مقدمه
صدالبته که ما در هر کار و رشتهٔ تخصّصی، همزمان نیازمند دانش و عمل هستیم، ولی پُرواضح است که اساس و بنیان هر کار تخصّصی، دانشِ لازم است، تا بتوان ابتدائاً بنیان محکم و مقاومی را برقرار کرد، و بدون یک پایهریزی و یک فونداسیون محکم، هرچقدر هم که بنا بلند و محکم ساخته شود، نهایتاً فرو خواهد ریخت.
رشتهٔ کوچینگ، یک رشتهٔ دانشبنیان و نیازمند مطالعهٔ همیشگی و فراوان و مستمر است، البته شاید کتاب خواندن بهتنهایی نتواند ما را به سمتِ رشد هدایت کند، اما شانسِ ما را برای توسعه فردی افزایش میدهد.
مهمترین هدفِ کوچینگ، توسعه فردی است و در این نوشته میخواهیم 20 کتاب از کتابهایِ برترِ کوچینگ و توسعه فردی که خواندن آنها برای کوچها و یادگیرندهها ضروری است را به شما معرفی کنیم.
1. طرز فکر، روانشناسیِ نوینِ موفقیت 2. اثر مرکب 3. قدرتِ عادت 4. قانونِ پنج ثانیه 5. عادتِ مربیگری 6. مربیِ تریلیون دلاری 7. انعطافپذیری 8. انگیزش، منطقِ پنهانی که انگیزههای ما را شکل میدهد 9. ذهنتان را مدیریت کنید، سرنوشتِ خود را بسازید 10. راهنمای مربیگری 11. چگونه فردی بانفوذ باشیم؟ 12. مربیگری برای عملکرد بهتر 13. هفت مهارتِ مؤثرِ مربیگری 14. مربیگری به سبکِ بازیِ درونی 15. رهبران موفق بهترین سؤالها را میپرسند 16. راه و رسمِ مربیگری 17. با چرا شروع کنید! 18. معجزهٔ بزرگ فکر کردن 19. عاملِ ارزشها، راز موفقیت و جهش 20. کواکتیوکوچینگ
کتاب طرز فکر؛ روانشناسی نوین موفقیت- نوشته کارول دوک
کتاب طرز فکر: روانشناسی نوین موفقیت، پرفروشترین کتاب سایت آمازون در دسته روانشناسیِ کاربردی در نیمه اول سال 2016 بود. نویسنده در این کتاب، با معرفی مفهوم «طرز فکر» مبحثی نوین و ساده ولی بهشدت تأثیرگذار را مطرح میکند.
کارول دوک (Carol Dweck) در سه فصل ابتدایی کتاب، ضمن معرفی ایده طرز فکر و مباحث جانبی، بیان میکند برخی افراد به ذاتی بودن تواناییها و استعدادهایشان (طرز فکر ثابت) اعتقاد دارند و برخی دیگر به امکان پیشرفت یا پسرفت خود در زمینههای مختلف باور دارند (طرز فکر رشد) و برخی هم با توجه به موضوع موردبحث، عقیدهٔ متفاوتی دارند؛ مثلاً برخی افراد باور دارند استعداد نقاشی و هنر ندارند ولی میتوانند با تمرین و تلاش، مهارتهای ریاضیِ خوبی کسب نمایند.
یعنی تعداد زیادی از ما به ثابت بودن برخی از تواناییها و قابل رشد بودن تواناییهای دیگری اعتقاد داریم. نویسنده سعی دارد در کتاب طرز فکر: روانشناسیِ نوینِ موفقیت (Mindest: The New Psychology of Success) نشان دهد تفاوت رفتاری و عملکردی افراد مختلف در دو گروه، به چه صورت است.
برای این منظور او با عناوین «ورزش؛ طرز فکر یک قهرمان»، «کسبوکار؛ طرز فکر و رهبری»، «طرز فکر در روابط عاشقانه» و «معلمان، مربیان و والدین؛ طرز فکر برای تربیت» بحث را ادامه میدهد و بهصورت کاربردی و تخصصی در هر زمینه بحث میکند.
در انتهای کتاب، «تغییر طرز فکرها» مطرح و راهکارهای عملیِ زیادی پیشنهاد شده است. اگر به دنبال شناختِ بیشترِ خود هستید و مایلید بدانید طرز فکر شما چه تأثیری بر رفتار خود و عزیزانتان دارد، خواندن کتاب طرز فکر: روانشناسی نوین موفقیت، را به شما توصیه میکنیم. بهجرئت میتوان گفت این کتاب یکی از بهترین کتابهای حوزه توسعه فردی است.
کارول دوک در این کتاب ما را با مفاهیم نوینی آشنا میکند. در طول کتاب شاهد تعارض میان دو طرز فکر هستیم:
1. طرز فکر ثابت؛ که معتقد است ما محدود به استعدادهایمان هستیم و استعدادهایمان ثابت است همچنین کمتر کسی میتواند استعدادهای خود را توسعه بخشد.
2. طرز فکر رشد؛ که میگوید من میتوانم درزمینه های مختلف رشد کنم و اگر به نویسندگی علاقه دارم، اما توانایی آن را ندارم، محکوم به شکست نیستم و میتوانم آن را با تلاش و پشتکار بیاموزم!
روی جلد ادعای جالبی مطرحشده که میگوید با خواندن این کتاب میتوانیم استعدادهای خودمان را شکوفا کنیم. این کتاب میتواند به افرادی که تحت کوچینگ هستند کمک کند تا رشد بهینهتری داشته باشند.
اثر مرکب
نوشتهٔ دارن هاردی
کتاب اثر مرکب نوشتهٔ دارن هاردی یکی از کتابهای خوب در حوزهٔ موفقیت و کسبوکار است که بسیار پرفروش نیز بوده است. میتوانید خلاصهای از این کتاب ارزشمند را در ادامه مطالعه کنید.
در کتابخانه مدیران موفق جهان کتابهای مشترک زیادی را میتوان یافت و کتاب اثر مرکب یکی از همین کتابها است.
این اثر باآنکه در مورد موضوعی ساده حرف میزند اما باز هم بهصورت اعجابآوری تأثیرگذار و ارزشمند است. در این کتاب راجع به یک موضوع بسیار ساده صحبت میشود و آن موضوع، کمک گرفتن از اثرِ مرکب در زندگی است.
دارن هاردی یا «Darren Hardy» نویسنده کتاب اثر مرکب یکی از بهترین سخنرانان و نویسندگان حوزه موفقیت است که تاکنون با سخنرانیها و آثار خود کمک زیادی به رشد و پیشرفت بشریت کرده است.
آثار او یکی از بهترین و تأثیرگذارترین آثار انگیزشی بهحساب میآید.
در این مقاله ابتدا تصمیم داریم با دارن هاردی، نویسنده این کتاب آشنا شویم. سپس یک نگاه کلی به کتاب اثر مرکب و درسهایی که میتوان از آن آموخت خواهیم داشت.
با مطالعه این کتاب انگیزشی مطمئناً نگرش شما نسبت به موفقیت و زندگی تغییر خواهد کرد؛ زیرا دارن هاردی از شما نمیخواهد کار مهم و خاصی انجام دهید تا به موفقیت برسید. بلکه با حضور در منطقه امن خودتان هم میتوانید موفق شوید.
نگاهی به زندگی و فعالیتهای دارن هاردی، نویسنده کتاب اثر مرکب
دارن هاردی در سال 1971 در کالیفرنیای آمریکا به دنیا آمد. زمانی که 18 ساله بود اولین کسبوکار خود را راهاندازی کرد و به گفته خودش زمانی که 20 سال بیشتر نداشت، سرمایهاش نسبت به تمام همسنوسالهایش بیشتر بود.
در سال 2007 مجله بینظیر و پرطرفدار «Success» به معنای موفقیت را راهاندازی کرد و تاکنون کتابهای مختلفی در حوزه رشد و توسعه فردی و موفقیت نوشته است.
کتاب اثر مرکب یا «Compound Effect» تنها یکی از آثار شگفتانگیز اوست، که در سال 2010 نوشته شد.
این کتاب بهقدری جذاب و مؤثر بود که توانست به یکی از پرفروشترین کتابهای سال تبدیل شود و در بازار کتاب ایران کماکان یکی از پرفروشترین کتابها محسوب میشود.
اثر مرکب چیست؟
اثر مرکب میگوید: «انتخابهای کوچک و روزانهٔ ما میتوانند در کنار هم نتایج بزرگی را رقم بزنند.»
این مفهوم در اقتصاد هم وجود دارد سپردهٔ کمی را در نظر بگیرید که هر ماه سودی کم به آن اضافه میشود و ماه بعد سود به اصل پول و سود ماههای قبل تعلق میگیرید.
اگر این حساب را چند سال داشته باشیم از رشد پول خود حیرت خواهیم کرد. به این اتفاق سود مرکب میگویند. حال این مسئله را برای هر چیزی که میخواهید رشد کند، متصور شوید.
دارن هاردی همین مسئله را در حوزهٔ موفقیت مطرح میکند. او میگوید:
«برای انجام کارهای بزرگ، کافیست قدمهای کوچک اما مداوم برداریم، شاید در ابتدا پیشرفتی مشاهده نشود اما در طی زمان تغییرات بهصورت نمایی خود را به ما نشان خواهند داد.
این موضوع در مورد کاهش وزن، سرمایهگذاری، افزایش بهرهوری یا هر پیشرفت دیگری کاربرد دارد.»
یک تغییر (عادت) کوچک در طی زمان میتواند سرنوشت ما را عوض کند.
دارن هاردی در فصلهای این کتاب بحث را بیشتر باز میکند و نشان میدهد که چرا شروع کار سخت است و با گذر از این سختی چه نتیجهٔ شیرینی در انتظار ما است، او به زیبایی، اصول مهم را با مثالهایی ساده توضیح میدهد.
جذابیت این مثالها در این است که حتی سالها بعد از خواندن این کتاب با یادآوری همین مثالها مطالب کتاب روبروی چشم شما ظاهر میشوند.
کسی را ندیدهام که این کتاب را خوانده باشد و در زمان صحبت از آن از کلمهٔ فوقالعاده استفاده نکند.
یک رویهٔ روزانه که بر اساس عادتهای خوب بنا شده باشد، چیزی است که موفقترین افراد را از بقیه جدا میکند.
نگاهی کلی به کتاب اثر مرکب و درسهای آن
اگر بخواهیم کتاب اثر مرکب را در چند جمله توصیف کنیم باید بگوییم که این کتاب در پی آن است به مخاطب خود بگوید تغییرات بزرگ و شگفتانگیز یکشبه اتفاق نمیافتد. اگر میخواهیم به تغییرات بزرگ دست پیدا کنید
باید عاداتی را در خودتان ایجاد کنید
با پایبند بودن به این عادتها
تغییرات جزئی و کوچکی بهصورت روزمره در زندگی خودتان به وجود بیاورید.
پس از مدتی این نتایج کوچک و جزئی باعث میشود که شاهد یک تغییر بزرگ در زندگی خودتان باشید.
بهعنوانمثال کسی که 100 کیلوگرم وزن دارد نمیتواند ناگهان به 70 کیلوگرم برسد بلکه باید با نیم ساعت ورزش در روز و کم کردن از مقدار غذای مصرفیِ خودش به وزن ایدهآلِ خودش دست پیدا کند.
تصویر بالا بهخوبی نشان میدهد که اگر بتوانیم یک عادت درست در خود به وجود بیاوریم این عادت بهمرورزمان میتواند نتایج بسیار مثبتی روز زندگی و کسبوکار ما بهجای بگذارد. هاردی در بخشی از کتاب میگوید:
به کار بستن کتاب اثر مرکب در زندگی و کسبوکار
جیم ران میگوید:
«موفقیت یک علم است و قواعد و قوانین برای تمامی افراد کاربرد دارد.»
با این صحبت میتوان فهمید که قوانینِ موفقیت ثابت و تغییرناپذیر است. به بیان سادهتر موفقیت، یک "علم" است که باید آن را آموخت. کسی که میخواهد موفق شود نیازی نیست که خیلی باهوش و زرنگ باشد بلکه کافی است.
عادتهای خوبی در خود پرورش دهد و به عادتهای خود پایبند باشد.
امروزه بسیاری از دانشمندانِ موفقیت از مردم میخواهند که برای ثروتمند شدن کارهای عجیبوغریب انجام دهند.
ناگهان یک روز از خواب برخیزند و 16 ساعت کار کنند تا بتوانند طعم موفقیت را بچشند. دارن هاردی از شما میخواهد که خیلی آرام و آهسته به موفقیت برسید. قرار نیست خیلی اذیت شوید.
فرمول تفاوت چشمگیر با دیگران:
زمان گذاشتن + پایداری و پشتکار + انتخابهای کوچک هوشمندانه = تفاوت چشمگیر با دیگران
درواقع موفق شدن یک راز بیشتر ندارد و آن راز چیزی جز کار سخت، نظم و انضباط و پایداری و عادتهای خوب نیست.
نحوه استفاده از یک دفترچه برای رسیدن به موفقیت
یک دفترچه بردارید و هر کاری که در طول روز انجام میدهید را در آن یادداشت کنید. دقت داشته باشید که باید همه کارهای خودتان را بنویسید. سپس ببینید که
کدام کارها باعث میشود که از هدفتان دور و کدام کارها باعث میشود به هدفتان نزدیک شوید.
کمکم با خودتان تمرین کنید تا بتوانید کارهایی که شما از هدف دور میکند کنار بگذارید و زندگی خودتان را پر از کارهایی کنید که به رشد و پیشرفت شما کمک میکند.
انتخابها و مسئولیتپذیری
زندگیِ کنونیِ ما محصولِ انتخابهایی است که پیشازاین داشتهایم. ابتدا به نظر میرسد که شما برای زندگی خود تصمیم میگیرید و دست به انتخاب میزنی.
د ولی پس از انتخاب، این انتخابها هستند که تأثیر خودشان را در زندگی شما نمایان میکنند.
مطمئن باشید که موفقیت چیزی جز انتخابهای کوچک و هوشمندانه نیست.
شکست هم چیزی جز انتخابهای کوچکِ غلط نیست.
بسیاری از انتخابهای ما بهصورت ناخودآگاه انجام میشود. خانواده، تربیت، فرهنگ و مدرسه به ما در کودکی درسهایی میدهد که ما در بزرگسالی بر اساس این درسها عمل میکنیم.
ما باید بتوانیم به کمک عادتها و ناخودآگاهِ خودمان زندگی خودمان را تغییر بدهیم.
مفهوم شانس
از نگاه دارن هاردی تمامیِ ما خوششانس هستیم. او میگوید بدانید که اگر زنده هستید، سلامتیِ نسبی و غذایی برای خوردن دارید، خوششانس هستید. شانس همهٔ دورتادور ما را احاطه کرده است.
کافی است نگاهی به دوروبرمان بیندازیم تا این شانس را ببینیم و بتوانیم بهترین بهره ممکن را از ببریم. البته گفتنی است که تعریف شانس از نگاه هاردی ممکن است با تعریف شانس از دیدگاه عوام متفاوت باشد. هاردی میگوید:
«شانس: درواقع مجموعِ رشدِ شخصی یا همان میزان آمادگی، نگرش (باورها و طرز فکر)، فرصت و اقدام است.»
نگرش درواقع همانجایی است که نمیگذارد مردم به موفقیت برسند و جلوی رو کردن شانس به افراد را میگیرد.
وقتی افراد، نگرشِ شانس و خوشبختی نداشته باشند نمیتوانند فرصتهای پیرامون خودشان را ببینند تا بتوانند از این فرصتها نهایت استفاده را ببرند و سرانجام اقدام مؤثر را انجام دهند.
مسئله عادت
ارسطو جمله معروفی دارد که میگوید:
«ما همان کارهایی هستیم که بهصورت مکرر انجام میدهیم.»
بیان دیگری که میتوان برای جمله ارسطو نوشت این است که
«ما دقیقاً عادتهای خودمان هستیم.»
اگر میخواهید خودتان را بشناسید، باید ابتدا عادتهای خودتان را بشناسید،
و اگر میخواهید شخصیت خودتان را تغییر دهید، لازم است عادتهای خودتان را تغییر دهید.
دارن هاردی در کتاب اثر مرکب میگوید:
«اگر میخواهید به رشد و پیشرفت دست پیدا کنید لازم است عادتهای خوبی در خودتان به وجود بیاورید،
و عادتهای بدی که در وجودتان نهادینه شده است را از بین ببرید. »
گاهی تصور میکنیم که نمیتوانیم عادتهای خودمان را تغییر دهیم؛ چون فکر میکنیم که عادتهای ما راحت به وجود آمدهاند، ولی نمیتوان آنها را بهراحتی از بین برد.
یکی از مسائلی که برای تغییر عادتها باید برای خودتان مطرح کنید این است که: واقعاً چرا میخواهید عادتهای خودتان را تغییر دهید؟ تغییر عادت، سخت است.
هرچقدر هم که مصمم باشید ممکن است بهجایی برسید که بخواهید از ترک عادتهای اشتباه منصرف شوید.
ولی اگر یک چرایی برای خودتان ترسیم کنید مسلماً وقتیکه اراده خودتان را از دست میدهید این چرایی به کمکتان میآید و نمیگذارد که ناامید شوید.
5 استراتژی برای حذف عادتهای بد:
1. عوامل محرک این عادت بد را شناسایی کنید.
2. تلاش کنید که عوامل محرک و مسائلی که زمینه این عوامل را فراهم میکند از زندگی خودتان حذف کنید.
اکنون شما لیست عواملِ محرِّک را دارید و میدانید که چه وقتهایی سر و کلّهٔ این عوامل محرک پیدا میشود.
3. حال تلاش کنید که خودتان را از دست این عوامل خلاص کنید.
هر چیزی که باعث میشود که شما برای انجام عادتهای بد تحریک شوید باید حذف شود.
4. ممکن است گاهی نتوانیم یک عادت بد را بهصورت کامل کنار بگذاریم؛ زیرا شرایط زندگیِ ما بهگونهای است که حتماً شرایط برای آن عادتِ بد فراهم میشود، در این موارد آن عادتِ بد را با یک عادتِ خوب جایگزین کنید. بهعنوانمثال ممکن است عادت داشته باشید که حین دیدن تلویزیون، چیپس بخورید. برای حذف این عادت بهجای خوردنِ چیپس، میوه بخورید.
5. نکتهٔ مهم: قرار نیست عادتهای خودتان را یکشبه کنار بگذارید، و عادتهای بد را به عادتهای خوب تبدیل کنید. لازم است که برای جلوگیری از آسیب به خودتان، این فرآیند خیلی آهسته و بهمرورزمان صورت گیرد. گاهی 17 سال زمان میبرد تا یک عادتِ بد نهادینه شود، حالا شما طی 17 وز میخواهید آن عادت را کنار بگذارید؟ مسلماً شدنی نیست. درست است که کنار گذاشتن عادتِ بد زمان میبرد و سخت است، ولی همین الآن تصمیمِ خودتان را بگیرید و یک گام کوچک برای کنار گذاشتن عادتهای بد خودتان بردارید.
6 تکنیک برای ایجاد و نهادینه کردن عادتهای خوب در وجودِ خود:
اگر قصد دارید خوردن غذاهای سالم را شروع کنید. روی میزی که جلوی چشمتان است یک سبد سیب قرار دهید.
اگر میخواهید عادت پرسه زدن در اینستاگرام پس از بیدار شدن از خواب را کنار بگذارید، گوشیِ خود را جایی بگذارید که وقتی از خواب بیدار شدید، سریع سراغ آن نروید.
کاری کنید که انجام عادتهای خوب برایتان آسان، و انجام عادتهای بد برایتان سخت شود.
بهجای اینکه به خودتان بگویید:
من میخواهم فلان عادت را کنار بگذارید یا انجام فلان کار را متوقف کنم.
به این فکر کنید که چه عادت خوبی را میتوانید جایگزین عادتِ بدِ خودتان کنید.
درواقع بهجای تفریق، به جمعکردن فکر کنید.
یکی از بهترین راهها برای ایجاد یک عادت خوب در وجود خودتان، عمومیکردنِ تعهد خودتان به آن عادتِ خوب و مثبت است.
به بیان سادهتر در شبکه اجتماعیِ خودتان مانند اینستاگرام یک استوری و پست بگذارید و به دوستان خودتان اعلام کنید که من میخواهم یک عادت خوب را در وجود خودم نهادینه کنم
یا این مسئله را با اعضای خانواده خودتان مطرح کنید.
همچنین میتوانید برای دستیابی به اهداف همچنین کاری انجام دهید. (با این کار به همه خواهید گفت که به کار خودتان تعهد دارید و نوعی انگیزه برای رسیدن به یک عادت خوب یا رسیدن به اهداف در وجود شما به وجود خواهد آمد.)
یک همراه برای خودتان پیدا کنید. یکی از تکنیکهای عالی برای ترک یک عادت بد و ایجاد یک عادت خوب این است که یک همراه خوب برای خودتان پیدا کنید که او هم بخواهد یک عادتِ خوب را در وجودِ خود ایجاد یا یک عادتِ بد را ترک کند.
بهعنوانمثال درصورتیکه قصد دارید وزنتان را کم کنید و به باشگاه بدنسازی بروید، یک همراه برای خودتان پیدا کنید که بتوانید یک رژیم غذایی را برنامهریزی کنید و با یک برنامه تمرینی خوب پیش بروید.
همیشه برای رسیدن به موفقیت باید کسی باشد که اهدافتان را به شما یادآوری کند،
در زمانِ لازم به شما بازخورد بدهد و کاری کند که شما به مسیر خودتان ادامه دهید و از اهدافتان منحرف نشوید.
رقابت یکی از تکنیکهای دیگر برای ایجاد یک عادتِ خوب است. بعضی از افراد هستند که وقتی در رقابت با کسی قرار میگیرند میتوانند خیلی خوب پیشرفت کنند و با رقابت، انگیزهٔ آنها برای حرکت چند برابر خواهد شد.
بهعنوانمثال با یکی از دوستانِ خود مسابقه بگذارید که هر کس زودتر بتواند وزن خود را به حد ایدهآل برساند، جایزه بگیرد.
از تکنیک پاداش استفاده کنید. یک عادتِ خوب برای خودتان تعیین کنید. با خودتان قرار بگذارید که اگر به آن عادتِ خوب دست پیدا کردید جشن بگیرید. به خودتان جایزه بدهید تا انگیزهای که برای دستیابی به اهداف دارید چند برابر شود.
مومنتوم
این را بدانید که اگر میخواهید یک عادتِ بد را از وجود خود پاک کنید یا یک عادت خوب را در وجودتان نهادینه کنید، همیشه اولین گام بسیار دشوار و مشکل است و نیاز به تلاش فراوان دارد.
ولی اگر آن گام اول را بردارید مشاهده خواهید کرد که همه چیز پس از مدتی به یک روال تبدیل خواهد شد و بدون اینکه کاری انجام دهید همهچیز بهصورت خودکار انجام میشود و این مفهومِ مومنتوم است.
از دیدگاه دارن هاردی برای پیشرفت هیچ راهی سادهتر از ایجاد یک مسیر، نظم و انضباطِ قابل پیشبینی و روزانه وجود ندارد. در میدان نبرد زندگی، نظم و پافشاری است که شمارا پیروز میکند.
کارهای روزانهٔ خودتان را یادداشت کنید
کتاب اثر مرکب از شما میخواهد که هر روز صبح به خاطر داشتههای خودتان از خدا سپاسگزاری کنید.
بهترین راه برای دریافت عشق این است که عشق بفرستید.
به اهداف و رؤیاهای خودتان فکر کنید و ارزشمندترین اولویتهای خودتان را مجسم کنید. همیشه کارهای خودتان را یادداشت کنید و در پایان روز ببینید که آیا کارهایی که انجام دادهاید شمارا به اهدافتان نزدیک کرده یا برعکس شمارا دور کرده است. همیشه قبل از خواب تلاش کنید که مطالب انگیزشی بخوانید تا خوابی آرام داشته باشید.
سخن پایانی
کتاب اثر مرکب یکی از بهترین آثار انگیزشی و رشد فردی است که میتواند درسهای زیادی برای شما به همراه داشته باشد و به شما یاد بدهد که چگونه یک عادت خوب در وجود خود ایجاد کنید یا یک عادت بد را از وجود خودتان پاک کنید.
کتاب قدرت عادت- نوشته چارلز دوهیگ
برخی از محققان شکلگیری عادتهای فردی بهنام "لیزا" را بررسی کردند که توانسته بود بعد از سالها، عادت سیگار کشیدن را ترک کند. لیزا شرکتکنندهٔ دلخواهِ محققان بود؛ زیرا توانسته بود با تغییر عادتی زیربنایی، یعنی سیگار کشیدن، کل مسیر زندگیاش را تغییر دهد.
محققان با کمک سیگنالهای مغزیِ او و تغییرِ شکل در قسمتهایی از مسیر عصبهای مغزی توانستند به اتفاقاتی در مغز پی ببرند، که باعث تغییر عادتها میشود.
نویسندهٔ این کتاب و گزارشگر نیویورکتایمز، بعد از شرح این تحقیقات، نتیجهگیری کرد که بیشتر رفتارهای روزمرهٔ ما انتخاب نیستند؛ بلکه نوعی عادت هستند.
آگاهی از این موضوع و پیدا کردن عادتهای بد در وجود خود، میتواند آغازی بر راه سخت تغییر عادتها باشد. تغییر عادت سخت، ولی شدنی است. (فقط باید یه مدتی دووم بیاری تا تثبیت بشه.)
مغز انسان همواره دنبال راههایی است که انرژی کمتری مصرف کند. وقتی کارهای جدیدی انجام میدهد، انرژی بیشتری برای تحلیل و انجام کارها نیاز دارد. بنابراین، مغز سعی میکند این کارها را بهصورت روزمره درآورد. وقتی کاری به عادت تبدیل شد، برای انجام آن انرژی کمتری از مغز صرف میشود.
در این حالت، بخش زیادی از انرژی و توان مغز آزاد میشود و برای انجام کارهای جدید دیگر در اختیار ما قرار میگیرد. دلیل ایجاد عادتها همین غریزهٔ صرفهجویی در مصرف انرژی بهوسیلهٔ مغز است.
کتاب قدرت عادت به سه بخش تقسیم شده است:
• بخش اول: روی این موضوع تمرکز میکند که عادتها چگونه در زندگیِ افراد ظاهر میشوند. این روندی است که بسیاری از شرکتها نظیر پروکتراندگمبل، استارباکس، آلگوا و تارگت از آن برای عادت سازی و درنتیجه، وفاداری مشتریانشان استفاده کردهاند.
• بخش دوم: عادتهای شرکتها و سازمانهای موفق را بررسی میکند. در این بخش، صحبت از این است که چطور مدیر اجرایی شرکت میتواند با تمرکز بر عادتی زیربنایی و تبدیل آن به عادتی مثبت، شرکت را به موفقیتهای شگفتانگیزی برساند. گرچه چارلز دوهیگ مثالهایی از کسبوکارها را در کتابش آورده، تأکید میکند مقولهٔ تغییر عادتها در زندگی شخصی نیز بسیار کاربردی است و در مسیر موفقیت فردی اشخاص نقش پررنگ و مهمی ایفا میکند.
• بخش سوم: به عادتهای جوامع مینگرد. این بخش تأثیر عادتها بر جامعه و تغییرات اخلاقی جوامع دراثر تغییر عادتهای عمومی را بررسی و تحلیل میکند. مثلاً جنبشهای حقوق مدنی از همین طریق به موفقیتهایی در رسیدن به اهدافشان دست یافتهاند.
حلقهٔ عادت
شکلگیری عادتها، مسیری حلقه مانند را میپیماید که ۳ عنصر اصلی دارد:
1. برانگیزاننده یا تریگر (Trigger): تریگرها ما را برای انجام عملی خاص برانگیخته میکنند.
2. اقدام: منظور کارهایی است که در پاسخدهی به تریگرها انجام میدهیم.
3. پاداش: به معنی لذت یا حس خوب یا هر چیزی است که در قبال انجام کاری دریافت میکنیم.
اگر مفهوم این حلقه را بهخوبی درک و با استفاده از آن عادتهای زندگیمان را تحلیل کنیم، امیدوار میشویم عادتهای دلخواهمان را میتوانیم جایگزین عادتهای بد کنیم؛ عادتهای نامطلوبی که شاید سالها است گرفتارشان هستیم و همیشه فکر میکردیم راهی برای خلاص شدن از دست آنها وجود ندارد، یا اینکه حتی از وجود و تأثیر پررنگشان بر انتخابهای هر روزِ ما کاملاً بیاطلاع بودهایم.
جایگزین شدن عادتهای خوب، روندِ زندگی را بهکلی دگرگون میکند و بهیقین با تغییرِ روندِ اصلیِ زندگی، نتایج حاصلشده نیز متفاوت از گذشته و روبهرشد خواهد بود.
قانون طلاییِ تغییر عادتها
این قانون میگوید: «نمیتوانید عادتِ بد را حذف کنید؛ بلکه فقط میتوانید تغییرش دهید.»
قانون طلایی تغییرِ عادت این است که در چرخهٔ ایجاد عادت، فقط یک چیز تغییر میکند: اقدام تکرارشونده. لازم نیست محرک و پاداش را تغییر دهید؛ بلکه تنها کافی است کار روزمرهای که قبلاً انجام میدادید، با کار جدیدی جایگزین کنید.
البته، ناگفته نماند کشف محرک و پاداش برای هرکدام از عادتهایمان کار سادهای نیست و به بررسی عمیق نیاز دارد. بهطور مثال، اگر هرروز به خوردن شیرینی عادت دارید، باید بفهمید محرک شما برای انجام این عمل چیست.
ممکن است مانند نویسندهٔ کتاب، زمان مشخصی از روز باشد. پاداشی که از این عمل میگیرید، ممکن است هیچ ارتباطی با خود شیرینی نداشته باشد. چارلز دوهیگ در تعریف عادتِ خود برای خوردن شیرینی هرروز عصر در کنار همکارانش، به این نتیجه رسید که پاداش این عمل برای او صرفاً برقراری ارتباط با دوستانش بوده است.
بنابراین، تنها چیزی که تغییر داد، خوردن شیرینی در آن ساعت مشخص بود. او بهجای این عمل، رفتار دیگری را جایگزین کرد. مثلاً هرروز در همان ساعت فقط ۱۰ دقیقه با همکارش گپ میزد و دوباره سرِ کارش برمیگشت.
با جایگزینی رفتار تکراریِ قبلی با رفتاری جدید بهگونهای که تغییری در برانگیزاننده و پاداش ایجاد نشود، بهمرورزمان چرخهٔ جدیدی از عادت در ذهنتان شکل میگیرد و به رفتار جدید عادت میکنید.
ممکن است ابتدای کار مغز انرژی بیشتر صرف کند؛ اما در طول زمان این رفتار به عادت تبدیل میشود و انرژی کمتری نیاز خواهد داشت. این کتاب دربارهٔ چرایی کارهایی است که در زندگی و شغلمان انجام میدهیم، درزمینهٔ علم ایجاد عادتها.
این کتاب اولینبار در سال ۲۰۱۲ در آمریکا منتشرشده و عنوان پرفروشترین کتاب در آمازون و نیویورکتایمز و USA Today را نیز ازآنِ خود است. عنوان کامل این کتاب عبارت است از: «قدرت عادت؛ چرایی کارهایی که در زندگی و کسبوکار انجام میدهیم».
نقلقولهایی از متن کتاب
تمام زندگیِ ما تابهامروز که فرم مشخصی گرفته، مجموعهای از عادتهاست (ویلیام جیمز، ۱۸۹۲). عادتها میتوانند تغییر کنند، اگر بتوانیم بفهمیم چگونه کار میکنند.
میخواهید زود خوابتان ببرد و صبح که از خواب بیدار میشوید، احساس خوشایندی داشته باشید؟ به الگوهای شبانگاهیتان و آنچه توجه کنید که بهطور خودکار موقع از خواب بیدار شدن انجام میدهید.
وقتی همهچیز را بهصورت مجموعهای از عادتها میبینید، مثل این است که فردی به شما چراغقوه و اهرم بدهد و بتوانید کارتان را آغاز کنید.
اگر عادتهای درستی را به دست آورید، هیچ کاری وجود ندارد که نتوانید انجامش دهید.
عادتها سرنوشت ما نیستند!
عادتها میتوانند نادیده گرفته شوند، تغییر داده شوند یا جایگزین شوند
عادتها به همان اندازه که مفیدند، میتوانند مضر باشند.
چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ زمانی که ما کاری را بهصورت پیوسته انجام میدهیم، بعد از مدتی برایمان تبدیل به "عادت" میشود.
خاصیت مغزِ ما این است که، سعی دارد همیشه سطح انرژی را در بدن بالا نگه دارد و یکی از کارهایی که به این منظور انجام میدهد عادیسازیِ فعالیتها است؛ چون زمانی که یک فعالیت تبدیل به عادت میشود تقریباً بهصورت خودکار و غیرارادی انجامشده و انرژی کمتری از بدن گرفته میشود.
این کتاب به ما میگوید که چطور یک عادت به وجود میآید، و چطور میتوانیم عادتهای منفیمان را با عادتهای مثبت جایگزین کنیم.
تکرارِ یک عمل= ایجادِ عادت= خودکار= غیرارادی= انرژیِ کمتر
کتاب دیدن دگر آموز، شنیدن دگر آموز
دکتر علی صاحبی
دکتر صاحبی عموماً با کتاب "تئوری انتخاب" در روانشناسی شناخته شده است. موضوع این کتاب در مورد کوچینگ و توسعه فردی است.
بیشتر ما دوست داریم تا با برنامهریزی و اقدام به نسخهٔ بهتری از خودمان تبدیل شویم. از مزیتهای این کتاب این است که با قلم شیرینی نوشتهشده و در بسیاری از صفحات، از اشعار معروف استفادهشده و اینها به فهمِ بهترِ کتاب کمک زیادی میکنند.
این کتاب، جلد نخست از سهگانهای است که برای گذر از وضعیت قربانی بودن، به موضع مبدأ و آفرینندهٔ سرنوشتِ خودشان به نگارش در آمده است. تلاشی است برای شرح و بسط عملی یکی از مهمترین آموزههای تئوری انتخاب. این آموزه که:
ما "قربانی گذشته، بازیچه زیرساختهای مغزی و یا هورمونهای شیمیایی و دست بسته و برده ناتوان شرایط محیطی نیستیم".
تئوری انتخاب معتقد است اگرچه گذشتهٔ ما اثری غیرقابلانکار بر آنچه اکنون شدهایم داشته است، اما اکنون میتوانیم
این سهگانه میتواند مفهوم عمیقِ رهایی از چرخهٔ سرزنش و ورود به دایره توانمندیهای خود را شرح داده و بهمنظور خلق یک زندگی مؤثر، مسئولانه و همراه با احساسِ کنترل بر تمام قلمروهای زندگیِ شخصی، راه را برای همهٔ کسانی هموار کند که بهنوعی قربانیِ شرایط و یا افراد دیگر بودهاند.
در بخشی از کتابِ دیدن دگر آموز، شنیدن دگر آموز میخوانیم: وقتی میبینیم که رفتارهای ما مؤثر نیستند و ما را به خواستهٔ اصلیمان نمیرساند، ممکن است هنوز بر این باور باشیم که شاید بتوانیم راه آسانتری پیدا کنیم که نیازی به تغییر الگوهای فکری و رفتاری اصلیِ زندگیمان نباشد.
ممکن است تلاش کنیم تا تعمیرات یا تغییرِ مدلِ مختصر و کوچکی در بخشهایی از رفتارمان انجام دهیم. هر کاری برای اجتناب از فرآیندِ دشوارِ بازآفرینیِ زندگی خود.
کتاب قانون 5 ثانیه- مل رابینز
خانم مل رابینز در این کتاب، قانونی را معرفی میکند که اگر به آن عمل کنیم میتوانیم تغییر زیادی در زندگیمان پدید بیاوریم. قانون 5 ثانیه میگوید:
«زمانی که ما ایدهای به ذهنمان میرسد یا قرار است کاری انجام بدهیم، تنها 5 ثانیه فرصت داریم تا آن را شروع کنیم، وگرنه نشخوارهای ذهنیمان شروعشده و باعث میشود آن کار را به تعویق بیندازیم یا انجام ندهیم.»
مل رابینز ابزار مفیدی را در کتاب، معرفی میکند که در همه زمینههای زندگی کاربرد دارد. قانون 5 ثانیه میتواند در هرلحظه از زندگیِ روزمره و در مواجهه با دشواری، عدم قطعیت و ترس مؤثر واقع شود.
این قانون، ممکن است در بهبود وضعیت سلامت، افزایش بهرهوری و مقابله با تأخیر کاری کمک کند. حدوداً همه ما در زندگی، این دروغ را باور کردهایم که برای ایجاد تغییر، باید احساس آمادگی کنیم؛ ما این دروغ را باور کردهایم که بالاخره در مرحلهای از زندگی اعتمادبهنفس کافی به دست میآوریم و شجاعت به خرج میدهیم.
خیلی از مردم ایدهای فوقالعادهای دارند، اما فکر میکنند چیزی که کم دارند انگیزه است؛ اما اینطور نیست! یک واقعیت درباره انسانها این است که ما طراحی نشدهایم تا کارهای سخت، ناراحتکننده و یا ترسناک را انجام دهیم.
مغزِ ما بهگونهای طراحی شده است که از ما در برابر آن دسته از کارها محافظت کند، چون مغز ما تلاش میکند تا ما را زنده نگه دارد. پس اگر میخواهید کارهایی را انجام دهید که همیشه میخواستید، و تغییراتی در زندگیتان ایجاد کنید، باید کارهایی را انجام دهید که:
- منابع موردنیاز را برای انجامشان ندارید. - دربارهشان مطمئن نیستید. - سخت هستند. - ترسناکاند. - عدم قطعیت بالایی دارند.
و همین باعث میشود مشکلی جدید برای همهٔ ما به وجود بیاید، و آن این است که: هیچوقت حوصله انجام دادنش را ندارید! شما فقط هنگام انجامِ کارهای آسان، احساسِ انگیزه میکنید، و هنگام مواجهه با کارهای مهم و سختتر، احساس ترس دارید، اما چرا؟
چون مغز ما بهگونهای طراحی شده است که به هر قیمتی، جلوی ما را بگیرد تا کاری انجام ندهیم که امکان داشته باشد آسیب ببینیم.
مغز ما این کار را با به شک انداختن ما انجام میدهد. نویسنده به شجاع شدن و بیرون رفتن از منطقه راحتی کمک میکند و از همه مهمتر، او در کتاب توضیح میدهد که کنترل و تغییر ایجاد کردن آسان است!
روشهایی برای استفاده از قانون 5 ثانیه:
هر روز در زندگی با شرایطی همچون سختی، بلاتکلیفی و ترس مواجه هستیم. زندگی نیاز به شجاعت دارد و این دقیقاً همان چیزی است که این قانون به کشف آن کمک میکند، شجاعتی برای تبدیلشدن به بهترین شخصی که میتوانید باشید.
جملات برگزیده کتاب قانون 5 ثانیه
در بخشی از کتاب قانون 5 ثانیه میخوانید:
من امروز از قانون 5 ثانیه استفاده کردم که شروع کسبوکار پرترههای اسب و سوارکار را اعلام کنم. سالها بود که میخواستم این کار را بکنم، اما فقط مانعِ خودم میشدم.
بیصبرانه منتظرم و حالا چیزی دارم که به خاطرش، دیگر آن دکمهٔ تکرارِ زنگ را نزنم! ممنونم مل! همهٔ ما سزاوار این هستیم که آنقدر هیجانزده از خواب بیدار شویم که نخواهیم مثل میکال «آن دکمهٔ تکرار ساعت را بزنیم». اگر در فکر پرشی مثل او هستید، حواستان باشد که دربارهٔ پرسیدنِ این سؤال از خودتان کاملاً آگاه باشید.
باید از خودتان این سؤالِ دلی «آیا آمادهام که به این کار متعهد شوم؟»، نه این سؤالِ احساسیِ «آیا حس میکنم برای متعهد شدن به این کار آمادهام؟» را بپرسید. هیچوقت احساسِ آمادگی نمیکنید؟ وقتیکه به سؤال «آیا آمادهام که به این کار متعهد شوم؟» پاسخ مثبت بدهید، باید از این قانون استفاده کنید که آن هُلِ آخر را بدهید.
حتی وقتیکه آماده باشید، وقتی واقعاً انجامش بدهید حس خوبی نخواهید داشت. از تاد در استرالیا بپرسید. تاد از خیلی وقت پیش میدانست که دقیقاً آرزوی چه چیزی را در سر دارد: تربیتبدنی. او همیشه رؤیای تدریس آن و داشتن کسبوکار آموزش شخصی خودش را داشت.
در دبیرستان، تاد میدانست که میخواهد در تربیتبدنی تحصیل کند، اما والدینش گفتند: «وای نه، نمیتونی همچین کاری بکنی...» آنها به او فشار آوردند که بهجای آن دنبال یک رشتهٔ «حرفهای» برود. چهار سال بعد، تاد در برنامهٔ دو رشتهای بین حقوق و کسبوکار سال آخری بود.
دلش هیچوقت با این کار نبود. به قول خود تاد در ایمیلی که به من داد، آن «صدای آرام» همیشه در پس سرش «در سکوت» طنینانداز میشد. چرا در این رشته ماند؟
کتاب عادت مربیگری- مایکل بونگی استاینر
خواندن این کتاب برای کوچها واجب است. در این کتاب 7 پرسشِ اساسی مطرح میشود که با آنها میتوانیم افراد را مربیگری کنیم. همچنین اگر کوچ یا مربی نیستید اما قصد دارید روی توسعه فردیِ خودتان کارکنید این کتاب کمک میکند تا مربی خوبی برای خودتان باشید.
امروزه همه میدانند که مدیران و رهبران باید برای کارمندانشان، مربی باشند.
عادتِ مربیگری، اساس مربیگریِ عملی برای مدیرانِ پرمشغله است. در این کتاب، هیچ تئوریِ انتزاعی، داستانِ کسلکننده یا نکتهٔ اضافی وجود ندارد. تنها ابزارهای کاربردی و روزمرهای ارائه شدهاند که به شما این توان را میدهند که ظرف ده دقیقه یا کمتر مربیگری کنید. (ملیسا دیملر، مدیر بخش یادگیری و توسعهسازمانی، توئیتر)
نویسنده، اصول مربیگری را در هفت پرسش اساسی خلاصه میکند. اگر بر تکنیکِ عمیق و درعینحال سادهٔ او تسلط پیدا کنید، با یک تیر، دو نشان زدهاید. میتوانید از کارکنان و همکارانتان مؤثرتر از قبل حمایت کنید، و حتی شاید متوجه شوید که بهترین مربیِ خودتان هم شدهاید. (دنیل اچ. پینک، نویسنده کتابهای هر انسانی فروشنده است و برانگیختگی) این کتاب هفت سؤال و ابزارهایی به شما میدهد تا آنها را به یک شیوه همهروزه برای سخت کار کردن کمتر و تأثیرگذاریِ بیشتر تبدیل کنید.
در این کتابِ کاربردی و الهامبخش، مایکل هفت سؤال تحولآفرین را مطرح میکند که میتواند در شیوه رهبری و پشتیبانی ما تفاوتهای زیادی ایجاد کند. (برنه براون، نویسنده کتابهای صعود قدرتمندانه و شهامت شگفتانگیز) این کتاب سرشار از ایدهها، ابزارها و پرسشهایی جذاب، مفید و کاربردی است که میتواند راهنمای هر رهبر علاقهمند به پیشرفت باشد. (دیو اولریک، نویسنده مشترک کتاب چراهای کار و قانون رهبری)
کتاب مربی تریلیون دلاری- اریک اشمیت
محتوای این کتاب توسط یک تیم نویسنده به سرپرستی اریک اشمیت، گردآوریشده که قبل از این، کتاب دیگری با نام «گوگل چگونه کار میکند» نوشتهاند. در این کتاب آموزههای شخصی به نام «بیل کمپل» که تأثیر زیادی در رشد شرکتهای بزرگی مانند گوگل داشته و بیشتر افراد پیشرو که امروزه الگوی خیلی از جوانان هستند تحت تأثیر او پرورشیافتهاند.
خلاصهای از کتاب: تیم پشت کتاب «گوگل چگونه کار میکند»، این بار با درسهایی از بیل کمپل بازگشتهاند؛ کسی که یک مربی و مدیر کسبوکار اسطورهای بود، و تحت راهبریهای او، افراد و نگرشهایی شکل گرفت که به ساختِ شرکتهایی با ارزشِ بازارِ بیش از یک تریلیون دلار منجر شد.
بیل کمپل، نقشی سازنده در رشد چندین شرکت پیشرو ازجمله گوگل، اپل و اینتوییت و پرورش دادن قهرمانان سلیکونولی نظیر استیو جابز، لری پیج و اریک اشمیت داشت.
بهعلاوه، این نابغهٔ کسبوکار، با منتورینگِ افراد زیادی از سرتاسر آمریکا (از کارآفرینان و سرمایهگذاران خطرپذیر گرفته تا آموزشدهندگان و بازیکنان فوتبال و …) پس از مرگش در سال 2016، میراثی از شرکتهای در حال رشد، افراد موفق، دوستی، احترام و عشق بهجا گذاشت.
اریک اشمیت، جاناتان روزنبرگ و آلن ایگل که چندین دهه سابقه رهبری ارشد در گوگل را دارند، بهصورت دسته اول مشاهده کردهاند که چگونه مردی که در گوگل با عنوان “مربی بیل” شناخته میشود، روابط مبتنی بر اعتماد را بنا نهاد، رشد فردی را پرورش داد و توسعهسازمانی را به شکلی پایدار ممکن ساخت. نویسندگان کتاب، برای قدردانی از منتور و مربیشان، و همچنین آموزش و انگیزهدهی به نسلهای بعدی، آموزههای بیل کمپل را در این کتاب راهنما گردآوری کردند.
کتاب «مربی تریلیون دلاری»، بر اساس مصاحبه با بیش از 80 نفری که از نزدیک بیل کمپل را میشناختند و به او عشق میورزیدند، اصول این مربی اسطورهای را به همراه داستانها و مثالهای بسیاری از افراد و سازمانهای مطرح و موفقی را بیان میکند که بیل کمپل از نزدیک با آنها کار کرده است. نتیجه، راهنمایی کاربردی و عالی است برای مدیران و رهبران کسبوکارها تا بتوانند سازمان، افراد و فرهنگی روبهجلو و با عملکردی بهتر بسازند.
بُرِشی از متن کتاب مربی تریلیون دلاری
خوششانس بودیم که بیل کمپل را بهعنوان مربی تیممان داشتیم، اما اکثر تیمها اینقدر خوششانس نیستند. البته اشکالی ندارد. زیرا بهترین فرد برای هدایت و مربیگری تیم، مدیر آن است.
برای ارائهٔ نشانههای یک مدیر و رهبر خوب، باید قدرت مربیگری خوبی داشته باشید. مهارت مربیگری دیگر یک انتخاب نیست؛ شما نمیتوانید یک مدیر خوب باشید، مگر اینکه فنون مربیگری را یاد بگیرید.
در دنیای کسبوکار که همهچیز مبتنی بر تکنولوژی است، رقابت شدیدی وجود دارد و تغییرات بهسرعت رخ میدهند، باید تیمهای کارآمدی تشکیل دهید و منابع و آزادی لازم را در اختیارشان بگذارید تا کارهای فوقالعادهای انجام دهند.
و یکی از اجزای اساسی تیمهای کارآمد، رهبر آنها است که باید یک مدیر آگاه و یک مربی دلسوز باشد. در این کتاب، رویکرد بیل در زمینهٔ مربیگری تیمها را بررسی کردیم. او روی برتریِ مدیریتی تأکید داشت و اهمیت روشهای سادهای که درنهایت به یک رویکرد اجراییِ قدرتمند ختم میشوند را بهصراحت بیان میکرد.
«مربی تریلیون دلاری» نشان میدهد که اگر میخواهید یک مدیر بزرگ باشید، باید در نقش یک مربی بزرگ ظاهر شوید. درهرحال هرقدر بالاتر بروید، موفقیت شما بیشازپیش به موفقیت سایر افراد گره میخورد.
کتاب انعطافپذیری- ریک هانسون
اگر به دنبال چیزی میگردید که بهصورت علمی و با استفاده از علومی مانند روانشناسی، عصبشناسی و مطالعات ذهنی بتوانند شمارا به توسعه فردی نزدیک کند.
کتاب ریک هانسون گزینه مناسبی برای شماست. این کتاب حول محور انعطافپذیری نوشتهشده. چالشها و مشکلات در زندگی همه ما وجود دارند اما نحوه برخورد افراد باهم متفاوت است؛ بعضی از افراد زیرِ بارِ مشکلات، له میشوند، اما برخی دیگر از مشکلات و چالشها، پلی میسازند برای رشد فردیشان.
دکتر ریک هانسون، یک روانشناس بالینی است و علاقه زیادی به آموزش علوم اعصاب و تمرکز ذهنی دارد. کتاب انعطافپذیری، خلاصهای است ازآنچه در مورد کمک به بهبودی مردم از گذشته، مواجهه با زمان حال، و ایجاد آیندهای بهتر آموخته است.
یک ایده اساسی در روانشناسی و پزشکی وجود دارد که بیان میکند: مسیر زندگیِ شما تنها به سه عامل بستگی دارد:
1. چگونگی مدیریت چالشها،
2. محافظت از نقاط آسیبپذیر،
3. و افزایش منابع.
این عوامل در سه جا قرار دارند: 1. جهان، 2. بدن و 3. ذهن شما. هنگامیکه عوامل و مکانها را ترکیب کنید، نُه راه برای بهبود زندگی شما وجود دارد…
کتاب انگیزش؛ منطق پنهانی که انگیزههای ما را شکل میدهد
دن آرییلی
"انگیزه" مانند سوختِ موتورِ محرکه است، خیلی از ما تواناییهای زیادی برای انجام کارهایمان داریم مانند تلاش برای رسیدن به اهداف، اما نداشتنِ "انگیزه" باعث میشود تا قدم از قدم برنداریم.
کتاب انگیزش، انگیزه را برای ما کالبدشکافی کرده تا با آن آشنا شویم. البته باید توجه داشته باشیم که انگیزه، مفهومی یکسان ندارد و طبیعتاً با چیزی که فکر میکنیم متفاوت است.
این کتاب، ذات درست انگیزش و بیبصیرتیِ ما در رابطه با پیچیدگی و قوتهای آن را بهخوبی کاوش میکند، و میتواند نوری بر این جهان پیچیده، زیبا و روانشناسی باشد.
این کتاب در مورد این است که چه چیزهایی برای انجام کارها به ما احساس اشتیاق میدهد و در رابطه با چرایی انجام کارهای مشقتبار توسط ماست که ممکن است در ظاهر هیچ تمجیدی از آنان نشود.
برای مدیران، خواندن این کتاب، بسیار ضروری است تا ذات مواردی که کارمندان را درگیر و مجذوبِ کار میکند بهتر بفهمند و بیاموزند که چطور میتوانند کاری کنند که همه خوشحالتر و متعهدتر باشند و درنهایت، این کتاب در مورد چیزی است که ماقبل از مرگ، واقعاً از زندگیمان میخواهیم.
ما مدیر زندگی شخصی خودمان هستیم. بهسختی کار میکنیم تا خودمان را مجاب کنیم که از خواب بیدار شویم و سر کار برویم، و کاری را که باید هر روز و هر روز انجام دهیم، به سرانجام برسانیم.
همچنین دیگران را تشویق میکنیم که برای ما یا همراه با ما کار کنند، کسانی که از ما خرید میکنند و با هم تجارت میکنیم و حتی آنهایی که ما را تعدیل میکنند.
این را در زندگی شخصیمان هم انجام میدهیم؛ از سنین بسیار پایین، کودکان سعی میکنند والدینِ خود را متقاعد کنند که کارهایی را برای آنها انجام دهند، «پدر! من خیلی میترسم این کار را انجام دهم!» یا «همهٔ بچههای دیگر اسنپچت دارند»، و به درجات مختلفی از موفقیت میرسند.
بهعنوان فردی بالغ، سعی میکنیم افراد مهم زندگیمان را متقاعد کنیم تا کاری را برایمان انجام دهند «عزیزم، روز بسیار پرفشاری داشتم، میشود لطفاً تو امشب بچهها را بخوابانی و ظرفها را بشوری؟».
سعی میکنیم کودکانمان را مجاب کنیم تا خودشان اتاقشان را تمیز کنند و تکالیفشان را انجام دهند. یا اینکه همسایههایمان را اغوا کنیم که پرچینهایشان را برای مهمانی محله آذینبندی کنند.
شرح شغل رسمی ما هر چه که باشد، ما همه انگیزه دهندگانی پارهوقت هستیم. انگیزش از بخشهای اصلی زندگی ماست، اما واقعاً و در عمل چقدر نسبت به آن آگاهی داریم؟ واقعاً چقدر با چگونگی عملکرد و نقش آن در زندگیمان آشناییم؟ فرض بر این است که انگیزش از پاداش خارجی مثبت مشتق میشود.
این را انجام بده، آن را بگیر. اما چه میشود اگر داستان انگیزش درواقع بسیار پیچیدهتر، بغرنجتر و سحرآمیزتر از چیزی باشد که ما فرض میکنیم؟ انگیزش دقیقاً چیست؟ با توجه به لغتنامهٔ آنلاین مریام وبستر، این کلمه به معنی «عمل یا فرآیند دادن دلیل به کسی برای انجام چیزی»، یا «شرایط مشتاق بودن به انجام عملی یا کاری» است و دن آرییلی (Dan Ariely) در این کتاب میگوید که چه چیزهایی برای انجام کارها به ما احساس اشتیاق میدهد.
کتاب انگیزش در رابطه با چرایی انجام کارهای مشقت باری توسط ماست که ممکن است در ظاهر هیچ تمجیدی از آنان نشود. همچنین برای مدیران بسیار ضروری است ذات مواردی که کارمندان را درگیر و مجذوب کار میکند بهتر بفهمند و اینکه چطور میتوان کاری کرد که همه خوشحالتر و متعهدتر باشند و در مورد ارتباط عمیقتر با آنچه انجام میدهیم، با پیامد تلاشهایمان، با دیگران و روابطمان است.
کتاب ذهنتان را مدیریت کنید، سرنوشت خود را بسازید
آدام خو
ذات انسان، میل به پیشرفت دارد، یکی دوست دارد مدیر بزرگی باشد و به بهترین شکلِ ممکن کسبوکار را هدایت کند، دیگری میخواهد سخنران حرفهای باشد که هزاران نفر پای صحبتهایش میخکوب شوند، آنیکی علاقهمنداست تا در یک تیم فوتبالِ حرفهای بازی کند.
همه این موارد سخت، اما شدنی هستند، ولی مورد مشترکی که برای رسیدن به آنها لازم است، داشتنِ ذهنِ قدرتمند است. ما باید بتوانیم ذهنمان را مدیریت کنیم تا به اهدافمان برسیم.
این کتاب میتواند ما را برای مدیریتِ ذهن یاری کند، تا به سمتِ کامیابی حرکت کنیم. مؤلفان این کتاب باور دارند استراتژیهای ثابتشدهای که قدرتِ رسیدن به هر چیزی را که میخواهید، به شما میدهند! آیا واقعاً میخواهید نتایجی استثنائی در زندگی خود به وجود آورید؟
میخواهید یک رهبر قدرتمند، یک کارآفرین میلیونر، یک دانشآموز موفق یا یک متخصص حرفهای فروش باشید؟ خب شما میتوانید! شما هماکنون همه منابع ذهنی موردنیاز برای رسیدن به هر نتیجه دلخواهی را در اختیار دارید. اکثر افراد فقط به دلیل نداشتن کنترل بر روی پتانسیل خود نمیتوانند زندگی خوبی داشته باشند.
در این کتاب، شما خواهید آموخت که چگونه کنترل زندگی خود را برعهدهگرفته و مسیر خود را به سمت موفقیت توسعه دهید. شما خواهید آموخت که چگونه موفقیت افراد استثنائی را تکرار کنید و این الگوها و استراتژیها را در خودتان ایجاد کنید.
در اینجا مثالهایی ازآنچه میتوانید پس از خواندن این کتاب به دست آورید بیان میکنیم: فرمول اثباتشده و نهایی موفقیت برای رسیدن به هر آنچه در زندگی میخواهید فرمول طراحی و دستیابی به سرنوشت مطلوب خود چگونگی کنترل بر هر چیزی در زندگی تکنیک واحد برای شکستن عادات بد و ایجاد الگوهای مناسب رازهایی برای قبول مسئولیت حالات عاطفی خود برای عملکرد در اوج چگونگی کسب حالات اعتمادبهنفس و انگیزش فوری چگونگی تبدیل شکستها و موانع به فرصتهای میلیون دلاری چگونگی تکرار موفقیت افراد در اوج و بسیاری موارد دیگر این استراتژیها توانسته به هزاران دانشآموز و متخصص قدرت دهد تا به روابط بهتر و سلامت کامل دست یابند و به رشد فردی نائل گردند ... و حالا، این شانس به شما دادهشده تا کاری مشابه انجام دهید.
راهنمای مربیگری- جولی استار
این کتاب، تا حدِّ بسیاری ما را با مسئلهٔ مربیگری آشنا میکند. کوچینگ و مربیگری، شغل موردعلاقه بسیاری از افراد است! بااینحال اما افراد معمولاً تصویر مبهمی از مربیگری دارند. مزیت این کتاب این است که ما را با واقعیتهای مربیگری، مهارتهای موردنیاز، موانع، ویژگیهایی که شخصِ مربی باید داشته باشد آشنا میکند.
جولی استار متخصص و رهبر فکری درزمینهٔ مربیگری است. از سال ۲۰۰۲، کتاب پرفروش او یعنی «راهنمای مربیگری» از طریق اصول ساده و قدرتمند و نگرشهای کاربردیاش منجر به تکامل رشته مربیگری شده است.
جولی با بیش از ۲۰ سال و هزاران ساعت تجربهٔ مربیگری از مدیرانِ عامل و مدیرانِ اجراییِ سازمانهای بزرگ جهان درزمینهٔ آموزشِ مربیگری حمایت میکند. رویکرد او چالشبرانگیز است، دلسوزانه است و مهارت رهبری آشکار را تقویت میکند.
پس از اولین نگارش کتاب جولی استار در سال ۲۰۰۲،، شاهد روند بسیار هیجانانگیز پیشرفت این حرفه هستیم. با آگاهی مردم از تأثیر، مزایا و ارزش این نوع حمایت و پیشرفت، میزان علاقه به مربیگری سرعت گرفته است.
اکنون تمامی مربیان یا علاقهمندان به مربیگری، به سیل عظیمی از دانش، آموزش، پشتیبانی و راهنمایی دسترسی دارند، تا در مسیر خود به جلو بروند. سازمانها بیشازپیش مربیگری را عامل مثبتی در جهت پیشبردِ اهداف کسبوکار میدانند.
بنابراین مربیگری ارتباط فردی و حرفهای با افراد دارد، زیرا مربیگری بر مبنای وابستگی متقابل و ذاتی انسانها و نیاز به پشتیبانی از یکدیگر بنا شده است. اکنون شاهدیم که این حقیقت ساده مزایای فراوانی ایجاد کرده است.
این کتاب اصول و رویکردهای مربیگری را توضیح میدهد و نحوه کاربرد آنها را در وضعیتهای مختلف مربیگری مانند مربیگری تجاری در محل کار یا وضعیت کلیتری مانند مربیگری در زندگی شخصی، نشان میدهد.
اگر در عرصه مربیگری تازهکار هستید، این کتاب راهنما بهصورت کاملاً عملی و اغلب در موقعیتهای روزمره، به یادگیری و تمرینتان کمک میکند. و برای کسانی که مربی هستند، نکات تازه و ایدههای جالبی را مطرح میکند. برای مدیران پرمشغله، شیوههایی را برای استفاده در گروهشان ارائه میکند.
به یاد داشته باشید که برای استفاده از ایدههای این کتاب، نیازی به مربی بودن نیست. اگر در موقعیتی هستید که از طریق آموزش، به دیگران کمک میکنید که تغییر کنند، مطمئناً این کتاب برایتان مفید خواهد بود.
مربیگری (کوچینگ) چیست؟
فعالیت مربیگری یا همان کوچینگ ترکیبی از رفتارها، فنون و شیوههایی است که میدانیم در نتایج کار یک فرد اثرگذارند. بهطور مثال در حین گفتگو، مربیان بهخوبی گوش میدهند و سؤال میپرسند، چالش یا مشاهدات سازندهای را ارائه میکنند و بازخوردهای مفیدی را مطرح میکنند.
هر فرد میتواند دارای هدف خاص، موضوع موردعلاقه یا تصوری از سبک زندگی کلی دلخواهش داشته باشد. مربیان تأثیرگذار به گفتگوهایی کمک میکنند که آگاهی، بینش و گزینههای در دسترس فرد را در هر وضعیتی افزایش میدهد.
بهعنوان یک مربی، ارتقای مهارتهای ما چالش ارزشمندی است که ابتدا با خودمان آشنا میشویم تا سپس دیگران را بهتر درک و پشتیبانی کنیم. در دنیایی که بسیاری از ما با پیچیدگی و چالشهای فزاینده و اهداف، رؤیاها و تمایلات مختلفی روبرو هستیم، مربیِ خوب میتواند واقعاً به بهبود زندگی ما کمک کند.
در این کتاب ساختار طبیعیِ یک گفتگوی مربیگری ارائهشده تا در انجام صفر تا صدِ مکالمات موفقیتآمیز به شما کمک شود.
همچنین نکات کاربردی درزمینهٔ موانع و چالشهای غیرمنتظرهای ارائهشده، که ممکن است مانع مربیگری در سطح عالی شوند. برای طراحی یک برنامهٔ مربیگری چند جلسهای هم، مراحل معمول و گامبهگامِ تمرین مربیگری را در این کتاب خواهید یافت.
درباره کتاب راهنمای مربیگری بیشتر بدانید:
هدف اصلی کتاب این است: ارائه اصول، نکات و رهنمودهای سادهای که در شیوه مربیگری دلخواهتان به شما کمک میکند.
مربیگری یک گفتگو یا مجموعهای از گفتگوها میان دو نفر است. اما وجه تمایز این گفتگو، تأثیرگذاری آن بر شخص مقابل است. گفتگوی مؤثر مربیگری بر فهم، یادگیری، رفتار و پیشرفت فرد تأثیر میگذارد.
این کتاب اصول و رویکردهای مربیگری را توضیح میدهد و نحوه کاربرد آنها را در وضعیتهای مختلف مربیگری مانند مربیگری کسبوکار (Business Coaching) یا وضعیت کلیتری مانند مربیگری در زندگی شخصی (Life Coaching)، نشان میدهد.
اگر در عرصه مربیگری تازهکار هستید، این دستورالعمل بهصورت کاملاً عملی و اغلب در موقعیتهای روزمره، به یادگیری و تمرینتان کمک میکند. برای کسانی که مربی هستند، این دستورالعمل، نکات تازه و ایدههای جالبی را مطرح میکند. برای مدیران پرمشغله، شیوههایی را برای استفاده در گروهشان ارائه میکند.
معمولاً بهگونهای با شما صحبت خواهم کرد که انگار مربی هستید یا به نحوی وظیفه مربیگری را انجام میدهید. لطفاً به یاد داشته باشید که برای استفاده از ایدههای این کتاب، نیازی به مربی بودن نیست.
اگر در موقعیتی هستید که از طریق آموزش، به دیگران کمک میکنید که تغییر کنند، مطمئنم که این کتاب راهنما برایتان مفید خواهد بود.
چگونه فردی بانفوذ باشیم؟
جان- سی مکسول
جان سی ماکسول و جیم دورنان در این کتاب درباره اصولی بحث میکنند که میتواند زندگی شمارا تغییر دهد، درعینحال که میتواند به شما کمک کند در زندگی دیگران تأثیر بگذارید. اگر بخواهید موفق شوید یا در دنیایتان تأثیری مثبت بر جای بگذارید، باید بتوانید صاحب نفوذ باشید.
بدون نفوذ موفقیتی وجود ندارد. برای نمونه، اگر فروشنده باشید و بخواهید بر فروش خود بیفزایید، باید بتوانید در مشتریانتان تأثیر بگذارید. اگر مدیر هستید موفقیت شما به این بستگی دارد که در کارکنانتان تأثیر بگذارید. اگر مربی ورزشی هستید، تنها با نفوذ در بازیکنانتان میتوانید موفق و برنده شوید.
اگر روحانی و واعظ هستید، تنها با نفوذ در کسانی که به صحبتهای شما گوش میدهند میتوانید موفق شوید. اگر میخواهید خانوادهای سالم و منسجم شکل دهید، باید بتوانید در افراد خانواده نفوذ داشته باشید. اگر بتوانید صاحب نفوذ باشید، سریعتر میتوانید به خواستههایتان برسید.
در کتاب چگونه نفوذ کنیم: چگونه در زندگی دیگران تأثیر مثبت بگذاریم (Becoming a Person Of Influence: How to Positively Impact The Lives Of Others)، جان سی ماکسول و جیم دورنان دیدگاهها و حکایتهای آموزندهای را با شما در میان میگذارند.
جیم دورنان (Jim Dornan) سی سال گذشته را فضای کسبوکار بوده و به مردم آموزش داده است که چگونه موفق شوند، و در این فرآیند توانسته سازمانی تجاری را در سطح جهان راهاندازی کند.
از سوی دیگر، جان سی ماکسول (John C. Macwell) در 28 سال گذشته در نقشهایی دیگر همچون کشیش، مدیر اجرایی و سخنران الهامبخش فعالیت داشته است. او یکی از برجستهترین کسانی است که در امر رهبری تدریس کرده و مطلب نوشته است.
جملات برگزیده کتاب چگونه نفوذ کنیم: چگونه در زندگی دیگران تأثیر مثبت بگذاریم:
مربیگری برای عملکرد بهتر
این کتاب بیش از 500.000 نسخه فروخته شده است. این نسخه جدیدِ عمدهٔ کاملاً اصلاحشده و با مطالب جدید در مورد مدریت در یک وضعیت بحرانی و رهبری برای یک آینده دشوار است.
بهنوعی باید گفت که کتاب "مربیگری برای عملکرد بهتر" کتاب مقدس صنعت است و بسیاری از مدیران بر اساس آن توانستهاند درزمینهٔ کاری خود موفقیتهایی را به دست آورند.
این نسخه جدید بهطور واضح توضیح میدهد که شما بهعنوان مدیر چگونه میتوانید گرههای کار را شناسایی کنید، به لحاظ ذهنی افراد را آماده کنید تا که درنهایت بتوانید از بیشترین پتانسیل هر فرد را برای هر کار بخصوص بهرهبرداری کنید.
کتاب مربیگری برای عملکرد بهتر، حاوی مدل معروف GROW (اهداف، واقعیت، گزینهها، اراده) است که اکنون بهعنوان پایهای برای مربیانِ حرفهای ارائه شده است. این کتاب واضح، موجز، کاربردی و خواننده پسند است. این یک راهنمای مربیگری است فوقالعاده است.
امروزه سؤالات جدیدِ مربیگری و فصلهای تازهای در مورد هوش هیجانی و رهبری با عملکرد بالا وجود دارد. سر جان ویتمور در این کتاب به این سؤالات جواب میدهد.
ویتمور همچنین آیندهٔ مربیگری و نقش آن در تحول در یادگیری و روابطِ محیط کار را توضیح میدهد. و درنهایت به این مساله میپردازد که مربیگری چگونه میتواند در یک بحران کمک کند.
هفت مهارت مؤثر مربیگری
مایکل کی. سیمیسون
کتاب حاضر به آموزشِ چهار اصل اساسی و پرورش و تقویت هفت مهارت مؤثر مربیگری که هر مربی برای اعتمادسازی، به چالشکشیدنِ پارادایمهای موجود، ایجاد شفافیت در استراتژیها، هموارسازیِ اجرای مطلوبِ برنامهریزیها، ارائهٔ بازخورد مؤثر، ورود به حیطهٔ استعدادها و توانمندیها و ارتقای عملکردهای متوسط به آنها احتیاج دارد، میپردازد و با آموزش چگونگی ایجاد تغییری مثبت، یادگیری اثربخش و رشد در عملکرد افراد، مسیر تبدیلشدن به یک مربی- مدیرِ برتر و توانمند را هموار میسازد.
یک مدیر با مطالعهٔ این کتابِ اثربخش و کاربردی میآموزد که از طریق به چالشکشیدنِ توانِ درونیِ افراد و استفاده از تعهد درونیشان، آنها را در مسیرِ دستیابی به رؤیاهایشان راهنمایی کند.
مربیگری به سبکِ بازیِ درونی
تیموتی کالوی
تیموتی گالوی بنیانگذار بازیِ درونی است و بهطور گسترده بهعنوان پدرخواندهٔ جنبش فعلیِ مربیگری شناخته میشود. تیم The Inner Game را در اواسط دهه 1970 توسعه داد و سه دهه را صرف الهام بخشیدن به سازمانهای موفق ازجمله مشتریان بلندمدتِ اپل، AT&T، شرکت کوکاکولا و رولزرویس کرد، که با آنها بازی درونیِ رهبری، فروش، مدیریت تغییر و کار تیمی را به اشتراک گذاشت.
پرفروشترین سریِ کتابهای بازی درونی تیم، متدولوژی جدیدی را برای مربیگری و توسعه تعالی شخصی و حرفهای در زمینههای مختلف ارائه میکند.
کتابهای او باعث شده است تا بسیاری متوجه شوند که بازی درونی، کلید بازی بیرونی زندگی آنها است. "همیشه یک بازیِ درونی در ذهن شما وجود دارد، مهم نیست که چه بازیِ بیرونی انجام میدهید. میزان آگاهیِ شما از این بازی میتواند بین موفقیت و شکست در بازیِ بیرونی تفاوت ایجاد کند.”
تیم گالوی، خالق بازی درونی
بازی درونی برای سازمان ها-تیم گالوی علاوه بر اینکه یکی از نویسندگان و پیشگامان پیشرو در روانشناسی است، به مدت 30 سال رویکرد بازی درونی را به سازمانهایی وارد کرده است که به دنبال راههای بهتری برای مدیریت تغییر هستند.
در دو کتاب بازی درونیِ کار و بازی درونیِ استرس، تیم گالوی راهحلهای واقعی را برای افرادی که در سازمانها کار میکنند ارائه میکند تا بازیِ درونیِ خود را تغییر دهند و عملکردشان را بالا ببرند.
تاریخچه بازی درونی: از اواسط دهه 1970، بسیاری از رهبران و مدیران شرکتها مفاهیم و مدلهای بازی درونی را برای تسهیل تغییرات موردنظر در محل کار تشخیص دادند. یکی از اولین مشتریان بلندمدتِ تیم گالوی AT&T بود.
در اوایل دهه 1980، آنها با چالش تغییر ذهنیت بزرگترین شرکت در ایالاتمتحده از “سر زنگی شکل” تفکر انحصاری به طرز فکر یک شرکت رقابتی، بازار محور و کارآفرین مواجه شدند.
مدتی بعد، از تیم گالوی خواسته شد که به IBM کمک کند تا نگرشِ غالبِ شرکتیِ خود را مبنی بر “ما همهچیز را میدانیم” به سازمانِ یادگیرنده و مربی تغییر دهد. سپس روشهای بازیِ داخلی در برنامه توسعهٔ رهبریِ شرکت رایانهایِ اپل مورداستفاده قرار گرفت.
و در دهه 1990 از روشهای بازی داخلی برای آموزش بیشتر مدیران سطح بالای شرکت کوکاکولا در نحوه مربیگری و توسعه مهارتهای تیمهای کاری خود و درنهایت حرکت به سمت تبدیلشدن به یک سازمانِ یادگیرنده استفاده شد.
رهبران موفق، بهترین سؤالها را میپرسند.
جان-سی مکسول
چرا سؤالها بسیار بااهمیت هستند؟ اگر میخواهید موفق شوید و استعداد رهبری و مدیریتتان را تقویت کنید باید به سؤال کردن، عادت کنید، برای این کار چند دلیل وجود دارد: شما فقط پاسخ سؤالهایی را که میپرسید به دست نمیآورید؛ سؤالهایی درهایی را میگشایند که ممکن بود برای همیشه بسته بمانند.
سؤالها مهمترین ابزارهای ارتباط با دیگران هستند سؤالها، تواضع و فروتنی را تقویت میکنند. سؤال کردن دیگران را به گفتوگو با شما تشویق میکند سؤالها به ما این فرصت را میدهند که ایدههای بهتری خلق کنیم جان سی مکسول در کتاب حاضر با بهرهگیری از هنرِ پرسیدنِ سؤال به شما میآموزد چگونه رشد کنید؛ با دیگران ارتباط برقرار کنید؛ خود را به چالش بکشید؛ به پیشرفتِ تیمتان کمک کنید و ایدههای بهتری خلق نمایید. او در این کتاب نشان میدهد که چگونه میتوانید از سؤالها برای تغییر زندگیتان کمک بگیرید.
راه و رسم مربیگری
مایکل بانگی استانیر
اگر در مقام مدیر، در کسبوکاری مشغول به کارید یا به هر نحو مسئولیت تعدادی از همکارانتان را بر عهده دارید و آنقدر متواضعید که فکر میکنید میتوانید بهتر از این با همکارانتان تعامل کنید و دغدغهٔ رشد و پویاییِ آنها را دارید، حتماً این کتاب را بخوانید.
این کتاب ازیکطرف به منابع معتبر و تحقیقهای علمی پشتگرم است، و از طرف دیگر سرشار از تکنیکهای عملی و دمدستی مربیگری است. با خواندن آن تجربه خیلی از موقعیتهایی که کتاب توصیف میکند جلوی چشمانتان میآید و افسوس میخورید که کاش بهتر مدیریت میکردید.
نویسنده در هیچ جایی از کتاب پرگویی نکرده، و هر خط از متنِ کتاب، نکته بهدردبخوری دارد؛ پس نوشتهها کوتاه، و کتاب، خواندنی است. در کنار آن، ویدیوها متن کتاب را بهتفصیل توضیح میدهند تا بهطور کامل در ذهنتان بنشیند.
در این کتاب، مربیگری بخش منظم و غیررسمی و روزمرهای از روزتان بهحساب میآید، بهطوریکه تیمِ شما میتواند کمتر کار کند و بیشتر مؤثر باشد. مایکل بانگی، مربیگری را بهعنوان کاری رسمی و جدا از عادتهای روزانه درنظر نگرفته است.
هیچ چیز نیرومندتر از "عادت" نیست
نویسندهٔ کتاب، هفت پرسش کلیدی را بهطور ساده و کارآمد بیان میکند. هرچند بهکارگیری این پرسشها کار سادهای نیست و به تمرینِ بسیار نیاز دارد، اما نویسنده معتقد است با پرسیدن این سؤالات و صبوریِ زیاد به خرج دادن، مربی میتواند بهخوبی از عهدهٔ مربیگری بربیاید و حتی در مدتزمانی کمتر از ۱۰ دقیقه، کار مربیگری را با سرعت و بهطور مؤثری انجام دهد.
از نظر او مربیگری تنها و تنها نیازمند|:
این کتاب، هفت پرسش و ابزارهایی در کنار آن در اختیارتان میگذارد تا با استفادهٔ روزمره از آنها کمتر کار کنید و اثرگذارتر باشید. البته اگر ابزار مناسب در اختیارتان باشد، مادامیکه نتوانید آن را به خدمت بگیرید، فایدهای ندارد.
به همین دلیل پیش از مطرحشدنِ پرسشها، فصلی از کتابِ به چگونگیِ پروراندنِ عادتِ جدید اختصاص داده شده است. مثلاً عادتِ جدید را باید بهصورت خرده عادت تعریف کنید،
بهطوریکه انجام دادنش، کمتر از شصت ثانیه وقت بگیرد.
پروراندن عادتِ مربیگری، راهی برای رسیدن به روشِ بهترِ کار کردن است.
پرورش عادت مربیگری به شما کمک میکند تمرکزتان را بازیابی کنید، تا شما و تیمتان بتوانید مشغول کاری شوید که واقعاً مهم است، و وقت و انرژی و منابعتان را صرف حل چالشهای مهم کنید.
از نظر مایکل بانگی، ایجاد عادت مربیگری که هر مربی به آن نیاز دارد، مهجورترین سبک رهبری است که اثر مثبت چشمگیری بر عملکرد و سودآوری دارد. او در بخش اول کتاب میگوید: «به دلیل مشغلههای بیشمار امروزی، اعتیاد به گوشیهای موبایل هوشمند و روبهرو شدن با دریایی از اطلاعات و دادهها، تجربهٔ واقعیِ مربیگری چندان اتفاق نمیافتد، و حتی آموزشهایی که مربیان در این زمینه دیدهاند، چندان مفید نبوده است.
کمتر از یکچهارم افرادِ تحتِ تعلیمِ مربیگری، معتقد بودهاند که مربیگری اثر فزاینده و مثبتی بر عملکرد و رضایت شغلیشان داشته است! این نشان میدهد که اکثر افراد احتمالاً تحت تعالیم اثربخش مربیگری نبودهاند و درنتیجه مربیگریِ اثربخشی هم اعمال نمیکنند.»
به عقیدهٔ مایکل بانگی:
«تغییر رفتار بهظاهر سادهٔ کمی کمتر نصیحت کردن، و چند سؤال بیشتر پرسیدن بهطور عجیبی سخت است.»
او در کتاب راه و رسم مربیگری اشاره میکند که در شرکتش به بیش از ۱۰ هزار مدیرِ پرمشغلهٔ مهارتهای عملی مربیگری را آموزش داده و دریافته است که چطور پتانسیلِ افراد را در جهت تبدیلشدن به یک مربیِ تأثیرگذار آزاد کند.
او حقایق بدیهی را که در طول این تجربهها به آنها رسیده است، بدین شرح توضیح میدهد:
مربیگری، ساده است. هفت پرسش اساسی این کتاب بیشترین چیزی را که لازم دارید، در اختیارتان میگذارد.
شما میتوانید یک نفر را در کمتر از ۱۰ دقیقه هدایت کنید.
مربیگری باید یک فعل روزانهٔ غیررسمی باشد، نه یک رویداد رسمیِ گاه و بیگاه.
فقط وقتی میتوانید عادت مربیگری را پرورش دهید که
سازوکار اثباتشدهٔ ایجاد و نهادینه کردن عادتهای جدید را بشناسید.
برای اینکه با هفت پرسش مایکل بانگی در جهت گسترش روش مربیگری و به دست آوردن نتایج عالی از آن بیشتر آشنا شویم، در این بخش، هرکدام از پرسشها را بهطور جداگانه موردبررسی قرار دادهایم.
این پرسشها مربی را از سه دورِ باطل، نجات، و سبکِ کار را ارتقا میدهد:
1. وابستهسازی بیشازحد،
2. از پای درآمدن
3. و آشفتگی.
هفت پرسشِ ضروریِ مربیگری:
1. به چه فکر میکنی؟ (سؤال آغازین)
2. و دیگه چی؟
3. مشکلِ اصلیِ الآن چیست؟ (سؤال کانونی)
4. چی میخوای؟ (سؤال بنیادی)
5. چطور میتونم کمک کنم؟ (سؤال تنبل)
6. آگه پاسخِ مثبت به این میدی، به چی پاسخِ منفی میدی؟ (سؤال استراتژیک)
7. چی بیشتر از همه برات مفیده؟ (سؤال یادگیری)
1. پرسش آغازین «به چه فکر میکنید؟»
اولین پرسش، روشی برای شروع هر مکالمه است. پرسشِ آغازین قدرتی دارد که روند مکالمه را سریع و عمیق میکند. باز کردن سر صحبت بهطور مناسب، اهمیت زیادی دارد. یکی از دلایل ناکامی مدیران، این است که نمیدانند چطور شروع کنند. سؤال «به چه فکر میکنید؟» روش بینقصی برای باز کردن سرِ صحبت است.
آزاد بودن این سؤال، افراد را ترغیب میکند سراغ اصل موضوع بروند و مهمترین مطالبشان را در میان بگذارند. بهجای راهنمایی و اینکه بگویید چکار کنند، دستشان را باز میگذارید تا خودشان تصمیم بگیرند از کجا شروع کنند. درواقع این سؤال باعث میشود دربارهٔ مهمترین چیزها با یکدیگر صحبت کنید.
در پایان این فصل و بعد از توضیح مدل سه مرحلهای در پیشبرد پاسخ سؤال اول، شاهد تمرینات عملی و نوشتاری در کتاب هستید که عادت جدید را در شما پرورش میدهد. این روند در تمام فصلهای بعدی نیز تکرار شده است.
2. پرسش «و دیگر چه؟»
این پرسش، بهترین سؤالِ مربیگریِ دنیا است، که در حکم ابزاری برای خود مدیریتی و تقویت شش پرسشِ دیگر عمل میکند. برای اینکه گفتگوی عمیق و مؤثری میان مربی و فرد برقرار شود، مربی باید سه کلمهٔ قدرتمند را -که به AWE معروف است- در گفتوگو مدنظر قرار دهد.
این سه کلمه عبارتاند از: And What Else به این مفهوم که مربی تلاش میکند فرد را به صحبتِ بیشتر دربارهٔ آنچه در ذهنش میگذرد، تشویق کند.
چالش اصلیِ مربی، از دست دادن صبر است.
آنچه باید برای آن در این مرحله تلاش کند، صبوری در جهت قطع نکردن صحبتهای فرد و گوش دادن به صحبتهای او است؛ عادتی که به مربیگریِ سریع و مؤثر در کمتر از ۱۰ دقیقه منجر خواهد شد.
سؤالهای درست بپرسید تا به راهحلهای درست برسید
پرسش «و دیگر چه؟» ازنظر مایکل بانگی خاصیت جادویی دارد. او این جمله را در این فصل مطرح میکند: هیولای نصیحت را رام کنید.
باید باور کنید که پند شما آنقدرها هم که خودتان میاندیشید، برای دیگران سودمندی ندارد.
برای مربیگریِ سودمند و مؤثر، نیازمندِ حرفِ کمتر و سؤالِ بیشتر هستید. شما با پرسیدنِ این سؤال، کمی وقت برای خودتان میخرید؛ برای اینکه بفهمید دقیقاً چه خبر است و از موضوع عمیقاً سر دربیاورید.
خواننده در ادامهٔ این فصل با چهار توصیهٔ کاربردی در پرسیدن سؤال «و دیگر چه؟» مواجه میشود که باعث میشود جادوی این سؤال بهدرستی عمل کند.
این پرسش جادویی، بسیار خوب جواب میدهد، چون افراد را وادار میکند پیدرپی گزینه رو کنند و شمارا ساکت نگه میدارد.
3. پرسش کانونی «مشکل اصلیِ شما الآن چیست؟»
برای رسیدن به عمقِ مشکل، مطرح کردن این پرسش ضروری است. با پرسیدنِ سؤال دربارهٔ مشکلِ اصلیِ فرد، از صرفِ وقت و زحمتِ زیاد برای حل مشکلی که بهاشتباه گرفته شده است، جلوگیری میکنید.
پیش از آنکه به حل مشکل اشتباه بپردازید، بهتر است کمی عمیقتر شوید تا مشکلِ اصلی را بهدرستی متوجه شوید.
این سؤال، جلوی اقدام شتابزده را میگیرد. این فصل به شما کمک میکند ابهامزدایی کنید. سپس ۳ استراتژی به شما میآموزد تا این سؤال کارتان را راه بیندازد.
در پایان، همچون فصلهای دیگر عادت جدید را با مطرح کردن تمرینات نوشتاری، در درون شما پرورش میدهد.
4. پرسش بنیادی «شما چه میخواهید؟»
پرسش بنیادی همچنان در جهت دریافتنِ عمقِ مشکل است. پرسش «شما واقعاً چه میخواهید»، معمولاً آدم را در جایش خشک میکند؛ پرسشی است که از اعماق روابط انسانهای بالغ صحبت به میان میآورد. در این فصل با مدل روزنبرگ آشنا میشوید که گره از تفاوت بین خواستهها و نیازها باز میکند.
بعضی وقتها کفایت میکند که فقط سؤال بپرسید و گاهی وقتهای دیگر، اگر نظرتان را هم دربارهٔ همان سؤال بیان کنید، اثرگذاریِ آن پرسش بیشتر میشود. در ادامهٔ فصل و بعد از تمرینهای عملی، بخشی با عنوان «در محضر استاد» در کتاب وجود دارد که از تجربههای عملی صحبت به میان میآید.
همچنین در پایان دربارهٔ اتفاقاتی واقعی که در آزمایشگاه باکس آو کراینز ((Box of Cryons شرکت متعلق به مایکل بانگی برای پرورش مربیان پیشآمده، مرتبط با پرسش این فصل شرح داده شده است.
5. پرسش تنبلانهٔ «چطور میتوانم کمک کنم؟»
پرسش تنبل، به این دلیل تنبل نامیده شده که به شما نشان میدهد با جدیت کمتری کار کردن و تنبلی کردن الزاماً هم بد نیست. مهم این است که حالا شما به مربیِ تأثیرگذارتر و فرد مفیدتری تبدیل شدهاید، هرچند بهظاهر، کمتر کار میکنید.
با سؤال کردن چنین پرسشهای باز و عمومیتری، نهتنها مؤثرتر هستید، بلکه احترام بیشتری هم دارید. در این فصل دربارهٔ هفت کوتوله و مثلث نمایشی کارپمن صحبت شده و هریک از نقشها را بهاختصار، اما بسیار مفید و شفاف توضیح میدهد.
6. پرسش استراتژیک «اگر پاسخ مثبت به این میدهید، به چه چیزی پاسخ منفی میدهید؟»
تا اینجا بهعنوان یک مربی توانستهاید عادتهای جدید بهتری را در خودتان پرورش دهید و به مشکلاتِ اصلیِ فردِ مقابل پی ببرید. حالا با پرسشِ استراتژیکِ فوق، به قلبِ مشکل میزنید و در دل هر استراتژیِ مناسب، پرده از پرسش برمیدارید.
اهمیت این سؤال بسیار بیشتر از چیزی است که به نظر میرسد. در این مرحله قرار است بیاموزیم چطور و چه وقت پاسخ منفی بدهیم.
جادوی نهفته در پاسخ ِمنفی این است که تمرکز را از شما برمیدارد و یادتان میدهد چطور کندتر پاسخِ مثبت بدهید. پاسخ مثبتِ کندتر به معنی پرسیدن سؤالات ریزتر و بیشتر است.
7. پرسش یادگیری «چه چیزی بیشتر از همه برایتان مفید بود؟»
حالا وقت تمام کردن مکالمه است. در این فصل میآموزید که بهعنوان مربی، چطور مکالمهای را تمام کنید تا نابغه به نظر برسید.
این پرسشِ پرمایه و مثبتی برای اتمام مکالمه است. در این فصل دربارهٔ عصبشناسیِ یادگیری، اینکه مردم چطور و چه وقت یاد میگیرند و دلیل سرآمد بودن این سؤال، بهطور مفصّل صحبت شده است.
مقدمه و مؤخرهٔ مربیگری این است: «چطور سریع، شروع و پرمایه تمام کنیم؟»
اگر میخواهید غنای مکالمه را بیشتر کنید، نظر خودتان را هم دربارهٔ اینکه چه چیزی بیش از همه مفید بوده، بگویید.
فصل پایانی، نتیجهگیری
بخش پایانی کتاب در باب پرورش دادن عادتِ مربیگریِ مخصوص به خودتان است. درنهایت بعد از پرورش تمام عادتهای خوب برای مربیگری، این شما هستید که باید سؤالهای خودتان را کشف کنید و روشِ خودتان را پیدا کنید.
مایکل بانگی میگوید اگر موفق شوید فقط این هفت پرسش اساسی را به کلکسیون مدیریت و مکالمهٔ روزمرهتان اضافه کنید، کمتر کار میکنید و اثرگذاری بیشتری خواهید داشت. شما باید یاد بگیرید که:
عادت مربیگریِ مخصوص به خودتان را بر پایهٔ این عادتها پرورش دهید.
درباره کتاب
کتاب «راه و رسم مربیگری» از پرفروشترین کتابهای مربیگری در حوزهٔ کسبوکار است. این کتاب در سال ۲۰۱۶ به زبان اصلی انگلیسی و با عنوان کامل «The Coaching Habit: Say Less, Ask More & Change the Way You Lead Forever» در ۲۴۴ صفحه به چاپ رسیده است.
ترجمهٔ آن را انتشارات آریاناقلم با خلاقیت در چاپ برعهدهگرفته و با عنوان «راه و رسم مربیگری؛ کمتر حرف بزنید، بیشتر بپرسید و روش رهبریتان را برای همیشه تغییر دهید» با ترجمهٔ سهند حمزهیی در تابستان ۱۳۹۸ چاپ و منتشر کرده است.
کتاب حاضر در کتابخانهٔ ملی جزو دستهبندی موضوعات مربیگری اجرایی، آموزش حین خدمت و رهبری و جنبههای روانشناسی قرار گرفته است.
بهمنظور تعمیق در یادگیری مطالب کتاب، نویسنده ۱۶ فیلم راجع به مباحث کتاب تهیه کرده که به همت سهند حمزهیی ترجمه و دوبلهشده و از طریق کدهای QR موجود در کتاب، برای دانلود در اختیار خوانندگان کتاب قرار گرفته است.
درباره نویسنده
مایکل بانگی استانیر (Michael Bungay Stanier) کتابهای موفقی نوشته است؛ ازجمله کتابهایی با نام «پایان مالاریا»، «کارهای بزرگتری انجام دهید»، «ناپدید شوید و بروید» و اخیراً کتاب «راه و رسم مربیگری» که بسیار پرفروش بوده است.
او بنیانگذار اصلی شرکت Box of Crayons و اولین مربی سال کانادایی است. این شرکت سالها است که به سازمانها و شرکتها در سرتاسر جهان کمک میکند تا کارهای بهتر و عالیتری انجام دهند. این شرکت متخصص ارائهٔ ابزارهایی به مدیران است تا بتوانند در کمتر از ۱۰ دقیقه بهطور حرفهای مربیگری کنند.
مایکل بانگی بهطور منظم با مخاطبان جهانیاش در ارتباط است و از طریق کنفرانسهای گوگل، HRPA و SHRM و همایش زنان روستایی و هرجایی که در تورنتو (خانهاش) بتواند حاضر شود، با آنها صحبت میکند.
با چرا شروع کنید!
اثر سایمون سینک
«چرا» یکی از رایجترین واژههایی است که میتواند باقدرت در مقابل چیزهای بسیار بزرگی در زندگی و کارمان ایستادگی کند و چندوچونشان را از آنها جویا شود:
- چرا این کار را میکنی؟ - چرا فلان حرف را زدی؟ - چرا اینگونه میاندیشی؟ - و …
ما باوجود این چراها میتوانیم به حرکتِ خود در یک مسیر ادامه دهیم، کارها را تا انتها پیش ببریم و با اهدافمان ملاقات کنیم. اگر احساس میکنید که زندگیتان رنگ و بوی گذشته را ندارد یا هدفی که داشتید دیگر مثل گذشته برایتان مهم نیست، تا پایانِ این ماجرا با ما همراه باشید.
چهبسا مشکل اصلیِ شما «چرایی» باشد که برای زندگی و کارتان تعریف کردهاید.
مسیرِ راه یا چاه از میان دانستههایمان عبور میکند. انسانهای مختلف با وجود تفاوتهای فراوانی که باهم دارند، به شکل مشابهی تصمیم میگیرند. گام اول در تصمیمگیری، جمعآوری اطلاعات است. در این گام، تفاوتهای بزرگی دیده میشود.
مثلاً برخی خیلی جدی و دقیق، به جمعآوری اطلاعات مشغول میشوند، و برخی دیگر به یک پرسوجوی ساده از نزدیکانِ خود بسنده میکنند.
درهرصورت، بهمحض اینکه احساس کنیم، اطلاعاتِ بهدستآمده برای گرفتنِ یک تصمیمِ درست، کافی هستند دستبهکار میشویم. اما گذرِ زمان به ما ثابت کرد که تمام تصمیمها، سرنوشت یکسانی ندارند.
برخی از آنها باوجودآنکه خوب به نظر میرسیدند، نتیجهای بد را به دنبال داشتند و برخی دیگر باوجودآنکه به یک اشتباه شباهت داشتند، نتیجهای شگفتانگیز را به ارمغان آوردند! درواقع، چیزی که این تفاوتِ بزرگ را به وجود میآورد، نگرش ما به دنیا است.
کسبوکارها و اهرمهای مخفیشان برای افزایشِ فروش
دنیای تجارت، پر از کسبوکارهای گوناگون است. آنها محصولات و خدمات گوناگون را تولید میکنند و به مخاطبانِ هدفشان میفروشند.
نکته جالب این است که تعداد قابلتوجهی از شرکتها بهطور دقیق نمیدانند که چرا مشتریانشان از آنها خرید میکنند؟
وقتی هم که با چنین سؤالی روبهرو میشوند، به سراغ گزینههای کلیشهایی مانند: «قیمت»، «کیفیت» و مواردی ازایندست میروند.
این ناآگاهی باعث میشود که شرکتها با ورود یک رقیب تازهتر، دست به کارهایی بزنند که چیزی کمتر از کندنِ قبر برای خودشان نیست.
مثلاً کمپینهایی طولانی برای ارائه تخفیفهای سرسامآور برگزار میکنند، مشتریان را به کوپن یا وسایل جانبیِ رایگان معتاد میکنند، از راه مبالغه کردن در مورد ارزشِ محصولات یا خدماتشان حس کمیابی را در ذهن مشتری به تصویر میکشند یا حتی با زدنِ حرفهای قشنگ و ساخت امیدهای پوشالی، به دنبال جذبِ مشتریانِ بیشتر میگردند.
باوجوداینکه چنین راهکارهایی بهعنوان استراتژیهای افزایشِ سهمِ بازار یا حفظ مشتری شناخته شدهاند اما در حقیقت، هدف اصلی یک کسبوکار- یعنی سودآوری- را زیر سؤال میبرند.
در چنین شرایطی، شرکتها برای به دست آوردن مشتری، بسیار بیشتر از توانشان هزینه میکنند. ماجرا تا جایی بیخ پیدا میکند که گویی شرکت به مشتریانش پول میدهد تا محصولاتش را از او خریداری کنند. در نظر داشته باشید که
افزایشِ فروش، [لزوماً] به معنی افزایشِ سودآوری یا رشدِ مثبتِ یک کسبوکار نیست!
اگر شرکتهای مختلف به سرگشتگیِ خود پیرامون علت اصلیِ خریدِ مشتری ادامه دهند، به بنگاهی تبدیل میشوند که
باوجود فروش بسیار بالا در سراشیبیِ ورشکستگی قدم برمیدارند.
در جستجوی ردّ پای رهبران الهامبخش
برخی از کسبوکارها توسط رهبرانی اداره میشوند که بهجای استفاده از راهکارهای مختلف برای ایجاد فشار روی مشتریانشان، افق گستردهتری را نشانه رفتهاند. آنها با روش ویژه خود به دنبال الهام بخشیدن به مردم هستند.
این رهبرانِ بزرگ از سه پرسشِ ارزشمند آگاهی دارند.
آنها «چرایی»، «چگونگی» و «چیستی» را در همه چیز جستجو میکنند،
و از این راه، مخاطبانشان را به سمت و سویی هدفمند سوق میدهند. درواقع، بیشتر مردم نسبت به علت انجام کارهایشان بیتفاوت هستند. توجه اصلی آنها به سمت نتیجهٔ کار است و میدانند که میخواهند چهکاری انجام دهند. اما خبری از چرایی انجام کارشان ندارند.
کشف چرای زندگی و کارمان مهم است،
چون بدون آن انگیزهای برای انجام کارهایمان نخواهیم داشت.
ذهن ما بدون درنظرگرفتن علتِ انجامِ یک کار و بررسیِ پیوستهٔ میزان سود و زیانِ آن نمیتواند بهطور پیوسته یک کار را انجام دهد.
اگر علت را نیابد،
اپل، پرچمدار چراهای پُرقدرت
یکی از شرکتهایی که با تکیه بر قدرتِ «چرایی» مدیریت میشود و در کتاب با چرا شروع کنید مطرح شده است، «اپل» است. این شرکت از همان ابتدا شیوهای متفاوت را برای عرضه و معرفی محصولاتش در نظر گرفت.
آنها برای خودشان یک هدف در نظر گرفتهاند: «ما متفاوت فکر میکنیم» به همین ترتیب، محصولاتشان در راستای این تفکرِ متفاوت ساخته شدند.
این یعنی هر چیزی که در اپل ساخته میشود،یک چرای محکم و کاملاً روشن دارد.
حالا پرسش اصلی این است که آیا میخواهید قدمی برای کشف چراهای کارتان بردارید؟
«چگونه» به دنبال «چرا» میآید!
پیدا کردن چرای کسبوکار یا زندگیتان تنها کار مهم و متفاوتِ شما نخواهد بود!
پس از گرفتن یک تصمیمِ درست در مورد چراهای زندگیتان،
باید راهی برای نشان دادن آنها در دنیای فیزیکی پیدا کنید.
خوشبختانه انجام این کار، سادهتر از یافتن چراها است. تنها کاری که باید بکنید این است که ارزشهایتان را شناسایی کرده و آنها را در قالبِ یک جمله کامل به تصویر بکشید.
مثلاً اگر یکی از چراهای کاریتان «سلامتی» باشد، میتوانید آن را بهصورت «راهی برای ایجاد و حفظِ سلامتی بیابید» تعریف کنید. چنین جملهای میتواند شمارا به صدها راه عملیِ ساده همراه با نتیجههای واقعی وصل کند.
آیا شما معتبر هستید؟
اعتبار، گوهری ارزشمند است که داشتنش، شمارا به فردی مهم و قابلاعتماد تبدیل میکند. فکر میکنید ریشهٔ اعتبار در کجا آرمیده باشد؟
با هم گفتیم که برای آغازِ یک حرکتِ بزرگ، ساخت یک زندگیِ عالی و به وجود آوردن کسبوکاری که سالیان دراز در مسندِ قدرت باقی بماند، باید به سه پرسشِ «چیستی»، «چرایی»، و «چگونگی» پاسخ بدهیم.
چیزی که اعتبار شمارا میسازد،
دادنِ پاسخ ِیکسان به هر سه پرسشِ بالا است.
درواقع، اگر با حرفهایتان گوش مشتریان یا اطرافیانتان را پر کنید اما وقتی پای عمل به میدان باز میشود به شکلی دیگر رفتار کنید، در کسب اعتبار، شکست خواهید خورد.
با این کار به تمام شنوندگانِ خود اعلام میکنید که خودتان به حرفها یا چراهایتان ذرهای باور ندارید.
خوب، به من بگویید
چرا دیگران باید برای کسی که خودش، خودش را معتبر نمیداند، اعتبار قائل شوند؟
چرا باید به او اعتماد کنند؟
یا پولشان را برای خرید محصولات و خدماتِ او خرج کنند؟
اعتماد بسازید، سود کنید
نظرتان در مورد اعتماد چیست؟ آیا کارمندان، اعضای خانواده، شرکا یا بالادستیهایتان به شما اعتماد میکنند؟ شما چطور؟ به چند درصد از افراد پیرامونتان اعتماد دارید؟
تقریباً هیچ رابطهای -چهکاری و چه شخصی- بدون وجود عنصر اعتماد، راه بهجایی نمیبرد.
آیا این جسارت و شجاعت را در خودتان میبینید که به یک رهبر و فردی قابلاعتماد در کسبوکار و حتی زندگیتان تبدیل شوید؟
نوآوری، ارمغانِ اعتمادِ افراد به چراییِ شما است.
فکر میکنید علت پیشرفت تیمهای بزرگ و ابر شرکتهای جهانی چیست؟ امیدوارم در میان گزینههایی که بهعنوان دلیل بیان میکنید «پول» جایگاه چندان بالایی نداشته باشد!
چون هیچ اختراع یا نوآوری به خاطر پول انجام نشده است.
البته اشتباه نکنید، پول مهم است، اما نه آنقدر مهم که ذهنمان را برای آن به تکاپو بیندازیم و از هیچ به همهچیز برسیم. باید چیزی بسیار بزرگتر و قدرتمندتر از پول وجود داشته باشد که بتواند در سراشیبیهای مسیرمان از ما حمایت کند.
این چیزِ بزرگ، همان «چرایی» است. وقتی یک تیم، دورِ یک چرای بزرگ و دوستداشتنی جمع میشوند، تمام تلاشهایشان بر محورِ این دلیلِ بزرگ میچرخد. این دلیل، همان پاسخی است که وقتی صدای درونشان از آنها میپرسد: «فلانی! دقیقاً چرا اینقدر داری زحمت میکشی؟» به آن تحویل میدهند.
بدون این چرایی، آنها در جواب وا میمانند و همین موضوع باعث میشود که دیگر انگیزهای برای ادامه دادن نداشته باشند.
از میان انرژی و الهام، دومی را انتخاب کنید
رهبران بسیاری هستند که به هنگام سخن گفتن، به یک گلولهٔ آتشین از انگیزه تبدیل میشوند.
کارمندانشان در مقابلِ این انرژی و انگیزهٔ فراوان قرار میگیرند، مدتی را با آن حال و هوا سر میکنند و سپس دوباره با جای خالیِ یک چرایی قدرتمند روبهرو میشوند.
در نقطهٔ مقابل، رهبرانی وجود دارند که در صحبتهایشان اثری از نطقهای آتشین و انرژیهای افسانهای نیست.
اما پشت هر واژهای که میگویند، اشارهای مستقیم به چراییِ قدرتمندِ شرکتشان نهفته است. آنها به کارمندانشان انگیزه نمیدهند، الهام میبخشند.
کارمندانی که انگیزه میگیرند، زود خاموش میشوند،
اما کارمندانی که الهام میگیرند، به منبع تولید انرژی تبدیل میشوند.
آنها در سختترین شرایط هم به کارشان ادامه میدهند و اجازه نمیدهند که چرای قدرتمندی که برایش احترام قائل هستند و به وجودش اعتماد دارند از دست برود.
در «چرای» خود ثابت باشید، اما چگونهها را متفاوت انجام دهید.
- شغلتان چیست؟
- چطور با آن آشنا شدید؟
- یا بهتر است بگوییم چگونه به سمت آن کشیده شدید؟
- آیا این شغل، همان شغل رؤیاییتان است؟
برای بسیاری از ما اینطور نیست!
درواقع، رؤیایی که در کودکی داشتیم و تصوّرمان از شخصی که به آن تبدیل میشدیم، بسیار متفاوتتر از چیزی است که اکنون آن را تعریف میکنیم! در این میان، کسانی میتوانند همراه با شادی، رضایت و سرشار از انگیزه زندگی کنند که
تمام کارهایشان -با وجود تمام تفاوتها و بالا و پایینها- در راستای آن «چرایی» باشد
که از روزِ اول برای خودشان تعریف کردهاند.
اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم. تصور کنید که دلیل شما برای زندگی -یعنی همان انگیزهای که صبحها شمارا از رختخواب بیرون میکند- «خوشحال کردن مردم» باشد؛ در این صورت، تا زمانی که نتیجهٔ کارتان به خوشحال کردن مردم ختم شود، فرقی نمیکند که چهکاری انجام میدهید، چه شاگرد یک مغازه کوچک باشید، چه کارمند یک شرکت خصوصی، نگهبانِ یک مجتمع، رفتگر، خیاط، تعمیرکار، معلم، راننده و خلاصه به هر کاری که مشغول باشید، هر روز سرشار از انگیزه، امید و الهام خواهید بود.
چون از چرای زندگیتان باخبر هستید و میدانید که وجود چه چیزی به زندگیتان الهام میبخشد.
• با وجود دلیل روشنتان برای زندگی،
افراد مختلف، تیپهای شخصیتیِ متفاوتی دارند. جالب اینجا است که میتوانیم مفهومهای «چرا» و «چگونگی» را در آنها تشخیص دهیم. افرادی که تیپ شخصیتیِ آنها «چرا-محور» است، همیشه در حال رؤیاپردازی هستند.
آنها شهرهای بزرگ و باشکوه را در مریخ میبینند و در میان خیابانهای ساختهشدهٔ روی این سیارهٔ سرخ، قدم میزنند درحالیکه هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است، یا مثلاً درمان بیماریهای سخت را بهاندازهٔ نسخه یک سرماخوردگیِ تابستانی، ساده تصور میکنند، به دنبال دنیایی سرتاسر صلح هستند، میخواهند طبیعت را احیا کرده و در زمان سفر کنند.
آنها در رؤیا زندگی میکنند، اما نمیدانند چگونه میتوانند به رؤیای خود جامه عمل بپوشانند. اینجا است که افرادی با تیپ شخصیتیِ «چرایی» به فردی با تیپ شخصیتیِ «چگونه» نیاز پیدا میکنند.
تمام رؤیاها و دستاوردهای بشری به دلیل در کنار هم قرار گرفتن این دو تیپ شخصیتی در کنار هم به وجود آمدهاند.
اگر ذهنتان پر از فکرهای بزرگ است، اما تاکنون نتوانستهاید راهی برای عملی کردن آنها بیابید، شاید یکی از علتهایش این باشد که هنوز فردی که چگونهها را به شما نشان دهد یا حتی رؤیاهایتان را برایتان بسازد، پیدا نکردهاید.
چگونهها شنیده نمیشوند، چراها نفوذ میکنند
نفوذ در ذهن و قلب دیگران، یکی از آرزوهای دیرینه بشر است. باوجود تلاشهای فراوان، تحقیقها، سخنرانیها و میلیونها صفحه کتاب، هنوز هم بسیاری از مردم راز نفوذ به ذهن دیگران را نمیدانند.
به همین دلیل، به سراغ نزدیکترین راه میروند و سعی میکنند که با استفاده از روشهای گوناگون، توجه دیگران را به سمت خود جلب کنند. از میان روشهایی که برای جلبتوجه وجود دارند، بدترین آنها استفاده کردن از پول است.
وقتی سعی میکنید که از پولتان برای جلبتوجه دیگران استفاده کنید، مردم برای مدتی بسیار کوتاه -یعنی تا زمانی که جریان انتقال پولتان به آنها ادامه دارد- به شما -یا دقیقتر بگوییم به پولِ شما- توجه میکنند. اما وقتیکه دیگر خبری از پول خرج کردن نباشد، خیلی راحت، شمارا فراموش میکنند. زیانی که از این بابت میبینید به علت تمرکز شما روی چگونگی است.
مردم در بذل و بخششِ شما هیچ «چرایی» یا هدف روشنی را درک نمیکنند. به همین دلیل در ذهنشان لنگری ساخته نمیشود. در حقیقت، برای ساخت یک لنگر ذهنی قوی، به پول فراوان احتیاجی ندارید. شما باید هدفی روشن برای خودتان، کارتان و رفتارتان تعریف کنید و آن را به گوشِ همه برسانید.
در این صورت، مردم وقتی شما یا کارتان را میبینند ذهنشان به یاد آن هدف روشن میافتد و ناخودآگاه، آنها هم میخواهند نقشی در این هدف ایفا کنند.
پس برای اینکه در یادها بمانید به دنبال یک چرای بزرگ و تأثیرگذار بگردید.
چرای خود را بیابید و آن را فراموش نکنید
بسیاری از مردم، کار و زندگیِ شخصی خود را با یک چرای قدرتمند آغاز میکنند. در ظاهرِ ماجرا، آنها یک چرا دارند، چگونگی را کشف کردهاند و حالا در تلاش برای به دست آوردن بهترین چیستی یا نتیجه کار هستند.
اما رفتهرفته میفهمند که دیگر هیچچیز مثل روز اول نیست! در چنین شرایطی آنها چنین جملههایی را در مورد کار و زندگیشان بر زبان جاری میکنند:
- «کارآفرینی به هیچ دردی نمیخوره. بالاخره یه شرکتِ بهتر به وجود میاد و تو رو از میدون رقابت بیرون میاندازه. اون موقع است که میفهمی کارمندی چقدر بهتر بوده!»
- «فقط سال اول ازدواج، پر از خوبی و شادیه. کمکم وقتی از اون حال و هوا بیای بیرون، با واقعیتِ زندگی و روزهای تکراری روبهرو میشی!»
در اینکه آنها نسخه شکستِ خود را برای زندگی دیگران میپیچند، شکی نیست. اما چرا چنین میشود؟
جالب این است که هرکدام از ما میتوانیم هزاران نمونهٔ متفاوتِ واقعی را مثال بزنیم؛ کسبوکارهایی که بهجای ورشکست شدن، روزبهروز موفقتر و بزرگتر شدند یا زوجهای جوانی که هر سال، بیشتر از سال قبل، عاشقانه در کنار هم زندگی کردند و فقط مرگ توانست آنها را از هم جدا کند.
نکته ماجرا و علت این همه تفاوت در دو مشکل بزرگ با «چرای» زندگی و کار نهفته است. مشکل اول، گم کردن چرا است.
وقتی در آغازِ هر ماجرایی هستیم، انگیزه و انرژیِ زیادی دوشادوش چرای زندگی و کارمان قدم برمیدارد. به همین دلیل ما سختیها را در هم میشکنیم و به پیش میرویم. در این میان، کار بسیار مهمی را از قلم میاندازیم و آن:
مرور «چرای» زندگی و کارمان است
اگر مراقب نباشیم گرد فراموشی، خیلی راحت آن را فرا میگیرد و ما در مقابل حجم انبوهی از خستگیها و مشکلات، تنها میمانیم.
مشکل بعدی دیگر، توهم وجود چرا است. گاهی ما فکر میکنیم که زندگی و کارمان یک «چرای» قدرتمند دارند. اما درواقع، فقط پیرامون چند چگونگیِ بزرگ قدم برداشتهایم. میتوان گفت که وضعیت ما مثل زندگی پیرامون یک توپِ توخالی بوده است.
ما مرتب به لایهٔ بیرونیِ توپ دست میزدیم و خیال میکردیم که میدانیم در ورای این لایه چه مفهومی نهفته است!
اما وقتی بعد از چندین سال، تفاوت میان پوسته و مغزِ ماجرا را فهمیدیم و برای کشفِ هدفِ اصلی به سمتِ درون حرکت کردیم با حقیقتی تلخ روبهرو شدیم و دریافتیم که در ورای این پوسته رنگارنگ، چیزی جز پوچی وجود نداشته است.
به همین دلیل، نسبت به کارمان، ازدواجمان، روابطمان، شرکتمان، خانوادهمان و از همه بدتر، خودمان بیانگیزه میشویم. در این میان، افسردگی یقهمان را میگیرد و شادی از زندگیمان بیرون میرود.
• وجود یک هدف یا چرا به زندگیمان:
"جاودانگی"، یکی از آرزوهای دیرینه بشر است. بااینوجود، همه میدانند یا با چشم خود دیدهاند که جسم ما برای جاودانه شدن برنامهریزی نشده است.
اما بازهم راهی وجود دارد که میتوانیم با کمک آن، یک قدمِ بزرگتر به سمت جاودانه شدن برداریم و آن داشتن یک «چرای» بزرگ است.
در حقیقت، افراد بسیاری در جهان وجود دارند که دیگر جسمی ندارند اما در قلب و ذهن بشریت زنده هستند.
از نمونههای ایرانی آن میتوانیم به «حافظ»، «سعدی»، «مولانا»، «ابوعلی سینا»، «خیام»، «زکریای رازی» و موارد بسیاری ازایندست، اشارهکنیم.
با داشتن یک چرای بزرگ و روشن، نهتنها میتوانیم زندگی خود را در زمان حیاتمان شگفتانگیز کنیم بلکه این فرصت را مییابیم تا در ذهن بشریت یا دستکم کسانی که همشهری، هموطن یا هم قارهای ما هستند، لنگری ابدی بیندازیم.
اندکی درنگ کنید
چرای زندگی شما چیست؟ آیا این چرا واقعاً وجود دارد؟ یا تنها فکر میکنید که در اعماق قلبتان، دلیلی برای کار و زندگی دارید؟
معجزه بزرگ فکر کردن
[یا جادوی فکر بزرگ] دکتر: شوارتز
کتاب جادوی فکر بزرگ یکی از ارزندهترین کتابهایی است که تاکنون درزمینهٔ موفقیت نوشته شده است. در مورد ارزشمندی این کتاب همین بس که تاکنون بیش از شش میلیون نسخهٔ چاپی از آن در سراسر دنیا فروختهشده و بسیاری از بزرگانِ موفقیت، رشد فردی، رهبری و مدیریت در آثار خودشان از این کتابِ بینظیر یادکردهاند.
اگر اهل مطالعه کتابهای حوزه موفقیت باشید، مطمئناً تاکنون چندین بار نام این کتاب را شنیدهاید. این کتاب را دکتر دیوید شوارتز نوشته و در اختیار علاقهمندان به موفقیت قرار داده است .
کتاب جادوی فکر بزرگ (The Magic of Thinking Big) همان کتابی است که میخواهد به ما بگوید:
نباید توانمندیها و قابلیتهای خود را دستکم بگیریم.
انسان به معنای حقیقیِ کلمه، اشرفِ مخلوقات است و بدون شک میتواند به اهداف متعالی و ارزشمندی که دارد، دست پیدا کند. درصورتیکه تمایل دارید با مفاهیم ارزشمند کتاب جادوی فکر بزرگ آشنا شوید و با کمک این مفاهیم گامهای بلندتری برای موفقیت در زندگی خود بردارید.
خلاصه کتاب:
این کتاب، یکی از بهترین کتابهای رشد و توسعه فردی است. با مطالعهٔ آن، یاد میگیریم که به خودمان، تواناییها و قدرتهایی که داریم ایمان بیاوریم، و بزرگ فکر کردن را یاد بگیریم.
نباید توانمندیها و قابلیتهای خود را دستکم بگیریم.
آشنایی با نویسندهٔ کتاب جادوی فکر بزرگ:
دکتر دیوید جوزف شوارتز در 23 مارس سال 1927 در آمریکا به دنیا آمد. او در دورانِ پربارِ زندگیِ خود توانست با سخنرانیهای بینظیر خود درزمینهٔ مسائل انگیزشی، به افراد زیادی قدرت و انگیزه ببخشد تا بتوانند در زندگی خود به موفقیت برسند.
درست است که او در 6 دسامبر سال 1987 در 60 سالگی چشم از جهان فرو بست ولی همواره نوشتهها و سخنرانیهایش یار و یاور افرادی است که خواهان پیشرفت و موفقیت هستند.
او در سال 1959 کتاب جادوی فکر بزرگ را نوشت و روانه بازار کرد. مطالب و محتوای این کتاب بهقدری ارزشمند و سازنده بود که همان سال کتاب موردبحث در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار گرفت.
هنوز این کتاب بهعنوان یکی از ارزشمندترین و پرفروشترین کتابهای موفقیت و رشد فردی در جهان شناخته میشود. کتاب جادوی فکر بزرگ به افراد کمک میکند که تفکر مثبت را در جود خود تقویت کنند و با این طرز فکر مسیر رشد به موفقیت را برای خودشان هموار کنند.
یکی دیگر از موضوعات اصلی این کتاب، شیوه تصمیمگیری بهتر و جلوگیری از افکار منفی است. جمله بسیار زیبایی در کتاب جادوی فکر بزرگ وجود دارد که نشان میدهد موفقیت نصیب چه کسانی میشود:
ترقی نصیب افرادی میشود که به پیشرفت ایمان دارند و برای دستیابی به آن میکوشند.
درسها و نکات ارزشمند کتاب جادوی فکر بزرگ
موفقیتِ افراد بیشتر از آنکه به هوشِ آنها بستگی داشته باشد به تفکر و طرز فکر آنها بستگی دارد. نویسنده کتاب جادوی فکر بزرگ اعتقاد دارد،
تا بزرگ فکر نکنیم و تا خود را باور نداشته باشیم به جایی نمیرسیم.
این کتاب به ما میآموزد چگونه تفکراتی داشته باشیم که ما را به سمت موفقیتهای بیشتر و بزرگتر هدایت کند. در این کتاب تفاوت افراد ناموفق و موفق و تفاوت افرادی که بزرگ فکر میکنند با دیگران بهوضوح مشخص میشود. نویسنده این کتاب در 13 فصل به ما نشان میدهد که چرا و چگونه بزرگ بیندیشیم و چگونه از این ابزار قدرتمند در زندگی خود استفاده کنیم.
خود کتاب مدعی است که روشهایی که در آن بیان میشود، برای عمل کردن است. پس این کتاب فقط برای مطالعه و خواندن نیست و باید درسهای آن را به کار ببندیم. کتاب جادوی فکر بزرگ را میتوان در کتابخانه بیشتر مدیران و صاحبان کسبوکار پیدا کرد.
بزرگ فکر کردن به چه معنا است؟
بزرگ فکر کردن به این معنا است که وقتی یک هدف را برای خودمان تعریف میکنیم، تواناییهای خود را دستکم نگیریم. نباید برچسب «ناتوان» را به خودمان بچسبانیم.
دکتر دیوید شوارتز اعتقاد عجیبی به افکار آدمی دارد. او میگوید اگر فکر کنیم که میتوانیم به هدفی دست پیدا کنیم و برای دستیابی به آن هدف تمام تلاش و توان خود را به کار ببندیم، قطعاً میتوانیم آن هدف را در زندگی و کسبوکار خودمان محقق کنیم.
بزرگ فکر کردن یعنی:
چند نکته برای رهبریِ توانمند
یکی از توانمندیهای مهمی که انسانهای مختلف باید برای یادگیری آن تلاش کنند، مهارت رهبری است.
پیشازاین بسیاری از افراد این مهارت را ذاتی و موروثی میدانستند، ولی این نظر امروز رد میشود.
متخصصان و روانشناسان مطرح دنیا ثابت کردهاند که میتوان رهبری را مثل مهارتهای دیگر یاد گرفت.
در کتاب جادوی فکر بزرگ به چهار نکته مهم برای رهبری اشاره شده است که در ادامه این نکات را بهصورت مختصر و مفید بیان میکنیم:
1. از زوایای مختلف به یک قضیه نگاه کنید.
اگر میخواهید حمایت دیگران را برای خود داشته باشید باید از نگاه آنان به جهان نگاه کنید. از خود سؤال کنید که اگر من یک فردِ دیگر بودم، درباره این وضعیت چه فکری میکردم؟
در نظر بگیرید که سایر افراد به چیزی بیشتر از همه اهمیت میدهند. این کار باعث میشود کلید قانع کردن آنها را به دست آورید.
2. به رعایت حقوق انسانی پایبند باشید.
رهبران، حالاتِ مختلفی دارند:
حالت اول: میتوانند دیکتاتور باشند و دنبال کنندهها و پیروان از آنها خشمگین میشوند.
حالت دوم: رهبرانِ مقرراتی هستند که رویهها را دنبال میکنند و به علت یک خطا، دنبال مجازات هستند. دنبال کنندهها و پیروان این رهبران علاقهای به کار کردن مثل یک ماشین ندارند.
حالت سوم: رهبرانی هستند که با دیگران بر اساس حقوق یک انسان رفتار میکنند و به این خاطر است که همواره پیروان و دنبال کنندگان را مجذوب خود میکنند و آنها را از خود، راضی نگه میدارند. بنابراین رهبری کردن بر اساس اصول انسانی از مهمترین کارهایی است که یک رهبر باید انجام دهد.
3. همواره به رشد و پیشرفت فکر کنید
حفظ وضع موجود در یک محیط کار نسبتاً آسان است اما رهبری که همیشه به دنبال پیشرفت است و برای آن تلاش میکند، بسیار نادر، و فوقالعاده باارزش است. بنابراین اگر کسی تمایل دارد به یک رهبرِ بزرگ تبدیل شود، بههیچعنوان نباید به وضعیت موجود قناعت کند.
او همواره باید یک برنامه منسجم و عالی برای رشد و پیشرفت ترسیم کند و تیم خود را به سمتِ آن هدف و مقصدی که ترسیم کرده هدایت کند.
4. برای خودتان وقتی را برای فکر کردن کنار بگذارید
بیشتر افرادی که در نقش رهبر هستند، همیشه بسیار شلوغ هستند و وقتی برای خودشان، زندگی شخصی و خانوادهشان ندارند. هنری که یک رهبر باید در وجود خودش به وجود بیاورد این است که همواره بخشی از روز را به خودش و فکر کردن روی کارها، تصمیمها، افکار و طرز فکر خود اختصاص دهد.
وقتی یک رهبر، بخشی از روز را به فکر کردن اختصاص میدهد میتواند تصمیمهای بهتر و خلاقانهتری بگیرد و روی تصحیح صحبتها و تفکرات خودش کار کند. این کار به نفع تمام افراد تیم تمام میشود.
مطالعات نشان داده است که بهندرت سطح اعضای تیم از سطح رهبر فراتر میرود و به همین خاطر است که همواره رهبران باید برای خودشان وقت بگذارند و به رشد و پیشرفتِ خودشان کمک کنند. با این کار اعضای تیم هم بهتدریج پیشرفت میکنند و خودشان را ارتقا میدهند.
سه روش برای افزایشِ قدرتِ باور و اعتقاد
1. به موفقیت فکر کنید، و فکر کردن به شکست و رویدادهای بد را کنار بگذارید! فکر کردن به پیروزی و اتفاقهای خوب باعث میشود که در ذهن شما برنامههایی شکل بگیرد که درنهایت شمارا به موفقیت ببرد. وقتی به شکست فکر میکنید، شرایطِ زندگی بهگونهای برای شما پیش میرود و خودتان دست به اقداماتی میزنید که درنهایت به شکستِ شما منتهی میشود.
2. همواره به خودتان یادآوری کنید که شما خیلی بهتر از چیزی هستید که فکرش را میکنید. گاهی انسان به یک سری اتفاقات و اهدافِ خوب فکر میکند، ولی وقتی پای عمل به میان میآید، ناگهان اعتمادبهنفس خودش را از دست میدهد و دست از تلاش برمیدارد؛ چون فکر میکند که آن هدف برای او خیلی بزرگ است و توان دستیابی به آن هدف والا را ندارد! کتاب جادوی فکر بزرگ خیلی روی این مسئله حساسیت دارد و از ما میخواهد این افکار را از سر خود بیرون کنیم و همیشه به خودمان یادآوری کنیم که ما خیلی بهتر، تواناتر و ارزشمندتر از چیزی هستیم که فکرش را میکنیم.
3. همیشه به اهداف بزرگ فکر کنید و اعتقاد خود را به اهداف و تواناییهای خودتان بیشتر کنید. مطمئن باشید که میزان موفقیت شما به بزرگی یا کوچکی باورها و اعتقاداتتان بستگی دارد.
وقتی باور داشته باشید که میتوانید یک کار مشخص را انجام دهید، مطمئن باشید که برنامه لازم برای انجام آن کار هم در ذهن شما شکل میگیرد. ایمان و اعتقاد قوی، ذهن را تحریک میکند راهها و روشهایی برای رسیدن به هدف شکل دهد.
وقتی شما به خودتان باور و اعتقاد داشته باشید، مطمئن باشید که دیگران هم به شما باور پیدا میکنند و بهعنوان عاملی برای پیشبرد اهداف شما ظاهر میشوند.
شک، تردید، دودلی، عدم اعتمادبهنفس باعث شکست فرد میشود. اگر کسی واقعاً نخواهد به موفقیت برسد، قطعاً شرایط و افراد پیرامون هم برای رسیدن به هدف، به او کمک نمیکنند.
ریشهٔ بسیاری از شکستها، نخواستنِ خود شخص است. چندی پیش مصطفی زمانی (بازیگر نقش یوسف پیامبر) در برنامهای به مجری آن برنامه گفت: «نداری، نخواستی»!
شخص، محصول اندیشهها و افکار خودش است.
مطمئن باشید شخصی که الآن هستید و جایگاهی که اکنون در آن قرار دارید حاصل اندیشهها و افکار خودتان است. درصورتیکه میخواهید آینده به شکلی دیگر برایتان رقم بخورد و به جایگاه متفاوتی برسید لازم است افکار و اندیشههای خود را تغییر دهید.
یکی از بهترین راهها برای رسیدن به موفقیت این است که: انسانهای موفقیت و راه و روش آنها را سرلوحه کار خودتان قرار دهید. اگر یک انسان با یک راه خاص به موفقیت رسیده پس شما هم میتوانید با یادگیری از او به موفقیت برسید.
البته قرار نیست که تمرکز خود را تنها روی یک شخص خاص بگذارید. میتوانید زندگی افراد مختلفی را بررسی کنید و نکات مهمی که در زندگی آنها میبینید را در زندگی خودتان پیاده کنید.
حواستون به این نکتهٔ مهم باشه:
بسیاری از مردم افکار و اندیشههای کوچک دارند؛
پس شما برای بزرگ شدن و رسیدن به موفقیت، رقبای چندانی ندارید!
عامل ارزشها، راز موفقیت و جهش
(دکتر جان دمارتینی)
دکتر جان دمارتینی بر اساس تحقیقات و تعالیم برجستهٔ خود، کلیدی برای تحقق همهٔ اهداف در همه ابعاد زندگی را کشف کرده است.
مهمترین گامی که میتوانید برای رسیدن به زندگیای که همیشه آرزوی آن را داشتید بردارید چیست؟ ممکن است فکر کنید جواب چیزی شبیه به این است:
راهحلهایی از این قبیل ممکن است رضایت موقت را به همراه داشته باشد، اما هیچیک از آنها نمیتواند تحقق واقعی و پایدار زندگی را برایتان فراهم کند یا به شما کمک کند تا به هدف منحصربهفرد خود در زندگی برسید.
کتاب عامل ارزشها، راز موفقیت و جهش به شما نشان میدهد چگونه میتوانید زندگیای را خلق کنید که در آن هر دقیقه میتواند الهامبخش و رضایتبخش باشد.
اولین قدم این است که
مشخص کنید چه چیزی بیشتر از همه معنی دارد؟ (آن ارزشهای زندگی که برای شما مهمترین است.)
هنگامیکه ارزشهای منحصربهفرد خود را درک کردید،
و زندگیِ خود را مطابق با آن همسو کردید،
میتوانید در هر جنبه از زندگی خود به تحقق کامل برسید:
تعمیق روابط دوستانه، ایجاد یک شغل الهامبخش، ایجاد آزادی مالی و بهرهگیری از یک زندگی معنوی غنی. پرسشنامهٔ سیزده قسمتیِ دکتر دمارتینی به شما نشان میدهد که بیشتر از همه، چه ارزشی دارید.
این جوابها ممکن است شمارا سورپرایز کند! سپس، در هر فصل از این کتاب توضیح داده میشود که چگونه همهٔ جنبههای زندگی خود را با ارزشهای واقعی خود همسو کنید، تا درنهایت بتوانید به موفقیتی که تواناییاش را دارید، برسید.
قدرت عامل ارزشها فوقالعاده است. افرادی که با آنها کار کردهام از این رویکرد استفاده کردهاند تا کارشان را شکل دهند، الگوهای زندگیشان را پیدا کنند، از درد مزمن و بیماریشان خلاص شوند، روابطشان را با همسرشان، والدین و فرزندانشان بهبود دهند و دوباره به عمیقترین نداهای معنویشان متوسل شوند.
این تمرینها روشهایی را که من برای خلق و حفظ زندگی فوقالعادهام استفاده کردهام، در بردارد. دستاوردهای شخص خودم و موفقیتهای دانشجویانم هر روز قدرت بیکرانِ درک مهمترین ارزشها و هدفگذاری متناسب با آنها را به من یادآوری میکند.
اگر در طی حیاتم در زمین یک چیز یاد گرفته باشم، آن توانایی قابلتوجه انسان در غلبه بر موانع، تغییر چالشیترین موقعیتها و پیدا کردن عمیقترین مفهوم در زندگیاش است.
ولی کلیدِ این تغییر هر بار و همیشه عامل ارزشهاست. شناختن مهمترین ارزشهایتان شمارا قادر میکند فعالیتهایتان را همراستا با اموری قرار دهید که برایتان مهمتر هستند.
آگاهی نداشتن از مهمترین ارزشها به میزان قابلتوجهی، خلق یک زندگیِ پرمعنا و سرشار از کامیابی را سخت میکند.
کواکتیوکوچینگ
(هنری کیمسی، کارن کیمسی، هاوس فیلیپ ساندهال و لورا وایت ورث)
به دنیای "کواکتیو" ما خوش آمدید؛ دنیایی برای خلق "گفتوگوهای آگاهیدهنده".
ریشههای ما به کوچینگ ِشغلی و حرفهای برمیگردد؛ درنتیجه، این کتابی ست در مورد مدل، اصول، مفاهیم و مهارتهای کوچینگ.
این کتاب حاصل بیش از بیستوپنج سال تجربهٔ آموزش کوچینگ مؤثر با استفاده از مدل و رویکردِ کواکتیوکوچینگ در موسسهٔ آموزش کواکتیو (CTI) است. امروز CTI بزرگترین سازمان آموزش حضوریِ کوچ در جهان است و کلاسهای متعددی در آمریکای شمالی، اروپا، خاورمیانه و آسیا برگزار میکند.
این کتاب مدل مربوطه را با جزییاتِ تمام توضیح میدهد، مهارتها و روشهای کواکتیوکوچینگ را تعریف میکند و نمونهٔ تمرینهای عملی و گفتوگوهای کوچینگ را ارائه میکند، که هدف همهشان این است که:
کوچینگ را درک کنید و به کار ببندید،
یا گفتوگوهایی داشته باشید که مبتنی بر اصول کواکتیوکوچینگ هستند.
"کواکتیوکوچینگ"، بهمثابهٔ فرم، یک روش خاص برای گفتوگوست؛ روش منحصربهفردی برای:
این کتاب، همچنان ضروریترین و توصیهشدهترین کتابِ کوچینگ برای مدارس حسابداری، کلاسهای دانشکده و دانشگاه و برنامههای آموزشی در سراسر جهان است.
نمونههای بیشتری از گفتوگوهای شبه کوچ به ویراست جدید کتاب اضافهشدهاند که نشان میدهند تعهد به اصول بنیادین گفتوگوی کواکتیو چه قدرت درونی با خودش به همراه دارد. «برگرفته از مقدمهٔ »
نتیجهگیری:
کوچینگ، یک رشتهٔ تخصّصی و دانشبنیان است، و نیازمند مطالعهٔ جدی و مستمر، بالأخص در زمانهٔ حاضر که حجم علم هر چهار سال، دو برابر میشود و رقبای سرسخت، سریعاً از ما سبقت میگیرند، و لاجرم، ناگزیر از مطالعهٔ جدی و بروز هستیم.
پیشنهاد میشه، کتابهای مهم و ضروری کوچینگ رو در اولین فرصت خلاصه کنیم، و حتماً حتماً حداقل به میزان پنج مرتبه مرور کنیم، (طبق منحنی فراموشی ابینگ هاوس یا سابستین لایتنر و با یادداشت همهٔ مرورهای پنجگانه، بلافاصله در سررسیدمان، جهت سهولت و الزام به یادآوری و مرور) تا برای همیشه ملکهٔ ذهنمون بشه.
نویسنده: جناب آقای پارسا باقری از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان