مقدمه: با توجه به اینکه یکی از مشکلات موجود در سازمانها عدم شایستهسالاری و عدم انتصاب پرسنل بر اساس توانمندیهایشان میباشد و این مشکل منجر به نارضایتی و ترک محیط کار توسط نیروهای توانمند و یا ایجاد اعتمادبهنفس کاذب برای پرسنلی که توانمندیهای لازم را ندارند و فقط با روابطی که داشتهاند مشغول به کار شدهاند میشود و ازآنجاکه کوچینگ بهعنوان یک تکنیک در توسعه مدیریت مطرح شده است لذا ما بر آن شدیم که مقالهای با عنوان تأثیر کوچینگ بر رهبران در اجرای شایستهسالاری در سازمانها را به قلم تحریر درآوریم.
کوچینگ چیزی فراتر از مشاوره و یا نصیحت کردن است. یک مجموعهٔ خاص از شایستگیها، مهارتها و رفتارها است و یک نوع خاص از نیت و شخصیت خوب را میطلبد.
شاید بهترین تعریف کوچینگ شکوفایی تواناییهای نهفته یک انسان دیگر است.
کوچینگ بهطور مثبت بر طرز فکر، قلب و رفتار فرد تأثیر میگذارد بهطوریکه این فرد دیگر همان شخص قبلی نخواهد بود.
کوچینگ به افراد دستور نمیدهد به این دلیل که دارای قدرت و عنوان هستند افراد را نصیحت نمیکند و افراد را درمان نمیکند.
کوچینگ یک گفتگوی آگاهانه و روبهجلو برای توانمند کردن افراد و ایجاد تغییر و تحول و رسیدن به یک زندگی رضایتبخش است.
شایسته: در فرهنگ لغت به معنای درخور، سزاوار، لایق و محترم است.
شایستگی: عبارت است از خصوصیات و رفتارهایی که منجر به اثربخشی فرد در محیط شغلی میشود (غفاریان،1371،72 ص).
فرهنگ آکسفورد (2003) شایستگی را بهعنوان قدرت، توانایی و ظرفیت انجام دادن یک وظیفه تعریف میکند.
موسسه نشنال پارک سرویس امپلویز (2004) شایستگی را مجموعهای از دانش، مهارت و تواناییها در یک شغل خاص میداند که به شخص اجازه میدهد که به موفقیت در انجام وظایف دست یابد.
بحث:
حوزه کوچینگ در منابع انسانی بسیار وسیع و گسترده میباشد ازجمله درزمینهٔ آموزش –ایجاد انگیزه-احترام- وفاداری به سازمان- در این مقاله ما قصد داریم به موضوع اجرای شایستهسالاری در سازمانها اشاره نماییم.
رهبر یک سازمان شخصی است که باید برای سازمان خود چشمانداز و اهدافی را مشخص و برای رسیدن به آن باید از افراد توانمند استفاده نماید و اجازه دهد نوع آوری و ابتکار عمل داشته باشند.
باید با اجرای شایستهسالاری و ایجاد انگیزه سازمان را به جلو حرکت دهد. و علم کوچینگ به رهبران این کمک را میکند که بتوانند چشمانداز روشنی داشته باشند و با اجرای شایستهسالاری باعث پیشرفت و تعالی سازمان خود شوند.
1-رهبران چشمانداز و هدف بلندمدت ندارد این رهبران فقط برای امروز برنامهریزی میکنند و بر اساس آن نیروی خود را انتخاب میکنند.
2- برخی رهبران این ذهنیت را دارند که خودشان باید حلال مشکلات باشند و راهحل بدهند و به نیرو با این دید توجه میکنند که فقط باید اجراکننده باشد و نیاز به تفکر ندارد به همین خاطر به توانمندیهای کارکنان خود توجهی نمیکنند و نیروهای بلهقربانگو که مطیع هستند و توانمندی ندارند در این سازمانها رشد سمتی پیدا میکنند و نیروهای توانمند دچار سرخوردگی میشوند.
3-در برخی سازمانها رهبر تنها کسی است که گزینش افراد برای استخدام را انجام میدهد و تصمیم نهایی برای استخدام یا رد فقط با اوست که ممکن است این گزینش تحت تأثیر روابط خانوادگی –احساسات-کمبودهای درونی خود و سلیقه شخصی وی انجام شود و نهایتاً فردی انتخاب میشود که همان مثال یک سیب گندیده در یک جعبه سیب خواهد شد و یا یک فرد توانمند رد صلاحیت میشود.
4-برخی رهبران سازمانها دنبال نیروی ارزان هستند یعنی نیرویی که خواهان حقوق بالا بر اساس توانمندیهایش نباشد که این نیرو بعد از ورود به سازمان تبدیل به فرد چاپلوسی خواهد شد که هم رشد سمتی و هم رشد درآمدی پیدا خواهد کرد.
5- برخی رهبران اصلاً دنبال بهبود مستمر نیستند چراکه بهبود نیازمند آموزش میباشد و این رهبران به آموزش اعتقادی ندارند.
6-برخی رهبران تغییر را دوست ندارند، ولی میخواهند پیشرفت کنند. تغییر نیاز به این دارد که از محل امن خود خارج شوند و برای نیروهای توانمند اهمیت خاصی قائل شوند.
7-برخی رهبران خواهان انجام تغییرات فقط با روش خودشان هستند (سیستم دیکتاتوری) که در این سیستم افراد بدون ایده رشد میکنند.
8-برخی رهبران دنبال تأیید طلبی هستند و اطراف این رهبران از اشخاص چاپلوس پر میشود و این افراد رشد میکنند.
9-برخی رهبران کارمندان خود را حتی در زمان مدیریت خود ندیدهاند و آنها را نمیشناسند بعد تصمیمات مهمی درباره آنها میگیرند (کتاب تغییر از من آغاز میشود مسعود لعلی)
10-از تواناییهای کارمندان خود اطلاعی ندارند و افراد لایق را در پستهای نامناسب قرار میدهند.
11- کارهای اصلی و مهم را به افراد ضعیفتر و کارهای پیشپاافتاده را به افراد قوی میدهند و عملاً جلوی خلاقیت کارکنان گرفته میشود.
در کوچینگ یک کوچ با سؤالاتی که از کوچی (رهبر) میپرسد کمک میکند که رهبر:
1- خودش را کاملتر بشناسد و متوجه شود در حال حاضر در چه شرایطی است و قرار است به کجا برسد آینده را پیش روی خود میبیند اهداف کوتاه و بلندمدت بهدرستی را تعیین میکند و مشخص میکند برای رسیدن به اهدافش به چه ابزارهایی نیازمند است که یکی از این ابزارها اجرای شایستهسالاری و استفاده کردن از افراد توانمند است.
2- در وهلهٔ اول خودش و توانمندیهایش را باور کند و بعد بتواند کارمندان خود را نیز باور کند.
3- به نیروهایش اعتماد داشته باشد و بپذیرد در برخی موارد آنها تصمیمات درستی میتوانند بگیرند.
4- بعد از تعیین اهداف و چشمانداز خود افرادی را انتخاب نماید که همراستا و هم سو با اهداف خود و سازمان باشد.
5- در تصمیمگیریها باید از افراد توانمند استفاده نماید و نظرات آنها را هم جویا شود.
6- میداند که برای رسیدن به اهداف خود نیازمند افراد توانمند در جایگاه درست است هرچه شایستهسالاری بهتر اجرا شود افراد انگیزهٔ بیشتری برای پیشرفت و ارتقا سطح خود با یادگیری و مهارتآموزی نه چاپلوسی پیدا میکنند.
7- برای پیشرفت باید تغییر کند.
8-رهبر یاد میگیرد که اجرای شایستهسالاری باعث میشود کارکنان نسبت به سازمان تعهد پیدا کنند و در امور مختلف سازمان برای بهتر شدن تلاش کنند.
9- به این مهم دست پیدا کند که باید به درون هر فرد نفوذ کند و هوشمندی بیهمتایی او را کشف کند و به عملکرد تبدیل کند کمیابترین و ارزشمندترین منابع هر سازمان انسانهای کارآمد هستند (تغییر از من آغاز میشود مسعود لعلی)
10-بداند باید از کارکنان خود تعریف و تمجید کند. آنها را از توانمندیهایشان مطلع کند و بدین گونه به آنها حس خوب و ارزشمند بودن بدهد.
11-در گزینش و استخدام کارکنان در حوزههای مختلف از افراد صاحب صلاحیت دران حوزه مشورت بگیرد.
12-کارمندان موفق و بااستعداد خود را به چالش بکشد همچنین زمینهٔ آموزش و رشد را برای آنها فراهم کند.
13-میداند که کارکنان موفق دوست دارند با افراد ارشد سازمان در ارتباط باشند و رهبر این رابطه خوب را برقرار میکند.
نتیجهگیری:
مهمترین عامل پیشرفت و رشد سازمانها و کارخانهها نیروهای انسانی آنها میباشند کسانی که بهعنوان رهبر گرداننده هستند باید به منابع انسانی بهعنوان سرمایه نگاه کنند باید بدانند اگر کارمندانشان را بر اساس توانمندیهایشان در جایگاه درستی قرار دهند و آنها را به ارزشهایشان آگاه کنند.
با آنها رابطه خوبی برقرار کنند شایستهسالاری را اجرا کردهاند و در چنین سازمانی افراد از روحیه بالایی برخوردار هستند.
به دنبال پیشرفت. ترقی و رسیدن به اهداف سازمان هستند به یکدیگر برای رشد کمک میکنند و درنتیجه سازمان هم پیشرفت میکند.
نویسنده: سرکار خانم نجمه نوروزی از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان