برای دستیابی به چیزهای بزرگ در زندگی، شما نیاز به افرادی دارید که چشمانداز شمارا باور داشته باشند.
هرچه چیزها بیشتر تغییر کنند، بیشتر ثابت میمانند: در سال 2021، درست مانند سالهای 2020 یا 1920، کسب وکار و رهبری چالش بزرگی است.
همچنان یکی از بزرگترین چالشهای آینده نیز خواهد بود.
بیایید با شناخت یکی از چالشبرانگیزترین نقشها در کسب وکار و رهبری شروع کنیم: فرزند پروری.
تا زمانی که دست فرزندان خود را نگیریم و بنیان خانواده را تقویت نکنیم، ملت متزلزل است.
والدین از همانجایی شروع میشوند که همهچیز شروع میشود.
پدر من فقط یک قانون ساده و کوچک داشت.
وی گفت: "پسر، اگر در مدرسه به مشکل برخوردی، وقتی به خانه برسی مشکلت دو برابر است."
آیا این روش آشنا به نظر میرسد؟ اگر در مدرسه با مشکل روبرو شوید دو برابر مشکل در خانهدارید.
بسیاری از والدین امیدوارند که شخص دیگری نقش رهبری را داشته باشد.
معلمان، مساجد، مدرسه یا جامعه. آنها میخواهند شخص دیگری وظیفه نمونه بودن را بر عهده بگیرد.
اما اینیک چالش برای والدین است که خودشان را بپذیرند و رهبر شوند.
رهبری چالش فراتر از متوسط بودن است.
گفته میشد که آبراهام لینکلن هنگام فوت مادرش در کنار تخت او بوده است و آخرین سخنان او با وی این بوده است: "کسی باش، آبه".
اگر این داستان واقعیت داشته باشد، حتماً او آن را قلباً پذیرفته است.
کسی باش، عاقل باش. قوی باش. مهربان باش. تمام صفات رهبری یک چالش منحصربهفرد است.
کسی بودن به معنای حضور در اینستاگرام نیست این در مورد به نمایش گذاشتن نیست.
اولین قدم بودن، شدن است. ما فراخوانده شدهایم تا در هر جنبه از زندگی، رشد کنیم.
رهبری چالشی برای قدم گذاشتن به سطح جدید و بعد جدیدی است که دارای فرصت و مسئولیت است.
چه کسی مسئولیت همراه با فرصت را در صورت ایجاد زندگی خارقالعاده نمیخواهد؟
شما بههیچوجه نمیخواهید.
روش کاملاً جدیدی برای کسب وکار و رهبری وجود دارد که رهبری با دعوت نامیده میشود.
نه رهبری با تهدید. نه رهبری با تشدید نه رهبری با ارعاب، که ضعف یا منیت آنها را در کار بهجای مهارتهایشان نشان میدهد.
کسب وکار و رهبری با دعوت یعنی کسی را به روش بهتری برای انجام کار دعوت کنید.
همچنین رهبری الهامبخش نامیده میشود. به شخصی الهام کنید که تغییرات لازم را برای بالا رفتن یا انجام کار انجام دهد.
همه رهبران باید قوانین اساسی رهبری را بیاموزند تا بتوانند از آنها بهعنوان تصویر استفاده کنند و همچنین از آنها برای بهرهوری استفاده کنند.
آنچه میکارید، درو میکنید. روش دیگر گفتن آن: برای درو کردن، باید بکارید.
همه باید یکی از این دو کار را بهخوبی انجام دهند: کاشت در بهار یا گدایی در پاییز.
برای به دست آوردن محصول، باید بذرها را بکارید، در تابستان از آنها مراقبت کنید و سپس آنها را با دقت جمعآوری کنید.
بقیه قانون کاشت و برداشت در اینجا است: اگر خوب بکارید، خوب درو میکنید.
اگر بد بکارید، بد برداشت میکنید. نمیتوانید بد بکارید و به چیزهای خوب امیدوار باشید.
نمیتوانید علفهای هرز بکارید و به گل امیدوار باشید. هر دو روش مثبت و منفی کار میکند.
در اینجا یک نکته دیگر در مورد قانون کاشت و برداشت وجود دارد: شما فقط آنچه میکارید درو نمیکنید.
خیلی بیشتر ازآنچه میکارید دروکنید. درک این مهم است.
این نیز مثبت و منفی کار میکند. "اگر باد بکارید، باد برداشت نخواهید کرد، بلکه گردباد را درو خواهید کرد."
اما اگر یک فنجان ذرت بکارید، چه مقدار ذرت برداشت میکنید؟ یک فنجان؟ نه یک جام برداشت خواهید کرد.
شما خیلی بیشتر ازآنچه میکارید به دست میآورید. این دلیل کاشت است، برای افزایش.
در اینجا کلید بعدی قانون کاشت و برداشت وجود دارد: گاهی اوقات بههیچوجه کار نمیکند.
کشاورز محصول را در بهار میکارد و در تمام تابستان از آن مراقبت میکند.
او مرد شریفی است، خانوادهاش را دوست دارد و شهروندی شریف است.
اما یک روز قبل از اینکه ماشینهای برداشت را به مزرعه بفرستد، طوفان یا تگرگ میآید و محصول او از دست میرود.
بنابراین این بار نتیجهای نگرفت. حالا کشاورز چهکاری باید انجام دهد؟
او باید تصمیم بگیرد که آیا این کار را دوباره انجام دهد یا خیر. "آیا باید بهار سال آینده فرصت دیگری پیدا کند؟"
ما به او توصیه میکنیم که این کار را انجام دهد، حتی اگر در آخرین برداشت همهچیز را از دست بدهد، زیرا اگر در بهار بکارید بیشتر اوقات برداشت خواهید داشت.
هیچ تضمینی وجود ندارد، اما شانس بسیار خوبی وجود دارد.
اگر مرتباً کاری را انجام دهید، نسبت نتایج به دست خواهید آورد. وقتی این را فهمیدید، دنیا مال شماست.
بیایید بگوییم شما تازه شروع به فروش میکنید و با 10 نفر صحبت میکنید و یک نفر به دست میآورید.
ما اکنون چیزی را داریم که آغاز رابطه مینامیم. با 10 نفر صحبت کنید،9 نفر جواب منفی میدهند و یکی میگوید: "بله، من محصول شمارا میخرم.
من به شما کمک خواهم کرد. "کسی میگوید،" خوب، از هر 10 نفر 1 نفر خوب نیست. "خوب، اما شما تازه شروع کردهاید.
این چیزی است که برای قانون میانگین اتفاق میافتد: بهمحض شروع، تمایل به ادامه کار وجود دارد.
عالی است اگر شما با 10 نفر دیگر صحبت کنید، یک مورد دیگر به دست خواهید آورد.
لازم نیست در اینجا کامل باشید. تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که قانون میانگینها را درک کنید.
حتی اگر فقط یک از 10، امتیاز کسب کنید، اکنون میتوانید شروع به رقابت کنید.
اگر مدتها در این کار بودهاید، میتوانید 9 از 10 امتیاز کسب کنید.
گرچه من تازه شروع کردم، به شما میگویم، اگر ما یک مسابقه داشته باشیم، شمارا شکست خواهم داد.
شما میگویید، "خوب، شما تازه شروع کردید. چطور تونستی منو شکست بدهی؟ "خیلی ساده است.
اگر ما یک مسابقه 30 روزه یا 60 روزه داشته باشیم، درحالیکه شما با 10 نفر صحبت میکنید و 9 نفر میگیرید، من با 100 نفر صحبت میکنم و من 10 نفر میگیرم. آیا این هوشمندانه نیست؟
در اینجا کاری است که اگر تازهوارد باشم انجام میدهم: آنچه را که در آن مهارت ندارم با تعداد میفهمم.
هنگامیکه مهارتهای من افزایش مییابد، برای به دست آوردن 10 نفر نیازی به انجام 100 کار نیستم.
وقتی قانون میانگین را درک کردید، احتمال اینکه این نسبتها برای شما مناسب باشد بسیار زیاد است.
قانون میانگینها بهعنوان یک رهبر در حرفه شغلی، در حرفه فروش، در هر نوع حرفهای به شما کمک میکند.
ایمان توانایی دیدن چیزهایی است که هنوز وجود ندارند. ایمان میتواند دشواری را به یک واقعیت مثبت تبدیل کند. قانون ایمان چند قسمت دارد:
آن را همانطور که هست مشاهده کنید. اول، ایمان توانایی دیدن آن همانگونه است که، هست.
ایمان از دیدن آن همانطور که هست بدش نمیآید، زیرا ایمان یک معجزهگر است. ایمان منفی را نادیده نمیگیرد.
ایمان از منفی استفاده میکند، زیرا اگر منفی نبود، دیگر نیازی به ایمان نخواهد بود.
شما به خودباوری احتیاج دارید زیرا همهچیز اشتباه است. اگر زشت است، پس زشت است. اگر جواب نداد، کار نمیکند.
اگر اینیک آشفتگی است، پس اینیک آشفتگی است. ایمان اعتراف نمیکند که این را بپذیرد.
ایمان با دیدن این موضوع بدش نمیآید. دیدن او همانطور که هست آغاز ایمان است.
دوم اینکه ایمان توانایی دیدن بهتر از آن است آیا شما فراتر از سردرگمی نمیبینید؟ آشفتگی برای امروز است.
نمیتوانی فردا را بررسی کنی؟ پاسخ این است: "بله، من میتوانم فردا را نگاه کنم."
مردم این توانایی شگفتآور را دارند که فردا را نگاه کنند، هفته آینده، سال دیگر را نگاه کنند.
بنابراین نهتنها قادر به دیدن آن همانطور که هست - آغاز ایمان - همچنین میتوانیم بهتر از آن را هم ببینیم.
رؤیاها را ببینید، برنامهریزی کنید، تجسم کنید، از تخیل خود استفاده کنید و آن را بهتر ازآنچه هست مشاهده کنید.
آن را بهتر ازآنچه هست بساز. اکنون، بخشی که ایمان را به واقعیت تبدیل میکند: آن را بهتر ازآنچه هست بسازید.
اکنون باید بر ایمان سرمایهگذاری کرد.
اگر ایمان خود را برای عمل سرمایهگذاری کنید، میتوانید هر موقعیتی را در پیش بگیرید و آن را بهتر ازآنچه هست است، بسازید.
آن را بدتر ازآنچه هست نبینید. این چیزی است که باید در ابتدای ایمان از آن مراقبت کنید: آن را بدتر ازآنچه هست نبینید.
آن را از تناسب خارج نکنید. اگر بد باشد، چقدر بد است.
نیازی نیست که آن را در 10 ضرب کنید. آن را همانطور که هست مشاهده کنید. این معامله است.
بیش ازآنچه میتوانید، آن را نبینید. در اینجا یک کلید منحصربهفرد دیگر برای ایمان وجود دارد: آن را بیش ازآنچه میتوانید مشاهده نکنید.
بین ایمان و حماقت مرز نازکی وجود دارد. بله، ممکن است خودتان را یک میلیونر ببینید، اما نه یکشبه.
با توجه به مدتزمان مشخصی که با قانون میانگین کار میکنید، هنوز میتوانید میلیونر شوید و ثروتمند باشید.
ممکن است از زمانی که برای اولین بار آن را میبینید، بدتر باشد.
به خاطر داشته باشید که ممکن است از اولین باری که مشاهده میکنید بدتر باشد.
بعضیاوقات فقط به سطح نگاه میکنید. بهتر است به زیر نگاه کنید.
بهتر است نگاه عمیقتری داشته باشید تا بتوانید واقعاً آنها را بد بدانید نه اینکه الان بیشازحد اشباع شوید بلکه مطمئن شوید که آن را به همان اندازه که واقعاً بد است میبینید.
در آینده ممکن است موارد دیگر وجود داشته باشد. یادتان باشد که به خود فرصتی بدهید تا ببینید.
در آینده ممکن است خیلی بیشتر ازآنچه در ابتدا میبینید باشد.
در یکشب مهآلود، اگر تنها چیزی که میبینید صد فوت است، پس از صد فوت اول، عبور کنید. اکنون میتوانید صد فوت دیگر را ببینید.
پس اولین قدمهای ایمان را بردارید. هرچه میبینید، تبدیلشدن به آن امکانپذیر است، شروع به ایمان به آن کنید، به آن ایمان داشته باشید.
با شروع کنترل، شما قادر خواهید بود بارها و بارها آن را مشاهده کنید و احتمالات در ذهن شما افزایش مییابد.
زندگی بر اساس شایستگی کار میکند. بنابراین، همانطور که مردم را هدایت میکنید، یاد بگیرید که با افرادی که لیاقت آن رادارند، کارکنید، نه با افرادی که به آن نیاز دارند.
برای تعیین اینکه چه کسی شایسته آن است، باید از قبل اهدافی را تعیین کنید.
وقتی شخصی را وارد کار خود میکنید، قوانین اساسی را تعیین میکنید. اطمینان حاصل کنید که همه دستورالعملها روشن هستند.
نتایج و دستاوردها را دنبال کنید، سپس میدانید چه کسی شایسته آن است.
اکنون قانون 80/20 را به خاطر بسپارید. کشیدن در جهت مخالف است.
حدس بزنید چه کسی کمک شمارا میخواهد: معمولاً افراد نادرست. معمولاً مردمی که به آن نیاز دارند، نه افرادی که لیاقت آن رادارند.
مکانهای زیادی برای خیرخواهی شما وجود دارد، اما در تجارت و کسبوکار خود، شما باید به افرادی که شایسته آن هستند، پاسخ دهید.
آموزش افراد و جابجایی آنها از نیاز به درآمد، باعث افزایش عزتنفس آنها میشود.
نمیتوانید باور کنید که آغاز اعتمادبهنفس جدید چقدر بلند است.
اگر فردی سالها و سالها آن را نداشته باشد و توسط فلسفه خود مورد ضرب و شتم قرارگرفته و توسط دیگران مورد ضرب و شتم قرارگرفته باشد.
اگر او را در مراحل اولیه یادگیری لیاقت خود، شروع کنید، پس این روند عزتنفس را شروع میکند.
و عزتنفس منجر به عمل میشود، عمل منجر به پیشرفت میشود و پیشرفت به ثروت منجر میشود.
بنابراین با افرادی که لیاقت آن را دارند کارکنید. و به مردم بیاموزید که چگونه لیاقت وقت خود را داشته باشند، چگونه شایسته کمک شما باشند.
انتظار نداشته باشید درخت گلابی سیب داشته باشد. منظورم این است که بگذارید مردم هر کاری که میتوانند انجام دهند.
و اجازه دهید آنها نظر خود را تغییر دهند. بگذارید رشد و نمو کنند.
این چیزی است که من پیدا کردم: شما نمیتوانید مردم را تغییر دهید، اما آنها میتوانند خودشان را تغییر دهند.
بهترین کاری که میتوانید انجام دهید الهام بخشیدن، آموزش دادن، دعا و امید است.
میتوانید تمام تلاش خود را برای انتقال پیام انجام دهید، اگر کسی آن را بپذیرد، میتواند تغییر کند.
اگر کسی قصد انجام کاری در این زمینه را دارد، برای شروع مراحل اولیه مثل یک کودک با او برخورد کنید، با کوچکترین پیشرفت قناعت کنید، چند جایزه بدهید، به پشت کرش بزنید و بگویید این کار برای تو مفید است، تو میتوانی.
نوشتهای از جیم ران