ما تحت تأثیر فرهنگ ارتباطی جامعه هستیم.
همه ما بهعنوان موجوداتی اجتماعی در زیر ابر ضخیمی از ارتباطات زندگی میکنیم. همین مسئله باعث میشود درحالیکه در جامعه نقش ایفا میکنیم و بر محیط تأثیر میگذاریم، از آن تأثیر بپذیریم.
کنشها و رویاروییهایی که در ارتباطاتمان با آنها مواجه هستیم و تکتک موقعیتهایی که مشاهده میکنیم، چه بخواهیم چه نخواهیم، الگویی ارتباطی را بهمثابه شبکهای از رفتارها در ما شکل میدهد.
ما به دلیل درهمتنیدگی روزانه با این امر ناگزیر، به حالتی فزاینده این مدلها را که وجه غالب جامعه هستند، در خود تقویت و درونی میکنیم، آنگاه تعاملاتمان را بر اساس همین روالهای مرسوم میچینیم.
از این زاویه شاید بتوان گفت افراد محصول جامعه هستند و ناخودآگاه از فرهنگ غالب جامعه پیروی و بعضاً تقلید میکنند.
[caption id="attachment_28101" align="aligncenter" width="769"] ابر سیال ارتباطات، زندگی انسان را احاطه کرده است.[/caption]
کوچینگ در معرض شیوههای مخرب ارتباطی قرار دارد.
مردم تشنه ارتباط هدفمند هستند و مطلوب و دلخواهشان را در یکی از عمیقترین سطوح انسانیاش، در کوچینگ میبینند. یکی از دلایل استقبال روزافزون به این رشته حمایتی دقیقاً همین نکته است.
اما جلسات کوچینگ، بهعنوان یکی از شیوههای قدرتمند ارتباطی و حمایتی نیز در معرض این اثرات و تعاملات فراگیر قرار دارد.
یکی از زمینههای موفقیت جلسات مربیگری؛ توجه دقیق به شیوهها و عادتهای ارتباطی هست که به دلیل زندگی اجتماعی و در تعامل دوسویه با جامعه در ما نهادینه شده است.
این مسئله نه فقط در همجوشی ارتباطی بلکه در تداوم ارتباط کوچینگی نیز مؤثر و حیاتی است. زیرا تغییروتحول مورد انتظار مستلزم صرف زمان و انرژی است که خود مستلزم پایداری این رابطه است.
از سوی دیگر کیفیت این ارتباط نیز در تحقق نتایج نقش حیاتی دارد. منظور ویژگیهایی است که کوچ و کوچی را پایبند و متعهد میکند و انگیزه روانی و اشتیاق را فراهم میسازد.
کوهنوردها ضربالمثلی دارند که: «کوه شما را از صعود بازنمیدارد، بلکه سنگریزهای که در کفش شماست، چنین میکند.»
بنابراین اگر بتوانید ردپای الگوهای ارتباطی مخرب را که مانع تحقق رابطه کوچینگی میشوند، شناسایی کنید در نهایت یک ارتباط سودمندتر و مؤثرتری خواهید داشت.
نقطة کانونی این نوشتار بر این سنگریزههای آزاردهنده ارتباطی معطوف است که بدانها در ذیل میپردازیم:
در روابط متعارف، خواه مسئلهای سازمانی و یا فردی، خواه مخرب یا سازنده، افراد دقیقاً سراغ مشکل یا شکایتی میروند که طرح شده است. تله حل مسائل در سریعترین زمان. اما در کوچینگ؛ تمام تمرکز روی مشکل یا انتظاری که مراجع بیان میکند نباید باشد.
کوچینگ استخدام پدر یا مادر خردهگیر نیست. نگاه سیستمی در کوچینگ حاکم است. چرا که بعد از حل مشکلی خاص، سایر جنبههای زندگی هنوز بلاتکلیف و پیچیده در آن کلاف سردرگم زندگی هستند.
دراینرابطه شخص باید آگاهی پیدا کند که تصمیمگیری در یکی از حوزههای زندگی، به شکل اجتنابناپذیری، تمام حوزهها را تحتتأثیر قرار میدهد. هسته اصلی کوچینگ اکتشاف و آگاهی و انتخاب است.
کوچی باید این مسئله را درون رابطه درک کند و طبق مدل ذهنی متعارف قبلی خود صرفاً به دستاوردهای مقطعی یکجانبه بسنده ننماید. آیا خواسته کوچی منطبق با همان تحول و تغییری است که در رویای شیرینش ترسیم کرده است؟ آیا کوچی ارزشهای شخصیاش را میشناسد؟
آنها را در اهداف و کارهایش گنجانده است؟ آیا در این مسیر به ظرفیتهای خود میرسد؟ آیا استعدادها و علاقه خود را میشناسد؟ رفتارهای خود تخریب را چطور؟ پس تمرکز دقیق روی کل شخص و کل زندگی که سطوح زیادی را فرامیگیرد خواهد بود.
[caption id="attachment_28104" align="aligncenter" width="278"] مشارکت به نفع برنامه های کوچی ماهیت ایدهآل کوچینگ است.[/caption]
مشارکت به نفع برنامههای کوچی ماهیت ایدهآل کوچینگ است.
روش ارتباطی مرسوم اجتماع، روشی مقتدرانه توأم کنترل بیرونی است. چون آدمها میخواهند همدیگر را تحت کنترل و اجبار خود در بیاورند. استفاده از اهرمهای فشار مانند تهدید، تنبیه، کاهش دستمزد و مزایا و ... ابزارهای متداول این نوع ارتباطی هستند.
در این وضعیت، رابطه بهمثابه دو کفه نابرابر؛ بالادستی - پاییندستی فرض میشود. یعنی قوانین و جایگاههای از پیش تثبیت شده که نتیجه آن بیاعتمادی و عدم بیان حقیقت خواهد بود.
در چنین فضایی همکاری و همیاری بیمعنی خواهد بود. کوچ و کوچی هر دو بهویژه کوچی باید متوجه تفاوت ماهوی این رابطه منحصربهفرد بشوند تا آن اعتماد و شجاعت را بروز دهند.
چرا که فرض بر قدرت و صلاحیت و مبتکر بودن کوچی است و نه ضعف و ناتوانی وی. در این نگرش دیگر کوچی واهمه مچگیری و قضاوت را ندارد. در این صورت این پیام را به کوچیتان میفرستید که به اندازة خودش به موفقیت او پایبندید.
این مورد در خصوص نقشی است که کوچ دراینارتباط ایفا مینماید و نیاز است که کوچ از این مدل ذهنی ارتباطی اجتناب کند: «شکلدهی رابطه با محوریت خود.» یعنی رهایی از این ذهنیت که؛ قدرت رابطه را من تضمین میکنم. پس ایدهها، ارزشها و اهداف نیز با محوریت منِ کوچ تعیین میشوند.
باید ببینید این رابطة کوچینگی چه تأثیری روی طرف مقابل دارد. وقتی کوچ فقط به صدای افکار و تحلیل خودش گوش کند، احتمال دستپیداکردن به راهکارهایی که نتیجة همکاری و خلاقیت است از بین میرود.
در مقابل کوچی نیز با خاطری آزرده، نکاتی دیکته شده و بدون دستاورد از جلسه خارج خواهد شد.
حالآنکه در کتاب کو اکتیو کوچینگ – از کتابهای ارزشمند در حوزه مربیگری - میخوانیم: «کوچ باید رویه خود را از من قدرتمندم، به رابطة کوچینگِ قدرتمند تغییر دهد.» پس قدرت این رابطه، طبق مثلث قدرت کوچینگ بر روی کوچی متمرکز میشود تا زمینهساز اعتماد، اکتشاف و تحول وی بشود.
[caption id="attachment_28103" align="aligncenter" width="395"] مثلث قدرت کوچینگ[/caption]
طبق فرهنگ ارتباطی رایج جامعه، انسانها زمانی مورد پذیرش قرار میگیرند که بتوانند خود را مطابق استانداردهای فرد یا جمع مقابل اثبات کنند. مشترکاتی را فراهم کنند، باب آشنایی را بگشایند.
اینجا نیز ضوابط یکطرفه و از پیش تعریف شدهای وجود دارد روابطی را میآفریند که در آن تأکید بر عناصر توجیه و توضیح است. نفوذ این نگرش به دایره کوچینگ، مکانیسمهای دفاعی طرفین بهویژه کوچی را فعال خواهد کرد.
به این نحو که او را بهسوی ارزشهای القایی هدایت میکند، همرنگی خلاف خواستههایش را پیش میگیرد، خلاقیت و ابتکار او را سرکوب نموده، زمینه رفتارهای منطبق بر استانداردهایی را که از کوچ سراغ دارد در او تقویت خواهد کرد؛ لذا کل فرایند در مسیری تصنعی و ساختگی پیش خواهد رفت.
درحالیکه یکی از پایههای اساسی، این نکته ظریف است که کوچی فردی کامل، خلاق و مبتکر است، برای پذیرش او نیاز به هیچ پیششرطی نیست. در گفتوگوی کوچینگی فرض ما بر قدرت و صلاحیت است نه ضعف و ناتوانی.
کوچ در این فرایند بهمثابه آینهای تمامنما، از منظر بیرونی، وضعیت، پتانسیلها و مسیرهای پیش روی را نمایش میدهد تا مراجع بهترین انتخاب و تصمیم را بر اساس این آگاهی فراگیر و چشم انداز شفاف رقم بزند.
بارها تجربه کردهایم گفتن حقیقت آن هم حقایقی در مورد خودمان و کارهایی که انجام دادهایم و ندادهایم موجب بازخورد منفی از اطرافیانمان شده است. بهویژه زمانی که ناکامیها و شکستهایمان آشکار شده است.
در این حالت احساسات و رفتارهای آزاردهندهای را تجربه و تحمل کردهایم. انتقادها بهجای رویکرد اصلاحی و نقد عملکرد، شخصیت ما را تخریب کردهاند. مدلهای ارتباطی مخربی که ممکن است به سرافکندگی ختم بشود، توبیخ در پی داشته باشد.
بیاعتمادی به بار بیاورد. از صمیمت رابطهها کاسته شود. این عکسالعملهای منفی به ما این پالس ذهنی را صادر میکنند که خودِ واقعی خود بودن در ارتباطات روزانه، هزینه دارد و میتواند شخصیت و جایگاه ما را خدشه دارد کند.
از همین روی ما ترجیح میدهیم هیچگاه از شکستها و نقصهایمان سخن نگوییم. حالآنکه این تصویر ذهنی در کوچینگ شکسته میشود. در رابطه کوچینگ این اطمینان وجود دارد که؛ گفتن حقیقت غیر از یادگیری، کشف و بینشهای نوین هیچ عواقب دیگری به همراه ندارد.
محیط کوچینگ محیطی است عاری از سرزنش. رهاورد چنین بستر امنی، آزادی در بیان و تعامل همدلانه خواهد بود. جایی که کوچی میتواند مشکلات خود را بیرون بریزد. جایی است که در عمل و نه در کلام، حقیقتاً به شکست و ناکامی به چشم ابزاری برای یادگیری نگاه میشود.
جمعبندی:
خانم دبی فورد در کتاب نیمهتاریک وجود اشاره میکند: هر یک از ما باید آماده باشیم تا پیوسته به کشف و آشکارکردن تاریکیها، سایهها و جنبههای درونی شخصیتمان بپردازیم.
اولین، بهترین و مطمئنترین قدم برای شروع مسیر، بهدستآوردن شناخت درستی از خودتان است. ذهن ما سازنده نگرشها و شیوههای ارتباطی ماست. وقتی ذهن شما عاری از قضاوت و تعصب باشد نحوه برخورد و پردازش اطلاعات ما متفاوت خواهد بود.
از اولویتهای سرنوشتساز موفقیت یک کوچ؛ خودآگاهی وی است. اینکه ذهنیتهای خود را بشناسد. احساسات و هیجانات خود را مانیتورینگ کند. بداند کجا به تله قضاوت میافتد.
چه زمانی تمایل به سلطهجویی دارد. از چه چیزهایی خوشحال میشود و در چه شرایطی عصبانی.
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز در سخنگفتن بیاید؛ چون پیاز [1]
طراحی آگاهانه رابطه مشترک پیش رو، در تمامی مدلهای کوچینگی حائز اهمیت و از مسئولیتهای اجتنابناپذیر کوچ است. اعتماد، صداقت، احترام، آزادی، احساس امنیت، صراحت و همدردی از جمله ویژگیهایی هستند که کیفیت رابطه را رقم میزنند و لازم است جایگزین سایر پیشفرضهای مخرب دیگر شوند.
صابر بخشی
دانشپذیر تربیت دوره کوچ 6 ویدان
[1]. مولانا جلال الدین محد بلخی.