همهٔ ما بهخوبی میدانیم که هر خانوادهای مشکلات خاص خود را دارد، حال فرقی ندارد که مشکل آنها یک مشکل ساده مثل نحوه تعامل با رفتار نوجوانان و یا مشکلی به پیچیدگی کنار آمدن با خیانت و یا جدایی باشد. حقیقت این است که زندگی کردن در کنار دیگران بدون چالش امکان ندارد، حتی اگر آن افراد برای ما بسیار عزیز باشند. مدیریت یک خانواده کار بسیار زمانبری است که تمرین و صبوری زیادی لازم دارد. اینکه بتوان تمامی اعضای خانواده را خوشحال نگه داشت هم، کار آسانی نیست بهخصوص وقتیکه همگی زیر یک سقف زندگی میکنند! اینجاست که کوچینگ خانواده وارد میشود.
شهود دیدن ندیدنیهاست؛ شنیدن نشنیدنیهاست. در فرآیند کوچینگ بخصوص به روش کواکتیو، کوچ نیاز دارد به یک شناخت و درک عمیق از کوچی و از محیط کوچی یا سازمان و هر آنچه به کوچی و رابطه کوچینگ ربط دارد، برسد و این درک بهراحتی دیدنی و شنیدنی نیست.
در فرآیند کوچینگ، کوچ گاهی در شرایط چند مجهولی و مبهم قرار میگیرد که صرفاً نمیتوان با روشهای محاسباتی یا استدلالی عقلی تصمیم گرفت و نیاز هست کوچ با سرعت بالا اطلاعات را پردازش و تحلیل کند و در کمتر از چند ثانیه تصمیمی بگیرد یا سؤالی مطرح کند؛ در این شرایط, قوه درونی شهود میتواند نوری درونی و ابزاری کارآمد برای خود کوچ باشد و نوری باشد برای کوچی.
یکی از مهارتهای کوچینگ درزمینهٔ افزایش خودآگاهی مراجع, ارائه یک بازخورد مناسب و مؤثر است. این مهارت به مراجع، روحیه و انگیزه میدهد. بازخورد، ارائه اطلاعات مثبت و اصولی به روشی سازنده و مفید است تا فرد بتواند از این اطلاعات به نفع خود استفاده کند و رفتار و عملکردهای خود را بهبود ببخشد و در مورد خود و کارهایش احساس خوبی به دست بیاورد.
بهطورکلی یک محیط کاری سالم میتواند ارتباط نزدیکی با بهداشت روانی کارکنان خود داشته باشد. وقتی از سلامت کارکنان در محیط کار سخن گفته میشود، بیشتر عوامل جسمی و فیزیکی که در محیط کار بر سلامت کارکنان مؤثر است به ذهنمان متبادر میشود. عواملی همچون آلودگی داخلی محل کار، شرایط محیطی مانند نور محیط کار، گرمایش و سرمایش محیط کار و …، اما دسته دیگری از عوامل نیز وجود دارد که بر بهداشت روانی شاغلان تأثیر به سزایی دارد.
طی تحولات هرلحظه جهان که در حال تغییر و تحول است، آنچه همیشه وجود دارد این است که به فکر توسعه و تحول فردی خود باشیم تا تیرهای زمان به شما شلیک نکند و ما را به سمت مرگ نبرد.
ما خیلی میشنویم که باورها زندگی ما را میسازند باورهای ما چه بخواهیم و چه نخواهیم سرنوشتمان را تغییر میدهند انسانها با هر تفکر آینده خود را ایجاد میکنند. به قول آنتونی رابینز انسان ماشین اثبات باورهایش است.
با رشد کسبوکارها و ظهور رویکردهای جدید در علوم منابع انسانی و تلفیق آن با روانشناسی در دهههای اخیر شاهد برپایی آموزش مهارتهایی در جهت کمک به رشد و ارتقاء نظامهای فردی و سازمانی بودهایم که دراینبین، آموزش و ارتقاء از طریق منتورینگ و یا کوچینگ که نقشی بسیار مؤثر در تقویت و رشد فردی و اجتماعی افراد دارند حائز اهمیت بوده که در این مقاله میخواهیم تفاوت بین منتورینگ و کوچینگ را مورد ارزیابی علمی قرار دهیم.
گاهی اوقات ما متوجه نیستیم که برخی فاکتورها چه تأثیر زیادی میتوانند روی کسبوکار ما بگذارند. برای مثال شاید کمتر کسی به این موضوع توجه کند که داشتن مربی در کسبوکار میتواند بسیاری از مسائل موجود در محیط کاری را حل کند یا اینکه باعث شود بسیاری از موقعیتهای مختلف تغییر کنند.
کوچ یا مربی خواستار ایجاد یک ارتباط مؤثر با فردی است که میخواهد با او کار کند (مراجع)؛ یعنی یک زیربنا یا یک پیای برای این رابطه ایجاد کند که بسیار مستحکم باشد. این زیربنا شامل رازداری، امنیت، احساس اعتماد و اطمینان است و این عوامل سبب میشوند تا فرد بتواند بهراحتی با کوچ خود ارتباط برقرار کند و تمام مشکلات و دغدغهاش را بدون هیچ واهمهای بیان کند و به خودش اجازه دهد حرفهایی را بزند که با بقیه مطرح نمیکند. ایجاد این فضا، خود یک مهارت است که این امنیت و اعتماد را به وجود میآورد.
مرزهای جهان ما مرزهای زبان ماست(ویتگنشتاین،۱۹۲۱). بی تردید شما نیز هم نظر هستید در اینکه امروزه ما انسانها سلاطین بی برو برگرد روی زمین هستیم ، به شهرها ، خودتان، پیشرفت ها ، تکنولوژی، علم ، اینترنت ، گوشی موبایل ، سفینه و... نگاه کنید ، همه اینها را ما ساخته ایم ؛ به راستی علیرغم آنکه انسان موجودی بسیار آسیب پذیر در میان سایر مخلوقات است چه چیزی او را حاکم جهان کرد؟ در پاسخ باید گفت خلاقیت زبان ورزی او، همه بازی را تغییر داد.
"با این چکلیست پرونده مهارت گوش کردن فعال را برای همیشه ببندید"
کوچینگ جعبهابزاری نیاز دارد که یکی از مهمترین ابزار آن گوش دادن فعـال است. میتوان گفت اولین و ســادهترین ابزاری که در ابتدای یادگیری یک فرایند کوچینگ میتواند برای هر کوچی بینهایت مفید باشد، گوش دادن فعال است. این مهارت بهقدری ساده به نظر میرسد که معمولاً برای اجرا و ارزیابی آن برنامهریزی نمیکنیم و همین بیبرنامگی سبب میشود که از تمام قابلیتهای این ابزار استفاده نشود.
در این مقاله میخواهم یک مسیر میانبر در کوچینگ را به شما نشان دهم. میپرسید چطور؟ تا آخر این مقاله با من همراه باشید. در ابتدای ورود به حوزه کوچینگ سؤالات بسیاری در ذهنم ایجاد شده بود که واقعاً در کدام زیرشاخهٔ حوزه کوچینگ میتوانم فعالیت کنم؟ کدام حوزه برای من جذابیت بیشتری دارد و میتوانم در آن اثرگذاری بیشتری داشته باشم؟ بیزینس کوچینگ، لایف کوچینگ، کوچینگ انتخاب شغل و یا ...؟ تا اینکه کمی بیشتر با مطالب کوچینگ آشنا و متوجه شدم این حوزه یک پیشنیاز عمیق و بسیار مهم لازم دارد که من از آن غافل بودم.
در دنیای امروز همه چیز بهسرعت در حال تغییر است. بسیاری از کسبوکارها از حالت سنتی خارج شده و روند کسب درآمد دستخوش تغییراتی بنیادین شده است. امروزه در کشورهای پیشرفته ربات و هوش مصنوعی توانسته جای انسان را تا اندازه وسیعی پر کند و این تغییرات همچنان با سرعت زیاد در حال اتفاق افتادن است.
همهٔ ما تابهحال داشتن یک معلم زبان را تجربه کردهایم، چه در محیط مدرسه و چه خارج از آن. یک معلم زبان معمولاً تلاش میکند تا دانش آموزان را روی زبان هدف متمرکز کند تا بتوانند با داشتن چیزهایی که برای یادگیری نیاز دارند بهطور مؤثری قادر به استفاده از زبان هدف در زندگی خود باشند. معلمها ساعات زیادی را صرف میکنند برای آماده کردن دروس، پیدا کردن بهترین راه برای آموزش جنبههای مختلف زبان، استفاده از ابزار متفاوت و غیره.
کوچینگ ابزاری قدرتمند برای تغییر و یادگیری شخصی است. هسته اصلی رویکرد کوچینگ، تسهیل یادگیری با استفاده از گوش دادن فعال و پرسوجو و ارائه چالش و پشتیبانی مناسب است. در حال حاضر یک تغییر در نقش معلم در تنظیمات آموزشی از مربی به تسهیلکننده وجود دارد (گریفیث، 2005). با استفاده از رویکرد سقراطی مربیگری که در آن معلمان شروع به کمک به دانشآموزان میکنند تا "بهجای آموزش آنها یاد بگیرند.
نقش والدین در تربیت فرزندانشان در همه حال بسیار حیاتی و حساس میباشد چراکه آموزش، پرورش، رفتار کودکان و نوجوانان در خانوادهها و نهایتاً در جامعه که شروع آن هم از مدرسه آغاز میشود همیشه بهعنوان یک چالش اساسی برای پدران و مادران مطرح میباشد.
فقط کوچها بخوانند:
در این مقاله قصد دارم با کمک علم فروش به تعریف بهتری از کوچ، کوچینگ و خدمات مربوط به آن بپردازم تا شناخت بهتری از این مهارت جوان و نوپا داشته باشیم و درنهایت بتوانیم خودمان را به دیگران بهتر معرفی کنیم.
ورود به یک رابطه کوچینگ تجاری با مشتری مستلزم آن است که هر دو طرف انتظارات خود را از ابتدا اعلام کنند. از این گذشته، شما نمیتوانید یک نقشه راه ایجاد کنید، مگر اینکه بدانید به کجا میروید. یکی از حیاتیترین عناصر یک برنامه کوچینگ کسبوکار، بازخورد خوب است. "خوب" در اینجا به کیفیت بالا اشاره دارد، نهفقط بازخورد مثبت. وقتی بازخورد منفی با درایت و سازنده ارائه شود، میتواند بهاندازه بازخورد مثبت مؤثر باشد. علاوه بر این، کسانی که تقریباً طبق تعریف خواهان مربیگری کسبوکار هستند بازخورد عمیق و سازنده میخواهند تا به آنها در تعریف یک برنامه عمل کمک کند.
گاهی اوقات وقت زیادی را صرف موضوعاتی می کنیم که علی الظاهر راه حل مشکلاتمان هستند و به خیال خودمان نیز سعی در قدم برداشتن در مسیر هدف خود داریم اما گاهی این سعی و تلاش بیشتر باعث خستگی ما می شود. همانند ماشینی که در جا ایستاده و در حالت خلاص شروع به گاز دادن می کند، هیچ حرکتی صورت نمی گیرد و صرفا انرژی و سوخت ما تمام می شود. ریشه این حرکت در جا و بی اثر، عدم مدیریت ذهن هست. زمانی که یاد می گیریم که چگونه ذهن خود را مدیریت کنیم، انگیزه، اعتماد به نفس و سایر الزامات برای رسیدن به هدف نیز فراهم خواهد شد. فرآیندی ساده، اما قدرتمند است. در این مقاله به موضوع مدیریت ذهن و همچنین اثرات آن در جلسات کوچینگ خواهیم پرداخت.
اولین جلسه کوچینگی که با مشتری خود دارید گاهی اوقات جلسه پذیرش نامیده میشود، زیرا مشتری شما برخلاف جلسات بعدی کوچینگ تا حدودی اطلاعاتی را از شما دریافت میکند و در این جلسه مشخص میشود که مراجع شما قصد بهرهبرداری از تواناییهای شمارا دارد یا خیر.