هدف درست چیزی است که از دسترس شما خارج باشد. دستیابی به هدف درست چیزی است که شما نمیدانید چگونه انجام دهید.
این مهم است زیرا وقتی به دنبال کارهایی میروید که باعث میشود بیشتر با خودتان و تواناییهایتان آشنا شوید، فرد بهتر، عاقلتر، شادتر و جالبتری میشوید.
همچنین شمارا در موقعیتی قرار میدهد که به افراد بیشتری کمک کنید.
بااینحال، هنگامیکه هدف خود را انتخاب کردید، ممکن است این سؤال را داشته باشید که آیا قادر به رسیدن به اهداف هستید و اگر چنین است،
برای دستیابی به هدف، چه گامهایی را باید بردارید.
من در مقاله امروز به این سؤالات پاسخ خواهم داد.
در یک فضای خلاقانه زندگی کنید
قبل از اینکه مراحل را با شما در میان بگذارم، میخواهم از چیزی مطلع باشید.
ایجاد اهداف و دستیابی به آنها، یک هنر است. اینیک روند خلاقانه است، و شما یک موجود خلاق هستید.
خلقت ازنظر من صرفاً یک دستکاری انرژی است. شما باعث میشوید یک نوع انرژی به نوع دیگری از انرژی تبدیل شود.
برای تعیین هدف و دستیابی به آن، باید مراحل تدریجی خاصی را طی کنید.
با هر مرحله، شما انرژی را به سمتی هدایت میکنید که ممکن است قبل از آمدن شما هرگز تغییر نکرده باشد.
اگر هر یک از این مراحل مترقی را از دست دهید، اتفاقی نمیافتد.
97٪ جمعیت انسانها در آنجا زندگی میکنند. در این منطقه "هیچ اتفاقی نمیافتد".
برای تعیین اهداف عالی ، باید دو چیز را بدانید: (1) کجا میخواهید بروید و (2) کجا هستید.
همراه با این اطلاعات، شما باید اصول خاصی را در شخصیت خود پیدا کنید.
صداقت یکی از این اصول است. صداقت به معنای درستکاری و حقیقت است.
شاید شکسپیر آن را به بهترین شکل در نمایشنامه هملت بیان کرده است.
پولونیوس میگوید: "و مهمتر از همهچیز این است که، خودتان درست باشید.
باید مانند شب روز باشید. شما نمیتوانید پسازآن نسبت به هیچکس دروغ بگویید. "
اگر با خود صادق باشید، نمیتوانید به شخص دیگری دروغ بگویید.
اگر حرف شما برای ادامه زندگی یکپارچگی است،
هرکجا که بروید مورداحترام قرار میگیرید، همهچیزهایی را که لازم دارید، دارید و خواب شما بدون دردسر است.
این نوع حقیقت برای مشخص کردن مکانی که اکنون در آن هستید، ضروری است.
زیرا اگر در مورد جایی که هستید کاملاً صادق نباشید، مهم نیست که کجا میروید.
زیرا نمیدانید که در چه جهتی حرکت کنید یا چه تغییراتی را باید ایجاد کنید.
یکی از خارقالعادهترین چیزهایی که در زندگیام آموختهام:
وقتی هدفی را انتخاب میکنم که بهطورجدی میخواهم (تعیین هدف صحیح)
و سپس متعهد میشوم که از دستورالعملهای ذکرشده در مرحله 2 پیروی کنم، اتفاق زیبایی رخ میدهد:
زمانی را برای خود تعیین میکنم که در دنیای مادی به نسخه فیزیکی آنچه تصوراتم برای اولین بار آن را شکل داده است، میرسم و از آن لذت خواهم برد.
آلبرت انیشتین: «وقتی خودم و روشهای فکری خود را بررسی کردم، به این نتیجه رسیدم که موهبت تخیل من بیشتر از استعداد من، در جذب دانش مؤثر بوده است.»
هر آنچه روزگاری توسط بشر خلقشده است بهصورت خیالی آغاز میشود.
بنابراین، باید وقت بگذارید تا تصویر هدف انتخابی خود را تجسم کنید و سپس آن تصویر را با کلمات بسیار دقیق ترسیم کنید تا کودک آن را درک کند.
هنگامیکه آن تصویر را تا آخرین جزئیات کامل کردید، باید به دو سؤال زیر پاسخ مثبت دهید، قبل از اینکه تخیل شما بهعنوان هدف واجد شرایط شود:
آیا میتوانم این تصویر را شکل و فرم دهم؟
آیا حاضر هستم هزینهای را که باید برای تبدیل این تصویر به فرم فیزیکی پرداخت شود، بپردازم؟
اگرچه همین حالا میتوانید برای گذراندن مراحل 1 و 2 وقت بگذارید،
اما اگر هیچ تعهد محکم و غیرقابلفسخ برای انجام همه برنامههایتان وجود نداشته باشد، بعد یک سال همهچیز تقریباً مثل الان خواهد بود.
انواع مختلفی از مطالب زیبا درباره ضرورت و قدرت تعهد نوشتهشده است.
هنوز هم، فکر نمیکنم کسی این حرف را بهتر از W. H. Murray در سفر هیمالیای اسکاتلند گفته باشد:
"تا زمانی که یک شخص متعهد نشود، تردید و فرصت عقبنشینی وجود دارد و همیشه انجام آن کار بینتیجه است.
در مورد همه اقدامات ابتکاری (و خلقت)، یک واقعیت اساسی وجود دارد، جهل مانع بروز ایدههای بیشمار و برنامههای شگفتانگیز میشود:
وقتی شخص هرلحظه خود را متعهد کند، سپس مشیت نیز حرکت میکند.
همهچیز برای کمک به او اتفاق میافتد و در غیر این صورت هرگز اتفاق نمیافتاد.
جریان کامل حوادث ناشی از تصمیمگیری و تعهد است و هرگونه اتفاق و جلسات پیشبینینشده و جلسات و کمکهای مادی را به نفع شخص ایجاد میکند که هیچکس نمیتوانست رویای آن را داشته باشد. "
از عادی به فوقالعاده
در طول تاریخ، زنان و مردان معمولی بسیاری آمدهاند تا به یکچیز قابلتوجه دست پیدا کنند.
آنها در ذهن خود چیزی جز یک رؤیا نداشتند و به یکچیز خارقالعاده دست یافتند.
شاید به نظر میرسد که این افراد دارای قدرتهای ویژهای هستند.
بااینحال، هنگامیکه ما بهطورجدی سوابق آنها را مطالعه میکنیم، متوجه میشویم که آنها همانند من و شما هستند.
آنچه آنها را متفاوت میساخت تصمیمات و تعهداتی بود که آنها گرفته بودند.
یکی از این افراد هدی لامار (Hedy Lamarr) است.
هدی لامار متولد وین از پدر و مادری است که از موفقیت قابل قبولی برخوردار بودند. او در ابتدا به بازیگری علاقه نشان داد.
هدی اولین فیلم مشهور خود را در 18 سالگی ساخت و در 19 سالگی با یک تاجر اسلحه نظامی (سومین مرد ثروتمند در اتریش) ازدواج کرد.
یک سال بعد، او نیمهشب با دوچرخه از خانه آنها فرار کرد. از کشور مهاجم رژیم نازی فرار کرد.
اگرچه این ازدواج یک ویرانه بود، اما آن دوران کوتاه باعث تغییر بازی در زندگی هدی شد.
وی ضمن همراهی همسرش در جلسات با دانشمندان و مهندسان برجسته، عشق و علاقه جدیدش به علم و فناوری را کشف کرد.
اندکی پس از ورود به لندن در سال 1937، وی جلسهای را با رئیس MGM ترتیب داد.
یک ماه بعد، مردم هالیوود از او بهعنوان "زیباترین زن جهان" نام بردند.
هنگامیکه او در حلقه افراد مشهور هالیوود قرار گرفت، معلوم شد که یکی از نزدیکترین دوستانش هوارد هیوز است.
وی تجهیزات لازم را برای کار در اختراعات در تریلر خود در مجموعه فراهم کرد.
درحالیکه هدی لامار بهراحتی میتوانست بازیگری کند، اما چند اختراع ساده انجام داد.
او ایستگاههای راهنمایی و رانندگی را بهبود بخشید و شکل سادهتری را برای هواپیماهای هیوز پیادهسازی کرد.
سپس، او فهمید که اژدرهای رادیو کنترلشده میتوانند بهراحتی مسدود شوند، بنابراین برای جلوگیری از ردیابی و گیر دادن به ایده "سیگنال پرش فرکانس" رسید.
بااینحال، هدی با دانشمند یا مخترعی تماس نگرفت تا به وی در انجام این طرح کمک کند. او جورج آنتیل آهنگساز و پیانیست را صدا زد.
هدی گفت: "به ذهنم خطور کرد که فرکانسهای رادیویی دقیقاً مانند ملودیها بهصورت امواج در فضا منتقل میشوند. به همین دلیل من به آهنگساز زنگ زدم. "
با الهام از کاغذ سوراخدار که پیانوهای پخشکننده را کنترل میکند،
این دو نفر مکانیزمی را ایجاد کردند که با سیگنالهای رادیویی هماهنگ میشود. که در سال 1942 ثبت اختراع شد.
در ابتدا، نیروی دریایی ایالاتمتحده آن را نادیده گرفت زیرا اختراعات خارج از ارتش را، قبول نمیکردند.
مهندسان این شرکت در اواسط دهه 1950 حق ثبت اختراع را کشف کردند
و درست قبل از بحران موشکی کوبا در سال 1962، این اختراع بهعنوان یک سیستم کنترل رادیویی اژدرهای متفقین به بهرهبرداری رسید.
بعدها، این اختراع دلیل ایجاد بلوتوث، GPS و Wi-Fi امروزی شد.
بهجایی بروید که قبلاً هرگز نرفتهاید
اهداف برای ثروتمند شدن، ایجاد یا گسترش کسبوکار و.... می باشند. دستیابی به هدف شخصی ضروری هستند.
آنها میتوانند شمارا از حالت عادی خارج کنند و به چیزهای خارقالعاده برسانند.
اکنون شما سه مرحله برای محقق کردن اهداف خود را میدانید، قصد انجام چهکاری رادارید؟
درنتیجه آنچه آموختهاید، چه تغییراتی ایجاد خواهید کرد؟
یکی از اساسیترین و درعینحال پویاترین قوانین زندگی "ایجاد یا متلاشی شدن" است.
هر قسمت زندگی دائماً در یکجهت یا جهت دیگری حرکت میکند. یا کیفیت زندگی خود را بهبود میبخشید یا آن را کاهش میدهید.
انتخاب باشماست. این تصمیمی است که فقط شما میتوانید بگیرید.
نوشته ای از باب پراکتور