اگر واژه " کوچ " را به مردم یا حتی صاحبان کسبوکار و سازمانهای فارسیزبان نشان بدهیم، احتمالاً اکثریت افراد آن را با همان شکل و معنای مصطلح و رایج در زبان فارسی، یعنی " کوچ" به معنای مهاجرت تلفظ کرده و میفهمند.
حال یک کوچ یا مربی را در نظر بگیرید که برای معرفی خود، این واژه را در کارت ویزیت یا ارائه اولیه خود به مخاطب یا مشتری هدف به کار میگیرد، و میبیند حتی از جهت خوانش لغوی هم واژه کُچ (در این مقاله برای تمایز و خوانش بهتر، کُچ در معنای مربی را به این شکل مینویسیم) با واژه " کوچ " متداول در زبان فارسی (به معنای مهاجرت) اشتباه گرفته میشود، چه برسد به مفهوم و تعریف آن برای یک فردی که بهکلی با این متد و روش جدید حمایتی و همیاری بیگانه است.
از سویی دیگر بسیاری از فعالان عرصه کوچینگ معتقدند که ما برای فهم لغوی و مفهومی "کوچینگ"، در فرهنگ و زبان فارسی و واژهنامههای آن بهجایی نمیرسیم و چارهای غیر از تعریف و توضیح ریشه لغوی خارجی و تاریخچه آن نداریم.
اما در این مقاله میخواهیم به همین اشتباه لفظی و لغوی رایج و محتمل از زاویهای دیگر نگاه کنیم، که شاید برای خودمان و احتمالاً مخاطبین ناآشنا به کوچینگ جالب باشد؛ و چهبسا به پرزنت و ارائه بهتر و جذابتر ما از کوچینگ و مربیگری هم کمک بکند؛ افزون بر آنکه درک عمیقتری از کوچینگ و کُچ کردن را به همه فعالان و علاقهمندان این دانش و مهارت نوپا میدهد.
بگذارید اینگونه به این سوءبرداشت ظاهری لغوی نگاه کنیم که اتفاقاً یکی از بهترین برداشتها و برگردانهای واژگانی و مفهومی اتفاق افتاده است، یعنی از این به بعد اگر کسی کُچ (مربیگری در کوچینگ) را با کوچ (مهاجرت) اشتباه گرفت، باید این را به فال نیک بگیریم و حس کنیم کاملاً مطلب را درست گرفته است.
اگر با تعجب یا احیاناً تأسفدارید محتوای مقاله را تا اینجا نگاه میکنید، توصیه میکنم حتماً این مقاله را با دقت تا انتها مطالعه کنید.
کچُ در زبان انگلیسی
در تاریخچه ریشهٔ واژه " کُچ" در زبان انگلیسی به قرنها پیش، و روستایی به نام " کاکس" در مجارستان میرسیم که در حدفاصل دو شهر بوداپست و " وین" قرار داشت.
ساکنین این روستا کالسکههایی را اختراع کردند که بسیار راحتتر و سریعتر از چرخها و وسایل نقلیهٔ آن زمان بودند؛ و به همین جهت این کالسکهها را بنام همین روستا " کاکس" نام نهادند، که بعدها در زبان انگلیسی به " کُچ" تغییر یافت.
پس " کچ" وسیله نقلیهای بود که سفر و انتقال بین دو مکان را برای مسافرین تسهیل و تسریع میکرد. چند قرن بعد واژه " کُچ" به افرادی که دیگران را برای رسیدن به مقاصد تحصیلی و ورزشی، همراهی میکردند اطلاق شد.
و در اواخر قرن بیستم میلادی این واژه به معنای تخصصیتر مربیگری افراد و سازمانها در مسیر اهداف و مقاصد مختلف شخصی و حرفهای به کار رفت؛ و به این فرآیند و مسیر راهبری و ره یاری حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب " کوچینگ" گفته شد.
کوچ در زبان فارسی
حال به ایران پارسیزبان برمیگردیم و فرهنگ لغت دهخدا را باز میکنیم تا تعریف واژه " کوچ" را در آن بخوانیم؛ مواردی ازایندست را میخوانیم: کوچ کردن یعنی رحلت نمودن و نقلمکان کردن از منزلی به منزل دیگر.. منتقل شدن از جایی بهجای دیگر.. مهاجرت کردن، هجرت..
اگر نگاهی گذرا به سایر واژهنامههای فارسی مثل فرهنگ معین، فرهنگ عمید و غیره هم بیندازیم؛ واژه " کوچ" را در معانی مشابه همین سفر کردن، جابجایی از نقطهای به نقطه دیگر، عزیمت و نقلمکان کردن، مهاجرت کردن و.. خواهیم یافت.
همانطور که ملاحظه میکنیم واژه کوچ در زبان فارسی، به طرز عجیبی با واژه کُچ در زبان انگلیسی و حتی استعاره آن در مفهوم کوچینگ، همگرایی و همخوانی دارد.
بهطوریکه شاید بیراه نباشد اگر "کوچینگ "در انگلیسی را معادلی از "کوچیدن" در فارسی بدانیم، و شاید کُچ یا مربی را بتوانیم" هم کوچ" یا " کوچ یار" تلقی کنیم.
کما اینکه برخی " ره یاری " یا "راهبری" را ترجمه مناسبتری برای کوچینگ در فارسی دانستهاند.
البته بیشک حرف اصلی ما در این مقاله بحث واژگانی یا معادلسازی زبانی نیست و اتفاقاً بیشتر به دنبال مفهوم عمیق و اصیل " کوچینگ" در " کوچیدن " پارسی هستیم.
کوچ کردن و کوچینگ
اجازه بدهید حالا که بحث ریشهشناسی لغوی و مشابهت واژگانی در تاریخچه کوچینگ و فرهنگ و زبان فارسی به اینجا رسید، قدری بیشتر در مورد قرابت و مشابهت این دو مفهوم " کوچیدن " و " کوچینگ" تأملکنیم.
یکی از تعاریف متداول و کاربردی کوچینگ که از همان ریشه لغوی آن استعاره گرفته شده است، حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب است.
و کسی که فرد را در این حرکت و جابجایی بین این دو وضعیت موجود (مبدأ) و مطلوب (هدف و مقصد) همراهی میکند، کُچ نامیده میشود.
حال این انتقال و جابجایی گاه بین دونقطه و وضعیت در زندگی است (لایف کوچینگ)، گاه بین دونقطه در تارگت ها و اهداف شغلی و سازمانی است (بیزینس کوچینگ). گاهی این کوچینگ بهصورت فردی صورت میپذیرد، گاه بهصورت گروهی یا سازمانی.
به نظر میآید کوچینگ را در هر شکل و سطحی از آن تصور کنیم آخر نوعی سفر، جابجایی، حرکت و نقلمکان و هجرت از یک نقطه به نقطهای دیگر در کار یا زندگی _که مقصد و مطلوب ماست _ در آن مستتر است؛ و این مسئله دقیقاً و عمیقاً در واژه " کوچ " کردن ما پارسیزبانان نیز نهفته است.
کوچ کردن یا نکردن
اگر بحثهای واژگانی و فرهنگی و تاریخی را هم کنار بگذاریم و روی همین مفهوم " کوچ کردن" عمیقتر بشویم، شاید بتوانیم بسیاری از مدلها، صلاحیتها و مهارتهای کوچینگ را از دل آن استخراجکنیم.
بهمانند مفهوم فیزیکی و مکانی سفر و کوچ کردن، اگر یک فرد بخواهد از وضعیتی در زندگی یا کار خود، به وضعیت دیگری که مطلوب اوست برسد، چارهای بهغیراز " کوچ " یا مهاجرت ندارد.
باید مانند مفاهیم مطرح در کوچینگ و مدلهای آن، با تحلیل دقیق وضعیت موجود بهخوبی متوجه شویم که مبدأ و نقطهٔ آغاز این حرکت و کوچ کجاست.
سپس به مقصد و هدف نهایی که در این مسیر مطلوب ماست فکر کنیم و بهوضوح و روشنی آن را تصویر کنیم.
وقتی نقطه و منزل اول و آخر را تعیین کردیم، سفر و کوچ برای ما معنا پیدا میکند.
و بالطبع در گامهای بعدی باید به مسیر کوچ کردن و ابزار و منابع آن توجه کنیم، و چرایی و انگیزه محکم و دلگرمکنندهای برای این سفر بیابیم تا در میانه راه و رنج و سختیهای هجرت و کوچ کردن کم نیاوریم.
و درنهایت باید پای در جاده و مسیر کوچ گذاشت و تا مقصد مطلوب سفر را ادامه داد.
قطعاً اگر در این مسیر یک همسفر یا " کوچ یار " داشته باشیم بسیار مطمئنتر و راحتتر این سفر و مهاجرت سرنوشتساز را انجام میدهیم؛ وظیفهای که در سفر کوچینگ، کُچ ها یا مربیان (ره یاران) بر عهده میگیرند.
تا اینجا کسانی که با مدلهای کوچینگ و معروفترین و پایهایترین آنها که مدل Grow هست آشنا باشند، مطلب را بهخوبی متوجه شدهاند.
اما بیایید به سراغ "صلاحیت " های تعریفشده جهانی برای کوچینگ، در مدل " کوچ" بومی خودمان برویم؛ آیا اگر دو نفر بخواهند در مسیر مهمی در کار یا زندگی همسفر بشوند نباید بهوضوح و روشنی درباره این مسیر و مسائل آن باهم سخن بگویند و توافق کنند، و با رعایت اخلاق و امانتداری همسفر بشوند.
آیا نباید به قابلیت و توانمندی فردی که قصد کوچ کردن با او را داریم باور داشته باشیم و مسئولیتهای سفری که قصد آن را کرده، به او گوشزد کنیم (اصول بنیادین و صلاحیتهای پایهای کوچینگ).
آیا نباید فضایی امن و رابطهای مطمئن و صمیمی بین آنها شکل گرفته باشد، و پس از شفاف شدن مسیر، تعهدات و قول و قرار مستحکمی بین آنها باشد و با تمام توجه و تمرکزشان در این سفر پا بگذراند. (ایجاد رابطه مشترک)
از سویی من زمانی همراه و همسفر خوبی در این" کوچ "سرنوشتساز هستم که کاملاً گوش و حواسم به مسافر ویژهام باشد.
مدام با خودش نیازها و مسائلش را چک کنم، و آنچه در طول مسیر از او میبینم و میشنوم، اگر برای ادامه مسیر و رسیدن نهایی او به مقصد لازم است، را صادقانه به او انتقال بدهم و با روحیه و نگرشی مثبت، امید و آگاهی او به این مسیر را برانگیزانم (برقراری ارتباط مؤثر)
و درنهایت در تمامی طول این سفر و مهاجرت، با تمام وجودم در کنار او باشم و این " کوچ "کردن را تا حد امکان برای او تسهیل کنم. بهنوعی که در این سفر به پختگی و رشد لازم هم برسد. (کاشت رشد و یادگیری)
در "کوچ کردن" های مهم کار و زندگی واقعاً به چنین منش و روش سیار و مهاجری نیاز داریم؛ وقتیکه قرار است این کوچ و هجرت درونی در افراد یا سازمانها اتفاق بیفتد.
برای انجام هر چه بهتر این سیروسفر کوچینگی، هم کُچ و هم مراجع باید عزم سفر و " کوچ" کنند.
مربی یا کُچ باید از ناآگاهیها، ناپختگیها، قضاوتها، نصیحتهای نابجا و عجولانه، زیادهگوییها، حواسپرتیها و منفعتطلبیها، سخنچینی یا وسوسهها و شیطنتهای درونی خود هجرت کند، و به نقطهای در دانش و منش و روش خود کوچ کند که همسفری آگاه، باتجربه، مهربان، صبور، خویشتندار، رازدار، پرسشگر و کنجکاو، متمرکز و نکتهسنج، آگاهیبخش و رشد دهنده و آیینهای شفاف و صادق برای مراجع خود باشد.
و در مقابل مراجع هم باید از آشفتگی و سردرگمی، بینظمی وبی برنامگی، شکایت کردن و بیمسئولیتی، ناآگاهی، منفیبافی و خودکمبینی، کمکاری و درجا زدن، وابستگی و انفعال، و عادتها و رویههای ناکارآمد خود کوچ کند و به سرزمینی هجرت کند که خودآگاهی، بینش، مسئولیتپذیری، مثبت نگری، شفافیت، صداقت و تمامیت و اهداف و ارزشهای اصیل او در آن قرار دارد.
به عبارتی برای کوچ کردن از جایی بهجای دیگر (کوچ بیرونی)، باید جریان کوچ درونی مربی و مراجع به هم گره بخورد؛ و این بسیار شباهت به همان مفاهیم بازی درونی و بیرونی در مربیگری دارد که یکی از تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ کوچینگ، تیموتی گالوی، از آن سخن گفته است.
سخن در اینجا بسیار است، اما با این جمله این مقاله را به پایان میرسانیم که برای تحقق یک کوچینگ ناب، گریزی از " کوچ" کردن نداریم؛ کوچ از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب، و کوچ مربی و مراجع از عادات و رویههای نامطلوب و ناکارآمدشان به آداب و اصول همسفری و تعهد کامل به خلق یک سفر مشترک ارزشمند و ارزشآفرین است. مسئله نهایی این است: کوچ کردن یا نکردن...
نویسنده: جناب آقای علی آرانی از دانش پذیران دوره دوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان