در دنیای امروز همه چیز بهسرعت در حال تغییر است. بسیاری از کسبوکارها از حالت سنتی خارج شده و روند کسب درآمد دستخوش تغییراتی بنیادین شده است.
امروزه در کشورهای پیشرفته ربات و هوش مصنوعی توانسته جای انسان را تا اندازه وسیعی پر کند و این تغییرات همچنان با سرعت زیاد در حال اتفاق افتادن است.
بااینوجود این سؤال پیش میآید که در چنین شرایطی چطور صنعت کوچینگ بهسرعت رو به رشد است و در حال حاضر دومین ترند روز دنیا است؟
زیرا انسان و مهارتهای انسانی و ارتباطی چیزی نیست که بتوان جای آن را با ربات و هوش مصنوعی پر کرد.
آنچه تا این اندازه سبب جذابیت کوچینگ شده این است که این علم جدید کاملاً بر پایه انسانیت، ارتباطات و حرمت نفس انسانی استوارشده که میتوان گفت هنوز هم مهمترین دغدغه مردم دنیا در تمامی جوامع بشری است.
در کوچینگ تقدس از آن انسان است. قدرت در دستان انسانهاست. در کوچینگ انسانها موردتوجه قرار میگیرند، شنیده میشنوند، دیده میشوند، مورد همدلی و تحسین و تشویق قرار میگیرند.
در روند کوچینگ ناامیدی جای خود را به امیدواری میدهد و انسانها میتوانند احساس لذت و رضایت درونی را بیشتر تجربه کنند و شادتر زندگی کنند.
و هنوز هم مسائلی مثل: حس رضایت درونی، سلامتی، حال خوب، رشد و توسعه، احساس ارزشمندی و روابط مبتنی بر صمیمیت و اعتماد برای انسانها به همان قوت گذشته حائز اهمیت هستند و مهم تلقی میشوند.
اما فارغ از اینکه کوچینگ چه چیزی هست و چه چیزی نیست بسیاری اینگونه فکر میکنند که کوچینگ را میتوان بهعنوان یک حرفه آموخت که اتفاقاً حرفه پردرآمدی هم هست.
البته که انتخاب کوچینگ بهعنوان یک حرفه مزیتهای غیرقابلانکاری دارد که بهراحتی نمیتوان از آن گذشت.
مزایایی مثل: آزادی عمل در انتخاب ساعات کاری و آزادی مکانی این کسبوکار که میتوان در منزل یا حتی در سفر نیز به آن پرداخت.
اینکه شغلیست در ارتباط با دیگران که سبب افزایش دایره روابط و دوستان ما میشود.
اینکه شغلیست که کمک میکند فردی تأثیرگذار باشیم زیرا معنای مؤثر بودن نیز در ارتباط با دیگران تعریف میشود و بسیاری مزایای دیگر.
درنهایت یک کوچ میتواند پنج نیاز اساسی بشر را که دکتر ویلیام گلسر در تئوری انتخاب به آن اشاره میکند، یعنی نیاز به آزادی، بقا، قدرت، احساس عشق و تعلقخاطر و احساس شادکامی را بهواسطه انتخاب این شغل در وجود خویش برآورده سازد.
اما کوچینگ فراتر از موضوع حرفه و کسبوکار است.
کوچینگ یک فرهنگ است. زیستن بهگونهای متفاوت که میتواند پاسخی باشد به نیاز جوامع امروزی به بهتر زیستن.
کوچینگ نگاهی است متفاوت، به انسان و روابط انسانی و ازاینرو هر جا که پای روابط و حرمت نفس انسانی و همینطور رشد و یادگیری در میان باشد کوچینگ میتواند غوغایی بر پا کند.
این فرهنگ به دنبال یادگیری است و یادگیری نقطه مقابل سرزنشگری است.
درکوچینگ ما دست از سرزنش خود و دیگران برمیداریم و یاد میگیریم باهم بهتر زندگی کنیم و درکنار هم رشد کنیم.
کوچینگ حرمت نفس بالا و روابط خوب انسانی را به ما هدیه میدهد.
صلاحیتهای کوچینگ تأکید میکند که هیچ تبعیضی در ارائه خدمات کوچینگ به انسانها نباید وجود داشته باشد، افراد در هر سن و موقعیت باید خدمات کوچینیگی را باکیفیت یکسان دریافت کنند.
کوچ باور دارد که مراجع مسئولیت انتخابهایش را به عهده دارد.
از منظر حرمت نفس انسانی درواقع کوچینگ فردیت انسانها را به رسمیت شناخته و میگوید: من، من هستم و تو، تو و مسئولیت کامل زندگی هر شخصی به عهده خودش است و اگر جایی ایستاده که دوست ندارد میتواند با ایجاد تغییر در نگرش، عادتها و انتخابها، شرایط را به نفع خود تغییر دهد و میتوان اینگونه مثال زد که اگر ما گرسنهایم باید از جا برخیزیم و چیزی برای خوردن پیدا کنیم و بدانیم هرگز اگر کسی در اطراف ما یک غذای عالی میل کند سبب نمیشود که ما هم احساس سیری کنیم.
همینطور وقتیکه کوچ به سبک یادگیری، نظام باورها و شخصیت فرد و تلاشهای او احترام میگذارد درواقع باز هم بحث به رسمیت شناختن فردیت کوچی مطرح است و اینکه راهکار من، راهکار من است و الزاماً نمیتواند برای مراجع مفید و مؤثر باشد زیرا من، من هستم و او، او.
در کوچینگ، قضاوت معنا ندارد زیرا همانطور که پیشتر اشاره شد، هر مراجع فردیت دارد با همه شرایطی که ویژه و خاص خودش است و جایی که قضاوت نیست، بهترین ارتباط انسانی بر پایه صمیمیت، اعتماد و همدلی که درواقع همان رابطه کوچینگی است، میتواند نمود پیدا کند.
از منظر روانشناسی مثبتگرا، کوچینگ تمرکز ما را به امید به زندگی معطوف میکند. در شکستها و تجربههای تلخ انسانها به دنبال روزنههای نور است.
اینکه آن تجربه چه دستاوردی برای فرد داشته و چگونه سبب رشد ما میشود و چه فرصتهایی در دل آن ماجرا نهفته است و اینگونه است که نگاه کوچینگی به زندگی میتواند ما را به ذات اصلی زندگی که امید و پویایی است پیوند دهد.
کوچینگ به دنبال کمی بهتر زیستن نیست، به بهترین شدن میاندیشد به ما کمک میکند که خودمان و هم نوعانمان را باور داشته باشیم، به تواناییهایمان اعتماد کنیم و به سمت بهترین خود شدن پیش برویم.
کوچینگ تنها روش ارتباطی است که در آن دو طرف کاملاً مشارکتی عمل میکنند و در پویایی رابطه نقش برابر دارند کوچینگ یک گفتگوی هدفمند است.
دو طرف توافق میکنند که حول چه موضوعی صحبت کنند و این هدفمندی درواقع مانع ایجاد بسیاری از سوءتفاهمهاست و سبب ایجاد اعتمادی عمیق بین کوچ و کوچی میشود.
دستاورد چنین گفتگویی آگاهیهای ارزشمند و البته تصمیم به اقداماتی عملی است.
درنهایت فردی که کوچینگ را در جعبهابزار مهارتهای خود دارد کارمند بهتریست، پدر و مادر بهتریست، معلم بهتریست و از هر نظر در زندگی شادتر، قدرتمندتر و موفقتر عمل میکند.
پس هر کوچ بهعنوان یک سفیر میتواند کوچینگ را معرفی کند، نه فقط بهعنوان یک شغل و منبع درآمد، بلکه بهعنوان راه نجاتی برای انسانها در ارتباطاتشان و در راه رشد و تعالی فردی.
نویسنده: سرکار خانم ندا خلیلی از دانش پذیران دوره اول بیزینس کوچینگ ویدان