صنعت کوچینگ در دنیای مدرن

صنعت کوچینگ در دنیای مدرن

اگرچه کوچینگ یا مربیگری، موضوع تازه‌ای نیست و به شکل امروزی آن حدود چهار تا پنج دهه قدمت دارد، اما این سطح از اقبال به صنعت کوچینگ که در حال حاضر در ایران و جهان شاهد آن هستیم،‌ چند سالی است شکل گرفته است.

اگر با علاقه‌مندان و فعالان حوزهٔ توسعه فردی صحبت کنید، بسیاری از آن‌ها یا خود را کوچ می‌دانند و یا اعلام می‌کنند که در حال استفاده از خدمات کوچینگ افراد دیگر هستند. کوچینگ چیست؟

 

کوچینگ

البته طی این چند دهه،‌ سازمان‌های متعددی شکل گرفته‌اند که هرکدام می‌کوشند چارچوبی برای فعالیت در صنعت کوچینگ تعریف کرده و کوچینگ را به یک حرفه (Profession) با استانداردهای حرفه‌ای (Professional Standards) تبدیل کنند. اگر به این حوزه علاقه‌مند باشید احتمالاً نام برخی از آن‌ها را شنیده‌اید:

AC یا Association for Coaching – انجمن کوچینگ EMCC یا European Mentoring & Coaching Council – شورای اروپایی منتورینگ و کوچینگ ICF یا International Coaching Federation – فدراسیون بین‌المللی کوچینگ IAPC&M یا International Authority for Professional Coaching & Mentoring – مرجع بین‌المللی کوچینگ و منتورینگ حرفه‌ای

این سازمان‌ها کوشیده‌اند با ارائهٔ برنامه‌های مختلف برای اعطای گواهینامه و مجوز، اصطلاحاً به نهادهای Accreditation تبدیل شوند و کمک کنند فضای حرفهٔ کوچینگ سروسامان پیدا کند.

به این معنا که هر کس قصد دارد به‌عنوان کوچ حرفه‌ای فعالیت کند به سراغ یکی از آن‌ها برود و پس از گذراندن دوره‌های مشخص، گواهینامه دریافت کند.

اما وجود رقابت در میان خود این سازمان‌ها، بی‌توجهی به نگاه بلندمدت و انگیزه‌های سودجویانه در میان برخی از اعضا و ذی‌نفعان آن‌ها و نیز فاصله داشتن آن‌ها از مجموعه‌های دانشگاهی و آکادمیک، باعث شده هنوز راهی نسبتاً طولانی پیش روی صنعت کوچینگ وجود داشته باشد.

دیان کوتو و کارول هافمن در سال ۲۰۰۹ در HBR نوشتند (+): «این صنعت به‌شدت نیازمند یک رهبر است که آن را تعریف کند. کاری که ماروین باور برای مشاوره مدیریت انجام داد.»

اشارهٔ آن‌ها به بنیان‌گذار شرکت مکنزی است که با تأسیس این شرکت و توسعهٔ آن، نقش مهمی در ساختار بخشیدن به صنعت مشاوره مدیریت ایفا کرد.

بررسی کتاب‌ها و مقالاتی که در سال‌های اخیر دربارهٔ تعریف کوچینگ و مشخص کردن قلمرو کوچینگ و ارائهٔ مدل‌های کوچینگ منتشر شده‌اند نشان می‌دهد که هنوز هم حرفی که کوتو و هافمن،‌ بیش از یک دهه قبل، مطرح کردند تا حد زیادی معنا دارد و کوچینگ تا رسیدن به یک چارچوب و ساختار مشخص، راهی طولانی در پیش دارد (+).

البته منظور از یک چارچوب مشخص این نیست که تعداد زیادی از رویکردها به نفع یک یا دو رویکرد کنار گذاشته شوند.

اتفاقاً باید کسانی با نگاه دربرگیرنده (Inclusive) بیایند و مدل‌ها و تعریف‌ها را کنار بگذارند و چتری روی مفهوم کوچینگ قرار دهند.

کاری که طی سال‌های اخیر کسانی مانند جاناتان پسمور، آلن کاکس و تاتیانا باخکیرُوا تلاش در مسیر آن را آغاز کرده‌اند.

 

کوچینگ خوب است یا بد؟

کوچینگ خوب است یا بد؟

اگر چنین سؤالی را از کوچ‌ها بپرسید، احتمالاً با پاسخ ساده و کوتاهی روبه‌رو خواهید شد: کوچینگ خوب است چون جواب می‌دهد.

کسانی که به‌عنوان کوچ فعالیت می‌کنند، معمولاً مجموعه‌ای از گزارش‌ها و مقاله‌ها را هم کنار دست خود دارند که نشان می‌دهد کسانی که از خدمات کوچینگ استفاده کرده‌اند، بسیار راضی هستند.

اگر در زندگی شخصی به سراغ کوچ‌ها رفته‌اند، کیفیت زندگی‌شان بهتر شده و اگر در محیط کسب‌وکار به سراغ کوچ‌ها رفته‌اند،‌ بازدهی سرمایه‌گذاری (ROI) آن‌ها ملموس بوده است:

در شرایطی که هنوز نهادهای رسمی در حوزهٔ کوچینگ هم نتوانسته‌اند جای پای خود را در محافظ آکادمیک محکم کنند، کوچ‌های خود خوانده هم بسیار زیاد شده‌اند.

این‌که فردی با مطالعه و تجربهٔ زیاد پا در مسیر کوچینگ بگذارد، به‌خودی‌خود اشتباه نیست.

چنان‌که برخی از بزرگ‌ترین کوچ‌های جهان هم این ویژگی را داشته‌اند (فردی مانند بیل کمپبل که اریک اشمیت در کتاب مربی تریلیون دلاری از او نام می‌برد، یا نویسندگان کتاب صراحت تمام‌عیار و کتاب رهبری از بالای خط نمونه‌هایی از این دست هستند).

اما این‌که افراد بسیاری با کمترین تجربه و دانش و مطالعه، عنوان کوچینگ را برای خود برگزیده‌اند، اعتبار این عنوان را خدشه‌دار کرده است.

در حال حاضر کوچ‌های فراوانی را می‌بینید که کوچک‌ترین کسب‌وکاری را اداره نکرده‌اند و حتی یک بار در جایگاه مدیر، لیست بیمهٔ کارکنان را امضا نکرده‌اند، اما اصطلاح کوچ مدیران را برای خود کوچک می‌بینند و تأکید می‌کنند که صرفاً به کوچینگ مدیران ارشد مشغولند و تلویحاً اشاره می‌کنند که کوچ کردن مدیران میانی هم در شأن آن‌ها نیست.

هم‌چنین کوچ‌هایی که بدون تخصص در حوزهٔ روانشناسی و روانکاوی، رسماً وارد مداخله‌های درمانی شده‌اند و متوجه نیستند که پا از قلمرو کوچینگ بیرون گذاشته‌اند و فعالیتی را انجام می‌دهند که نیاز به آموزش تخصصی و تجربه سوپرویژن دارد و خطا در آن می‌تواند به فرد کوچی لطمه بزند و هزینه آفرین باشد.

به نظر می‌رسد حرفی که مارتین سلیگمن (از بنیان‌گذاران روانشناسی مثبت‌گرا) در سال ۲۰۰۷ دربارهٔ کوچینگ زد، هنوز هم درست باشد: کسانی که خودشان را کوچ می‌نامند و از کوچینگ درآمد دارند، از نظر زمینهٔ آکادمیک بسیار متنوع هستند؛ از افرادی که هیچ نوع تحصیلات آکادمیک ندارند تا آنان که در رشته‌هایی مانند مشاوره،‌ آموزش،‌ خدمات اجتماعی، روانشناسی و فلسفه مدرک گرفته‌اند. بعضی از آن‌ها کلاس حضوری کوچینگ رفته‌اند، برخی دیگر دوره‌های آموزشی از راه دور دیده‌اند.

برخی هم هیچ دوره‌ای ندیده‌اند. برخی از مؤسساتی مثل ICF یا نهادهای مشابه گواهینامه گرفته‌اند، بسیاری هم‌چنین نکرده‌اند. برای این‌که بتوانی خودت را یک کوچ بنامی، قاعده و قانونی وجود ندارد.

البته سلیگمن با این توضیح، اهمیت یا نقش کوچینگ را رد نمی‌کند. بلکه در ادامه می‌گوید که رشته کوچینگ برای رشد و توسعه و تثبیت،‌ نیاز دارد به پشتوانه‌های علمی محکم‌تری مجهز شود. روندی که به نظر می‌رسد طی سال‌های بعد،‌ به‌تدریج شکل گرفته است.

به نظر می‌رسد به‌جای این‌که دنبال یک حکم کلی در مورد این‌که کوچ کیست و کوچینگ چیست باشیم و بخواهیم چشم‌بسته از فعالان این صنعت استقبال کرده یا همه را با یک چوب برانیم، بهتر است با مطالعه و افزایش آگاهی خود، بکوشیم قدرت سنجش و ارزیابی‌مان را در این حوزه افزایش دهیم و در مورد هر فرد یا هر رویکرد، به‌تناسب همان فرد و همان رویکرد نظر بدهیم و قضاوت کنیم.

علت رواج کوچینگ در سال‌های اخیر چیست؟

علت رواج کوچینگ در سال‌های اخیر چیست؟

چه شده است که طی یک یا دو دههٔ اخیر، اصطلاحات کوچ و کوچینگ و مربیگری تا این حد رواج یافته‌اند؟ چه روندهایی در رواج گستردهٔ این حرفه تأثیر داشته‌اند؟

در این زمینه نمی‌توان به شکلی قطعی نظر داد. غالب تحلیل‌هایی هم که دراین‌باره ارائه شده‌اند،‌ حاصل قضاوت و تحلیل شخص تحلیل‌گر بوده‌اند.

اما به نظر می‌رسد ترکیبی از عوامل زیر – که البته نمی‌توان وزن و اهمیت نسبی آن‌ها را به شکل دقیق مشخص کرد – در رونق صنعت کوچینگ در ایران و جهان مؤثر بوده‌اند.

رواج بحث توسعه فردی: به‌جرئت می‌توان گفت در هیچ مقطعی از تاریخ، مباحثی مانند توسعه فردی تا این حد پرطرفدار نبوده‌اند.

انسان‌های بسیاری به این باور رسیده‌اند که باید برای رشد و توسعه و یادگیری وقت بگذارند.

این پذیرفته شده است که مدارس و دانشگاه‌ها (در هر جای جهان) نتوانسته‌اند با تحولات سریع جهان همراه شوند.

ضمن این‌که تغییرات سریع جهان به‌گونه‌ای است که پس از گذشت مدت کوتاهی از فارغ‌التحصیلی، بخش قابل‌توجهی از آموخته‌ها کهنه شده‌اند.

کوچینگ در کنار مشاوره و منتورینگ و کلاس‌های آموزشی، یکی از ابزارهایی است که می‌تواند در خدمت توسعه فردی قرار بگیرد.

مشکلات موجود در جذب منابع انسانی: وقتی از توسعه کسب‌وکار یا چالش جانشینی صحبت می‌شود،‌ بیشتر مدیران این گلایه را دارند که «همکار خوب و قوی پیدا نمی‌شود.»

در بین دو گزینهٔ خریدن (استخدام از بیرون سازمان)‌ یا ساختن (توسعه و ارتقاء همکاران درون سازمان)، گزینهٔ ارتقاء همکاران بسیار پرطرفدار است.

اما چگونه باید برای رشد و پرورش و ارتقاء همکاران وقت گذاشت؟

مدیری که برای دستیابی به هدف‌های تعیین‌شدهٔ عملیاتی هم وقت کافی ندارد،‌ چگونه می‌تواند به رشد همکاران و زیردستانش کمک کند؟

به نظر می‌رسد برخی مدیران در این شرایط، به گزینهٔ «استخدام و به‌کارگیری کوچ‌ها» فکر می‌کنند. همین نگاه می‌تواند تقاضا برای خدمات کوچینگ را افزایش دهد.

مدیران جوان: توسعهٔ فناوری اطلاعات باعث شد که استارتاپ‌ها به‌تدریج سهم خود را در اقتصاد کشورها افزایش دهند. بسیاری از استارت‌آپ‌ها مدیران جوانی دارند که از تجربهٔ کافی در زندگی شخصی و محیط کار برخوردار نیستند.

آن‌ها اگرچه با تکنولوژی آشنا هستند و ایده‌های خوبی برای راه‌اندازی کسب‌وکار دارند،‌ اما غالباً به علت سن و تجربهٔ کم،‌ در مهارت‌های پایه درون فردی و بین فردی مانند مهارت ارتباطی، کار تیمی،‌ مدیریت تعارض، مدیریت استرس، مدیریت منابع و به‌طور خاص مدیریت زمان ضعیف هستند.

از طرفی منتورها – بنا به تعریف منتورینگ – از موضع بالاتر نگاه می‌کنند و می‌خواهند نگاه و تجربهٔ شخصی خود را به این مدیران جوان منتقل کنند.

می‌توان حدس زد که این رویکرد ممکن است با مقاومت نسل جوان‌تر روبه‌رو شود. این در حالی است که کوچ‌ها معتقدند که صرفاً یک تسهیلگر هستند.

همین باعث می‌شود که به‌عنوان همراه رشد و توسعه فردی،‌ برای نسل جوان مدیران، پذیرفتنی‌تر باشند و این مدیران از حضور چنین افرادی استقبال کنند.

می‌دانیم که در فضای استارت‌آپی و کسب‌وکارهای دیجیتالی،‌ بسیاری از مدیران ارشد در سطح جهان، مدام به این نکته که منتور دارند و از خدمات منتورها استفاده کرده‌اند، اشاره می‌کنند.

همین مسئله هم می‌تواند نسل جوان‌ترها را به تقلید از بزرگان ترغیب کند.

چشم‌وهم‌چشمی: اصطلاح حدود یک دهه قبل مطرح کرد، هنوز هم کاملاً مصداق دارد. وقتی در جمع مدیران می‌نشینید، زیاد پیش می‌آید که به کوچ داشتن اشاره می‌کنند.

استفاده از خدمات کوچینگ هم، برای برخی از این مدیران، شبیه یوگای صبحگاهی و تنیس هفتگی و ماساژ و اسپا به یک مد تبدیل شده است.

سلبریتی‌ها هم گروه دیگری هستند که گاه‌وبیگاه به کوچ‌هایشان اشاره می‌کنند.

شاید دیده باشید که برخی اینفلوئنسرها در شبکه‌های اجتماعی هم که اساساً کار عجیبی انجام نمی‌دهند و صرفاً به انتشار عمومی جنبه‌های خصوصی زندگی‌شان مشغولند، گهگاه به این نکته اشاره می‌کنند که «کوچم گفت این کار را بکنم یا آن کار را نکنم.» (بگذریم از این‌که کوچ قاعدتاً نباید وارد قلمرو بایدها و نبایدها شود).

به‌هرحال، همین رواج فراگیر ممکن است حتی کسانی را که واقعاً نیازی به کوچ ندارند، به استفاده از خدمات کوچینگ ترغیب کند.

 

مسیر کوتاه تبدیل شدن به کوچ

مسیر کوتاه برای تبدیل‌شدن به یک کوچ:

تبدیل‌شدن به یک کوچ حرفه‌ای، مانند هر کار دیگری دشوار و زمان‌بر است. اما رسیدن به جایگاه یک کوچ متوسط،‌ مسیر نسبتاً کوتاهی دارد.

کافی است هزینه و زمان شرکت در دوره‌های کوچینگ را با هزینه و زمان و دردسرهای تبدیل‌شدن به یک مشاور حرفه‌ای در روانشناسی مقایسه کنید.

در رشته‌هایی که هم‌خانوادهٔ کوچینگ محسوب می‌شوند،‌ معمولاً شما نمی‌توانید امسال وارد بازی شوید و سال بعد،‌ گواهینامه به دست، آمادهٔ حضور در بازار کار باشید.

درآمد جذاب کوچ‌ها:

برای صنعت کوچینگ،‌ تعرفهٔ مشخصی وجود ندارد. کوچ‌ها بسته به قدرت برند شخصی خود و توانایی متقاعدسازی،‌ می‌توانند تقریباً هر هزینه‌ای را به مشتریان خود اعلام کنند.

درحالی‌که در بسیاری از حوزه‌ها، ازجمله مشاوره و روانکاوی، عرف‌ها و تعرفه‌هایی وجود دارد که به‌سادگی نمی‌توان از آن فاصله گرفت.

البته این به آن معنا نیست که تاکنون در این حوزه کاری انجام نشده است.

اما به‌هرحال، این یک واقعیت است که بیشتر کسانی که هم‌اکنون در بازار کشور از کوچ و کوچینگ حرف می‌زنند،‌ ذی‌نفع این حوزه هستند.

مثلاً وقتی گواهینامه خود را از یک موسسه می‌گیرند و از همان هم به‌عنوان پشتوانه شغلی و محل امرارمعاش خود استفاده می‌کنند، نمی‌توان انتظار داشت بدون سوگیری دربارهٔ این نوع مؤسسات اظهارنظر کنند یا دربارهٔ اثربخشی کوچینگ،‌ نگاهی بی‌طرف داشته باشند.

و یا این‌که بتوانند با نگاهی آسیب‌شناسانه، فعالیت‌های خود را نقد و ارزیابی کنند.

انگیزهٔ دیگری هم از مطرح کردن بحث کوچینگ وجود دارد و آن، رویکرد کوچینگ در مدیریت است که در سال‌های اخیر به‌شدت رواج یافته است.

این روزها دیگر مدیران نمی‌توانند به وظایف مدیریت که به شکل سنتی مطرح می‌شد (برنامه‌ریزی، کنترل، هماهنگی، سازماندهی و مانند این‌ها) محدود شوند.

کسانی که با یک مدیر کار می‌کنند،‌ انتظار دارند مدیر در تعاملات خود، نقش یک کوچ را هم برای آن‌ها بر عهده بگیرد.

اگرچه چنین کاری را با توجه به محدودیت وقت مدیران نمی‌توان به شکل تمام و کمال انجام داد، اما اگر مدیران با مفهوم کوچینگ آشنا باشند،‌ می‌توانند نقش بسیار مؤثرتری در رشد همکاران خود ایفا کنند و طبیعتاً رضایت شغلی و اثربخشی سازمانی آن‌ها را افزایش دهند.

نویسنده: جناب آقای مجید زینلی از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفه‌ای کسب‌وکار ویدان

 
دیدگاه کاربران (0)