نقش کوچینگ در کشف رسالت فردی

نقش کوچینگ در کشف رسالت فردی

هرکدام از ما سازی منحصربه‌فرد را در ارکستر سمفونیک عظیم می‌نوازیم و یک رسالتی را به عنوان رسالت فردی دنبال می کنیم. این ارکستر توسط خِرد جهانی رهبری می‌شود.

اگر ما قطعه خود را بدون توجه به رهبر ارکستر، یا بدون هماهنگی با دیگران بنوازیم اغتشاش کامل به وجود می‌آید. اگر سعی کنیم از اطرافیان خط بگیریم یا با ذهن منطقی خودمان این ساز را بنوازیم دیگر در هماهنگی با ارکستر نیستیم.

نیروی عقلانی ما قادر نیست بهترین نت را در هرلحظه انتخاب کند. هرچند اگر ما به رهبر ارکستر نگاه کنیم و راهنمایی‌های او را دنبال کنیم، می‌توانیم از نواختن قطعه منحصربه‌فردمان لذت ببریم.

اگر:

• نگرانی و نارضایتی بخشی از زندگی روزانه شده است!؟ • احساس می‌کنید به این زندگی تعلق ندارید!؟ • درونتان شما را به سمتی می‌کشد که نمی‌دانید کجاست!؟ • دلتان می‌خواهد هدف خدا از آفرینش شخص شما را بدانید!؟ • دلتان می‌خواهد در پازل زندگی در جای درست خودتان باشید!؟

یادتان باشد، رسیدن به رسالت شخصی یک مقصد نیست که بتوانید در انتهای جاده آنجا پیاده شوید، رسالت فردی شما یک مسیر پر فراز و نشیب، اما پر لذت و نشاط‌بخش است که هر روز و هرسال باید پیموده شود.

اگر آدم‌ها دنبال هدیه الهی وجود خود بگردند آن را پیدا خواهند کرد، اما دنیا هرکدام از ما را تا حدودی هیپنوتیزم کرده است. دنیا می‌گوید که سمبل قدرت، داشتن چیزهای مشخصی است.

قدرت در داشتن مقام است. در داشتن مدل خاص اتومبیل، منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنید یا قدرت در پول است.

این چیزهایی است که باید در آنها دنبال قدرت بگردید اما قدرت حقیقی در درون وجود شماست. در درون وجود ماست. همیشه اینجا بوده است اما ما هرگز آن را پیدا نمی‌کنیم.

در زندگی همه ما دو روز مهم وجود دارد:

روزی که به دنیا می‌آییم و روزی که هدف زندگی خود را کشف می‌کنیم. اما درصورتی‌که ندانید هدف زندگی‌تان چیست، نمی‌فهمید برای چه چیزی به دنیا آمده‌اید و در این صورت ادامه مسیر می‌تواند سخت باشد.

کتاب افسانه شخصی (نازنین سخاوتی)

در ابتدا یک تعریف از کوچینگ ارائه بدیم

• در ابتدا یک تعریف از کوچینگ ارائه بدیم...

تعریف کوچینگ را می‌خواهم در دو حالت ارائه دهم، یکی تعریف فدراسیون جهانی کوچینگ (ICF) و دیگری یک تعریف شخصی و عامیانه‌تر

از نظر فداراسیون جهانی کوچینگ: “کوچینگ یک همکاری و مشارکت بین کوچ و مراجع است؛ که در طی آن، مراجع با استفاده از تفکر عمیق و خلاقیت خود، توانایی‌های شخصی و حرفه‌ای خود را افزایش می‌دهد”

اما به زبان ساده‌تر کوچینگ یک صحبت درونی با خود است، و یک کوچ نقش آینه را ایفا می‌کند، یک مراجع (یا کوچی) وقتی تصمیم می‌گیرد وارد یک جلسه کوچینگ شود درواقع می‌خواهد خود را بهتر بشناسد و برای تغییری که مدنظرش است با توجه به توانایی‌ها و استعدادهای خودش حرکتی انجام دهد و در این راه از یک کوچ کمک می‌گیرد تا بتواند روش تغییر را برای خودش شفاف کند.

با توجه به تعریف گفته شده یک کوچ درواقع در جلسه کوچینگ چه‌کاری انجام می‌دهد؟

کوچ ابزارهای متعددی برای انجام فرآیند کوچینگ دارد، ابزارهای کوچ بسیار ساده ولی عمیق هستند، یکی از ابزارهای مهم یک کوچ پرسش است، وقتی‌که پرسشی عمیق از مراجع پرسیده می‌شود مراجع برای یافتن جواب در لایه‌های زیرین ناخودآگاه و ذهن خود کنکاش می‌کند و بعد از جواب، کوچ مجدداً سؤال عمیق‌تری مطرح می‌کند و مراجع در دنیای ذهنی خود غرق شده و آرام‌آرام با ناخودآگاه خود جواب‌هایی را مطرح می‌کند که گاها برای خودش جدید هستند، در جلسه کوچینگ بارها به این موضوع برمی‌خوریم که مراجع سکوت می‌کند، به فکر فرو می‌رود و جوابی می‌دهد که با یک برون‌ریزی شدید همراه است، انگار سدی شکسته شده و سیلی از آگاهی به خودآگاه مراجع سرریز شده است.

یعنی درواقع کوچ هیچ مشاوره‌ای نمی‌دهد؟

ابداً، وظیفه یک کوچ با مشاور، منتور، معلم، مدرس و ... متفاوت است.

در جلسه کوچینگ ممکن است مراجع به این آگاهی برسد که برای رسیدن به راهکاری نیاز به مشاور یا منتور یا ... دارد، در آن زمان کوچ او را برای انجام آن مشاوره توسط فرد دیگر همراهی (تعریف اقدام و برنامه‌ریزی جهت انجام اقدام مدنظر) می‌کند.

کوچ چگونه این آگاهی را در ذهن مراجع ایجاد می‌کند؟

یکی از ابزارهای قدرتمند کوچ گوش شنوا است، وقتی ما به صحبت‌های یک نفر با تمام توجه گوش می‌دهیم از بار معنایی کلماتی که در ذهن او هستند آگاه می‌شویم، وقتی به لحن بیان و تأکید او روی برخی کلمات دقت می‌کنیم می‌فهمیم که چه ارزشی یا چه احساسی در طرف مقابل قوی‌تر است، در اینجا ابزار بازخورد به کار می‌آید، یعنی کوچ با همان شنیدن فعال هم قضاوت نمی‌کند و سریعاً آنچه برداشت کرده را در به‌طور خلاصه جلوی مراجع می‌گذارد و از مراجع می‌خواهد صحت آن را تأیید کند. شاید بهتر است با مثال توضیح دهم...

مثلاً مراجع می‌گوید: من در تمامی مراحل زندگی تنبلی می‌کنم، هیچ‌وقت کاری را به سرانجام نمی‌رسانم.

کوچ بازخورد می‌دهد: از تو شنیدم که هیچ‌وقت کارت را به سرانجام نمی‌رسانی، آیا واقعاً تابه‌حال کاری نبوده که به سرانجام رسانده باشی؟

مراجع فکری می‌کند و می‌گوید: البته همیشه که نه، الان که فکر می‌کنم گاهی کارهایم را به سرانجام می‌رسانم ولی تعداد آنها زیاد نیست.

اینجا یک ابزار قدرتمند دیگر به کار می‌آید، کوچ می‌گوید: بیا روی آن کارهایی که به سرانجام رساندی تمرکز کنیم، چه دلیلی داشت که آن را انجام دادی؟

مراجع ممکن است بگوید: مثلاً فلان کار را به سرانجام رساندم چون خودم دوست داشتم، یعنی با علاقه شدید انجامش دادم.

متوجه شدید کوچ دارد چه‌کار می‌کند؟

بله تا حد زیادی، یعنی تمرکز بر نقاط قوت؟

تمرکز بر نقاط قوتتمرکز بر نقاط قوت

احسنت، یک کوچ اعتقاد قلبی دارد که مراجع من قدرتمند است، و فقط خودش باید دیدگاهش را نسبت به خودش عوض کند، البته یک کوچ هیچ‌وقت تلاش نمی‌کند توانایی که مراجع ندارد را برای او شفاف کند بلکه روی نقاط قوت خود او تمرکز می‌کند.

در مثال ذکرشده وقتی مراجع درک می‌کند کاری را که شخصاً دوست دارد به سرانجام می‌رساند درواقع برای او یک آگاهی ایجاد شده، شاید موضوع اصلی مراجع عدم اتمام کارها نبوده، بلکه عدم توانایی در نه گفتن بوده و اینکه کارهایی را قبول می‌کند که به آن علاقه ندارد، شاید حتی توانایی انجام آن کارها را هم ندارد و اینجاست که مراجع موضوع خود را عوض می‌کند و می‌پرسد، من چطور باید نه گفتن را یاد بگیرم تا از این کارهای ناتمام رها شوم؟ و کوچ با لبخندی نشان از اینکه مراجع قدرتمندش راهش را پیدا کرده می‌پرسد: به نظرت چطور باید نه گفتن را یاد بگیری؟ و همین‌طور جلسه ادامه پیدا می‌کند.

خیلی جالب بود، پس هرکسی می‌تواند یک کوچ باشد و عملاً کار سختی نیست؟

کار سختی که نیست، اما سال‌ها مطالعه و تجربه نیاز دارد، اینکه چه ابزاری در کجا استفاده شود واقعاً مهم است.

در حال حاضر فدراسیون جهانی کوچینگ متد آموزشی آن را تعریف کرده، و جهت کوچ شدن باید در یکی از آموزشگاه‌های مورد تأیید ICF نزدیک 2 سال تحصیل کرد و در ادامه تجربه کسب کرد، در کوچینگ تجربه به‌شدت اهمیت دارد، چون یک سری سؤال خاص نداریم که به ترتیب بپرسیم و تیک بزنیم بریم سؤال بعدی!

باید بدانیم نقشه ذهنی مراجع چیست و با هر سؤال روی کدام قسمت نقشه تمرکز کرده‌ایم! حالا می خوام بگم که در واقع کوچ شدن بسیار کار سختی است.

اما سؤال مهمی که در حال حاضر مهم به نظر می‌رسد این است که چرا در فضای مجازی همه دارند کوچ می‌شوند؟

چرا اینقدر بازار این مقوله داغ شده و حتی ادعاهایی از طرف انسان‌های معلوم‌الحالی مطرح می‌شود که مشخص است توانایی یک کوچ واقعی بودن را ندارند.

 من سؤال شما را به دو بخش تقسیم می‌کنم

بخش اول اینکه چرا کوچینگ اینقدر سروصدا به پا کرده، این یک جواب مشخص دارد، چون کوچینگ راه رهایی است!

در دنیای امروز که ما درگیر حوادث و اتفاقات بیرونی هستیم و همچنین اخبار و شبکه‌های مجازی و ... افسار بشر را به دست گرفته‌اند، همه انسان‌ها از توجه به درون خود بازمانده‌اند، ضمیر ناخودآگاه یا کودک درون اکثر ما با ما قهر است!

ما خود را نمی‌شناسیم، حتی توانایی‌های خود را نمی‌دانیم، اصلاً نمی‌دانیم چرا به این دنیا آمده‌ایم، نمی‌دانیم که اگر راه خود را پیدا کنیم و درواقع رسالت فردی خود را کشف کنیم، توانایی‌ها و استعدادهای ما همسو با آن رسالت است.

و اینکه اگر در راه آن رسالت گام برداریم، سریع‌تر، راحت‌تر و با لذت بیشتری حرکت می‌کنیم، حالا در این گیر و دار کوچینگ رخ می‌نماید، من دقیقاً با صحنه‌های جالبی برخورد کرده‌ام، یک بار در یک جلسه یکی از مراجعین گفت: تابه‌حال هیچ‌کس فقط به من توجه نمی‌کرد، انگار شما طور دیگری صحبت می‌کنید، انگار با بقیه که فقط خودشان را مهم می‌دانند فرق دارید و انگار من برای شما مهم هستم!

دقت کردید؟ یک خلأ عمیق در جامعه ما هست که آن هم عدم توجه به خود درون است، و وقتی کوچینگ آینه‌ای جلوی روی مراجع می‌گذارد و او خود را بهتر و شفاف‌تر می‌بیند، حالش خودبه‌خود خوب می‌شود، و کوچینگ را به دیگران معرفی می‌کند، درواقع پاسخ به این خلأ است که کوچینگ را سر زبان‌ها انداخته است.

 اما بخش دوم سؤال شما که در مورد کوچ نماها بود و کسانی که ادعایی توخالی مطرح می‌کنند.

وقتی یک ابزار قدرتمند دست شما باشد، شما هم می‌توانید با آن کار صحیح و اصولی انجام دهید هم اینکه از آن ابزار برای کارهای ناصحیح استفاده کنید، اینکه کوچینگ را راهی برای مخ زنی مطرح کرده‌اند و برای رسیدن به مخاطب بیشتر از تصاویر و کلمات خاص استفاده می‌کنند درواقع کار درستی نیست.

اما وظیفه من و شما مقابله با چنین افرادی نیست، بلکه اگر ما آنچه درست می‌دانیم را ترویج دهیم و رسالت خود را به انجام برسانیم برایمان کافی ست. "مادر ترزا" می‌گفت من در راهپیمایی ضد جنگ شرکت نمی‌کنم، اگر همراهی صلح داشتید مرا خبر کنید!

درست منظورم را گفتم؟ منظورم این است که ما به‌جای تمرکز روی اینکه دیگری کار بدی را انجام می‌دهد باید روی کار خوب تمرکز کنیم، اینکه فضای مجازی بستر عرضه برای آدم‌هایی که صلاحیت ندارند شده دلیلش این است که صلاحیت‌دارها پشت پرده هستند و در این فضا فعالیتی ندارند، چرا؟

چون احساس نشان داده شدن ندارند، چون حس خودبزرگ‌بینی ندارند، چون هر چه علم بیشتری کسب می‌کنند بیشتر می‌فهمند که هیچ نمی‌دانند، و این باعث شده فضای مجازی بستر عرضه بادکنک‌های توخالی شود. به نظرم اگر همه رسالت خود را به‌درستی انجام دهند دنیا به جای بهتری تبدیل خواهد شد.

سخن پایانیسخن پایانی

ما انسان‌ها همه توانایی‌های ارزشمندی داریم، اینکه سال‌های زیادی از عمرمان را با تلاش بیش از اندازه و در کنار حال بد می‌گذرانیم نشانه این است که راه خود را پیدا نکرده‌ایم، یک کوچ وظیفه دارد تغییر موردنیاز مخاطب را درک کند و با فرآیند کوچینگ به وی کمک نماید تا از مسیر "تغییر" به‌سلامت عبور کند.

در یک مثال ملموس می‌توان این تغییر را به رانندگی برای رسیدن به هدفی تعبیر کرد، یک کوچ در این سفر با موضوع "تغییر" به‌عنوان کمک‌راننده کنار راننده می‌نشیند و تابلوهای کنار جاده را می‌خواند، مسیر راننده را با وی بررسی می‌کند، به چهره راننده دقت می‌کند مبادا خسته و خواب‌آلوده شود، اگر پرتگاه، دره، یا هر مسئله‌ای پیش رو باشد آن را شفاف‌سازی کرده و در مورد راه‌حل گذر از آن مسئله با راننده به گفتگو می‌نشیند، مسیر گذر از مسئله را با کمک‌راننده شفاف می‌کند و در طی مسیر مرتباً بر آن نظارت دارد و به راننده بازخورد می‌دهد.

نکته اینجاست که مسیر و هدف متعلق به راننده است، اما کوچ صرفاً همراهی فعالی در رسیدن به هدف دارد.

به‌عنوان سخن پایانی می‌خواهم پیشنهاد کنم از این ابزار قدرتمند برای شناخت بهتر خودمان و پیشرفت در زندگی و کسب‌وکارمان استفاده کنیم.

«باورهای شما تبدیل به افکارتان می‌شوند، افکارتان تبدیل به کلمات می‌شوند، کلماتتان تبدیل به اعمالتان می‌شوند، اعمالتان تبدیل به عادت‌هایتان می‌شوند، عادت‌هایتان تبدیل به ارزش‌هایتان می‌شوند و ارزش‌هایتان سرنوشتتان خواهند شد.»

((ماهاتما گاندی))

نویسنده: جناب آقای مصطفی صحتی از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفه‌ای کسب‌وکار ویدان

دیدگاه کاربران (0)