قانون 80:20 با اولویتبندی کردن کارهایتان میتواند تمام هفت حوزه زندگی شمارا متحول کند!
آیا احساس میکنید که بیشازحد کار و تلاش میکنید، اما به نتایجی که دوست دارید در زندگی و کسبوکار خود ببینید، نمیرسید؟
قانون 80:20 که بهعنوان اصل پارتو یا قانون جوزف جوران نیز شناخته میشود، از اقتصاددان ویلفردو پارتو سرچشمه گرفت و بعدها توسط جوزف جوران، متخصص مدیریت نوشته شد.
20% کاری که انجام میدهید 80% از نتایج شمارا به شما میدهد.
80 درصد کاری که انجام میدهید، 20 درصد از نتایج را به شما میدهد.
قانون 80:20 مطابق با اصلی است که من اغلب در مورد آن صحبت میکنم و مینویسم:
اگر روزتان را با کارهای با اولویت بالا که به شما الهام میدهند پر نکنید، روزتان پر خواهد شد با کارهایی با اولویت پایین که این کار را نمیکنند.
هر چه روزتان را با اولویت بیشتری پرکنید، تأثیر و دستاوردهای عمیقتری خواهید داشت.
بنابراین، اگر روز خود را با اقدامات با اولویت بالا پرکنید (20٪ مشخصشده در قانون 80:20)، احتمالاً به بالاترین نتایج دست خواهید یافت.
اگر پراکنده شوید و اولویت را رعایت نکنید (80٪ مشخصشده در قانون 80:20)، احتمالاً تنها به 20٪ از نتایج دلخواه خواهید رسید.
اگر میخواهید با اولویت زندگی کنید و روی 20 درصد مهم تمرکز کنید، عاقلانه است که از خود بپرسید:
بالاترین اولویت کاری که امروز میتوانم انجام دهم که میتواند بهترین نتایج را به من بدهد چیست؟
اگر هرگز متوقف نشوید و فکر نکنید و سپس اولویتها را تعیین کنید، میتوانید زندگی خود را با انتظارات و تعهدات بیرونی غیرمنتظره از افراد دیگر پراکنده کنید.
همچنین ممکن است نتوانید بر موانع غلبه کنید و موفق شوید.
بیایید ببینیم که چگونه قانون 80:20 میتواند در برخی از هفت حوزه زندگی شما اعمال شود: معنوی، ذهنی، حرفهای، مالی، خانوادگی، اجتماعی و جسمی.
1. در حرفه یا کسبوکار شما
من برای اولین بار این اصل را چندین دهه پیش در سن 27 سالگی به کار بردم.
کتابی به نام تله زمان نوشته الک مکنزی خوانده بودم که واقعاً در من اثر گذاشت، زیرا متوجه شدم که زمان زیادی را صرف انجام کارهای با اولویت پایین در کلینیک خود میکنم.
وقتی کتاب را خواندم، بهوضوح میتوانستم ببینم که چگونه عدم تفویض اختیار مانع از آن میشود که تا آنجایی که میتوانم سازنده باشم.
در آن زمان تفویض اختیار برای من یک چالش بود. داستانی که در ذهنم گذشت این بود:
• تا زمانی که آن را به کسی واگذار کنم، میتوانم آن را تمام کنم.
• اگر آن را به آنها بدهم، ممکن است آنطور که من میخواهم این کار را انجام ندهند و بعد باید دوباره این کار را انجام دهم.
• من وقت ندارم کسی را آموزش دهم. انجام این کار توسط خودم سریعتر و راحتتر است.
• اگر این کار را بکنم، میدانم که همانطور که میخواهم انجام خواهد شد.
بهانههای زیادی داشتم که من را منصرف میکرد، زیرا سعی میکردم همهچیز را بدون واگذار کردن وظایف با اولویت پایینتر به افرادی که واجد شرایط بودند، انجام دهم.
کاری که من انجام دادم تا روند زندگی را در اولویت قرار دهم، با ایجاد نموداری با شش ستون مساوی شروع کردم:
شماره 1: در یک روز چه میکنید؟
من هر کاری را که در یک روز انجام میدادم چه در خانه و یا محل کار، از لحظه بلند شدن تا لحظهای که به رختخواب میرفتم، ضبط میکردم.
من این کار را به مدت سه ماه انجام دادم زیرا برخی از روزها با روزهای دیگر متفاوت بود.
من هر اقدام خاصی از پاسخ دادن به تلفن و نوشتن نامه گرفته تا معاینه یک بیمار یا تهیه موجودی را در نظر گرفتم.
شماره 2: هر ساعت چه درآمدی به همراه دارد؟
سپس نوشتم که هر عمل چقدر درآمد دارد.
من بهسرعت متوجه شدم که هر ساعت صرف مقدار متفاوتی از مولدهای درآمد میشود و 20 تا 30 درصد از کاری که من انجام میدهم، درآمد صفر ایجاد میکند.
بهعبارتدیگر، من بسیار مشغول انجام اقداماتی بودم که درآمدی به همراه نداشت و به بیماران خدمات کاملی نمیداد.
همچنین متوجه شدم که وقتی یک فعالیت با اولویت پایین انجام دادم، عموماً الهامبخش نبود. احساس گیر افتادن، ناامیدی و بیارزشی کردم.
شماره 3: آن فعالیت از 1 تا 10 چقدر مهم است؟
سپس به لیست نگاه کردم و هر عمل را بر اساس اینکه چقدر برای من مهم است یا چقدر الهامبخش است ارزیابی کردم.
10 مورد آنقدر الهامبخش هستند که نمیتوانستم صبر کنم تا بلند شوم و آن را انجام دهم، و 1 یا 0 چیزی است که من واقعاً دارم.
نمیخواستم انجام دهم یا کاری که احساس میکردم از روی وظیفه فقط انجام میدهم.
همانطور که روی این ستون کار میکردم، متوجه شدم که بسیاری از اقداماتی که بیشترین بازدهی را داشتند و بیشترین درآمد را به همراه داشتند، الهامبخشترین اقدامات بودند و من نمیتوانستم برای انجام آن صبر کنم.
شماره 4: برای من چقدر هزینه دارد که این کار را به کسی واگذار کنم و یک متخصص پیدا کنم تا آن را با همان کیفیت و کمیت انجام دهم؟
من همهچیز را در این لیست گنجاندم. نهفقط حقوق، بلکه استفاده از فضا، آموزش، بیمه، پارکینگ، تجهیزات، کامپیوتر، تلفن و تمام هزینههای مرتبط دیگری که فکرش را میکردم.
هدف من این بود که بفهمم برای انجام این کار با ارزش کم یا اولویت کم برای من، درحالیکه آن را با همان استاندارد یا بالاتر از آن انجام میدهم، چقدر هزینه دارد.
سپس به بزرگترین تفاوت بین محصولی که در ساعت تولید میشود و هزینهای که در هر ساعت به دست میآید نگاه کردم، درصورتیکه آن وظیفه را محول کنم تا بتوانم در حین کسب درآمد، کاری را که برایم مهمتر است انجام دهم.
شماره 5: برای هر یک از این اقدامات چقدر وقت میگذارم؟
این امر مستلزم این بود که زمان دقیقی را که برای هر کار در روز صرف میکردم، ثبت کنم.
شماره 6: کدام کارها را میتوان بهعنوان اولویتهای واقعی در نظر گرفت؟ (اولویتبندی شده از معنیدارترین و سازندهترین تا کمترین)
در فرآیند ایجاد این فهرست اولیه از اولویتها برای خودم، متوجه شدم که حدود پنج چیز مهم هستند، که تنها دو مورد از آنها بالاترین اولویتها یا "20% اقدامات" هستند که میتوانم هرروز انجام دهم.
بهعبارتدیگر، اگر من بهطور مرتب این دو مورد را اولویتبندی میکردم و به آن عمل میکردم، بیشترین درآمد را ایجاد میکردم و بیشترین انرژی را داشتم (توجه: وقتی کارهای با اولویت بالا را انجام میدهید که با بالاترین ارزشهای شما مطابقت دارد، انرژی شما افزایش مییابد).
همچنین متوجه شدم که اگر روی 20 درصد از 20 درصد از 20 درصد تمرکز کنم و آن را اجرا کنم، با بالاترین اولویت اقدام خواهم کرد که بیشترین درآمد را ایجاد میکند، به بیشترین افراد خدمت میکنم و بیشترین انرژی من را فراهم میکند.
بنابراین، من آن را انجام دادم.
من روند پر کردن روز خود را با وظایفی با بالاترین اولویت - 20٪ - شروع کردم که احتمالاً به 80٪ از نتایجی که برای دستیابی به آن الهام گرفته بودم، منجر میشود.
نتایج ملموس بود.
در مدت 18 ماه، از مطب با یک دستیار و من به پنج پزشک و دوازده کارمند با مطب 5000 مترمربع بهجای مطب کمتر از هزار مترمربع رسیدم.
درآمد خالص من ده برابر شد، که قابلتوجه بود.
همچنین متوجه شدم که با سپردن وظایف کم اولویت خود به دیگران، دیگر احساس نمیکنم در دام افتادهام.
در عوض، ابزارهایی را یاد گرفته بودم که بتوانم از شر کارهای کم اولویت و کمارزش خلاص شوم که انرژی من را تخلیه میکند.
هر بار که کارهایی با اولویت پایین انجام میدهید، مستهلک میشوید.
هر بار که وظایفی را با بالاترین اولویت انجام میدهید، چیزهایی که پرمعناترین، پربازدهترین، الهامبخشترین و درآمدزاترین هستند، به بیشترین افراد خدمت میکنند.
درنتیجه احتمالاً بیشترین نشاط را خواهید داشت.
همهچیز را میتوان با این قانون اولویتبندی کرد که 20 درصد از کاری که انجام میدهید میتواند 80 درصد از نتایج شمارا به دست آورد.
و 20 درصد آن 80 درصد دیگر به شما نتیجه میدهد.
شما میتوانید این کار را با وادار کردن خود به انجام کار با بالاترین اولویت محدود کنید، تا زمانی که به چیزی برسید که گری کلر آن را "یکچیز" مینامد که در آن استاد هستید.
در کسبوکار خودتان میتوانید ببینید:
• 20 درصد از مشتریان، که منجر به تقریباً 80 درصد درآمد شما میشود، بنابراین میتوانید بر ارائه بهترین خدمات به مشتریان و ایجاد روابط بلندمدت تمرکز کنید.
• 20 درصد محصولات شما، بیشترین فروش را دارند، بنابراین میتوانید استراتژیهای فروش و بازاریابی خود را هماهنگ کنید.
• 20 درصد از نیروی فروش شما، که بیشترین درآمد را فراهم میکند، بنابراین میتوانید به آنها پاداش دهید و آنها را در تیم خود نگهدارید.
• 20 درصد از پلتفرمهای تبلیغاتی شما بالاترین بازگشت سرمایه را ارائه میدهند، بنابراین شما وسوسه نمیشوید که رویکرد خود را گسترش دهید و در عوض میتوانید روی چیزی تمرکز کنید که دائماً نتیجه میدهد.
برای من که تحقیق میکنم، مینویسم، سفر میکنم و تدریس میکنم. بالاترین اولویت یا بالاترین ارزش من تدریس است، سپس تحقیق، نوشتن و سفر.
هر روز به هر یک از چهار ارزش یا اولویت بالاتر خود میرسم.
کارهایی که دوست دارم انجام دهم که 80٪ از نتایج را نیز به من میدهند.
من مطمئن هستم که انجام کاری که به شما الهام شده است بهصورت روزانه شمارا آزاد میکند.
2. در زندگی اجتماعی شما
وقتی صحبت از ارتباط به میان میآید، عاقلانه است که قانون 80:20 را در مورد افرادی که با آنها وقت میگذرانید، اعمال کنید.
سالها پیش، زمانی که همسرم آتنا هنوز زنده بود، میخواستیم به طبقه بالاتر، مکانی ساکتتر نقلمکان کنیم.
قبل از اینکه جستجوی خود را شروع کنیم، از خود پرسیدیم: بالاترین اولویت جایی که میتوانیم در نیویورک زندگی کنیم، کجاست، جایی که ساکت است و همچنین ما را با بالاترین مشخصات، بالاترین درآمد و بالاترین فاکتور اهرمی که میتوانیم قرار میدهد.
ما مکانی را که در آن زمان بهعنوان بهترین مکان در نظر میگرفتیم، مشخص کردیم، ازجمله این واقعیت که 20٪ از مردمی که در آنجا زندگی میکردند بیشترین تأثیر را در آن زمان داشتند.
بعدازاینکه نقلمکان کردیم و شروع به تعامل با افرادی با ارزش خالص بالاتر، نفوذ اجتماعی، موقعیت مشهور، نفوذ شرکت و غیره کردیم، متوجه شدیم که تجارت، نفوذ و ثروت ما امسال افزایشیافته است.
اگر روزتان را با افرادی که بالاترین اولویت را در زندگی شما دارند پر نکنید، میتوانید با افرادی با اولویت پایین پرکنید که حواس شمارا پرت میکنند.
بهعبارتدیگر، اولویت دادن به 20 درصد از روابط اجتماعی که 80 درصد نتایج را به شما میدهد، احتمالاً تأثیر زیادی بر زندگی شما خواهد داشت.
3. در زندگی فیزیکی شما
ازنظر فیزیکی، حدود 20 درصد چیزی که میخورید 80 درصد انرژی شمارا به شما میدهد.
من از برخی از چیزهایی که مردم میخورند شگفتزده شدهام.
افرادی که غذا نمیخورند که زندگی کنند، بلکه زندگی میکنند تا بخورند، شکر، چربیها و غذاهای فرآوری شده را بهجای اولویت دادن به سلامت و رفاه خود مصرف میکنند.
وقتی صحبت از فرآیند غذا خوردن به میان میآید، بسیار متمرکز هستم.
نوشیدن، خوردن و مصرف چیزهایی که مؤثرترین و اولویتدارترین اقداماتی هستند که میتوانم برای خودم پیدا کنم.
منطقی است که مانند گاندی فهرستی از غذای خود تهیه کنید و هر روز ارزیابی کنید که چه چیزی برای شما مفید است و چه چیزی برای شما مفید نیست.
بهاینترتیب میتوانید آن را به 20٪ کاهش دهید که 80٪ نتیجه به شما میدهد.
• چه غذاهایی را دوست دارید که بیشتر مغذی هستند و بیشترین نشاط را به شما میدهند؟ چگونه میتوانید 20 درصد آنها را در رژیم غذایی خود بگنجانید؟
• فعالیتهای بدنی که بیشترین نتیجه را به شما میدهند و به شما امکان میدهند تناسباندام خود را به حداکثر برسانید کدماند؟
قانون 80:20 یک اصل بسیار قدرتمند است، عاقلانه است که آن را برای سلامتی خود اعمال کنید: مکملهایی که مصرف میکنید، غذایی که میخورید، آب و نوشیدنیهایی که مینوشید و سبزیجاتی که دارید.
اگر غذای باکیفیت را وارد بدن خود نمیکنید، انتظار نتایج باکیفیت را نداشته باشید.
4. در زندگی ذهنی یا فکری شما
قبلاً پرسیدهاید که خوردن چه چیزی عاقلانه است، پس میخواهید ذهن خود را با چه چیزی تغذیه کنید؟
بالاترین اولویت اطلاعات و بزرگترین ایدههای است که در آزمون زمان گذراندهاند، ذهن خود را با چه اطلاعاتی پر میکنید؟
ترجیح میدهم ذهنم را با عاقلانهترین و جهانیترین اصول دانش تغذیه کنم که بتوانم پایههای زندگی را با آن بسازم تا اینکه آخرین سریالهای تلویزیونی را ببینم تا دیده شوم.
با اعمال قانون 80:20 در زندگی ذهنی و فکری من، اتفاقات شگفتانگیزی شروع شد.
• من خواب زیادی نیاز نداشتم، اما نشاط بیشتری داشتم.
• از خودم میپرسم بیشترین اولویت ادبیاتی که میخواهم در ذهنم بگذارم، چیست؟
• نمیتوانستم صبر کنم تا ذهنم را با چیزهایی تغذیه کنم که به من الهام میبخشد.
• هر چه خواندم، مدام به این فکر میکردم که چگونه به من کمک میکند تا هدف و مأموریتم را انجام دهم؟
• هر چه بیشتر از مطالبی که میخواندم الهام میگرفتم، ماندگاری من بیشتر میشد.
همچنین دریافتم که اگر روی چیزی تمرکز کنم که میخواهم ذهنم را با بهترین ذهنهایی که تابهحال زندگی کردهام تغذیه کنم، و اطرافم را با 20 درصد افرادی که بزرگترین تفاوت را در جهان ایجاد کردهاند احاطه کنم و با آن به ذهنم غذا بدهم، زندگی هرروز تغییر میکرد
من امروز خوشبختم زیرا قانون 80:20 را سالها پیش اعمال کردم و از آن زمان تاکنون هرروز آن را به کار میبرم.
درنتیجه:
• اگر روزتان را با کارهای اولویتداری که به شما الهام میدهند پر نکنید، روز شما پر خواهد شد با حواسپرتی با اولویت پایین که اینطور نباید باشد.
• بنابراین، عاقلانه است که هر روز را با وضوح و اطمینان در مورد بالاترین اولویتهای خود برای روز آینده شروع کنید.
• اگر اقدامات با اولویت پایین را واگذار نکنید، احتمالاً 80 درصد از روز را صرف خواهید کرد که 20 درصد نتیجه را به شما خواهد داد.
• در این صورت، بعید است که از شر چیزهایی که بر شما سنگینی میکند، و به شما الهام نمیدهند و درنهایت حواستان را پرت میکند خلاص شوید. این زمانی است که تعلل خواهید کرد، مردد و ناامید خواهید شد و کمتر مؤثر، کارآمد و عمیق خواهید شد.
• افرادی که با آنها ارتباط برقرار میکنید، روی شما تأثیر دارند و همچنین آنچه ذهن خود را با آنها تغذیه میکنید.
• منطقی است که روی 20 درصدی که اهمیت دارند تمرکز کنیم. از خود بپرسیم: "بالاترین اولویتی که امروز میتوانم انجام دهم که میتواند بهترین نتایج را به من بدهد چیست؟"
نوشتهای از دکتر جان دمارتینی