نرخ موفقیت بالاتری محصولات خود را به فروش برسانید.
طبق بررسی، نرخ کارآمدی، برای مشتریان ارجاع شده حدود 50 درصد است.
اما اگر مشتری جدید، شما را در حال گفتن یک دروغ گیر انداخته باشد؟ امکانش بسیار کم است که آنها شرکت شما را دیگران ارجاع دهند.
فرض کنید شما محصولی را به قولی برای نوع خاصی از پشتیبانی فروختید که میدانید شرکت شما معمولاً این پشتیبانی را ارائه نمیکند. مشتری قرارداد را امضا میکند و شما پول را به تیم اجرا میدهید.
چه اتفاقی میافتد وقتی مشتری شروع به سؤال درباره پشتیبانی شما میکند؟ شما بخش دیگری از شرکت را متعهد به کاری کردهاید که ممکن است نتوانند این خدمت را ارائه دهند و بنابراین دچار ناراحتی خواهند شد.
هنگامی که همکارانتان متوجه شدند چه کسی مقصر مشکل آنهاست، در میان همکاران و در درون شرکتتان بدنام خواهید شد.
دانیل پینک و کوالتریکس بهعنوان بخشی از تحقیقات خود برای کتاب «انسان بودن، فروشنده بودن است»، یک نظرسنجی انجام دادند به نام «در محل کار چه میکنید؟»
سؤال این بود «وقتی به «معامله» یا «فروش» فکر میکنید، اولین کلمهای که به ذهنتان خطور میکند چیست؟» هدف از این سنجش، درک مردم از حرفه فروش است.
در میان پاسخها، رایجترین واژهها عبارت بودند از: «تحمیلگر»، «مفسد»، «اوه»، «منفور»، «بیصداقت» و «دستکاریکردن».
اگر فروشندهای هستید که به کار خود افتخار میکند، این نکته ارزش توجه را دارد. هر زمان که حقیقت را برای انجام یک فروش در نظر نمیگیرید، به درک منفی روان عمومی از این حرفه کمک میکنید.
ممکن است تعهد شما به صداقت بعضی از نظرات محکم درباره صنعت شما را تغییر دهد.
احتمالاً مشتریان شما باهوشتر از آن چیزی هستند که شما فکر میکنید. بسیاری از آنان میتوانند بفهمند که چه زمانی به آنها دروغ میگویید، اطلاعات مهم را نادیده میگیرید، یا آنچه را که فکر میکنید میخواهند بشنوند به آنها میگویید.
به همین دلیل، احتمال فروش شما بسیار کمتر خواهد شد؛ بنابراین، درحالیکه ممکن است با کسی ملاقات کنید که هرچند وقت یکبار دروغهای شما را تحمل کند، اما در درازمدت زمانی که بهخاطر دروغهایتان به شما گوشزد شود، فروش بیشتری را از دست میدهید.
ممکن است یک فروشنده دروغگو با مشتری فعلی شما تماس گرفته باشد، بنابراین آنها خریدی انجام ندادهاند. اما وقتی صداقت را سرلوحه کارتان قرار دهید، شانس خود را برای جذب یا فروش افزایش خواهید داد.
داشتن شهرت بهعنوان یک فروشنده صادق، عزتنفس شما را افزایش میدهد. شما خوشحال میشوید که بدانید در مسیر فروش خود، کسی را فریب ندادهاید و یا دروغ نگفتید.
شهرهبودن به صداقت، باعث بهبود روابط حرفهای و شخصی میشود. علاوه بر این، مشتریانی که به محصولات شما اعتماد دارند، حتی در شرایط سخت به شرکت شما وفادار میمانند.
اگرچه مشتریان بالقوه از همان ابتدا، به دلیل تجربیات گذشته با فروشندگان دروغگو، محتاط هستند، اما میتوانید با صادق بودن، پایه و اساس یک رابطه سودآور را شکل دهید.
بنابراین، هرگز به مشتریان خود دروغ نگویید. ممکن است به نظر دشوار برسد، اما آنها از صداقت شما قدردانی خواهندکرد.