یکی از صفاتی که برای خداوند در قرآن بیان شده است صفت «رب» است که به کلمهٔ کوچینگ نزدیک به نظر میرسد. «رب» و معادل فارسی آن «پروردگار» به معنای تربیت و سوق دادن چیزی بهسوی کمال است. هدف کوچینگ هم پرورش پیدا کردن و حرکت مراجع بهسوی کمال و بهترین حالت خود است.
این روزها واژه " کوچینگ" بیش از هر زمان دیگری در فضاهای مختلف آموزشی و حرفهای کشور به گوش میخورد؛ وقتی بهیکباره تبوتاب یک موضوع یا پدیده در جامعه زیاد میشود، و به دلایل مختلف و اشکال متنوعی به آن توجه میگردد، آن پدیده بهصورت ویروسی در جامعه و بهویژه اکوسیستمهای مرتبط پخش میشود. شاید توجه و اقبالی که " کوچینگ" در چند سال اخیر در دنیا و کشورمان پیدا کرده است، از همین جنس باشد.
اگر واژه " کوچ " را به مردم یا حتی صاحبان کسبوکار و سازمانهای فارسیزبان نشان بدهیم، احتمالاً اکثریت افراد آن را با همان شکل و معنای مصطلح و رایج در زبان فارسی، یعنی " کوچ" به معنای مهاجرت تلفظ کرده و میفهمند. حال یک کوچ یا مربی را در نظر بگیرید که برای معرفی خود، این واژه را در کارت ویزیت یا ارائه اولیه خود به مخاطب یا مشتری هدف به کار میگیرد، و میبیند حتی از جهت خوانش لغوی هم واژه کُچ (در این مقاله برای تمایز و خوانش بهتر، کُچ در معنای مربی را به این شکل مینویسیم) با واژه " کوچ " متداول در زبان فارسی (به معنای مهاجرت) اشتباه گرفته میشود، چه برسد به مفهوم و تعریف آن برای یک فردی که بهکلی با این متد و روش جدید حمایتی و همیاری بیگانه است.
یکی از عواملی که سبب میشود تمرکز ما روی یک موضوع افزایش یابد نوع نگاهی است که ما به آن موضوع داریم. تعریفی که ما از یک مسئلهداریم، یک چارچوب ذهنی برایمان ایجاد میکند، چارچوبهای ذهنی مانند لنزهایی هستند که ما از دریچه آنها به یک واقعیت مینگریم، پس بهاینترتیب این چارچوبها هستند که بر دیدگاه ما، احساس و عملکردمان نسبت به یک موضوع تأثیرگذار هستند. برای هر موضوعی در هر زمینهای این مسئله صادق است، ولی ما در این مقاله قصد داریم مفهوم کار و یا همان شغل را از یک چارچوب جدید موردبررسی قرار دهیم.
کوچینگ به کلمهای پرسروصدا در سازمانها تبدیلشده و استفاده از این روش در حال افزایش است. کوچینگ شرایطی را در سازمانها ایجاد میکند تا به بهترین شکل با بحرانهای پیشآمده روبرو شوند. اکثر مدیرانی که با استفاده از مهارتهای کوچینگ، شرکت، سازمان و کسبوکار خود را اداره میکنند، سبب افزایش میزان موفقیت مدیران و بهرهوری سازمان میشوند. در این مقاله سعی داریم نقش کوچ حرفهای در بهبود عملکرد سازمانها و شرکتها را به شما معرفی کنیم. پیشنهاد میدهیم برای آشنایی بیشتر با نقش کوچ و دریافت پاسخ سؤالات خود تا پایان این مقاله با ما باشید.
معمولاً هرگاه بخواهند پدیدهای را تعریف کنند، در ابتدا به تاریخچه آن اشاره میکنند؛ در این مقاله قصد داریم نهفقط به خاطر تکرار این رویه، بلکه واقعاً به شکلی هدفمند نگاهی عمیقتر به گذشته کوچینگ بیندازیم؛ تا از این منظر به درک و شناخت بهتری از واقعیت کنونی این دانش و مهارت نوظهور دستیابیم. پس اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که بهتازگی با این واژه و مفهوم آشنا شدهاید، و یا به دنبال درک عمیقتری از " کوچینگ" هستید، حتماً این مقاله را تا پایان مطالعه کنید.
انسان در رویکرد خود برای دست یافتن به تکامل، موفقیت، توفیق، کامیابی، کامروایی، دستیابی به آرزو یا انجام دادن کاری؛ در تلاش برای آموختن و تجربه کردن راههای گوناگون، همواره اموری را سرلوحه کارهای خویش قرار میدهد که بتواند در آنها این رویکرد را تأمین کند. از همین رو تلاش میکند با تقویت عزتنفس و نیروی اراده، مشورت با افراد موفق و... حتی استفاده از مربی و بهنوعی حضور در جلسات کوچینگ ضمن اینکه میل به موفقیت در خود را تقویت میکند، از طرفی دیگر موفقیت در فرآیندهای فردی و شغلی را تثبیت و پردوام مینماید.
کوچینگ درواقع به معنای مربیگری است، شاید با شنیدن اسم مربی اولین چیزی که به ذهن شما خطور کند، ورزش و مربی ورزش باشد؛ اما باید بدانید که مربیگری در زمینههای دیگر مانند مربیگری تجارت، مربیگری زندگی، مربیگری در آموزش، مربیگری در ارتباط و... نیز به کار برده میشود.
فقط شما میتوانید پاسخ دهید که آیا بیزینس کوچینگ ارزش سرمایهگذاری در زمان، انرژی و پول شمارا دارد یا خیر. سادهترین راه برای فهمیدن این موضوع این است که سؤالات زیر را از خود بپرسید
یکی از بخشهای مهم و ارزشمند درکوچینگ که تحت عنوان رهبری دیگران و مربیگری مراجعان، خودنمایی میکند، میل مربی و مراجع برای درک این موضوع است که مربیگری درباره چه چیزی هست و درباره چه چیزی نیست؟ این تلاش برای درک چگونگی طرز فکر و نگرش در خصوص کوچینگ و آنچه با عنوان درک موقعیتها و چالشهای یک کوچ در خصوص کمک به دیگران برای ساختاربندی افکارشان و اینکه چگونه یک مربی میتواند به مراجعش کمک کند، راهی برای درک مهارتهای مربیگری است که میتواند به مربیان کمک کند.
این یک بحث همیشگی است. کوچینگ چیست و چه تفاوتی با منتورینگ و رهبری و مدیریت دارد؟ این کلمات اغلب بهجای هم به کار میروند و درعینحال روشهای بسیار متفاوتی از تعامل با مردم را توصیف میکنند. کوچینگ احتمالاً جدیدترین کلمه توصیفی است و در عین حال عدم درک واقعی از ریشههای آن، یا نحوه نشان دادن کوچینگ در یک موقعیت فردی یا گروهی، به این معنی است که اغلب برای برچسبزدن، توجیه یا پوشاندن اعمال و رفتارهایی استفاده میشود که نقطه مقابل مربیگری هستند.
آیا تابهحال فکر کردهاید که چرا به رئیس یک تیم بیسبال مدیر و به رئیس یک تیم بسکتبال مربی میگویند؟ (اینها چیزهایی است که من گاهی در سفرهای هوایی طولانی، به آنها فکر میکنم.) پاسخ به این سؤال نهتنها به تفاوتهای آشکار این دو ورزش، بلکه به نحوه مربیگری و مدیریت بازیکنان در طول مسابقات نیز مربوط میشود. همانطور که بیسبال و بسکتبال دو ورزش بسیار متفاوت هستند، مربیگری و مدیریت نیز دو فعالیت بسیار متفاوت هستند. یکی مربوط به کارگردانی است، دیگری به تدریس مربوط میشود.
آگاهی بخشیدن اولین گام کمک به نوجوان در جهت تبدیل نوجوان به یک شخص بزرگسال است. عدم ایجاد شخصیت بلوغیافته، متکی شدن نوجوانان به پدر و مادر را به همراه دارد. اتکای به والدین، نوعی نیروی محرک پشت سر نوجوانان ایجاد میکند که با رسیدن دوره بلوغ بایستی انگیزههای درونی و بیرونی نوجوان جایگزین آن شود. شناخت انگیزهها و ارتباط آنها با اهداف و ارزشهای نوجوانان نیازمند امر یاددهی میباشد.
کوچینگ فرایندی برای بهبود عملکرد افراد در زندگی حرفهای، اجتماعی و حتی عاطفی است. یک کوچ به مراجع کمک میکند تا توانمندیهای خود را کشف و با صرف هزینه و توان کمتر و همچنین افزایش بهرهوری، ابتدا به شناخت و درک از خود و بعد به اهداف و رسالت خود دست یابد. اما هنوز برای همگان کوچینگ مقوله ایست که کاربرد آن مشخص نشده است، ولی باید دانست کوچینگ میتواند در آینده شغلی و کسبوکار شما تغییرات بسیار شگفتانگیزی به وجود بیاورد و کوتاهترین راه را بر ما نمایان سازد، اما چیزی که اهمیت بسیاری دارد این است که کوچینگ چه تفاوتهایی با روانشناسی دارد. در این مقاله شما عزیزان را با تفاوتهایی که این دو مقوله باهم دارند آشنا میکنیم.
در زمانی که به دهه و عصر طلایی اقتصاد کارآفرینی و کسبوکارهای نوپا معروف است، چگونه میتوان با تبدیل ایده به محصول، به درآمدزایی و کسبوکار پایدار رسید. فارغ از اینکه هنوز هم برخی ژن کارآفرینی را عامل موفقیت کارآفرینان میدانند، دیدگاه صحیحتر بر آموزش، کسب مهارت، تسلط و شناخت بازار و مشتریان هدف، و یا استفاده از مشاور تأکید دارد. حال با توجه به رشد روزافزون فناوری، سرعت رقابت، کمبود زمان، استفاده بهینه از منابع و کمبود دانش تخصصی، کدام روش مناسبتر و سریعتر افراد را به نتایج دلخواه خود میرساند؟
آیا از کارآمدی افراد خود مطمئن هستید؟خوب جای درستی آمدهاید.
مدیر بودن شبیه مربی و کوچ بودن است: شما باید خروجی بگیرید و در این مورد نیز خروجی کارآمد داشته باشید. شرکتهایی که مدیران عالی با مهارتهای کوچینگ و مربیگری خوبی برای بهبود تجارت خود دارند، در درازمدت در مقایسه با همتایان خود موفقتر عمل میکنند.
در فرایند مربیگری روشهای مختلفی برای عملکرد مربی و خدمترسانی به مراجعان و بهرهمندی افراد از فرآیند کوچینگ وجود دارد. کوچ ابتدا ارتباط اولیه خوبی برقرار میکند و با ایجاد یک حس همدلی در مراجع (موکل) شروع به هدفگذاری جلسه و پیش روی بهصورت گامبهگام با وی را مینماید و با پرسشهای مؤثر و ارائه بازخوردهای مفید به شفافسازی گفتوگوهای مراجع کمک میکند و درنهایت سعی در ارائه ایدهای مینماید که از درون جلسه گفتوگو برمیخیزد و از همدلی و یکدلی با مراجع بهدستآمده است. در این زمان فرایندی به نام شهود اتفاق میافتد.