گاهی ممکن است ارائه راهحلهایی برای رفع مشکلات کسب و کار، طاقتفرسا به نظر برسد. اما میتوانید چندین تمرین ایدهپردازی را انجام دهید تا این فرآیند برایتان سازنده و مفرح باشد. درک اینکه کدام تکنیک برای موقعیت تیم شما بهترین کارایی را دارد، میتواند به در شکلگیری ایدههای بیشتر و راه حلهای بهینهتر کمک کند.
خیلی از افرادی که قصد دارند تا یک استارتاپ را شروع کنند، ایده جالبی ندارند و در این موضوع اشتباهات زیادی را انجام میدهند. شناخت ایده استارتاپ کارامد و قابل اجرا، نیاز به تحقیق دارد که در سایت ویدان یک آموزش جامع در این مورد برای شما تهیه شده است.
در این مقاله، 10 تکنیک ایدهپردازی را بررسی میکنیم که به شما کمک میکند تا ایدهها را به طور مؤثرتری توسعه دهید و مشکلات را حل کنید.
ایدهپردازی مرحله سوم در فرآیند تفکر طراحی است که یک روش متمرکز بر کاربر، برای حل مشکلات است.
در طول این مرحله، یک تیم میتواند میزبان یک جلسه ایدهپردازی یا کارگاه آموزشی باشد تا فرآیندی ساختاریافته ایجاد کند.
در این جلسه در آن یک فرد تسهیلگر یا مجری میتواند شرکتکنندگان را راهنمایی کند تا ایدههایی را برای موقعیتی که میخواهند حل کنند یا محصولی را که میخواهند توسعه دهند، ارائه نمایند.
افراد اغلب از تکنیکهای ایدهپردازی برای ایجاد فهرستی از راهحلهای ممکن، استفاده میکنند، و میتوانند آن ایدهها را به گزینههای قابل قبولی محدود کنند.
انواع مختلفی از استراتژیهای ایدهپردازی وجود دارد که میتوانید برای تولید ایده از آنها استفاده کنید، بنابراین آنهایی را انتخاب کنید که به بهترین وجه با نیازهای شما مطابقت دارند.
تعدادی از این 10 تکنیک را به دستور کار جلسه ایدهپردازی بعدی خود اضافه کنید:
طوفان فکری یک تکنیک شناخته شده است که از تعامل بین گروهی از افراد برای ایجاد راهحلی با شکلگیری ایدههای جمعی استفاده میکند.
برای طوفان فکری مؤثرتر، از این تکنیک با یک گروه حدوداً پنج تا هفت نفره استفاده کنید. داشتن یک گروه کوچکتر و محدودکردن جلسه طوفان فکری خود به 20 دقیقه، به متمرکز نگه داشتن گفتگو کمک میکند.
سعی کنید شرکتکنندگانی را از زمینهها یا دیدگاههای مختلف برای ایجاد ایدههای متنوعتر دورهم جمع کنید. پیدا کردن یک ایده خلاقانه نیاز به صبر و تحقیق بیشتر دارد.
برای راهاندازی یک جلسه طوفان فکری، به یک تسهیلگر یا مجری نیاز دارید که مطمئن شود که همه صداها شنیده میشود و مکالمه را هدایت کند.
آنها باید محیطی ایجاد کنند که همه ایدهها را فرابگیرد و از بازخورد منفی جلوگیری نماید. شرکتکنندگان باید ایدههایی را مطرح کنند، به حرفهای یکدیگر گوش دهند، سپس به صورت گروهی روی آنها بحث نمایند.
تکنیک بدترین ایده، از شرکتکنندگان میخواهد که بدترین راه حلهای خود را برای رفع یک مشکل ارائه دهند.
در حالی که در یک جلسه طوفان فکری همه ایدهها تشویق میشوند، ممکن است برخی از افراد هنوز در مورد انتقاد احتمالی دچار استرس شوند.
این تکنیک، ترس را از بین میبرد زیرا از ایدههای بد استقبال کرده و اغلب محیط مفرحتری را فراهم میکند، زیرا شرکتکنندگان سعی میکنند یکدیگر را سرگرم و از خلاقیت خود برای ایجاد ایدههای مضحک استفاده کنند.
وقتی تیم شما بدترین ایدههای خود را مطرح میکند، مجری از افراد میخواهد که ویژگیهایی را که آن ایده ها را بد جلوه میدهند، فهرست کنند.
اکنون شرکتکنندگان باید در مورد ویژگیهای منفی فکر کنند تا متوجه شوند چه چیزی آن ایدههای بد را به راهحلهای ممکن تبدیل میکند.
حتی صرف بحث در مورد بدترین ایدهها میتواند منبع الهام شود که میتواند به راهحلهای مثبت منجر شده و ارزش آنها را نشان دهد.
استوری برد، یک تکنیک مفید در زمان طراحی یا بهبود فرآیندها است. شرکتکنندگان یک داستان بصری ایجاد میکنند که ایدههای آنها و نتایج احتمالی آن ایدهها را ارائه میدهد و به آنها اجازه میدهد بفهمند چه چیزی کارآمد است و چه چیزی نیاز به بهبود دارد
استوریبورد را بهعنوان یک داستان مصور یا کمیک استریپ در نظر بگیرید، اما نگران تواناییهای هنری نباشید، هر مرحله از فرآیند را با استفاده از مربعهای پر شده با متن یا تصاویری که تحرکات کاربر را توصیف میکنند، و فلشهایی بین آنها نشان دهید.
وقتی به هر مرحله از فرآیند نگاه میکنید، به این فکر کنید که میخواهید کاربرانتان در مورد آن مرحله چه احساس یا تعاملی داشتهباشند، سپس تعیین کنید که چه راهحلها یا ایدههایی این امکان را فراهم میکنند. استوری برد همچنین میتواند کمک کند تا متوجه شوید که یک مرحله ضروری را از دست دادهاید.
نقشه ذهنی یک تکنیک بصری است که بین مشکلی که تیم شما در تلاش برای حل آن است و راهحلهای بالقوه ارتباط برقرار میکند. در وسط یک کاغذ یا تخته سفید، مشکل خود یا یک کلمه کلیدی اصلی مرتبط با مشکل را بنویسید.
در ناحیه اطراف آن، هر راه حل یا ایده مرتبطی را که توسط تیم مطرح شدهاست، توصیف کرده و با استفاده از خطوط به موضوع اصلی مرتبط کنید.
در مرحله بعد، یک لایه دیگر اضافه کنید که نحوه دستیابی به راهحلهای پیشنهادی را مشخص میکند و آنها را به لایه قبلی مرتبط کنید.
به عنوان مثال، یک صاحب کسب و کار کوچک میتواند در وسط صفحه بنویسد مشکل، عملکرد ضعیف در شبکههای اجتماعی است.
در مرحله بعد، دایرههایی ترسیم میشوند که نشان دهنده راهحلهایی برای بهبود تعامل با کاربر خواهدبود، مانند محتوای با کیفیت، زمان بندی ارسال و مکالمات مستقیم.
سپس میتوانند لایهای اضافه کنند که در آن اقدامات استراتژیک برای دستیابی به آن راهحلها را مشخص میکند، مانند پیوند دادن ایدههای «ارسال تصاویر بیشتر» و «اشتراکگذاری مجدد محتوا » به دایره محتوای با کیفیت.
با استفاده از نقشه ذهنی، میتوانید ایدهها یا مشکلات بزرگ را به راهحلهای کوچکتر و قابل کنترلتر تقسیم کنید.
مغزنویسی، نسخهای از طوفان فکری است که برای شرکتکنندگان درونگرا بهتر کار میکند. هر فرد یک تکه کاغذ و پنج دقیقه زمان دارد تا هر تعداد راهحل برای مشکل موجود را یادداشت کند.
در پایان آن زمان، سپس آنها تکه کاغذ خود را به شرکتکننده بعدی میدهند، که ایده نوشته شده را کامل کند.
این فرآیند تا زمانی که همه در این امر مشارکت کنند، تکرار میشود، سپس فرد تسهیلگر همه اوراق را جمعآوری نموده و آنها را نمایش میدهد.
پس از نمایش، همه درباره هر ایده بحث و تعیین میکنند که کدام یک به بهترین وجه نیازهای شما را برطرف میکند. اکنون میتوانید به پردازش این ایدهها برای استفاده بالقوه بپردازید.
مزیت این تکنیک این است که به همه اجازه میدهد در فرآیند ایدهپردازی سهیم باشند و ایدههایشان مورد توجه قراربگیرد.
در جلسات طوفان فکری معمولی، برخی از افراد کمتر صحبت میکنند در حالی که ممکن است دیگران بر بحث مسلط باشند، بنابراین، این روش کمک میکند تا محیطی عادلانهتر ایجاد شود.
بسیاری از صنایع، فرضیاتی در مورد چگونگی انجام کارها دارند، اما این تکنیک، آن باورها را برای ایجاد ایدههای بدیعتر به چالش میکشد.
به همین دلیل، ممکن است لازم باشد از این تکنیک برای بهبود یک محصول موجود یا ساخت محصولی جدید استفاده کنید.
در مورد آنچه میخواهید حل یا خلق کنید، بیندیشید، سپس در گروهتان 20 تا 30 فرض را در مورد آن محصول، خدمت یا ایده بنویسید.
این مفروضات میتوانند مثبت و منفی باشند و باید تمام جنبههای کسب و کار شما را پوشش دهند.
در مرحله بعد، این مفروضات را مرور کنید (یا بسته به محدودیت زمانی، چند مورد را انتخاب کنید) و درباره اینکه آیا آنها درست هستند و یا دیگر سؤالات، بحث نمایید.
ممکن است با انجام این کار، تیم شما متوجه شود که برخی ویژگیها یا استراتژیهای فرضی ضروری نیستند و میتوانید آنها را با ایدههای جدیدتر و خلاقانهتر جایگزین کنید.
ممکن است لازم باشد هنگام طراحی یک محصول، از طرحریزی استفاده کنید تا به کشف بیشتر ایدههای خود کمک کنید.
برخی از افراد با انتقال ایدههای خود به صورت بصری، به جای شفاهی، راحتتر هستند و این میتواند به تیم شما کمک کند تا در مورد مفاهیم انتزاعیتر فکر کند.
هیچ فشاری برای ایجاد یک تصویر کامل یا نهایی از محصول وجود ندارد، زیرا اینها باید پیشنویسهای حدسی یا طرحهای سادهای باشند که ایدههای شما را نشان میدهند.
طراحی مشارکتی یا گروهی، شبیه به مغزنویسی است، اما هر شرکتکننده به جای نوشتن، ایدههایش را ترسیم میکند.
سپس این نقاشیها توسط سایر شرکتکنندگان کامل و در نهایت به همه ارائه میشوند و مورد بحث قرار میگیرند.
در طول این بحث، ممکن است ارتباطاتی بین نقشهها پیدا کنید که به شما در ایجاد بهینهترین راهحل طراحی کمک میکند.
باز هم، این گزینه خوبی برای تیمهایی با ذهنی هنریتر است و همچنین سبب مورد توجه قرار گرفتن ایده همه افراد میشود.
قیاس، مقایسه بین دو مورد یا مفهوم است که میتوانید از آن برای ایجاد ایدههای جدید استفاده کنید. شما میتوانید از مقایسه برای سادهسازی مشکلی که میخواهید حل کنید، کمک بگیرید.
برای انجام این کار، وضعیت خود را با موقعیتی که برای همه آشناست مقایسه کنید.
به عنوان یک گروه، میتوانید از الگوی زیر استفاده کنید: اگر [x] برای آن موقعیت درست عمل میکند، چگونه میتوانیم از آن برای حل مشکل خودمان استفاده کنیم؟
برای مثال، ممکن است یک تیم بازاریابی بگوید صنعت آنها بسیار شبیه ماهیگیری است.
یک ماهیگیر باید بفهمد که چه نوع ماهی را میخواهد صید کند و چه طعمهای آنها را جذب میکند، دقیقاً مانند یک کمپین بازاریابی، مخاطبان هدفی دارد و میخواهند آنها را جذب کنند.
آنها به ایجاد ایدههایی در مورد نوع طعمه میپردازند و به این فکر میکنند که باید روی چه نوع طعمی تمرکز کنند یا اینکه چه استراتژیهایی منجر به جذب سریع مشتری برای آنها میشود.
اسکمپر، نشاندهنده هفت راه برای نگاهکردن به یک مشکل یا پروژه است که به شما امکان میدهد از دیدگاههای مختلف ایدههایی را ارائه دهید.
این تکنیک برای تعیین اینکه چگونه میتوانید یک محصول یا خدمت را بهبود ببخشید یا از آن به عنوان نقطه شروع برای توسعه یک پیشنهاد جدید استفاده کنید، بسیار مؤثر است.
بر اساس عناصر اسکمپر از خود سؤالاتی بپرسید و تعیین کنید که آیا پاسخهای شما راهحلهای قابل اجرا هستند یا خیر.
با نگاه کردن به محصول یا خدمات از این زوایای مختلف، ممکن است راهحلهایی بیابید که هیچ وقت فکرش را نمیکردید.
SCAMPER مخفف چیست؟
تکنیک طوفان بدن از افراد میخواهد تا موقعیتها را به نمایش بگذارند. ایدهپردازی به فرآیند تفکر طراحی کمک میکند، که بر نیازهای کاربر تمرکز میکند، و بهطور فیزیکی جایگزین کاربر بالقوه میشود، میتواند به شما کمک کند تا در مورد مشکل به روشی همدلانهتر فکر کنید. استفاده از حرکات فیزیکی همچنین می تواند به شرکت کنندگان تولید ایده کمک کند.
شما باید سناریویی را تنظیم کنید تا به تولید ایده کمک کند. از شرکتکنندگان بخواهید فرآیندهایی را که میخواهید بهبود ببخشید یا موقعیتهایی را که میخواهید حل کنید و در عین حال ایدههایی در مورد چگونگی دستیابی به آن اهداف را عملی نشان دهند. طوفان بدن شرکتکنندگان را قادر می سازد تا رویکردی عملی به مشکلات بالقوه انتزاعی داشته باشند.