هیچ رویکرد "درستی" در مورد رهبری وجود ندارد. هر کس سبک و روش خاص خود را برای ایجاد انگیزه در کارکنان خود دارد و در بهترین حالت به شما و تیم شما بستگی دارد.
بااینحال، اگر هنوز در حال کشف رهبری به سبک کوچینگ خود هستید، یا فکر میکنید لازم است اوضاع را تغییر دهید، ممکن است به فکر نزدیک شدن به رهبری از ذهن یک مربی باشید.
مهارتهای اساسی مربیگری مانند همدلی، کنجکاوی و گوش دادن همراه یک رهبر خوب است، بنابراین این سبک بسیار مؤثر است. در این مقاله 10 عضو شورای مربیان فوربس در این مورد توضیحات بسیار جالبی داده اند که خواندن آنها بسیار می تواند کمک کننده باشد.
در سالهای اخیر کسبوکارها دچار تغییرات زیادی شده است، دیگر روشهای قدیمی مدیریت خیلی پاسخگو نیست. امروزه یک کسبوکار خوب در کنار اینکه نیاز به نیروها و کارمندان خوبی دارد بیشتر از آن نیاز به یک مدیر خوب دارد که مسیر کسبوکار آینده را طراحی و اجرا کند و رفتهرفته در کسبوکارها از کوچینگ رهبری بیشتر استقبال شده و نتایج عالی داشته است چراکه این موضوع در کنار حل موضوع و مسئله به رشد افراد و انگیزه دادن پس ارزشمند بودن را در افراد ایجاد کرده است که بازخورد این موضوع افراد را تشویق به اقدام در راستای مأموریت و ارزشهای سازمان کرده است.
در عصر حاضر و در طلیعهٔ قرن پانزدهم شمسی، استفاده از مهارتهای کوچینگ به یک ضرورت و امر انکارناپذیر تبدیل شده است.
هر فردی که بخواهد در زمینههای مختلف زندگی، اعتمادبهنفس، توسعهٔ فردی، کسبوکار و مدیریت و رهبری رشد کند و به اهداف والای خود دست یابد؛ باید گام در مسیر کوچینگ بگذارد.
یکی از اولویتهای افراد موفقی مثل بیل گیتس و استیو جابز، برگزیدن کوچ برای زندگی و کسبوکارشان بوده است. بنابراین رهبرانی که به دنبال موفقیت و تحول هستند باید یک کوچ را با خود همراه کنند.
در آیندهٔ نزدیک، رهبرانی که از طرز فکر رشد و پویایی بهرهمند هستند و به تغییر در رفتار شخصی و سازمانی فکر میکنند؛ به کوچینگ روی خواهند آورد.
آنها تمایل ندارند دیروز و امروزشان یکی باشد؛ زیرا متضرر خواهند شد و به دنبال رضایت حداکثری از زندگی و کسبوکارشان هستند.
رهبران میخواهند طولانیتر زندگی کنند و از بودن در کنار همنوعانشان لذت ببرند. آنها به دنبال کسب تجربه و دانش هستند تا بتوانند متفاوت رفتار کنند.
بنابراین در مقالهٔ حاضر قصد دارم در خصوص رهبر، ویژگیهای رهبران، کوچینگ، کوچ و وظائف یک کوچ حرفهای توضیحاتی ارائه دهم.
امروزه کوچینگ به یک ابزارِ کارآمد و باارزش تبدیل شده و در آیندهٔ نهچندان دور، به یک نیاز و خواستهٔ همگانی مبدل خواهد شد و رهبران نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
سوالاتی که در این مقاله به آنها پاسخ داده خواهد شد:
• تعریف کوچینگ رهبری چیست؟ • چه کسی این سبک را ابداع کرده است؟ • یک رهبر موفق باید چه خصوصیاتی داشته باشد و چه مهارتهایی داشته باشد؟ • تفاوت مدیریت و رهبری چیست؟ • مزایا و معایب کوچینگ رهبری در سازمانها چیست؟ • باید و نبایدهای کوچینگ رهبری چیست؟
کوچینگ یک فرآیند است که بهمنظور ارتقاء مهارتهای یک فرد برای کار مؤثر است. کوچینگ یا مربیگری یک نوع رابطه تعاملی و عاملانه است که کمک میکند افراد درزمینهٔ شناسایی اهداف و تحقق اهداف و خواستههای شخصی و شغلی خودشان صریحتر ازآنچه خودشان عمل کنند برسند و غالباً از این روش بهعنوان ابزاری برای آماده کردن و توسعه جایگاه کارمندان در سازمان استفاده میشود که نتیجه این روش به رشد افراد کمک میکند که در جایگاه بالاتری در سازمانها قرار بگیرند در افراد انگیزه کار ایجاد میشود تا آنها نیز عالیتر اقدام کنند و به دستیابی اهداف سازمانی کمک کنند.
توانایی نفوذ بر دیگران بهمنظور دستیابی به یک هدف را رهبری مینامند. رهبری با مفاهیمی مثل انگیزه، تعهد، مهارت، نگرش و نفوذ مرتبط است.
رهبران انگیزه ایجاد میکنند، خلقِ فرهنگ میکنند، راهبرد تعیین میکنند، تصمیمسازند و به دنبال کسب نتیجه هستند.
رهبران از توانمندی خاصی برخوردار هستند و به دیگران انگیزه میدهند و شور و اشتیاق در وجود کارکنان ایجاد میکنند.
ویژگی اصلی رهبران، شخصیتِ وجودی و اخلاقی آنهاست. آنها رابطهٔ دوسویه با افراد زیرمجموعه برقرار میکنند و هدف یکسانی را دنبال میکنند.
رهبران معمولاً خواستهها و نیازهای دیگران را مقدم بر خواستههای خود میدانند.
رهبری مؤثر زمانی اتفاق میافتد که رهبر بتواند به دنیای دیگران وارد شود؛ با آنها ارتباط مؤثر برقرار نماید و سپس آنها را در راستای تحقق اهدافشان به حرکت وادارد.
یک رهبر با نفوذ بر دیگران، مأموریت خود را انجام میدهد و لازمهٔ نفوذ و تأثیرگذاری بر دیگران، داشتن مهارتهای ارتباطی است.
سقراط معتقد بود که رهبران، قدرت و مسئولیت را میپذیرند؛ نه اینکه آن را به دست میآورند. رهبران ساخته میشوند و کسی رهبر متولد نمیشود.
هیچ انسانی مادرزادی، رهبر به دنیا نمیآید.
کسی که رهبر میشود قبل از هر چیز تصمیم میگیرد که میخواهد رهبر باشد و با توجه به مهارتهایی که میآموزد؛ در میان اشخاصِ عادی و معمولی به عملکرد عالی میرسد.
همهٔ رهبران بزرگ زمانی یک پیرو بودهاند. همهٔ رهبران برجسته زمانی با رهبران موفق همکاری داشتهاند و از آنها مطالب را یاد گرفتهاند.
مطالعهٔ سرگذشت رهبران موفقِ گذشته و حال، میتواند در رشد و پیشرفت فکری و میدانی رهبران امروزی مؤثر باشد.
تا زمانی که چیزی را آموزش ندهید، هنوز آن را یاد نگرفتهاید.
آموزش و کوچینگ بهصورت موازی انجام میشود، اما در بسیاری از مواقع، آموزش درخارج از سازمان انجام میشود.
این امر را متوقف کنید و از رهبران عالی خود بخواهید که یک کلاس آموزشی برگزار کنند و آنچه را که آموختهاند در یک انجمن آموزشی به اشتراک بگذارند.
استفاده از بهترین شیوههای رهبران ارشد خود از طریق آموزش رسمیتر، برای بسیاری از سازمانها طلای پنهانی است. (جان ام. اوکانر)
رهبران باید بتوانند به کامرندان خود انگیزه کافی بدهند. باید روش انگیزه داده رهبر به دیگران را یاد بگیرید.
کنجکاوی کلید است. رهبری که کنجکاو نیست، بهخوبی درک نمیکند و برای اخلاق ارزش قائل نیست.
درباره آنچه گفته نمیشود، کنجکاو باشید. به زندگی کارمند و چگونگی تأثیر آن بر عملکرد او علاقه نشان دهید.
بهطور واقعی کنجکاو باشید آنگاه کارکنان شما احساس میکنند که توسط شما دیده و شنیده میشوند. (ایندیرا شری)
وقتی مردم نگران توبیخ و مجازات هستند، تمایل دارند مشکلات و شکافها را کماهمیت جلوه دهند.
بههرحال، آنها از روی ترس عمل میکنند و این میتواند رهبر را در شرایط مهم و کسب نتیجه خوب در تاریکی قرار دهد.
مدیرانی که میخواهند به نتایج بهتری برسند باید صراحت، گوش دادن واقعی و کمک به حل مشکل را نشان دهند.
با تیم خود به عنوان یک انسان رفتار کنید. (استیسی استاترمن)
بعضیاوقات مدیران وسوسه میشوند که به کارمندان بگویند چهکاری انجام دهند.
در عوض، پرسیدن سؤالات قدرتمند میتواند کارمندان را بهخودیخود از طریق فرایند کشف، راهنمایی کند.
اگر این کار را انجام دهید چه اتفاقی میافتد؟ به نظر شما این چگونه حاصل میشود؟
چه زمانی نتایج را خواهیم دید؟ چرا این بهترین راهحل است؟
این فرایند به کارمندان اجازه میدهد تا از ایدههای خود استفاده کنند و نتایج را در نظر بگیرند. (باربارا اومالی)
یکی از نادیده گرفتهشدهترین مهارتهای مربی آموزشدیده حرفهای، توانایی تمرکز شدید روی شخص مقابل است.
بهعنوان یک مدیر، میتوانید این مهارت را بهسادگی تمرین کنید.
ساکت بمانید و به همکار خود اجازه دهید بدون دستور کار یا ایجاد وقفه صحبت کند.
برای پر کردن سکوت، مقاومت کنید، آنجاست که طلا قرار دارد. (دارسی آیکنبرگ)
رهبران بزرگ در مورد نقاط قوت و ضعف تیمهای خود اطلاعات کسب میکنند.
این دانش به قوت شما برای سازماندهی استراتژیک تیم خود به شکلی تبدیل میشود که خلأها را پرکنید.
سپس میتوانید آنها را برای مالکیت و حل مشکلات تحت رهبری خود، با تمرکز بر همکاری باهم بهعنوان یک تیم بسیار کارآمد، راهحل گرا، توانمند کنید. (تامکا ویلیامسون)
برای هدایت مؤثر دیگران، باید رفتاری را که انتظار دارید در دیگران مشاهده کنید، الگوسازی کنید. مردم آنچه میبینند، انجام میدهند.
اقدامات شما، اولویتهای تیم شمارا تعیین میکند و اگر اقدامات با انتظارات شما مطابقت نداشته باشد، اعتبار شما از بین میرود.
برای هدایت مؤثر تیم خود، باید به یک الگو تبدیل شوید. (آرین اوربان)
بهعنوان یک مربی، اولویت من اطمینان از موفقیت هر مشتری است.
بنابراین من دائماً به بهترین روش، برای تحقق این امر فکر میکنم.
موفقیت من بر اساس موفقیت آنها است.
مدیران مؤثر باید با هر یک از کارکنان خود از همین رویکرد استفاده کنند (Donald Hatter)
روزانه با تیم خود پنج دقیقه صحبت کنید.
از هر یک از اعضای تیم خود بخواهید تا به این سؤالات در یک جمله پاسخ دهند:
اکنون به شما چه میگذرد؟
چه چیزی خوب پیش میرود؟
چه چیزی خوب پیش نمیرود؟
در مورد خودت به چه نکات تازهای پی بردهای؟
اقدام بعدی چیست؟
سرانجام، چهکاری میتوانم انجام دهم تا شمارا برای موفقیت آماده کنم؟ (فرانسیس مک اینتوش)
برخی از مدیران به جلسات نشستن پشت میز در دفتر کار، خیلی اعتقاددارند. من رویکرد دیگری دارم.
هنگامیکه من در یک شرکت مربی میشوم، همیشه چیزی فعال را برنامهریزی میکنم، پیادهروی، آرام دویدن، خرید کردن یا هر برنامهای که کمک میکند شما و کارمندتان در حال حرکت باشید.
حرکت کردن پریشانی و استرس را دور میکند و محیطی فراهم میکند که در آن خبری از تنش و دلهره نیست و مکالمات جریان طبیعی خواهند داشت. (Stephynie Malik)
1) شخصیت:
شخصیت حیاتیترین عنصرِ رهبری است و به دست آوردن آن دشوار است. ممکن است برخی از رفتارها در طول زمان دستخوش تغییر شوند، اما شخصیت همیشگی است.
شخصیت، رفتار روزمره و سرنوشت ما را رقم میزند. بنابراین همواره باید مراقب انتخابها بود چراکه با انتخابِ صحیح، سرنوشت انسانها تغییر میکند.
2) اخلاق:
اخلاق را میتوان در ارزشهای فرد جستجو نمود. با شناسایی ارزشها، میتوان اهداف فردی یا اجتماعی را بهدرستی تعیین نمود.
فریمن میگوید: "اخلاق این است که ما چگونه چهره به چهره، فردبهفرد در یک روز و یا طی یک دورهٔ طولانی از زمان با مردم رفتار کنیم."
خصوصیات اخلاقی از ابزارهای مدیریت است و عدالت، سعهٔ صدر، رأفت و مهربانی از عوامل تشکیلدهندهٔ اخلاق میباشند. ویژگیهای اخلاقیِ ممتاز، جایگاه یک رهبر را تقویت میکند.
3) اندیشه و برتری فکری:
رهبران موفق در مورد محیط طبیعی و اجتماعی خود کنجکاو هستند؛
آنها آگاهی یافتن در مورد ایدهها و نظرات دیگران در مسائل مهم را ارج مینهند و نسبت به اطلاعات جدید علاقه نشان میدهند.
رهبری و یادگیری لازم و ملزوم هم هستند. بنابراین یادگیری و فراگرفتن، جزء اولِ برتری فکری است.
جزء دوم برتری فکری، تفکر باز است؛ یعنی یک رهبر، بدون تعصب و با در نظر گرفتن عقاید و آراء دیگران تصمیمگیری میکند.
4) بینش و صلاحیت علمی:
رهبر باید موقعیتها را بهخوبی درک کند تا بتواند تصمیم لازم را اتخاذ نماید.
رهبر میتواند با درک مناسب از وضعیت موجود، شرایط را متحول سازد؛ یعنی اوضاع نامطلوب را به اوضاع مطلوب تبدیل کند. اگر توفیقی حاصل شود؛ بهواسطهٔ ادراک رهبر است.
رهبرانی که از دانش کافی بهرهمند هستند؛ با استفاده از کمترین امکانات، نیروی انسانی و زمان، بیشترین بهرهوری را به دست میآورند.
آنها لحظهای از رشد، پیشرفت و یادگیری باز نمیایستند. آنها به مهارتها، دانش و آگاهیِ فعلی بسنده نمیکنند و علاقهمند هستند همواره در حال کسب علم و دانش باشند.
5) ترسیم چشمانداز و افق آینده:
رهبر کسی است که بیش از دیگران میبیند، فاصلههای دورتر را میبیند و قبل از دیگران میبیند. افراد به رهبر نیاز دارند که راه صحیح را به آنها نشان دهد.
هرچه سازمان و مجموعه بزرگتر باشد؛ آیندهنگری و دوراندیشیِ رهبر باید به همان نسبت افزایش یابد. رهبر باید به تجربیات گذشته توجه داشته باشد و عبرت بگیرد.
رهبر برای هدایت دیگران باید از نگرش مثبت برخوردار باشد. اگر رهبر نتواند افرادش را در دلِ آبهای خروشان هدایت کند؛ کشتیاش در آب غرق میشود.
هر فردی نمیتواند سُکان کشتی را به دست بگیرد و تنها یک رهبر است که مسیر حرکت را مشخص میسازد.
معمولاً رهبران چشماندازی بلندمدت دارند. آنها برای آینده برنامهریزی و تصمیمگیری میکنند و با صَرف زمان، نتایج و پیامدهای تصمیم و اقدامشان را بررسی میکنند.
6) فرآیندمحوری:
رهبرانِ برجسته با ویژگیهای خاصی متولد نمیشوند بلکه خودساخته هستند. این افراد یکشَبه رهبر نمیشوند و سالها برای رهبر شدن سرمایهگذاری میکنند.
آنها مهارتهایی را فرامیگیرند که زمینه و مقدمهای برای رهبر شدن است؛ اگرچه بسیاری از این توانمندیها ناملموس هستند.
رهبرانِ موفق یادگیرنده هستند و فرآیند یادگیریِ آنها ادامهدار است. آنها به این باور رسیدهاند که امروزشان با دیروزشان باید متفاوت باشد.
اثر مرکب نتیجهٔ انتخابها و تصمیمات کوچکِ هوشمندانه در طول زمان و بهصورت مستمر است و فرآیندمحوری با قانون اثر مرکب مشابه است.
یعنی قدمهای کوچک به قدمهای بزرگ تبدیل میشود و تغییرات کوچک، نتایج چشمگیری به دنبال خواهد داشت.
7) پیروزی و هدفگذاری:
رهبران موفق به چیزی جز پیروزی نمیاندیشند. بنابراین تدابیری میاندیشند که برای رسیدن به موفقیت چه باید کرد و سپس بر اساس آن اقدام میکنند.
رهبران بزرگ راهی برای پیروزی پیدا میکنند. وقتی فشارها غلبه میکند؛ آنها در بهترین حدِّ خود ظاهر میشوند و آنچه را که در توان دارند؛ برای عبور از موانع و مشکلات استفاده میکنند.
یکی از مسئولیتهای رهبر، تعیین اهداف معین است. هدف و مقصود رهبر "چراییِ" کاری را که میکند؛ مشخص میسازد.
وقتی دربارهٔ ارزشها، مقاصد و مأموریتها به نتیجه رسید؛ میتواند برای هر بخش از امورِ خود، هدفگذاری کند.
رهبر باید اهداف و فعالیتهای مجموعه یا سازمان را با صراحت اعلام کند و در خصوص آن توضیح دهد.
رهبر با ترسیم اهداف و نوشتن آن؛ نقطهٔ مبدأ و مقصد را مشخص و سپس مسیر را اندازهگیری و برآورد میکند.
نیروی انسانی و امکاناتِ موجود را برای برنامهریزی و اجرا آماده میسازد. نقشهٔ ذهنیِ خود را برای دیگران بازگو میکند و کمکم سازمان را برای حرکت از نقطهٔ مبدأ آماده میکند.
8) فداکاری و شجاعت:
رهبران واقعی، رفاه، آسایش و آرامش افراد زیرمجموعه را بر رفاه و آرامش خود ترجیح میدهند. آنها از افرادشان حمایت میکنند تا موفقیت و پیروزی تضمین شود.
بدیهی است؛ رهبری که میخواهد رشد کند؛ باید فداکاری کند. رهبر باید از همهچیز بگذرد؛ ممکن است در شرایطِ خاصی، از خانواده دور باشد، ممکن است تفریحات ماهیانه را کنار بگذارد، ممکن است صبحها زودتر از خواب برخیزد و شبها دیرتر از کارکنان به خانه برود و ..... اینها نمونههایی از فداکاری و ازخودگذشتگیِ یک رهبر است.
آینده متعلق به رهبرانی است که قدرت و شجاعتِ ریسک کردن دارند. البته ریسکی که هوشمندانه و منطقی باشد.
رهبرانی که هوشمندانه دست به ریسک میزنند؛ خطر ریسک را به حداقل میرسانند.
فرصتها نتیجهٔ شجاعت و جسارت است؛ نه اقبال و شانس. رهبران موفق در جستجوی فرصتها هستند و اگر نتوانستند آنها را پیدا کنند؛ خلقشان میکنند.
9) ارتباط:
خوشبختی همهٔ انسانها در گروِ ارتباط مؤثر با دیگران است. شاید بتوان اینگونه گفت که کلید طلاییِ موفقیت در زندگی، برقراری ارتباطِ مؤثر با دیگران است.
یکی از دلایل موفقیت رهبران برجسته، داشتن ارتباط عالی با افراد و پیروان و تسلط در مهارت مذاکره است. برقراری ارتباط با افراد، بخشی از مسئولیت یک رهبر است.
10) نفوذ و اثربخشی:
رهبریِ واقعی چیزی نیست که بتوان به دیگران هدیه داد. رهبری ناشی از نفوذ است و نفوذ را باید به دست آورد.
برخی از مدیران تصمیم میگیرند تغییرِ مثبتی را در مجموعه یا سازمان ایجاد نمایند؛ اما توان تغییر را ندارند؛ زیرا از قدرت نفوذ بیبهره هستند.
مدیرانی هستند که از علم و دانش بهرهمند هستند اما رهبرِ توانمند نیستند. داشتنِ بهرهٔ هوشیِ بالا بهتنهایی برای رهبر بودن کافی نیست.
داشتن جایگاه و مقام، نشانهٔ رهبر بودن نیست؛ این رهبر است که منزلتِ مقام و جایگاه را تعیین میکند. رهبری یعنی تأثیرگذاری، یعنی نفوذ در اندیشهٔ افراد.
11) صداقت:
رهبران، ارزشِ ارتباط صادقانه را بهعنوان ضرورتِ ابراز احترام به دیگران و خودشان تشخیص میدهند.
آنها صداقت را فقط بهعنوان بهترین سیاست نمینگرند؛ بلکه بهعنوان تعهدی ماقبلِ هر سیاست و بهعنوان نیازِ اساسیِ زندگی اجتماعی به آن توجه دارند.
صداقت میتواند اعتماد و وفاداری را در میان کارکنان تقویت کند. دیگران تا زمانی که به رهبرشان باور داشته باشند؛ از او تبعیت خواهند کرد.
کارکنان، رهبرانی را باور میکنند که از اعتماد، صداقت و اعتبار بالایی برخوردار باشند و همچنین الهامبخش و تأثیرگذار باشند.
1) خودسازی:
اولین گام و قدمی که کوچ باید بردارد؛ خودسازی است. بزرگترین فرمانروایی، فرمانروایی بر خویشتن است.
فرمانروایی و مدیریت بر خشم، احساس، ترس، غم و.... از مصادیق مهم در خودسازی است.
2) برقراری ارتباط:
کوچینگ با داشتن ارتباطات مؤثر و پایدار، زنده و پویا خواهد ماند؛ ارتباطاتی که مبتنی بر انعطافپذیری و خلاقیت است.
ارتباط همانند بزرگراه است؛ یعنی یک مسیر دوطرفه. ارتباط را میتوان اینگونه بیان نمود: گُلها جواب زمیناند به سلام آفتاب. "وودرو ویلسون" استاد علم سیاست میگوید: "اگر شما با مشت گرهکرده به ملاقات من بیایید؛ شک نکنید من هم مشتم را گره میکنم و اگر بگویید: بیایید باهم گفتگو و مشورت کنیم و در حل اختلافهایمان بکوشیم؛ شاید بهزودی بفهمیم که آنچنان هم اختلاف زیادی نداریم."
3) گوش دادن مؤثر:
قبل از شروع جلسه، کوچ باید ذهن خود را پاک نماید و با تمرکز کامل شنوندهٔ صحبتهای کوچی باشد.
با سکوت معنادار و فعالانه، کوچ میتواند در ذهن خود سؤالات خوب را طراحی کند؛ در غیر این صورت تمرکز را از دست خواهد داد.
کوچ، صادقانه به زیروبمهای صدا، عواطف و انرژیای که در لحن کوچی نهفته است؛ گوش میسپارد. به آنچه به زبان میآید و نمیآید؛ گوش فرا میدهد.
گوش دادن فعال یا مؤثر یعنی توجه به فرآیندهای نهفته و موضوعاتی که یادگیری را عمیقتر میکند و از آن بهعنوان جادوی سفید یاد میکنند.
4) کنجکاوی:
یکی از وظائف کوچ، کشف فرآیندها و کنجکاوی است. زمینهٔ کنجکاوی، چارچوب خاصی به فرآیند کشف پاسخها و استنتاج بینشها میبخشد.
کنجکاوی این امکان را به کوچ میدهد که در عمیقترین حوزههای زندگیِ کوچی کاوش کند.
البته باید متذکر شد که کوچ جستجوگر نیست و درواقع کوچی را در این اکتشاف همراهی میکند.
5) مدیریت فردی:
توانایی کوچ برای کنار گذاشتن نظرات، اولویتها، غرور، اهداف و منافع شخصی را مدیریت فردی مینامند.
نور باید بر روی کوچی بتابد نه کوچ. یک کوچِ حرفهای باید انگیزهبخش، الهامبخش، تسهیلگر، متحول کننده، مشوق، همدل، شنونده و فعال باشد.
6) ایجاد محیط آرام، مطمئن و امن:
کوچینگ دنیا را برای کوچی زیبا جلوه میدهد. در جلسات کوچینگ، حالِ کوچ باید خوب باشد تا بتواند حالِ کوچی را خوب کند.
کوچ یک محیط قابلاعتماد خلق میکند؛ بدین معنی که اعتمادِ کوچی را باید جلب کند تا او احساس کند که محیط آرام و قابلاعتماد است.
این فضاسازی بهمرورزمان شکل میگیرد. با مهیا نمودن چنین شرایطی، کوچی دغدغهها و مشکلاتش را بهراحتی بیان میکند و از گفتن حقائق طفره نمیرود.
محیط جلسهٔ کوچینگ باید بهاندازهٔ کافی برای کوچی امن باشد تا در موارد لزوم ریسک کند. در این صورت کوچی میتواند صعود کند و به قله برسد.
باوجود محیط امن و درک این احساس که کوچ رازدار و مَحرم است؛ میتواند آزادانه و شجاعانه حرفهایش را بر زبان جاری کند.
7) مطالعه و بهروزرسانی اطلاعات:
از ابزارهای تأثیرگذار در مدیریت جلسه کوچینگ، بروز بودن اطلاعات کوچ است.
در صورت داشتن اطلاعات مفید و پایانناپذیرِ کوچ، سؤالات قدرتمند پرسیده میشود، جلسه بهخوبی اداره میگردد، زمانهایی که پرسش و پاسخ به بنبست میرسد، از جانب کوچ بنبستشکنی صورت میپذیرد، گاهی اوقات راهکار ارائه میشود و همهٔ اینهایی که گفته شد در پرتو مطالعه و یادگیریِ کوچ، محقق میگردد.
8) مدیریت زمان:
فضای گفتوشنودِ کوچینگ باید توسط کوچ مدیریت شود. یکی از الزامات حتمی و جدی، مدیریت زمان است.
زمان جلسه نباید بیهوده سپری شود. درعینحال، زمان جلسه نباید به درازا کشیده شده و فرسایشی گردد.
در ابتدای جلسه کوچ از کوچی اجازه میگیرد که در حین جلسه اگر مباحث به بیراهه یا انحراف کشیده شد؛ جلسه را مدیریت کند و به مسیر اصلی برگرداند.
خستگی، دلزدگی و ناامیدی از اثرات طولانی شدن زمان جلسات کوچینگ است. بزرگان این حرفه، زمان 20 الی 30 دقیقهای را برای جلسهٔ کوچینگ پیشنهاد میکنند.
9) دعوت به اقدام و عمل:
در کوچینگ، عملگرایی و اقدام بسیار مهم است. کوچ باید از مراجع اقدام عملی درخواست کند و از او بپرسد چه اقداماتی را انجام داده است و او را به چالش بکشد.
کوچی باید بداند که با حرکت، راه نمایان میشود.
یک رهبر موفق باید چه خصوصیاتی داشته باشد و چه مهارتهایی داشته باشد؟
• تمرکز • اعتمادبهنفس • صداقت • مثبت اندیشی • قاطعیت • توانایی انگیزه دادن • ارتباطات مؤثر • پاسخگو بودن • تواضع و فروتنی • وفاداری • شخصیت کاریزماتیک • مسئولیتپذیری • تعهد • خدمتگزار بودن • همیشه در حال آموزش بودن • خلاق بودن • صبور بودن • بخشندگی • پشتکار • همدلی • کنجکاوی
• به کارکنان انگیزه و امید میدهند درحالیکه مدیران به فکر حل موضوع هستند و آنها را هدایت میکنند. • برنامههای طولانیمدت دارند درحالیکه مدیران برنامه کوتاهمدت دارند. • رهبران ایده میدهند و دنبال برنامههای جدید هستند درحالیکه مدیران فقط اجرا میکنند. • رهبر بر کیفیت تأکید دارد و مدیر بر کمیت • نتایج رهبری بهطورمعمول نامرئی و قابللمس نیست ولی میتوان نتایج مدیریت را اندازهگیری کرد. • در رهبری اعتماد میشود که افراد بهصورت ذاتی خلاق و مبتکر و کامل هستند ولی در مدیریت افراد وابسته و شکننده هستند و مدیریت نظارت میکند. • رهبری وضعیت موجود را بهبود میبخشد ولی مدیر وضعیت را مطلوب نگه میدارد. • رهبر کارهای درست را انجام میدهد ولی مدیر کارها را درست انجام میدهد. • رهبر دنبال دلیل اشتباه است ولی مدیر دنبال مقصر میگردد. • رهبر کارهای مهم و پراهمیت را انجام میدهد اما مدیر کارهای فوری و ضروری را انجام میدهد.
• کوچینگ رهبری یک جلسه مشاوره نیست اگرچه مسیری است که طی میشود و کمک میکند در راستای موفقیت و استعدادها و توانایی انسانها • کوچینگ رهبری یک منتورینگ نیست، منتور کسی هست که مسیر موردنظر و تخصصی را طی کرده و راهبر متخصص هست و در سازمانها فعالیت دارند و طیف گستردهای از تجربه و مهارتها را در خود دارند. • کوچینگ رهبری یک آموزش نیست، آموزش یک اهداف کلی دارد که در راستای آگاهی از کلیت را در بردارد و پیچیدگیها و توسعه فردی را در بر نمیگیرد درصورتیکه کوچ هدفش آگاهی از پیچیدگیهای خود فرد است.
• دیده شدن و تقویت نقاط قوت و توانایی کارمندان • شنیده شدن و ارزشمند بودن و حس تعلق در کارمندان به سازمان • کاهش ترک کارمندان و انگیزه دادن به کارمندان و رسیدن به درجات عالی
نتیجهگیری: همانگونه که ملاحظه کردید تعاریف رهبر و کوچ و وظائف آنان، شباهتهای زیادی باهم دارند. داشتن صداقت، برقراری ارتباط، اثرگذاری و نفوذپذیری، گوش دادن مؤثر، دنبال نمودن اهداف دیگران، مدیریت فردی و .... از ویژگیهای ممتاز یک رهبر و کوچ هستند. بنابراین فردی که صفات یک رهبر را دارد؛ مطمئناً میتواند یک کوچ نیز باشد. همچنین فردی که خود و دیگران را مدیریت و رهبری میکند؛ بهسادگی میتواند جلسهٔ کوچینگ را اداره کند و مراجع را به اهدافش برساند. کوچ همانند یک معلم است؛ یعنی خود میسوزد تا کوچی را بسازد. کوچ بهمانند شمع خودش را روشن میکند و محیط اطراف را نیز نورافشانی میکند. کوچ با قوت به جلسهٔ کوچینگ ورود میکند و اراده میکند که کوچی با عزت جلسه را به اتمام برساند. این اوصاف شباهت زیادی به ویژگیهای یک رهبرِ برجسته دارد؛ یعنی یک کوچ، راهبر و رهبر است و در این مسیرِ پرتلاطم و دریای مواج میکوشد که کوچی را به اهدافش نزدیک کند. کلام و همدلیِ کوچ همانند نسیمی است که بهصورت کوچی برخورد میکند و کوچی احساس رضایت و شادمانی میکند. نویسنده: جناب آقای حامد احتشامی از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان نویسنده: جناب آقای محمود حاجی میرزا محمدی از دانش پذیران دوره سوم تربیت کوچ حرفهای کسبوکار ویدان