به گفته راجر لوین، ما بیشتر از اینکه به کودک مسئلهای برای حل کردن بدهیم، پاسخی برای به خاطر سپردن پیش رویشان میگذاریم.
کوچینگ میتواند روشی قدرتمند برای کمک به فرزندانمان باشد که در عین درک افکار و احساسات و چگونگی تأثیر آنها بر انتخابهای رفتاری، خودآگاهتر شوند.
همچنین میتواند به آنها تمرین ارزشمندی در حل مسئله و تصمیمگیری مسئولانه بدهد.
مربی والدین مانند مربی ورزشی ابراز اطمینان میکند که کودک او در تلاشهای خود موفق خواهد شد.
اما برخلاف یک مربی ورزشی، مربیگری والدین بر روی تکنیک (چگونه فرزند ما مشکل را حل میکند) متمرکز نیست و به نتیجه بستگی ندارد.
این در مورد کمک به کودک است که از طریق راهحلهای خود برای یک مشکل فکر کند. بچههای ما مرتباً با مشکلاتی پیش ما میآیند.
و اغلب، در مشغلههای روزمره، ما با یک راهحل پاسخ میدهیم.
و اگرچه پاسخ عجولانه ما ممکن است به آنها کمک کند تا آشفتگی لحظهای را پاک کنند، اما آنها را وادار نمیکند که خودشان درباره مشکلاتشان، احساسشان و گزینه هایشان برای حرکت روبهجلو فکر کنند.
دو گفتگو در زیر وجود دارد که در آنها به یک موضوع پرداخته شده است.
اولی یک پاسخ احتمالی عجولانه است. دومی رویکرد مربیگری دارد.
گفتگوی شتابزده
آدام میگوید: «مامان، مورگان بد رفتار میکند.»
مادر میپرسد: «بله، این خیلی اتفاق میافتد. او چهکار میکند؟»
آدام پاسخ میدهد: «او مدام با چوب به من ضربه میزند.»
مامان جواب میده: «شما به او بگویید آن را قطع کند وگرنه باید بیایم با او صحبت کنم.»
و آدام میرود تا راهحل مادر را با احتمال نیاز به مداخله اجرا کند.
در ادامه نمونهای از والدینی است که از رویکرد مربیگری در همان مکالمه استفاده میکنند.
گفتگوی مربیگری
آدام میگوید: «مامان، مورگان بد رفتار میکند.»
مادر میپرسد: «او چهکار میکند؟»
آدام پاسخ میدهد: «او مدام با چوب به من ضربه میزند.»
مادر میگوید: «به نظر میرسد که شما اذیت شدهاید. آیا این درست است؟»
آدام: «آره، چهکار کنم که او را متوقف کند؟»
مادر: «فکر میکنی او برای چه تو را میزند؟»
آدام: «برای جلبتوجه من.»
مادر: «و شما چگونه پاسخ میدهید؟»
آدام: «من مدام به او میگویم که متوقف شود اما او این کار را نمیکند!»
مادر: «به نظر نمیرسد با گفتن، متوقف شود، چهکار متفاوتی میتوانی انجام دهی تا جلوی ضربه زدن او را بگیری؟»
آدام: «میتوانم به او کمتوجهی کنم، بروم و فقط زمانی برگردم که او قبول کند دست از زدن بردارد.»
مادر: «به نظر خوب است. برو انجامش بده.»
مقایسه دو گفتگو
در مثال شتابزده، مادر مسئولیت کامل مشکل را میپذیرد.
مادر نهتنها مشکل را برای آدام حل میکند، بلکه بیان میکند که احتمالاً زمانی که تلاشهای او نتیجه نمیدهد، باید مداخله کند.
و شما میتوانید شرطبندی کنید، آدام بلافاصله پیش مادر برمیگردد. مادر ناخواسته وابستگی آدام به خود را برای حل مشکلاتش ترویج کرده است.
و مطمئناً از آدام خواسته نشده است که بیشتر در مورد این وضعیت فکر کند.
بااینحال، در مکالمه مربیگری، مادر بررسی میکند تا کمی بیشتر در مورد مشکل، احساس آدام در مورد آن و نحوه واکنش او بداند.
مادر اشاره میکند که چه چیزی کار نمیکند و آشکارا از آدام میپرسد که چه چیزی میتواند کار کند.
آدام میتوانست با هر تعداد راهحل پاسخ دهد و مادر آماده بود تا از هر گزینهای که به نظر میرسید مطمئن باشد، حمایت کند.
مادر آدام را ترک میکند و به توانایی او برای مدیریت این وضعیت اطمینان دارد. و مطمئناً (ازآنجاکه این بر اساس یک داستان واقعی است) که آدام موفق خواهد شد.
درنتیجه آدام احساس شایستگی و استقلال میکند تا بتواند مسائل مربوط به روابط خود را مدیریت کند.
هدف از کوچینگ کمک به فرد برای یافتن راهحلهای خود برای مشکلش است. ذات مدل کوچینگ این باور و اعتماد است که یک فرد توانایی حل مسائل خود را دارد.
مربی از طریق پرسشها، گوش دادن فعال و تأملات متمرکز شرایط لازم را برای فرد ایجاد میکند تا در مورد احساسات و افکار خود و نحوه اطلاعرسانی آنها به رفتارهایش پی ببرد.
این امر خودآگاهی او را عمیقتر میکند.
بنابراین اغلب ما بهعنوان پدر و مادر در نقش گوینده یا کارگردان هستیم.
چالش اساسی استفاده از کوچینگ این است که ما باید قضاوت خود را در مورد مشکل در دست تعلیق کنیم تا بتوانیم نقش را بهطور مؤثر ایفا کنیم.
دلبستگی به یک نتیجه خاص قدرت ما را کاهش میدهد.
هنگامیکه فرزند ما ممکن است در مورد یک چالش دوستی نزد ما بیاید، این یک فرصت ایدهآل برای ارائه پشتیبانی مربیگری است.
به دلایل واضح، مشکلاتی که خطر ایمنی بالایی دارند، احتمالاً برای یک مکالمه مربیگری مناسب نیستند، زیرا شما یک نتیجه خاص را میخواهید.
حوزه کوچینگ چیزهای زیادی برای ارائه دارد تا بفهمیم چگونه میتوانیم ارتباطات بهتری داشته باشیم و به دیگران کمک کنیم مشکلاتشان را حل کنند و بهترین خود را نشان دهند.
از سؤالات باز و بدون دستور کار استفاده کنید
از این سؤالات برای تعریف بیشتر مشکل استفاده کنید تا فرزندتان بهتر بتواند آن را حل کند
خانم جنی راجرز در مورد "سؤالات جادویی" مینویسد که مناسب هر زمینه یا مشکلی است. این سؤالات در اصل عبارتند از:
«چی» (مشکل چیست؟)،
"پس چی؟" (عواقب آن چیست؟)
و "بعدش چیه؟" (چگونه به جلو حرکت خواهید کرد؟)
از سؤالاتی که بهسادگی با «بله» یا «خیر» پاسخ داده میشوند، اجتناب کنید، زیرا باعث تفکر نمیشوند. همچنین از سؤالات «پیشرو» اجتناب کنید - سؤالاتی که مشاوره میدهند.
برای مثال، «نباید…»، «بهتر نیست…» یا «چرا تلاش نمیکنی…»
یک احساس را نام ببرید و بپرسید که آیا مشاهده شما دقیق است یا خیر
علاوه بر یادگیری در مورد مشکل، کودک شما میتواند از احساس خود در مورد آن نیز استفاده کند.
با گوش دادن به احساس، بیان آن بهطور خاص و سپس پرسیدن اینکه آیا شما دقیق هستید یا خیر، به کودک خود کمک کنید تا احساسش را بهتر درک کند.
بهعنوانمثال، "به نظر میرسد که شما صدمه دیدهاید و خجالت زدهاید. درست است؟"
فرزند شما مطمئناً به شما خواهد گفت که اگر شما با ارزیابی احساسات خود به نقطه مطلوب نرسیدهاید.
و به آنها این فرصت داده میشود که در این فرآیند احساسات خود را بیشتر تعریف کنند.
جنی راجرز مینویسد: "بهعنوان مربی، نقش ما اغلب این است که به دیگران کمک کنیم تا احساساتی را که وجود دارند اما ناشناخته هستند، بیان کنند، یا به آنها کمک کنیم آنچه را که در درون خود نگه داشتهاند با صدای بلند بیان کنند."
چالشی برای شروع تفکر جدید
در اکثر مواقع، تعدادی راهحل ممکن وجود دارد. ما هرگز نمیخواهیم فرزندمان احساس کند در یک مشکل گرفتار شده است.
بنابراین ارائه تمرین در طوفان فکری به فرزندمان باعث میشود راهحلهای بسیاری او را برای بزرگترین چالشهای زندگی آماده کند.
اگر پاسخ کودک به موقعیت مؤثر نبود، از او بخواهید راهحل جدیدی ارائه دهد.
خلاصه کنید
بعدازاینکه در مورد مشکل و راهحل فرزندتان صحبت کردید، آن را بهطور مختصر و بدون آراستن یا اضافه کردن نظرات خود برای او خلاصه کنید.
"مشکل شما این بود که مورگان سعی میکرد با ضربه زدن به شما، توجه شمارا جلب کند.
درخواست شما برای توقف کارساز نبود. حالا شما میروی تا او بپذیرد که دیگر ضربه نزند.»
این به کودک شما کمک میکند تا تفکر خود را تقویت کند و دوباره تأیید کند که او و راهحل خودش را شنیدهاید.
قضاوت را حذف کنید
اگرچه ممکن است بهخوبی از تمایل مورگان به ضربه زدن آگاه باشید، قضاوت خود را در مورد افراد و مشکل، از مکالمه خود کنار بگذارید.
اگرچه ممکن است ناامیدی معتبری از جانب شما باشد، اما میتواند اثربخشی مربیگری شمارا برای دلالت یا به اشتراک گذاشتن قضاوت خراب کند.
استفاده از نظم و انضباط شخصی خود درحالیکه فرزندتان را در فرآیند فکری راهنمایی میکنید، نتیجه خواهد داد.
زیرا شما همچنین میبینید که او بهخوبی مشکل خود را حل میکند.
ابراز اطمینان واقعی
ما نمیدانیم که شخص دیگری در هر موقعیتی چه واکنشی نشان میدهد، بنابراین نمیتوانیم مطمئن باشیم که اوضاع چگونه پیش خواهد رفت.
بااینحال میتوانیم مطمئن باشیم که فرزندمان میتواند مشکلات را در روابط خود حل کند. این امر مسلم به آنها اطمینان میدهد که راهحلهای خود را امتحان کنند.
جنی راجرز از مقایسه مفید اثر دارونما در پزشکی استفاده میکند.
اگر فردی اعتماد کامل پزشک را به توانایی دارو برای بهبودی احساس کند، احتمال بهبودی او بسیار بیشتر است.
اگر بگوییم، «میتوانید آن را امتحان کنید و ببینید که آیا کار میکند یا نه»، مردد و نامطمئن به نظر میرسیم.
اما اگر خیلی ساده بگوییم، "خوب. انجامش بده!" بیان میکند که ما میدانیم که فرزندمان میتواند آن را حل کند.
نتیجهگیری
فرآیند مربیگری با کودک میتواند وسیلهای معتبر برای ارتقای مهارتهای اجتماعی و عاطفی باشد.
با دادن فرصتی به آنها برای رسیدگی به مشکلاتشان، میتوانند احساس کنترل بر زندگی و روابط خود کنند.
به آنها فرصت داده میشود تا از طریق احساسات و واکنشهای خود فکر کنند.
آن زمان برای تأمل میتواند فضا و فرصتی برای تفکر نتیجهای ایجاد کند که جزء ضروری تصمیمگیری مسئولانه است.
مربیگری والدین یکی از اجزای کلیدی والدین با اعتمادبهنفس است که فرزندانی با اعتمادبهنفس تربیت میکنند.
نویسنده: جناب آقای حمید احمدی از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان