آیا از کارآمدی افراد خود مطمئن هستید؟خوب جای درستی آمدهاید.
مدیر بودن شبیه مربی و کوچ بودن است: شما باید خروجی بگیرید و در این مورد نیز خروجی کارآمد داشته باشید. شرکتهایی که مدیران عالی با مهارتهای کوچینگ و مربیگری خوبی برای بهبود تجارت خود دارند، در درازمدت در مقایسه با همتایان خود موفقتر عمل میکنند.
برخورد با افراد بدبین در تیم شما میتواند یک تجربه خستهکننده و وقتگیر باشد. تلاش برای نادیده گرفتن یا مقابله با نظرات منفیِ مکرر، ممکن است باعث تحریک منفی نگریِ بیشتر شود.
خبر خوب: با فعال بودن میتوانید به فرد بدبین کمک کنید تا رفتار خود را تغییر دهد و تیم خود را قادر به دستیابی به بهرهوری بیشتر کنید.
من و شما چیزی داریم که ما را از دیگر موجودات روی کره زمین جدا میکند. ببینید، موجودات دیگر کاملاً در محیط خود و در قلمرو خود هستند. بااینحال، برخلاف آفتابپرستها و سایر حیوانات که با محیط خود ترکیب میشوند، من و شما در محیط خود کاملاً سرگردان هستیم. حالا چرا اینطور است؟
به این دلیل است که خداوند به ما تواناییهای ذهنی داده تا محیط خود را بسازیم. استفاده کامل و مؤثر از آن قوای ذهنی یا توانایی ذهنی به ما این امکان را میدهد که هر زندگی و محیطی را که میخواهیم، ایجاد کنیم.
فروش یک مبحث بسیار گستردهای است که فقط نکات پایه و عوامل مؤثر در این مقاله بیان شده است، تصمیم بگیرید که یکی از بهترین فروشندگان در صنعت خود شوید. رمز موفقیت در فروش این است که کمی زودتر شروع کنید، کمی بیشتر تلاش کنید، کمی دیرتر در محل کارتان باقی بمانید و همیشه پیگیر باشید.
در فرایند مربیگری روشهای مختلفی برای عملکرد مربی و خدمترسانی به مراجعان و بهرهمندی افراد از فرآیند کوچینگ وجود دارد. کوچ ابتدا ارتباط اولیه خوبی برقرار میکند و با ایجاد یک حس همدلی در مراجع (موکل) شروع به هدفگذاری جلسه و پیش روی بهصورت گامبهگام با وی را مینماید و با پرسشهای مؤثر و ارائه بازخوردهای مفید به شفافسازی گفتوگوهای مراجع کمک میکند و درنهایت سعی در ارائه ایدهای مینماید که از درون جلسه گفتوگو برمیخیزد و از همدلی و یکدلی با مراجع بهدستآمده است. در این زمان فرایندی به نام شهود اتفاق میافتد.
اگر قرار باشد با خانواده خود یک تعطیلات دوهفتهای داشته باشید، زمانی که خارج از دفتر کارتان هستید وقت خود را چگونه سپری میکنید؟ وقتی نباشید چه اتفاقی برای کسبوکارتان میافتد؟ آیا تمام وقت خود را با تلفن یا لپتاپ خود صرف پاسخ دادن به ایمیلها و رفعورجوع امور میکنید؟ آیا تیم شما نمیتواند بدون تماس شما با آنها، کار کند؟ آیا هنگام تعطیلات به دلیل اینکه در دفتر نیستید، استرس بیشتری را تجربه میکنید؟
امروزه نقش یک مربی بهقدری میتواند حساس باشد که در تیمهای فوتبال برتر دنیا رقابت اصلی بر سر انتخاب مربی قدرتمند است و بعد بازیکنان تیم. همه ما بهخوبی میدانیم که این مربی است که میتواند هدفگذاری مناسبی را فراخور تیمش انجام دهد و درنهایت چیزی که قرار است حاصل شود پیروزی ست. برای اینکه مربی، تأثیرگذاری بیشتری روی افرادش داشته باشد، علاوه بر تکنیکهای ارتباط مؤثر باید بتواند قدرت خود را به دیگران نشان دهد و این نمایش قدرت راه او را برای مدیریت افراد زیرمجموعهاش فراهم میآورد. در این مقاله تکنیکهای بالا بردن سطح تأثیرگذاری یک مربی را بیان میکنیم.
عصر امروز که بهسرعت در حال تغییر است به نفع کسانی است که چیزهای خاص، جرقههای منحصربهفرد در شخصیت، شخصیت جذاب و فداکاری برای رسیدن به چیزی بزرگ با نهایت تلاش، تمایل و تعهد دارند. مطمئناً ممکن است برای برخی افراد بیمورد یا شبیه تیراندازی به ستارهها به نظر برسد، اما رسیدن به این کار چندان دشوار نیست. هر یک از ما در شخصیت خود چیزی منحصربهفرد داریم، فقط باید آن مهارت را تقویت کنیم، اعتمادبهنفس ایجاد کنیم و برای رسیدن به هدف نهایی بیتاب، آماده و مشتاق باشیم، و همه ما میتوانیم با توسعه خود، شخصیتی قوی بسازیم.
حرفه مربیگری به شما در دستیابی به عملکرد بالاتر و رضایت شخصی بیشتر در محل کار کمک میکند. بااینحال باید بدانید که برای پیشرفت در حرفه مربیگری باید تغییراتی در رفتار و طرز تفکر خود ایجاد کنید. ایجاد این تغییرات مستلزم تلاش بسیار و صرف زمان است. توصیه میشود قبل از ایجاد هر تغییری در خودتان، این سؤال را از خود بپرسید که “آیا من آماده مربیگری هستم؟” در این نوشتار هفت ویژگی اصلی برای تبدیلشدن به یک مربی حرفهای مطرح میشود که میتواند به شما در پاسخ به این سؤال کلیدی کمک کند.
داستان نیوتن، افتادن سیب روی سر او و اتفاق جالب و تکاندهندهای را که بعدازآن افتاد را همهٔ ما شنیدهایم، درختی که باعث شد مسیر علم عوض شود و یکی از مهمترین اتفاقات علمی تاریخ رقم بخورد. داستان ازاینقرار بود: روزی ایزاک نیوتن در زیر درختی در باغ خانهاش نشسته بود که یکی از میوههای آن درخت ناگهان روی سر ایزاک افتاد و همین باعث ایجاد جرقهای عجیب در ذهن او شد، یک تئوری به نام جاذبه ایجاد شد که دنیای علم را تکان داد. امروزه در کسبوکار با سندرم این دانشمند بزرگ مواجه هستیم که بهشدت تأثیر منفی در شروع یک کسبوکار میگذارد.
در این مقاله میخواهیم در مورد جلسه کوچینگ الهی (قیامت) که بهزودی توسط پروردگار برگزار میشود و همینطور شباهت آن با ساختار جلسات کوچینگ متداول صحبت کنیم. همانطور که میدانیم جلسات کوچینگ، بسیار مؤثر و کارآمد است و فرد مراجع را به یک خودآگاهی و بهرهمندی و شناخت عمیقی از خود میرساند و از دو نفر مراجع (کوچی) و مربی (کوچ) تشکیل شده است و فرایند آن شامل سه بخش محتوایی بهصورت زیر میباشد:
تعداد زیادی کاربر فعال در استوری اینستاگرام وجود دارد، احتمالاً تعداد افرادی که از استوری استفاده نمیکنند کمتر است. اکنون استوری های اینستاگرام 400 میلیون بیننده دارند. (این رقم دو برابر تعداد بازدیدکنندههای اسنپ چت است). این موضوع باعث شده تا استوری ها یک انتخاب عالی برای برندها جهت تبلیغ محتوا باشد. اما در استوری های اینستاگرام چیزهای بیشتری بهجز جذب فالوور وجود دارد. وقتی استوری اینستاگرام را بهعنوان ابزاری برای بازاریابی و تبلیغات باز میکنید، میتوانید از استوری ها برای درگیر کردن بازار هدف خود و افزایش فروش خود بهصورت تصاعدی استفاده کنید. آنها را کنجکاو کنید، آنها را هیجانزده کنید، آنها را وادار به خرید کنید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که یک داستان خوب بگویید. چگونه؟
مشکلات اقتصادی، تورم، بیماریهای همهگیر، مسائل اجتماعی و ... افراد را بیشتر از هرزمانی مستأصل و دستبهگریبان مشاورین کسبوکار و همچنین رواندرمانگران کرده است.محلی که توصیههایی همسان به افراد داده میشود، جهت رفع مشکلات غیر همسان!
نسخههایی از روی کتاب برای افرادی که لزوماً ناتوان در حل مشکلات خود نیستند، بلکه سردرگم و گمراه نسبت به وضعیت موجود خود و غیر شفاف نسبت به ایده آلهای خود هستند.کوچینگ ابزار و مهارتی ناشناخته برای بسیاری از افراد جامعه است که از کارکرد و اثرات خارقالعاده آن بیخبر هستند.
بسیاری از مردم میپرسند، "چرا من ثروتمند نیستم؟ بدون اینکه متوجه شوند نگرشهای خود و باورهای خود محدودکننده ممکن است مقصر باشند. وقت آن است که خودت را تغییر دهی. کولون پاول، مشاور سابق امنیت ملی ایالاتمتحده، که اخیراً درگذشت، به بهترین وجه بیان کرد: «هیچ رازی برای موفقیت وجود ندارد. موفقیت نتیجه آمادگی، کار سخت و درس گرفتن از شکست است.»
کوچینگ تکنیکی نیست که برای شرایط از قبل معینشده به کار گرفته شود. کوچینگ یک شیوهٔ مدیریتی است، یک شیوهٔ رفتار با افراد، یک چشمانداز! هدف اصلی و همیشگی کوچینگ ایجاد اعتمادبهنفس در دیگران است. تفاوتی نمیکند که یک کارخانهدار هستید یا یک آتشنشان فداکار، کوچینگ محدودیتی ندارد. اگر افراد این نکته را به یاد داشته و با جدیت راهکارهای کوچ را انجام دهند، در روابط و عملکرد خود شاهد بهبود خواهند بود.
من کلمه" بحران" را در 18 ماه گذشته بیشتر از 18 سال گذشته دیدهام. کل جهان هنوز با بحرانی با ابعاد عظیم و آثار طولانیمدت روبروست. ما میدانیم حداقل یکی از این موارد این است که، در آینده کار متفاوت به نظر میرسد. کارآمدی تیمها و رویکردهای تیمی در حل مشکلات، جزء مهمترین مسائل بهحساب میآیند. رهبری آینده مستلزم نگرشها و اقدامات بسیار متفاوتی از سبک رهبری تیمی است که در دهه گذشته به آن عادت کرده بودیم.
همینه که هست. این بزرگترین دروغی است که ما به خود میگوییم، اینکه اوضاع در حال حاضر به همان شکلی است که همیشه خواهد بود. اما فقط به این دلیل که زندگی شما امروز به شکلی خاص به نظر میرسد، به این معنی نیست که فردا هم همینطور خواهد بود. خبر خوب این است که شما مجبور نیستید قربانی درمانده تغییر باشید، و همیشه در تلاش باشید تا با هر چالش جدیدی که پیش میآید مقابله کنید. شما میتوانید مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرید و آن را به سمتی که میخواهید هدایت کنید، حتی زمانی که جهان پیرامون شما در حال تغییر است.
ابزار کوچینگ چیست؟ کوچینگ یک وسیله است و در مقاله قبلی عنوان شد که کلمه کوچ از درشکه و کالسکه آمده است، بنابراین میتواند انسانها را از نقطه A به نقطه B برساند. از اینجایی که هستند به آنجایی که میخواهند برسند .و این کالسکه برای انتقال و جابجایی از نقطه A به نقطه B نیاز به ابزار دارد، نیاز دارد که جایی برای نشستن داشته باشد، نیاز دارد سایبان داشته باشد، نیاز دارد چرخ داشته باشد، نیاز دارد یک متحرک داشته باشد که این کالسکه را به حرکت درآورد، و نیاز دارد که یک نفر ماهر این کالسکه را به مسیر درست هدایت کند تا بهسلامتی به مقصد برسد.
حل مؤثر مسئله شامل استفاده از فرآیند صحیح و پیروی از یک برنامه متناسب با مشکل خاص است. اذعان به اینکه تیم یا سازمان شما مشکلی دارد که برای ارائه راهبردهای مؤثر حل مشکل کافی نیست. برای درک یک مسئله واقعی و ایجاد راهحلهای مناسب، باید یک فرآیند محکم را دنبال کنید، مراحل حل مسئله لازم را دنبال کنید و تمام مهارتهای حل مسئله خود را بهکارگیرید.
باور، نتیجه ورودیهای ذهن ما اعم از شنیدهها، دیدهها و تجربیات ماست و به همین دلیل است که ما با باورهایمان زندگی میکنیم. در این مقاله میخواهیم بدانیم که آیا واقعاً ما با باورهایمان زندگی میکنیم یا باورها مارا به هرجایی که بخواهند میبرند؟ آیا میتوانیم کنترلی روی آن داشته باشیم یا خیر؟ آیا میتوانیم با این باورها کسبوکار خوبی داشته باشیم یا خیر؟ میخواهیم بدانیم چه کسی میتواند ما را یاری برساند تا شناخت باورهایمان برایمان انجامپذیر باشد؟ اگر شخصی با این مشخصات یافت شود به چه صورت میتواند به ما یاری برساند؟ آیا خودمان میتوانیم باورهای محدودکنندهٔ مان را بشناسیم؟