تکنیک شناخت افکار محدودکننده با پرسشگری عمیق

تکنیک شناخت افکار محدودکننده با پرسشگری عمیق

افکار، نتیجه ورودی‌های ذهن ما اعم از شنیده‌ها، دیده‌ها و تجربیات ماست و به همین دلیل است که ما با افکارمان زندگی می‌کنیم.

در این مقاله می‌خواهیم بدانیم که آیا واقعاً ما با افکارمان زندگی می‌کنیم یا افکار محدودکننده ما را به هرجایی که بخواهند می‌برند؟

آیا می‌توانیم کنترلی روی آن داشته باشیم یا خیر؟ آیا می‌توانیم با این افکار، کسب‌وکار خوبی داشته باشیم یا خیر؟

می‌خواهیم بدانیم چه کسی می‌تواند ما را یاری برساند تا شناخت افکارمان برایمان انجام‌پذیر باشد؟

اگر شخصی با این مشخصات یافت شود به چه صورت می‌تواند به ما یاری برساند؟ آیا خودمان می‌توانیم افکار محدودکننده را بشناسیم؟

 

ضمیر ناخودآگاه و افکار

ضمیر ناخودآگاه را به کودکی بین 3 تا 5 سال تشبیه کرده‌اند، بسیار لجوج، ساده‌لوح و درعین‌حال قدرتمند، و این قدرت به‌قدری زیاد است که گاهی اوقات زندگی یک فرد را تا آخرین لحظهٔ عمر کنترل می‌کند.

نتیجهٔ اقداماتی که ضمیر ناخودآگاه انجام می‌دهد ما را به سمت روزمرگی پیش می‌برد که این روزمرگی تا زمانی که به سمت آگاهی نرویم بر ما مسلط خواهد ماند.

درصد بسیار زیادی از افکار ما را پدر و مادر از بدو تولد برای ما ایجاد کردند و این افکار مثل یک سنگ سخت در اعماق ضمیر ناخودآگاه ما نفوذ کرده به‌سادگی در دسترس نمی‌باشد.

برای مثال افکاری مثل:

• پول درآوردن سخت است

• همین پولی که هست کافی ست

• مردم پول ندارند

• فلانی که پول زیادی دارد زندگی‌اش بسیار بد است

با افکار ذکرشده و یا حتی افکار مشابه آن پیشرفتی در کسب‌وکار نمی‌توانیم داشته باشیم، برای مثال وقتی افکار دارید که مردم پول ندارند چطور می‌توانید خودتان را متقاعد کنید که تجارتی راه بیندازید؟

یا اینکه افکار داشته باشید همین پولی که دارید کافیست، چطور می‌توانید برای درآمد بیشتر تلاش کنید؟

به همین دلیل است که مسیر رشد کسب‌وکارها و یا حتی زندگی انسان‌ها با تقویت افکار امکان‌پذیر است و بدون آن همچنان روزمرگی ما را با خود همراه می‌کند.

  باورهای محدودکننده از کجا می‌آیند؟

افکار محدودکننده از کجا می‌آیند؟

پشت هر افکار محدودکننده یک ترس نهفته است، پس روش مهم اجرایی برای شناخت افکار محدودکننده، نوشتن لیست ترس‌هایمان است.

ترس‌هایی که سالیان سال با آن‌ها دست‌وپنجه نرم کردیم و از مواجهه با آن خودداری می‌کنیم.

ترس و استرس‌های ما از جایی شروع می‌شود که آگاهانه می‌خواهیم به جنگ با افکار محدودکننده موجود در ضمیر ناخودآگاه برویم و این یکی از سخت‌ترین نبردهای درونی انسان است.

جالب است که بدانید همین‌که نیت جنگ کردید ضمیر ناخودآگاه شما (همان کودک 3 تا 5 ساله) بازی‌هایی اجرا می‌کند که از این اقدامات دوری کنید و اصطلاحاً به آن بازی ذهن میگویند.

فرض می‌کنیم می‌خواهیم با این افکار که می‌گوید من بازاری نیستم و یا من بازاری نمی‌شوم یا بازار مال من نیست، بجنگیم.

برای این کار باید فروش انجام بدهیم؟ بله. اولین اقدام رفتن به بازار و خرید محصولات است که بعداً بازاریابی کنیم و فروش انجام بدهیم.

فرض کنیم خرید عمده را انجام دادیم، و چند نفر را هم پرزنت کردیم و جواب نه دریافت کردیم.

بازی ذهن شروع می‌شود و ما را ناتوان می‌خواند و یادآور می‌شود که این را من قبلاً گفته بودم که تو نمی‌توانی و برای اینکه حرف خود را به کرسی بنشاند ما را به سمت مأیوس شدن و برگشتن به روزمرگی سوق می‌دهد.

 

تکنیک عملی شناخت افکار با پرسشگری عمیق

یافتن افکار به‌سادگی امکان‌پذیر نیست، به همین منظور پیشنهاد می‌شود از کوچ افکار استفاده شود تا به ما کمک کند و افکار و ترس‌هایی که از آن‌ها این افکار پدید آمدند را بیابیم.

راه‌حل دیگر پرسشگری عمیق که یکی از مهم‌ترین تکنیک‌های کوچینگ است را می‌توانیم استفاده کنیم.

این تکنیک به‌قدری ساده و کاربردی است که باز هم ذهن مارا بازی می‌دهد که از انجام دادن آن چشم‌پوشی کنیم.

پرسشگری عمیق راجع به موضوع مشخص‌شده به‌قدری کاربردی است که اگر آن را یاد بگیریم کلیهٔ افکار محدودکنندهٔ خود را می‌توانیم پیدا کنیم. به دو سؤال زیر خوب دقت کنید.

1- چه افکاری یک شخص می‌تواند داشته باشد که (در اینجا باید موضوع افکار محدودکننده را عنوان کنید)

2- آیا می‌توانید ثابت کنید که این افکار حقیقت دارد؟

سؤال‌ها دقیقاً با همین چارچوب و به‌صورت متوالی باید پرسیده شود.

با سؤال اول‌شخص به دنبال بهانه‌ها و دلایل می‌گردد و با سؤال دوم می‌تواند مثال‌های نقضی برای خود به دست بیاورد که افکار را متزلزل می‌کند.

برای مثال اگر شخص افکاری داشته باشد مثل‌اینکه مردم پول ندارند، برای سؤال اول هر بهانه‌ای که فکر کند می‌آورد و خود را توجیه می‌کند اما با سؤال دوم اگر صداقت با خود داشته باشد با مثال نقض می‌تواند ثابت کند که افکار حقیقت ندارد.

سؤال 1 و 2 به‌صورت متوالی بین 10 الی 30 بار می‌تواند پرسیده شود.

نکته‌ای که در این تکنیک نهفته است این است که معمولاً بعد از تکرار چهارم و یا پنجم، دلایل اصلی ایجاد این افکار استخراج می‌گردد.

این تکنیک به‌قدری قدرتمند است که معمولاً با سردرد همراه خواهد شد.

 

نتیجه‌گیرینتیجه‌گیری

قانون زندگی قانون افکارست، افکار محدودکننده و توسعه‌دهنده در هر شخصی وجود دارد و این افکار در اعماق ضمیر ناخودآگاه رسوب کرده‌اند که یا با تکنیک پرسشگری عمیق و یا به‌واسطهٔ کوچ افکار می‌توانیم برای شناخت آن‌ها اقدام کنیم.

نویسنده: جناب آقای علی ابوالحسنی از دانش پذیران دوره اول تربیت کوچ حرفه‌ای کسب‌وکار ویدان

دیدگاه کاربران (0)